موضوع: بازافرینی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر
مقدمه:
ما در ایران عزیزمان ضرب المثل ها و حکایت های زیادی با داستان و اتفاق های زیادی برخورداریم که یکی از ضرب المثل ها ن«هرکه بامش بیش برفش بیشتر»می باشد.
تنه انشا:
در روزگاران قدیم،در میان این همه ادم،دو همسایه دیوار به دیوار زندگی می کردند که یکی پیرمردی تنها و سالخورده بود و دیگری جوانی بشاش وکمتجربه.پیرمرد خانه ایی کوچک و درویشانه ایی داشت که برای مردی تنها کافی بود.اما دراین میان جوان کم تجربه برای خود خانه ایی بزرگ ساخته بود و همیشه پیرمرد را برای خانه ی کوچکش مسخره می کرد و پیرمرد هربار در مقابل سخنان گستاخانه ی جوان سکوت می کرد .گذشت و گذشت تا به فصل سرما و زمستان رسید،ابرهای سیاه امدند و گلوله های سفید برف از اسمان فرو امدند و بر روی سقف خانه ها و زمین و درختان نشست.نشست و ارتفاعش زیاد شد.به حدی که اهالی روستا به فکر برف روبی افتادند تا مبادا از سنگینی برف سقف بالای سرشان ریزشکند و دراین زمستان سرد و یخ بندان اواره شوند.پیرمرد و جوان نیز پاروهای خود را ازانباری بیرون اوردند وشروع به برف روبی کردند.پیرمرد به دلیل داشتن خانه ایی کوچک و سقفی کم زود کارش به اتمام رسید و توانست سقفش رااز برف خالی کند،اما مرد جوان به علت داشتن خانه و سقف بزرگ هنوز نیمی از برف را به پایین نفرستاده بود در حالی که از خستگی و سرمای زیاد توان ماندن نداشت.پیرمرد که باتجربه بود و همیشه در مقابل سخنان جوان گستاخ سکوت می کرد این بار لب به سخت گشود و گفت «هرکه بامش یبش برفش بیشتر»
نتیجه گیری:
هیچ زمان کسی را به تمسخر و سخره نگیریم،زیرا که ممکن است به همان علت مورد امتحان و خشم خداوند قرار بگیریم.بنابراین برای هرچه که خود یا دیگران دارند شکرگذار باشیم و هیچوقت برای چیزی کسی را مسخره نکنیم و علاوه براین کسی که چیز زیادتری دارد چه از نظر مال و ثروت و چه از نظر عشق و علاقه و محبت،مشکلات و سختی های ان هم زیادتراست.بنابراین باید با صبر و شکیبایی در مقابل سختی ها و مشکلات ایستادگی کنیم تا دراین مسیر موفق شویم.
موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر
روزی در روستایی برف خیلی خیلی خیلی زیادی امده بود برف برتن همه جا جامه سفید پوشانده بود. صبح ان روز همه مردم تصمیم گرفتند که پشت بام کوچکی که خداوند با قلم سفید انجا را رنگ کرده بود را با پاک کن(پارو) پاک کنند کار همه روستاییان به راحتی تمام شد ولی یک نفر در روستا بود که حرص و طمع زیادی به مال دنیا داشت ومانند اهن ربایی بود که بجای جذب شدن طرف فلز سمت پول می رفت ان مرد پشت بامش آنقدر بزرگ بود که نمی توانست پشت بامش را پارو کنندان مرد هم که به مردم روستا بدی کرده بود و به آنها کمک نکرده بود مردم هم که می دانستند ان مرد به سراغشان می آید مردم روستا جلسه ای برگزار کرده بودند تا درسی حسابی به مرد بدهند جلسه تمانم شد همه مردم به خانه شان رفتند .مرد طمع کار به دنبال مردم روستا رفت تاکمک بگیرد ولی هر دری را میزد مردم می گفتند هر که بامش بیش برفش بیشتر مرد که خسته و پشیمان شده بود. مردم هم که متوجه شده بودند که مرد پشیمان وشرمنده شده به او کمک کردند تا مرد برف هارا پارو کند از ان روز به بعد مرد آنقدر مهربان شده بود که علاوه بر ان که به مردم کمک می کرد کمی از پولش را به فقیرها می بخشید.[enshay.blog.ir]
ما باید همیشه بدون حرص و طمع زندگی کنیم وما باید به مردم کمک کنیم تا مروم هم به ما کمک کنند.
موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر
میگویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از مرگ وصیت میکند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.
فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر میگذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوختهاش خرده پولی بوده و لباس کهنهای، به عنوان شاه معرفی میکنند و او را بر تخت پادشاهی مینشانند.
روزها میگذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت مینشیند و امور را اداره میکند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر میدارند و با دشمنان دست به یکی میکنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آنها واگذار میکند.
روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر میشود و میشنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او میرود.
پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش میگوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش میکشم. سختیها و رنجهای بسیاری را متحمل گشتهام.
و در اینجاست که رفیق دیرینش میگوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر
سال پیش در دهی به نام«غلام آباد»شخصی به نام مشهدی غلام زندگی می کرد. مشهدی غلام آدم بسیار بد و خسیسی بود و به هیچ یک از مردم فقیر روستا کمک نمی کرد و با آنها بد رفتار می کرد.
مردم روستا از دست مشهدی غلام و غرور او بسیار ناراحت بودند و دنبال فرصتی برای تلافی اخلاق او بودند.
زمان برداشت محصول فرا رسید و مردم، محصولات خود را جمع کردند؛ اما هیچ کس به خاطر مغرور بودن مشهدی غلام به کمک او نرفتند و او مجبور شد که خودش دست به کار بزند. هوا بارانی و طوفانی شد و محصولات او را خراب کرد.
البته به مردم عادی هم خساراتی وارد شد ولی چون زمین و محصول های او زیاد بود خسارت هایش نیز زیادتر شد به همین خاطر مردم به مشهدی غلام گفتند که : هرکه بامش بیش،برفش بیشتر...
مطالب مرتبط:
عالی بود ولی شما ها هم اینقدر فاز برتون نداره انگلیسی تایپ کنید اونم انگلیسی فارسی 😅
اولی خوب بود با سومی ولی دونی خسته کننده شد اخرش انشا نوشته ای باید باشه که آدم نتونه اخرش دو به اسانی حدس بزنه و جذب متن بشه ولی دومی کاملا خسته کننده بود
عالی بود ولی معلممون آقای آبخیزه و بچه ها فهمیدند من از اینترنت این مزلب قشنگ رو برداشتم و به همین دلیل نمره به من نداد وگفت:برو یکی نیگه بنویس.