نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

انشا با موضوع بیست سال آینده

موضوع انشا: بیست سال آینده

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
بعضی وقت ها فکر میکنم زندگی مانند یک فیلم است یکدفعه روی صفحه ی نمایش سیاه میشود و یک متن کوتاه نمایان میشود (بیست سال بعد) بیشتر افراد زندگی خوش و خرمی خواهند داشت ولی اینگونه نیست، افراد منفی مسئولیت کارهایی را که کرده اند را نمیپذیرند، از جمله کار هایی چون ، نداشتن آب، تمام شدن انرژی و نعمت های خدا دادی ،خسارت های شهری... [enshay.blog.ir]
اگر راستش را بخواهید همه مقصریم، تک تک مردم دنیا فرقی نمیکند سفید باشیم یا سیاه عرب باشیم یا عجم همه مقصریم تو ، تو ، حتی من،هر چقدرم انکار کنیم همه مقصریم . ولی این اخر ماجرا نیست ، کودکانمان از ما نخواهد پرسید :( چرا زمین اینگونه است؟ آیازمانی آب فراوان بوده است؟یعنی ما ایرانیان انرژی هایی طبیعی چون؛معادن ، آبشارها،چاه های نفت خیز،شهر هایی آباد و زیبا داشته ایم که مردم جهان به داشتن انها غبطه می خوردند؟پس چرا شما درست استفاده و مصرف نکرده اید؟) دوستان عزیز لطفا چشمتان را با سه شماره من ببندید. ....
اینبار هم به بیست سال بعد امده ایم. اینجا از همه رنگ و نقش و طرح میتوان دید . مردمان مهربان و خوش زبان هستند. آب فراوان و نعمت هایمان ده برابر شده است. کودکانمان بخاطر امانت داری از شما تشکر میکند . اری سرنوشت در دستان شماست. همان دستانی که به Hنها خیره شده اید. با همین دستان میتوانید اینده را از این رو به آن رو کنید. ولی واقعا بیست سال دگر چگونه است؟

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: بیست سال آینده

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

در کلاس نشسته بودیم قرار بود معلم موضوع انشای این هفته را معلوم کند
در این فرصت با یک دیگر حرف میزدیم
با صدای معلم که گفت:۲۰ سال آینده بقیه اش رو که هم نشنیدم.....
زبانم لال شد
بله 'موضوع انشا معلوم شد (۲۰سال اینده)
ان لحضه ترس وجودم را میگزید
این کلمه ی وحشی به تمام وجودم رخنه کرد
فکرش هم برایم سخت بود وقتی به عمق این کلمه مینگریستم تا مغزاستخوانم سوت میکشید.......
یعنی من از ۲۰ سال آینده در چه شرایطی هستم؟
همین حالا افسوس روز هایی را که بیهوده گذرانده ام می خورم چه برسد به ۲۰ سال اینده؟
و اما ۲۰ سال اینده؛
شاید آن روز جلوی اینه می ایستم و اولین تار موی سفیدم با میجویم
شاید کودکم را با عشق در آغوش میگیرم و موهایش را نوازش میکنم
شاید یک پزشک موفق هستم و به مراجعینم با دقت تمام رسیدگی میکنم
شاید در آن لحضه در کنار دریا قدم میزنم و به موسیقی طبیعت گوش فرا می دهم
چقدر ۲۰ سال آینده با این خصوصیات زیباست ...
اما.....
اما اگر آینده ای در تاریکی مطلق داشتم چه؟
نه.. نه..
اصلا نمی خواهم بزرگ تر شوم
فکر میکنم این ست بهترین سن زندگیم است

البته نمی خواهم با آینده ی رو در رویم هم در جنگ باشم یا کاری کنم که در باتلاق گرفتاری فرو بروم
افرادی را می شناسم که انقدرباروزهای نوجوانیشان در نبرد بوده اند که دوره ی جوانی خودرا به راحتی تباه کردند
کاش این مردم مفهوم آینده را درک میکردند‼️اصلا میدانند که آینده ای هم هست‼️اصلا میدانند که ماهم هستیم‼️
من می ترسم...
آیا این آدم های بی وجود که ممکن است خود ما باشیم فکری به حال آینده می کنند؟
اصلا آینده ی روشنی برای ما وجود دارد؟
یا در تاریکی مطلق مثل یک روح سرگردان فقط می چرخیم؟

آبی هوای پاکی تکه کاغذینوری یا اصلا تکه نانی برای ما باقی می ماند؟
واقعا چه خواهد شد؟
از روی دیگر به ۲۰ سال اینده می نگرم.......
مهربانی و صلح تمام کشورمان را پر کرده...
بعد از گوشزد کردن کم بود اب آمار استفاده ی بیهوده از آن بسیار بسیار و بسیار کاهش یافته...
روشنایی تمام جهان را پرکرده و کمبود شغل ریشه کن شده و به حمدال...بیشتر افراد مشغول هستند...
کمک به افراد بی بضاعت رایج شده....
و...
بحث بحث مهمی است که در ۲۰ سال آینده چه خواهد شد؟
بیهوده که نمی گویم
این ما هستیم که قرار است ۲۰ سال آینده را بسازیم...
البته ساختن به معنای واقعی...
همیشه عشق باشد همیشه برکت

  • ۱۸ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دوست داشتن

    موضوع انشا: دوست داشتن

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    کوچیک تر که بودم همش فک میکردم فقط بزرگترا میتونن کسیو که دوسش دارنو نگه دارن،بعد از اینکه بهترین عروسکم که خیلی دوسش داشتم افتاد توی رودخونه و من رفتنشو نگا کردم همش به این فک میکردم که چجوری میشه کساییو که دوسشون داری سفت بگیری که در نرن؟به فکرم رسید وقتی که عروسک تازه تر خریدم و بهش گفتم که دوسش دارم ازاون تافتای مامان بهش بزنم که تو همون حالت بمونه و جایی نره![enshay.blog.ir]
    همش فک میکردم فقط بزرگترا عاشق میشن و بلدن کسیو نگه دارن اخه من یبار به بابابزرگ گفتم که خیلی دوسش دارم و اون به سرفه افتاد و بعدشم پرواز کرد،من که نمیدونم چجوری ولی مامان میگفت رفته پیش خدا همشم فک میکردم واسه این رفت که من بهش گفتم دوسش دارم هرچند مامان بزرگم همیشه میگفت که وقت اجلش رسیده و من هیچوقت منظورشو نفهمیدم!![enshay.blog.ir]
    بعد از اون اتفاق دیگه به کسی نگفتم دوست دارم چون میترسیدم از دستش بدم و تا مدتها خودمو سرزنش کنم و مقصر بدونم...بزرگتر که شدم فهمیدم که چقد دنیای بزرگترا عجیب غریبه،این همه پیش هم هستن ولی به هم نمیگن همدیگه رو دوس دارن و تا تقی به توقی میخوره واسه هم گریه و زاری میکنن...من اگه جای اونا بودم به همه میگفتم که دوسشون دارم ولی نمیشه چون من نمیخوام مثل عروسکم بشینم و به رفتنشون زل بزنم..تازه من وقتی فهمیدم عشق چیه که برای اولین بار چشماشو دیدم!چشماش میتونست آدمو وادار به هرکاری کنه بااینکه خیلی دوسش داشتما ولی بهش نگفتم چون فک میکردم مث بابابزرگ قراره پرواز کنه...هربارم که میدیدمش حرکاتشو زیر نظر داشتم مبادا چیزای سنگین بلند کنه، مبادا دستشو بسوزونه، مبادا پاش گیر کنه به لبه ی مبل و هزارتا فکرای بچگونه دیگه که آثارش یه نفس عمیق و خیره شدن به قطره های پشت شیشه س...اون موقه بود که فهمیدم عشق چیه:)
    اون موقه بود که فهمیدم بچه‌هام میتونن عاشق شن:)
    و اون موقه بود که فهمیدم همیشه جواب دوست دارم رفتن نیست:)

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع نغمه ی پاییزه

    موضوع انشا: نغمه ی پاییزه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به پاییز بگو ، هر وقت آمد با نغمه ی ترنم باران بر روی برگ های زرد آرزوهایش بیاید.
    بگو آغاز کند شروعش را با مهر هرچند که ما تمام بی مهری هایمان را پای اون منویسیم.
    از او بپرس که چگونه توانست این دنیا را از پشت پرده ی مه آلود اندوه زیبا ببیند؟ هنگامی که ما دست های معصومانه اش را در سرمای بیکران زندگی تنها گذاشتیم.
    از او بپرس که چگونه گذشتند تکرار روز های غریبانه اش ، زمانی که ما پا بر روی احساساتش گذاشتیم ، و تنها با صدای خش خش ظریفی رویا هایش را خرد کردیم.
    به او بگو که بی صبرانه منتظریم دست های تنهایش را در دست های گرم و صمیمی خورشید بگذاریم و گرما را در سراسر وجود زیبایش پراکنده کنیم. به او بگو که پیش رویش حقیقتی به زیبایی دانه برف های بلوری پنهان شده است.
    اگر میدانست که چگونه پریشان میکند دل های عاشق را و چگونه همدم است برای دل پیر تنها ...... هرگز دیر نمیکرد.
    کاش پاییز میدانست اشک هایش چه نغمه ی زیبایی دارند هنگامی که با شیشه برخورد میکنند...
    ای کاش میدانست که ما عاشقی را با او بلد شدیم ... آن روز هایی که دست در دست یک دیگر در هوای غم انگیزش قدم میزدیم و او عطر غم را می پاشید بر دل‌ های خسته. و ...
    به پاییز بگو زیبا باشد بگو راضیست در زمانه که تنها برگ های رقصان آن را فاش میکنند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع کعبه دل ها

    موضوع انشا: کعبه ی دل ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    خانه ی تو قبله ی من

    ای کعبه، تو در سرزمینی هستی که صدای سایش پرهای جبرئیل هنوز درگوش کویرش طنین انداز است وشن هایش، کوه هایش و آسمان زیبایش در برابر خداوند سجده می کنندو بر میخیزند و هریک جلوه ای از آیات خدا هستند.
    در حصر کوه ها در مسجدی آرمیده ای وبانگاه های گرمت به مردمانی می نگری که بر گردت میچرخند و طواف می کنند.
    تو همچون ماه می درخشی این سرزمین با وجود تو زیبا شده و نه فقط این سرزمین بلکه کل جهان با وجود تو می درخشد و زیباست.
    تو خانه خدایی،زیباترین خانه، قبله مومنان هنگام نماز و قلب زمینی،ای کعبه بزرگ،توهمان گل سرخ شعرسهرابی.
    ازسنگ ساخته شده ای امادلت به روشنایی نور است و به وسعت دریا و همانند مادری در قلب زمین قرار گرفته ای و با مهربانی به فرزندانت می نگری و با نجواهایت آنان رامیخوانی که نزدت بیایند و رو به سویت آورند تو دلسوز آنانی و با دلی پر از غم و اندوه، هر شب برایشان دعا میکنی و اشک می ریزی وبرای آخرت آنها طلب آمرزش میکنی به هرطرف که می نگری، محرمی را نمیبینی که راز دلت رابه او بگویی...
    پس ای خانه خدا،این فرزندت را بپذیر که نزدت بیاید وراز دلت رابه من بگو از برادران و خواهرانم بگو که در همین سرزمین چندی پیش پیکر روی پیکر افتادند و به شهادت رسیدند ازکودکان بی گناه یمن بگو که فرماندهان سرزمینت قلب آنان را نشانه می روند و خانه هایشان و تمام دلخوشی هایشان را از بین میبرند.
    من نیز به تو میگویم که ای خانه خدا از صاحب بزرگت می خواهم ظهور آن منجی جهان و آن امام دوازدهمم رانزدیک گرداند.
    به راستی که کلید دار واقعی این خانه اوست...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع باز آفرینی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع: بازافرینی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه:

    ما در ایران عزیزمان ضرب المثل ها و حکایت های زیادی با داستان و اتفاق های زیادی برخورداریم که یکی از ضرب المثل ها ن«هرکه بامش بیش برفش بیشتر»می باشد.

    تنه انشا:

    در روزگاران قدیم،در میان این همه ادم،دو همسایه دیوار به دیوار زندگی می کردند که یکی پیرمردی تنها و سالخورده بود و دیگری جوانی بشاش وکمتجربه.پیرمرد خانه ایی کوچک و درویشانه ایی داشت که برای مردی تنها کافی بود.اما دراین میان جوان کم تجربه برای خود خانه ایی بزرگ ساخته بود و همیشه پیرمرد را برای خانه ی کوچکش مسخره می کرد و پیرمرد هربار در مقابل سخنان گستاخانه ی جوان سکوت می کرد .گذشت و گذشت تا به فصل سرما و زمستان رسید،ابرهای سیاه امدند و گلوله های سفید برف از اسمان فرو امدند و بر روی سقف خانه ها و زمین و درختان نشست.نشست و ارتفاعش زیاد شد.به حدی که اهالی روستا به فکر برف روبی افتادند تا مبادا از سنگینی برف سقف بالای سرشان ریزشکند و دراین زمستان سرد و یخ بندان اواره شوند.پیرمرد و جوان نیز پاروهای خود را ازانباری بیرون اوردند وشروع به برف روبی کردند.پیرمرد به دلیل داشتن خانه ایی کوچک و سقفی کم زود کارش به اتمام رسید و توانست سقفش رااز برف خالی کند،اما مرد جوان به علت داشتن خانه و سقف بزرگ هنوز نیمی از برف را به پایین نفرستاده بود در حالی که از خستگی و سرمای زیاد توان ماندن نداشت.پیرمرد که باتجربه بود و همیشه در مقابل سخنان جوان گستاخ سکوت می کرد این بار لب به سخت گشود و گفت «هرکه بامش یبش برفش بیشتر»

    نتیجه گیری:

    هیچ زمان کسی را به تمسخر و سخره نگیریم،زیرا که ممکن است به همان علت مورد امتحان و خشم خداوند قرار بگیریم.بنابراین برای هرچه که خود یا دیگران دارند شکرگذار باشیم و هیچوقت برای چیزی کسی را مسخره نکنیم و علاوه براین کسی که چیز زیادتری دارد چه از نظر مال و ثروت و چه از نظر عشق و علاقه و محبت،مشکلات و سختی های ان هم زیادتراست.بنابراین باید با صبر و شکیبایی در مقابل سختی ها و مشکلات ایستادگی کنیم تا دراین مسیر موفق شویم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روزی در روستایی برف خیلی خیلی خیلی زیادی امده بود برف برتن همه جا جامه سفید پوشانده بود. صبح ان روز همه مردم تصمیم گرفتند که پشت بام کوچکی که خداوند با قلم سفید انجا را رنگ کرده بود را با پاک کن(پارو) پاک کنند کار همه روستاییان به راحتی تمام شد ولی یک نفر در روستا بود که حرص و طمع زیادی به مال دنیا داشت ومانند اهن ربایی بود که بجای جذب شدن طرف فلز سمت پول می رفت ان مرد پشت بامش آنقدر بزرگ بود که نمی توانست پشت بامش را پارو کنندان مرد هم که به مردم روستا بدی کرده بود و به آنها کمک نکرده بود مردم هم که می دانستند ان مرد به سراغشان می آید مردم روستا جلسه ای برگزار کرده بودند تا درسی حسابی به مرد بدهند جلسه تمانم شد همه مردم به خانه شان رفتند .مرد طمع کار به دنبال مردم روستا رفت تاکمک بگیرد ولی هر دری را میزد مردم می گفتند هر که بامش بیش برفش بیشتر مرد که خسته و پشیمان شده بود. مردم هم که متوجه شده بودند که مرد پشیمان وشرمنده شده به او کمک کردند تا مرد برف هارا پارو کند از ان روز به بعد مرد آنقدر مهربان شده بود که علاوه بر ان که به مردم کمک می کرد کمی از پولش را به فقیرها می بخشید.[enshay.blog.ir]
    ما باید همیشه بدون حرص و طمع زندگی کنیم وما باید به مردم کمک کنیم تا مروم هم به ما کمک کنند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    می‌گویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از مرگ وصیت می‌کند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.

    فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر می‌گذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوخته‌اش خرده پولی بوده و لباس کهنه‌ای، به عنوان شاه معرفی می‌کنند و او را بر تخت پادشاهی می‌نشانند.

    روزها می‌گذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت می‌نشیند و امور را اداره می‌کند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر می‌دارند و با دشمنان دست به یکی می‌کنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آن‌ها واگذار می‌کند.

    روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر می‌شود و می‌شنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او می‌رود.

    پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش می‌گوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش می‌کشم. سختی‌ها و رنج‌های بسیاری را متحمل گشته‌ام.

    و در اینجاست که رفیق دیرینش می‌گوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سال پیش در دهی به نام«غلام آباد»شخصی به نام مشهدی غلام زندگی می کرد. مشهدی غلام آدم بسیار بد و خسیسی بود و به هیچ یک از مردم فقیر روستا کمک نمی کرد و با آنها بد رفتار می کرد.
    مردم روستا از دست مشهدی غلام و غرور او بسیار ناراحت بودند و دنبال فرصتی برای تلافی اخلاق او بودند.
    زمان برداشت محصول فرا رسید و مردم، محصولات خود را جمع کردند؛ اما هیچ کس به خاطر مغرور بودن مشهدی غلام به کمک او نرفتند و او مجبور شد که خودش دست به کار بزند. هوا بارانی و طوفانی شد و محصولات او را خراب کرد.
    البته به مردم عادی هم خساراتی وارد شد ولی چون زمین و محصول های او زیاد بود خسارت هایش نیز زیادتر شد به همین خاطر مردم به مشهدی غلام گفتند که : هرکه بامش بیش،برفش بیشتر...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مطالب مرتبط:

  • ۹۵ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع درد و دلی با آقا امام زمان

    موضوع انشا: درد و دلی با آقا امام زمان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سلام آقا جان!دلگیرم ار روزهایی که گذشت و به اینکه حضور داشتید بی تفاوت بودم و گر فتار گردابی شدم که پایانش جز نابودی چیزی نیست.گردابی که رها شدن از آن ممکن نیست مگر آنکه الطافتان شامل حالم شود.
    می دانم شما هم دلتان از امت جدتان که این روزها انگار دردهای اهل بیت را فراموش کرده و خودشان برای اهل بیت درد شده اند،احترام دیگر معنا ندارد.چادر مشکی مادرتان شده رنگ افسردگی ولی وقتی بخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند رنگ مشکی شیکه،مشکی رنگ عشقه..
    اما پای چادر در میان باشد امل بودن را وصله اش می کنند.مردان امتت دیگر غیرت را ابهت مردانه بودنشان نمی دانند غیرت تنها یک لغت شده که معنایش را در کتاب فارسی دبستان می خوانند همین.[enshay.blog.ir]
    عجیب است آقا!بخواهی از حق دفاع کنی چپ چپ نگاهت می کنند،صدایت در برابر ظلم و بی عدالتی بلند باشد می گویند راهی که می روی پایانش جز نابودی و پوچی نیست،حرف هایت راه به جایی نمی برد.سکوت کن و آبرویت را نبر.
    اما مگر غیر از این است که تاریخ در آینده جریان دارد و تکرار می شود؟مگر غیر از این است که قرآن اقلیت را همیشه پیروز میدان دانسته.[enshay.blog.ir]
    گاه گذر زمان انسانها را به فراموشی می سپارد.من نمی خواهم اکثریتی باشم که ذلت زنده بودن را به عزت شهادت ترجیح دادند و هم دنیا و هم دینشان را باختند.نمی خواهم از سیاه لشکری باشم که سوار بر موج حرف و حدیث های مردم می شوند.میخواهم از دیگران عبرت بگیرم نه اینکه عبرت دیگران شوم.
    تمام تلاشم را می کنم تا راه درست را انتخاب کنم راهی که ادامه دهنده ی راه شما و اهل بیت پیامبر باشد.
    و آقا جمعه را یکی یکی شمردم نیامدی کاش هرزمان که ظهور میکنی من سیاه لشکرت باشم و لیاقت نوکری ات را داشته باشم.ان شاالله

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با کلمات متضاد متجانس با موضوع کودکی من

    انشایی با کلمات متضاد متجانس با موضوع کودکی من

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    زندگی میگذره دیر یا زود زشت و زیبا با شادی و ناراحتی و فقط و فقط خاطرات تلخ و شیرینی هستش که برامون باقی میمونه .کودکی همه ما پر از خاطرات رنگارنگه که باعث میشه بخندیم یا گریه کنیم البته مطمئنم که خنده بیشتر از گریه کارسازتره چون کسی خاطرات بد رو به یاد نمیاره.گاهی دلت از سن و سالی که داری می گیره و دوست داری که به دوران کودکیت برگردی و روی دستان مامانت بخوابی نه اینکه تنها وبدون قصه بلکه با گریه و بدور از غصه خوابت ببره .یاد بچگیام میوفتم که شبی نمیشد بدون قصه های مامانم بخوابم مامانم شروع میکرد به قصه البته اولش لالایی میگفت بعدش یه قصه که هر شب متقاوت تر از شب قبلش بود.هنوزم وقتی یادش میوفتم توی گوشم تکرار میشه ‌؛ لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه
    لالالالا گلم باشی همیشه در برم باشی[enshay.blog.ir]
    لالالالا گل آلو درخت سیب و زرد آلو
    لالالالا گلی دارم ببین چه بلبلی دارم
    لالالالا گل خشخاش بابات رفته خداهمراش
    لالالالاگلم لالا بخواب ای بلبلم لالا
    بخواب ای دختر زیبا بخواب شیرین من لالا.
    با این لالایی به خواب میرفتم چقدر دلم برای بچگیام تنگ شده کاش که برگرده .چقدر دلم برای تمام شادی های کودکانه بازی های پرهیجانانه تنگ شده ای کاش میتونستم این دنیارو مثل دنیای کودکیم زیبا و ساده جلوه بدم و زندگی آرومی داشته باشم ولی حیف که نمیتونم...[enshay.blog.ir]
    شاید خودمم روزی مادر بشم یا اینکه نه ولی خب کاری میکنم که زندگیش چه توی کودکی بلکه توی نوجوانیشم شیرین و زیبا باشه و فقط امیدوارم که رویا نباشه.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع روز اول مدرسه

    موضوع انشا: روز اول مدرسه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    باز آمد بوی خوب ماه مدرسه
    وقتی صبح زود بیدار شدم،دست و صورت خود را شستم.نگاهی به ساعت کردم.دیدم ساعت ۶:۳۰ دقیقه است.لبخند زدم و خوشحال هستم که می خواهم سال تحصیلی جدید را در مدرسه ی جدید آغاز کنم.وقتی کنار سفره نشسته بودم و لقمه را در دهان خود گذاشتم،انگار بهترین صبحانه ای است که تا به حال خورده ام.[enshay.blog.ir]
    وقتی لباس فرم جدیدم را پوشیدم،احساس خیلی خوبی داشتم.
    مادرم قرآن را بالای سر من گرفت و من از زیر آن گذشتم.کفش هایم را پوشیدم.سپس در را باز کردم و نفس عمیقی کشیدمو به سمت مدرسه رفتم.در راه مدرسه ناگهان بادی به سمت من وزید.انگار باد می گفت:«باز آمد بوی خوب ماه مدرسه.»
    وقتی به مدرسه رسیدم،با نام خدا وارد مدرسه شدم.
    در هنگام وارد شدن،همهمه ی دانش آموزان به گوشم می رسید.[enshay.blog.ir]
    سپس من در یکی از صف های کلاس هفتم ایستادم.بعد از انجام برنامه صبحگاهی، به داخل یکی از کلاس های هفتم رفتم و با تعدادی از معلمان و دانش آموزان آشنا شدم.سپس مدیر مدرسه به من و دانش آموزان دیگر برنامه ی کلاسی داد.ناگهان صدای زنگ مدرسه به صدا در آمد و ما کتاب های خود را درون کیف گذاشتیم و به بیرون از مدرسه رفتیم.وقتی هفتم سه رفتم،حس کردم انگار بهترین روز زندگی من است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع توصیف روستا

    موضوع انشا: توصیف روستا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    محل زندگی ما روستایی در حومه شهر است. روستایی که برکه اش محل تغذیه پرندگان و محل زندگی آبزیان و ماهی هاست.
    خانه های کاه گلی و سنگی که با بارش باران بودی دلنشینی را در فضا پر می کند. بویی که کافی است چشمانت را ببندی و نفس بکشی با تک تک سلولهایت.
    باریکی کوچه هایش می تواند یاد آور قلبهایی باشید به وسعت دریا.
    خانه هایی با حیاط های زیبا که گوشه گوشه اش را درختان انگور و گل یاس پر کرده و یک حوض آبی با ماهی های قرمز که تابستان ها هندوانه داخل آن زیبایی اش را تکمیل می کند.
    کمی آن طرف تر چشمه آبی است که صدای شرشر بهم خوردن آب و سنگ، هوس بازی های کودکی را در دورنت زنده می کند.
    در کنار چشمه ی آب تپه هایی است با گلهای لاله و شقایق و درختان انبوه و در آخر پاییز روستایمان را با هیچ چیز عوض نمی کنم،پاییزی که صدای خردشدن برگهایش زیر پاهایم شاید زیباترین آهنگ طبیعت باشد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲۵ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع زنان انقلابی

    موضوع انشا: زنان انقلابی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    اینبار می خواهم از دلیرهای شیرانه زنان سرزمینم روایت کنم.
    از زنانی که شجاعانه پابه پای مردانشان ایستادند و مقاومت کردند بگویم.آری میخواهم جان فشانی ها و فداکاری های سیده زهرا ها و قدم خیرهایی را بازگو کنم که چه در جنگ و جبهه و چه در پشت جبهه حامی مردانشان بودند و مادر فرزندانی که امروز کشور را میسازند.
    شیر زنانی که الگویشان حضرت زینب "س" است که پس از تحمل آن همه رنج فرمودند:ما رَأیتُ اِلاّ جَمیلا. و این چنین شهریور 59 کربلایی دیگر و زینب هایی دیگر این مرز و بوم را تجربه کرد.[enshay.blog.ir]
    آری سخت است آماده ی رفتن به مدرسه شوی و ندانی شهرت را در تاریکی شبیخون زدند و مردمان دیارت را به خاک و خون کشیده اند و این شروع 8 سال جنگ تحمیلی است که اینبار به جای مدرسه ها و معلم ها،بیمارستان و دکترها هستند که ازدحام جمعیت را تجربه می کنند.
    آری سخت است روزهای ازدواج،مرد آمال و آرزوهایت را روانه ی میدان جنگی کنی که برگشتنش با خداست.دوران شیرین عقدت را به تلخی جنگی بسپاری که اینبار دلت نه برای شوهرت که برای سالم برگشتن شوهرت می تپد که دل توی دلت نباشد که مبادا اتفاقی بیفتد فقط نگران و باشی و نگران...[enshay.blog.ir]
    میدوی دنبال برادرت از این کوچه به آن کوچه به امید دیدن بهترین همدم دوران کودکیت..پا به هرکجا میگذاری رفته اما دنبال زنده اش میگردی و دل خراش است که در نهایت او را کشته پیدا کنی و تو میشوی غسال برادرت کسی که او را در خاک میگذارد یکه و تنها...
    دلگیر است وقتی یک شبه زندگی در خانه پدری و ته تغاری پدر بودن را بگذاری و وارد فصلی دیگر از زندگی شوی.فصلی که دیگر ناز کشیدن پدرانه و نوازش مادرانه کم رنگ می شود و تو می شوی مادر 5 بچه قد و نیم،در زمستان های سرد و طاقت فرسا و بچه هایت را بدون پدر بزرگ کنی و زمان،فرصت چشیدن طعم خوشبختی را از تو بگیرد.[enshay.blog.ir]

    آری این برگی از کتاب قطور تاریخ این کشور است و زنانی که افتخار این سرزمین اند.
    زنانی که بسیاری اشان گمنام هستند اما در سرگذشت هر کدامشان میتوانی یک چیز مشترک بیابی:
    عشق به ولایت،عشق به سرزمین و خاکی که بوی شرف و غیرت می دهد.[enshay.blog.ir]

    برای شادی روح زنانی که مردانه زندگی کردند صلوات

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء