نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه ای به معلم
سلامی به گرمی چشمانت ک غصههای یخ بستهٔ دلم را آب می کند.
چقدر دوست دارم زنگ کلاست را... کلاسی که افکارم محدودیتی ندارد وتا هرکجا که بخواهد پیش میرود وتو مشتاقانه دنبالش می کنی.
گاه دل، پراست از فریادهای خاموش شدهای ک گوشی برای شنیدن پیدا نمی کند، اما تو دل را وادار به ترجمهٔ سکوتش می کنی و چقدر مهربانانه ب خواندن کلمات بیقاعدهٔ این دل میپردازی..
کدام معلم است ک از حرفهای دل درماندهٔ دانش آموزش چشمانش تر شود؟!! من معلم زیاد دیده ام اما گلی چون تو ندیده ام ک برای دردهایمان بگرید..
نیازی نیست دستانت موهایم را نوازش کند وقتی نگاه مهربانت دلم را آرام می کند.
چقدر لطیف است احساساتت ک با حرفهایمان اشکانت سرازیر می شود و من شرمندهٔ صورت سرخ شده و آن عینک بر میز نشستهات می شوم.
نگاهت چقدر مهربان است و حرفهایت چقدر دل نشین، کلاست سرزمین رویاهاست ک درآن نیمکتهای سخت چوبیاش چقدر نرم می شود ،دیوار بیرنگ کلاست با کلمات رنگینت رنگ می شود، اتاق تنگ وتاریک خسته کننده با آمدنت رنگ شادی و روشنی به خود می گیرد.
کلماتت چه قدرتی دارند که سقف و دیوار سنگی کلاس را کنار می زنند! و به ذهنمان پروبال می دهند و کبوتر ذهنمان تاآسمان پرواز می کند وتو عاشقانه به نظاره مینشینی ،چه تبسم قشنگی بر لبانت می نشید وقتی می دانی درخت تلاشت ثمر داده است و چقدر دوست داشتنی میشوی وقتی لبخندت مبدل به خنده می شود.
صدای شیرین زنگ تفریح چقدر دردناک می شود وقتی پروبال کبوتر اوج گرفته را با تیر می زند ،، و باید تا چهارشنبهای دیگر منتظر بمانیم تا زخمهای پروبال این کبوتر غریب را با نگاه وحرفهایت پانسمان کنی.
ای که مهربانیت از همه پیشی می گیرد ازته دل آرزو دارم لبخند و خندههایت همیشگی باشد.
تقدیم به مهربانترین معلمم:
خانم آتابای.
نویسنده: آسیه ازون دوی
دبیرستان شهید حسینی
مراوه تپه-استان گلستان
نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه ای به معلم
با آمدنت هیچ تختهسیاهی دیگر سیاه نبود.
وقتی نور در دست میگرفتی و روشنایی دانش را منتشر میکردی خود را سوختی و ما را ساختی. از لوح کلاس تا لوح وجود، سپیدیمان را از تو داریم.
همه میگویند تجربه بهترین معلم در زندگی است؛ اما برای ما داشتن معلم بهترین و شیرینترین تجربه در زندگی است.
ورقههای دفتر من سیاه میشوند و گیسوان تو سپید.
من قد میکشم تا تو نفس میکشی. هر روز با من سخن میگویی و چشمهایت از بیخوابی سرخاند. در کلاس تو حتی تختهسیاه روسفید شده. من هنوز شرمندهام. چهقدر خستهات کردم.
نویسنده: فاطمه قبادی
دبیرستان: آفرینش
دبیر:خانم منوچهری
منطقه قائنات خراسان جنوبی
نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه به معلم
سلام معلمم. سلام منبع علم و تعلمم. چقدر منتظر چنین فرصتی بودم تا نمایان کنم لطف شما را ،تا همگانی کنم محبتت را،تا بگویم تو بهترین شاهکار من هستی . تا باز گوکنم چه زحماتی برای من کشیدی تا بگویم مرا چگونه رشد و پرورش دادی ،تا نمایان کنم بر ایرانیان محترم که بدانند معلم بهترین اعجاز خداست که برای داشتنش باید وضوی باران گرفت.اسم معلم مهربان و خوبم سرکار خانم تهذیبی است ،معلمی که واژه ها تاب عظمتش را ندارند.اینکه چرا ایشان را بهترین اعجاز می دانم از آنجا شروع شد که رابطه ای مشترک بین ما پیدا شد!!!معلمم شعر می سرود و من نیز شعر می سرودم.واقعاخوشحالم معلمم تو مرا از منجلاب نا آگاهی ها بیرون کشیدی و به من آموختی چگونه با مشکلات در ستیز باشم. همچنین آموختی مبارزه با مشکلات اصلا سخت نیست زیرا اگر میم مشکلات را برداری دهانت را با مزه ی شکلات شیرین کردی !!!معلم مهربانم سپاس از این که مرا راهنمایی کردی تا مستقل شعر بگویم و بسرایم در مدح معلمی همچون سرکار خانم تهذیبی!!!معلمم ای معنای پروازم از اینکه یک سال برای من زحمت کشیدی سپاسگزارم، ممنونم از لطفت، ممنون از بزرگیت و ممنون از محبتت [enshay.blog.ir]
نویسنده: محمد سینا برنده 13 ساله از همدان
نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه به معلم
پیشکش به همه معلمان ایران زمین! به نامه آفریننده ی عقل ها! «از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم ،جان روشن یافتیم» صد سبد سلام و بی نهایت درود بر هرکه و هر چه معلم! بر آن دریای علم و بر آن کوه حلم! بر آن باغ بینش و بوستان دانش! بر آن گنجینه ی رنج ها و معدن با ارزش ترین گنج ها! چه گنج هایی! گنج هایی از جنس متانت و صداقت، راستی و درستی، محبت و بصیرت. سلام بر آن که شمع وار سوخت و مرا عاشقی آموخت، بر آن که الفبای آدم بودن و چگونه زیستن و پایبند ماندن به عهدنامه روز الست را نشانم داد. آن که مرا از خاک به افلاک رساند و غبار جهل و ناآگاهی را از ذهن و زبانم زدود و با جهان آگاهی و بینایی و روشنایی ها آشنایم نمود. راستی را، کدام قلم یارای آن را دارد که در شان معلم چیزی بنگارد و حرفی بر کاغذ آرد؟ معلم عزیز! مدال و نشان افتخار تو را حضرت کردگار عطا فرموده است؛ زیرا بر تو و بر سلاح تو ، قلم، سوگند یاد نموده است: "ن والقلم و ما یسطرون". معلم عزیز! در بزرگی و عظمت جایگاه تو همین بس که؛ بزرگ ترین معلم بشریت و برگزیده ترین مخلوق خدا، محمد مصطفی(ص)، خود را معلم نامیده و به آن بالیده است؛آنجا که می فرماید: "انما بعثت معلما". معلم عزیز! وقتی مولا علی(ع) می فرماید: " هر کس یک کلمه به من آموزد مرا بنده خود کرده است". پس چگونه من، خود را برای همیشه وامدار تو ندانم؟ ای معلم عزیز! بهترین واژه ای که میشود نام تو را موازی و مساوی و معادل آن دانست، "عشق "است و هنوز کسی از آدمیان، مدعی نیست که عشق را آن چنان که باید و شاید شناخته و توصیف کرده باشد. به قول یکی از خوب ترین معلمان عشق و عرفان ، جلال الدین مولوی، : «شرح عشق ار من بگویم بردوام صد قیامت بگذرد وان ناتمام» ناچار، در پایان، اقرارکنان به عجز و ناتوانی خود از وصف تو، با همان صمیمیت کودکانه، بلند می سرایم تا در گوش قله ها و جاری جویباران و نبض دشت ها بماند: معلم عزیزم! "شمع شدی، شعله شدی،سوختی تا هنرت را به من آموختی." پس تا ابد دوستت دارم.
نویسنده :محمد شریفی دبیر ادبیات منطقه خزل نهاوند
نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه به معلم
مهربانم!چشمانت آرامشی دارد که آرامش شبهای دریا در مقابلش به خاک می افتد و زانو می زند.... اراده ات برای آموختن به گونه ایست که کوه را سست و بی اراده می کند.... اقیانوس با آن همه وسعت و عظمت در برار بزرگی قلب تو خشک و بی آب می شود.... اگر از دلسوزی و محبت تو برای سنگ بگویند دل او هم رئوف و مهربان می شود.... من الفبای زندگی را از زبان شیرین تو آموختم. اما حال نمی دانم چگونه این الفبا را در کنار هم بچینم که شایسته ی نام پر عظمت تو باشد.... تمام کلماتم از جلو نظام گفته و به صف ایستاده اند اما در میان آنها هیچ واژه ای را نمی یابم که برای تشکر و قدر دانی از تو کافی باشد.... من فلسفه و منطق زندگی ام را از تو آموختم.... شمال و جنوب کشورم را، معنی کویر و دریا را به کمک تو شناختم و فهمیدم.... از تو آموختم که جامعه، فرهنگ و سکولار چیست؟ و حتی از تو آموختم رهبر و خدا و پیغمبر کیست؟ من از تو آموختم پنجه و ساعد و پرش سه گام را برای آبشاری بی نقص.... جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را به کمک تو فرا گرفتم که اکنون محبت هایت را یک به یک می شمارم.... چه قدر بی شمارند ابیات شعری که معنا و مفهومشان را از تو آموختم و امروز که این نامه را می نویسم همه ابیات در مقابل نام مقدست وزن و قافیه ی خود را از دست داده اند.... چه کردی با این ابیات که آن ها امروز نه مفاعیلن را می شناسند و نه می دانند بحر هزج و رمل چیست .... به کمک تو با تاریخ گذشته ی کشورم از هخامنشیان گرفته تا میرزا کوچک خان جنگلی و انقلاب مشروطه آشنا شدم.... آری من از تو آموختم که چگونه رشد کردم و به اینجا رسیدم، اینکه چگونه خودم را،احساساتم را ودر آخر افکارم را بشناسم.... پس حق دارد این قلم که ناتوان و بی رمق باشد برای این که بر سطرهای دفترم از گذشت ها و مهربانی های مادرانه ات بنویسد ... بیا و این بار هم مانند همیشه با آرامش چشمانت جانی دوباره ببخش به این الفبای بی جان زندگی.... بیا و باز هم روشن کن چراغی از دانش را بر کودکان سرزمینت..... گر از یادم رود دنیا تو را در خاطرم دارم درون دفتر قلبم ، نهال عشق می کارم نرفت از یاد من حرفت که گفتی تو به قلب من در این سختی آموزش تو را تنها نمی گذارم.
نویسنده: سپیده اسدی فریسار سال ۱۲ انسانی دبیرستان «شهید حجه فروش» همدان
مطالب مرتبط:
اصلا مناسب نیست
اگه این را برای معلم بفرستیم متوجه میشه از تو اینترنت آوردیم
عالی بود من خودم برا معلمم فرستادم خیلی خوشش آمد
ولی برا معلم خواهرم که فرستادم خوشش نیومد!!؟؟
خب ماهان خان شما که می گین با سن دانش اموز مناسب نیست خودت برای سن خودت بنویس که تابلو نشه و این حرفی هم که زدی کاملا غلطه من یه دوستی دارم خیلی زیبا می نویسه و به سنش نمیاد پس به سن نیست
به نظرمن انشای اولی که مربوط به کرونابودوسومی که قلب بودموضوعش جذابیتش بیشتره.ودرپاسخ به جواب جناب ماهان خان بایدبگم که سن یه عدده.خیلی ازافرادهستندکه بیشترازسنشون میفهمندوبادیدخاصی به اطراف نگاه میکنند.اینکه یک فردمتنی فراترازترازسنیش بنویسه نشون دهنده ی مطالعه ی اون فردهستش.
اصلا خوب نبودن. انشا باید به گونه ای باشد که متناسب با سن و باطن دانش اموز بخورد. یعنی در حد دانش آموز نبود. خیلی تابلو هستن. انگاری یه فرد با شخصیت ۲۸ ساله داره نامه رو مینویسه.
ماهان از روووووووووم 😁
همه انشاها فقط تعریف از معلم بود انگار که تو روز معلم بخوای این نامه رو به دبیر بدی
هیچکدوم درباره درس و روش تدریس نوشته نشده بود