موضوع انشا: درد و دلی با آقا امام زمان
سلام آقا جان!دلگیرم ار روزهایی که گذشت و به اینکه حضور داشتید بی تفاوت بودم و گر فتار گردابی شدم که پایانش جز نابودی چیزی نیست.گردابی که رها شدن از آن ممکن نیست مگر آنکه الطافتان شامل حالم شود.
می دانم شما هم دلتان از امت جدتان که این روزها انگار دردهای اهل بیت را فراموش کرده و خودشان برای اهل بیت درد شده اند،احترام دیگر معنا ندارد.چادر مشکی مادرتان شده رنگ افسردگی ولی وقتی بخواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند رنگ مشکی شیکه،مشکی رنگ عشقه..
اما پای چادر در میان باشد امل بودن را وصله اش می کنند.مردان امتت دیگر غیرت را ابهت مردانه بودنشان نمی دانند غیرت تنها یک لغت شده که معنایش را در کتاب فارسی دبستان می خوانند همین.[enshay.blog.ir]
عجیب است آقا!بخواهی از حق دفاع کنی چپ چپ نگاهت می کنند،صدایت در برابر ظلم و بی عدالتی بلند باشد می گویند راهی که می روی پایانش جز نابودی و پوچی نیست،حرف هایت راه به جایی نمی برد.سکوت کن و آبرویت را نبر.
اما مگر غیر از این است که تاریخ در آینده جریان دارد و تکرار می شود؟مگر غیر از این است که قرآن اقلیت را همیشه پیروز میدان دانسته.[enshay.blog.ir]
گاه گذر زمان انسانها را به فراموشی می سپارد.من نمی خواهم اکثریتی باشم که ذلت زنده بودن را به عزت شهادت ترجیح دادند و هم دنیا و هم دینشان را باختند.نمی خواهم از سیاه لشکری باشم که سوار بر موج حرف و حدیث های مردم می شوند.میخواهم از دیگران عبرت بگیرم نه اینکه عبرت دیگران شوم.
تمام تلاشم را می کنم تا راه درست را انتخاب کنم راهی که ادامه دهنده ی راه شما و اهل بیت پیامبر باشد.
و آقا جمعه را یکی یکی شمردم نیامدی کاش هرزمان که ظهور میکنی من سیاه لشکرت باشم و لیاقت نوکری ات را داشته باشم.ان شاالله