موضوع: «زنگ انشا»

زنگ انشایم چو می آید به گوش
دل سراسر میفتد اندر خروش

از ریاضی دل فگار و خسته ایم
دل به شادی های انشا بسته ایم

اوستادش هم،چنان بی ذوق نیست
دانش آموزی به او بی شوق نیست

زنگ انشا چشمه افکار هاست
لحظه های شستن زنگار هاست

هیچ جسمی اندر این ساعت نبود
ذوق انشا روح ها را می ربود

زنگ انشا رستخیز زنگ هاست
در نگاهم بهترینِ رنگ هاست

فکر ها هر دم به سویی میروند
عشق ها بر عقل ها بس میدوند

رو به من چون گفت استاد گران
نوبتت امد که انشایت بخوان

رفتم و آوای سعدی سر زدم
سو به حافظ رفتم و پرپر زدم

مولوی دانست انشای مرا
رودکی وار است در لطف و صفا

"بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی"

اندکی بعد از سرایش های من
و این سخن ها و نمایش های من

دیدم ان تن ها که می افتند زود
آنچنان گویی که روحی در نبود

یادم آمد حس و حال کودکی
بوی جوی مولیان رودکی

دل سراسر التهاب و در حذر
رو به انشا کردمی باری دگر

"بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی"

آسمانا شاد باش و دیر زی
جان سوی آسمان آید همی
‍‌
✍️ شاعر: ساعد آزغ،
دانش آموز سال دوازدهم
دبیرستان معارف یاسوج
نام دبیر: آقای اله یار افراخته،