انشا با موضوع آسمان نگران
به نام خدا
بادی که در اطراف من می پیچد و مرا از یک مکان به جای دیگری می برد خنکم میکند، ذهنم را از تفکراتی که من را آزرده می کند میشوید و آرامشی نسبی به من می دهد.
درست است که من بالاتر هستم، قبول که من بزرگ تر هستم، اما وقتی که از این بالا میبینم که انسان های کوچک در گیر مشکلاتشان هستند و برخی به خاطر دغدغه هایشان ناراحت می شوند ومن فقط نظاره گره آنها هستم، خوشحال نیستم و میخواهم چشم هایم را بر همه چیز ببندم.
انسان ها وقتی که ناراحت می شوند گریه میکنند و دیگران هم از گریه ی آنها ناراحت می شوند . پس من چه کنم که ناراحتی همه ی آنها را میبینم و دلم پر می شود و فقط می توانم این دل پر قصه ام را با باریدن خالی کنم، می بارم تا هم انسان ها خوشحال شوند و هم این دل من از ناراحتی ها خالی شود.
همه ی انسان ها از گریه کردن یکدیگر ناراحت می شوند، اما از گریه های من که بخاطر آنها اشک میریزم و میبارم خوشحال هستند و با گریه های من خاطره هایی زیبا می سازند و از نعمت هایی که خداوند به آنها داده است استفاده می کنند.
نوینسده: هانیه بزم آرا
دبیر: خانم بنفشه فیضی
دبیرستان عطار شهرستان قوچان
نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شب و روز
🌍کره زمین تقریباً گرد است و در اثر چرخش زمین نیمی از کره زمین در روشنایی فرو میرود که به آن روزمی گویند و نصف دیگر در تاریکی که به آن اصطلاحاً شب گفته می شود.
☀️با طلوع خورشید طلایی روز آغاز می شود و تاریکی و شب رخت می بندد و برای چند ساعتی ما را ترک میکند.
🌕روز یعنی روشنایی یعنی درخشش و تابیدن هر آنچه که روی زمین است و رنگ و جلای دیگری می گیرد. آب ها زلال تر دیده می شوند و آسمان تیره و تار،روشن و بی رنگ می شود و ابرهای سفید در آن موج می گیرند و همراه باد از این سمت به آن سمت میروند.
🌁 در روز مردم به کار و تلاش می پردازند و به دنبال روزی حلال می روند اما در شب همگی به استراحت و خواب میپردازند تا که دوباره ما از آسمان برود و شب پرده بردارد و روز دوباره با همه روشنایی اش به آسمان سلام بگوید و باری دیگر زندگی جریان یابد و مردم از خواب بیدار شود و به زندگی و روال آن بازگردند.
🏕️عدهای به دنبال درس میرود و عده ای به سر کار و عده ای دیگر می خوابند زیرا که تمام طول شب را بیدار بوده اند و کار کرده اند.
🌗 شب و روز دو دنیای متفاوتند،یکی تاریک و دیگری روشن،یکی در اوج آرامش و دیگری در اوج شلوغی و هرج و مرج،یکی در اوج خواب و بی خبری و دیگری در عالم بیداری و هوشیاری.
دو پدیده به همراه تضادها و زیبایی هایش که دنیا را ساخته و به آن رنگ و زیبایی بخشیده زیرا اگر این طور نبود دنیا در مسیر یکنواخت پیش میرفت و هیچ لذت و هیجانی نداشت و دنیا پر میشد از روزمرگی و کسلی.
نویسنده:مبینا صلاحی
پایه دهم تجربی،دبیرستان عطار
دبیر: سرکارخانم فیضی
شهرستان قوچان
نگارش دهم نوشته های داستان گونه با موضوع معالجه چشم های زن عمو
به نام خدایی که خالق هر چیز است .زن عمو پیر که دیگر چشم هایش خوب نمی دید .صبح یک روز پاییزی، تمام توان خود را جمع کرد.و با هر زحمتی که بود .به دکتر چشم پزشک برای معالجه چشم های ناتوان اش که دیگر قدرت دیدن نداشت ، رفت . در مطب چشم پزشکی حاضر شد . تقریبا یک ساعت در مطب به انتظار رسیدن نوبت معاینه چشم هایش بود . زن عمو غرق در تفکر بود و در این یک ساعت با خودش فکر میکرد ،که هزینه درمان چشم هایش را چگونه و از کجا فراهم کند. پول زیادی نداشت و حقوق باز نشستگی همسر خدا بیامرزش هم برای مخارج روزانه زندگی صرف میشد. و دیگر برایش پول کافی نمی ماند و پس اندازی هم نداشت . با همین فکر و خیال درگیر بود که نوبت اش رسید . زن عمو به اتاق چشم پزشک رفت و دکتر آن را معاینه کرد . زن عمو وقتی از چشم پزشکی بیرون آمد، بسیار شاد و خوشحال بود و با چشم های خود حرف میزد که :ای چشم های زیبا و مهربان من ، خداروشکر آب سیاه یا بیماری دیگری ندارید.
اگر پیش از این بیمار میشدید حتما مرا ثروتمند و پولدار می کردید.
خب دیگه حالا عیبی نداره ؛ امروز و حالا هم به موقع به فریاد و داد ام رسیده اید.
چند روز پیش زن عمو چشم های زیبا و آهویی خود را عمل کرد و چشم های او بهتر شد و وضعیت چشم هایش بهبود می یافت.
امّا گوش کنید از وقتی که پزشک هزینه درمان چشم های زن عمو را درخواست و طلب نمود.
زن عمو چند سکّه و اسکناس به پزشک داد و گفت :خدا به تو عمر طولانی و سلامتی با ارزش بدهد ! بقیه اش هم آن مروارید هایی که از چشم هایم در آوردی!
مشخص شد که ناراحتی و بیماری چشمان زن عمو آب مروارید بوده است.
زن عمو خیلی خوشحال بود ، زیرا چشم های زیبا و آهویی اش بهبود یافته بود و او میتوانست مثل قبل همه چیز و همه کس را خوب ببیند.
نویسنده:مهدیه سخایی 🌺
دبیرستان دخترانه سمانه 🌸 اردبیل ناحیه یک
دبیر :سرکار خانم حق نظری 💝
نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع شادی و غم
به نظر من شادی یعنی هرکس در عمق وجودش آرامشی مملو از شادی را در خود حس کند که با هیچ طوفانی از غم ،ذره ای اظطراب در آن پیدا نکند.شادی که نتوان آن را با هیچ اندوه دنیا عوض کرد.
در این دنیا شادی های زیادی وجود دارند،ولی افسوس که به چشممان نمی آیند. آیا شادی غیر از این است که در میان هزاران غم و کولبار سنگین پدر و مادر ، لبخندی بر لبان آنان که نمایانگر هزاران غم است ببینی؟
همانطور که در ابتدا گفتم، شادی همانی است که در دلت حس آرامش را ایجاد می کند ،نه غم ،ترس و اندوه..
برخلاف شادی ،غم را توصیفیس که تنها با اشک ریختن می توان آن را فهمید .اشک ریختن و گریه کردن از غم و اندوه درون مان می کاهد و حال مان را بهتر می کند و روبه شادی می آورد. غم ،برخلاف شادی فرد را گوشه گیر می کند و در ناامیدی تمام غرق می کند.
شادی و غم هردو در ذات انسان هستند و هر شخصی آن را تجربه می کند.
ولی ما باید تلاش کنیم که از غم و اندوه زندگی گذر کنیم و به شادی روی آوریم...
🙁👈😀
✍️سیده سونیا سلامی
دبیر: خانم طریفه بهرامی
دبیرستان نمونه دولتی اسوه
نگارش دهم تضاد مفاهیم موضوع مهربانی و خشم
به نام خدا
تضاد مفاهیم
موضوع: مهربانی و خشم
مهربانی کلیدی است که در دوستی ها را بر روی انسانها می گشاید و با خود شادابی و نشاط به همراه می آورد.
دستهای مهربانی می تواند لبخندهای زیادی روی لبان چهره های غمگین و افسرده بنشاند.
دلهای مهربانی می تواند سنگ صبور باشد و رازهای ناگفتنی بسیاری را در خود جای دهد و آن را پیش دیگران آشکار نکند. مهربانی همچون گلی لطیف و خوشبواست که جسم و روح را آرامش می بخشد.
در زیر سایه ی مهربانی ، بسیاری می توانند جمع شوند و مدتها استراحت کنند. و اما آنجایی که مهربانی نباشد خشم و عصبانیت ، راحت و بدون درد سر عرض اندام میکند و جولان می دهد . خودش را به هر دری می زند تا جدایی و نفاق به وجود آورد . تا آنجا پیش می رود که حتی می تواند باعث مرگ شود .
وقتی مهربانی نباشد و محبتی وجود نداشته باشد و خشم و عصبانیت جای آنها را بگیرد خیلی زندگی ها از هم پاشیده می شود .دوستی ها به هم می خورد .
خشم و عصبانیت، ندامت، پشیمانی، سرافکندگی و شرمساری به دنبال دارد. غلبه ی مهربانی بر خشم مثل آبی است که بر روی آتش می ریزند. همیشه باید راه ورود خشم را بر خود ببندیم و مهربانی را سرلوحه ی زندگی مان قرار دهیم.💐
نویسنده: محمد حسین ایمانی
دهم انسانی، مدرسه صنایع پوشش، ناحیه یک رشت
دبیر: آقای فرهاد حسنی
انشا با موضوع خانه جنگلی
به نام خدا
موضوع:خانه جنگلی
وارد روستا شدم چهارمین بار بود که وارد این روستا میشدم هر بار که می آمدم خانه جنگلی ام که در انتهای آخرین خیابان روستا روی تک درخت بید مجنون وسط مزرعه باباعلی بود رنگ جدیدی داشت
اولین بار که آمدهام خانه کوچکم مثل عروس لباس سفید پوشیده بود همانقدر زیبا و همانقدر خیره کننده.
دومین بار تقریباً ۹ ماه پیش بود که برای نگهداری از باباعلی آمدیم .خانه ام معلوم بود از لباس عروسش خسته شده چون این بار پیراهنی زرد رنگ به تن کرده بود روی سر چوبی اش، یک تاج قرمز رنگ قشنگی خودنمایی میکرد. خانه من چیزی از ملکه بودن کم نداشت همانقدر محکم و همانقدر استوار.
سومین بار که وارد روستا شدم همه درختها لباس های سبز پوشیده بودند از اول تا آخر روستا هر جا را که نگاه می کردم همش سبز بود و سبز ،چطور همه میتوانستند عین هم لباس بپوشند من که اگریک روزلباسم همرنگ مادرم می شد سریع عوض میکردم چون دوست داشتم متفاوت باشم سریع تر از قبل به راهم ادامه دادم تا خانه زیبایم را با لباس جدیدش ببینم با دیدنش تمام صورتم لبخند شد باز هم مرا غافلگیر کرده بود.
لباس صورتی رنگ با گلهای سفید ،با تمام عشقی که با آن خانه داشتم به رویش لبخند زدم حس می کردم خانه ام هم مثل من جان دارد و می فهمد.او هم مثل من دو چشم داشت، یک دهن ،یه کله بزرگ و درون آن پر از خاطرات کودکی من بود که من فکر میکردم مغزش است. او چیزی کم نداشت، امروز چهارمین دیدار من با خانه ام است سر از پا نمی شناسم دوست دارم هر چه زودتر او را در لباس جدیدش ببینم.
نوشته مرجان رنجبری
نگارش دهم درس ششم مقایسه و سنجش با موضوع کرونا با امتحان
با شنیدن اسم کرونا ،تمام مردم وحشت زده و اندوهگین می شوند ،اما وقتی اسم امتحان درسی به گوش می رسد،فقط دانش آموزان و دانشجویان مضطرب و نگران می شوند .
ویروس کرونا همه جا یقه ی ما را می گیرد،ولی دانش آموزان بینوا فقط در مدرسه باید با امتحان دست و پنجه نرم کنند،البته کتک مُفصلی هم میخوردند،ولی ارزشش را دارد.
کرونا با استراحت و دارو و درمان،با موفقیت پشت سر گذاشته می شود اما برای درمان امتحان ،باید درس خواند و تمرین کرد، تا موفقیت حاصل شود.
کرونا خبر نمی کند،که چه زمانی شما را گرفتار میکند، اما معلم اعلام می کند چه زمان امتحان به سراغ شما می آید،تا با آمادگی به مصافش بروید.
هر فردی که دچار کرونا شود و در مقابلش شکست بخورد ،جای جبران نیست ،، اما اگر فردی در امتحان شکست بخورد، فرصت جبران هست.
کرونا هدفی جز نابودی ما ندارد،اما امتحان با هدف افزایش یادگیری و تثبیت مطالب وارد عمل میشود،که البته بچهها اصلاً به این موضوع توجه نمی کنند، و آن را بدتر از کرونا میدانند.!
کسی که از کرونا شکست بخورد،با مراسم تشییع جنازه،وارد دیار باقی می شود،اما کسی که در امتحانات درسی شکست بخورد،توسط دستان پرتوان پدر و ضربات مهلک مادر دچار چاقی می شود.!
کسی که کرونا دارد، ویروس را به نزدیکان انتقال می دهد و مردم از او فرار می کنند، اما کسی که امتحان می دهد پاسخ را به دیگران انتقال می دهد و دیگران به او نزدیک می شوند!
بعضی ها هستند که میگویند:«حاضرند امتحان بدهند،اما کرونا نگیرند». اما این حرف دروغی بیش نیست، مطمئنم خیلی افراد در این حرف یک نظرند،که «کرونا هرچه هم باشد به بدی امتحان نیست!».
برای درمان بلای کرونا واکسن ساخته شده یا لااقل در حال ساخته شدن است، ولی جهت مصیبت و اضطراب امتحان متاسفانه واکسنی ساخته نشده است!
کرونا ضریب نمی خورد و امواج آن نامشخص است، ولی امتحان ضریب می خورد و امواج سنگین آن در دی ماه و خرداد است!
نویسنده :امیرحسین روزبهانی
دبیر: آقای مرادی
دبیرستان نمونه دولتی شهید حاجی بابایی۲
نگارش دهم تضاد مفاهیم با موضوع سکوت
یه جایی بین واقعیت و خیال، یه جایی معلق توی فضایی گمشده، یه جایی به دور از هر نوع آدمیزادی، یه جایی شبیه کابوسی که با رویا درآمیخته شده، یه جایی که دیوارهاش از سکوت ساخته شدن و اونجا خونه ی من بود....
در حالی که بند بند وجودم می سوخت و از شدت درد به خودم می پیچیدم برای اولین بار توی عمرم تصمیم گرفتم دست به انجام کاری بزنم که از اول عمرم به من گفته بودن ممنوعه....میخواستم برای اولین بار فریاد بزنم و این دیوار های سکوت رو تخریب کنم و در همون حال از عواقبش می ترسیدم، می ترسیدم که نکنه یکی منو تنبیه کنه، می ترسیدم که نکنه یکی تا ابد منو لال کنه، می ترسیدم که نکنه کسی فریادم رو برای درخواست کمک نشنوه و همه ی این ترس ها میخواستن من رو منصرف کنن دقیقا مثل هزار بار قبلی که منصرفم کردن اما من حسابی از این زندگی داغون و وضعیتم خسته شده بودم و به همین خاطر شروع کردم به فریاد زدن، تمام انرژی ام رو گذاشتم تا بتونم بلند تر فریاد بزنم، از عمق وجودم دردامو با فریادم بیرون ریختم و بعد از چند دقیقه به آرامش عجیبی رسیدم که تا اون لحظه حتی یه بار هم تجربه اش نکرده بودم.
همیشه به من می گفتن سکوت بهترین چیزه، باید ساکت و مطیع باشی تا توسط دنیای بی رحم بلعیده نشی، همیشه من رو از فریاد می ترسوندن و من حالا می فهمم چرا، اونا ما رو می ترسوندن تا هیچوقت فریاد نزنیم چون فریاد یه حس رهایی بخشیه که باعث میشه دیگه هیچوقت توی عمرت نخوای سکوت کنی و حاضر به قبول زندگی پست خودت نشی و اینجوریه که فریاد خطرناکه و سکوت امن و خوب! من اما دیگه آب از سرم گذشته و حالا وقت تغییره، حالا من شانس عوض کردن و تخریب دنیایی رو دارم که سال ها بهش پایبند بودم ولی اهمیتی نداره چون میدونم وقتی که این دیوار ها فرو بریزن و وقتی حقیقت توی وجودم قلبم رو لمس کنه من می تونم یه دنیای بهتر بسازم، دنیایی که تا به حال مثلش دیده نشده، دنیایی بین واقعیت و خیال، یه جایی توی فضایی گمشده، یه جایی پر از آدمیزاد، یه جایی شبیه رویایی که با کابوس درآمیخته شده، یه جایی که دیوار هاش از کلمات ساخته شدن و حالا اینجا خونه ی منه، جایی که درد ها صدا دارن، جایی که احساسات گفته میشن جایی که قانونی برای ممنوعیت فریاد وجود نداره، جایی که یه روزایی حتی خوابش رو هم نمی دیدم، جایی که شاید فقط شاید باعث بشه مردم بفهمن سکوت همیشه خوب نیست!
😷😷😷😷😷😷😷😷
نویسنده: بنفشه رشیدی
دبیر: سرکار خانم باغبان
دبیرستان بانوصادقی سمیرم،
نگارش انشا سنجش و مقایسه با موضوع مادر و خورشید
خداوند بیشترین سهم زیبایی اش را میان دو مخلوقش تقسیم کرده و به آنها نوری بخشیده که زمین و زمان را زنده و پایدار نگه داشته است.«مادر»و«خورشید»
گرچه روشنایی وجود مادر با چشم قابل دیدن نیست اما نوری دارد که پرتو اش همه آفرینش را در بر میگیرد و به فرزندان زندگی می بخشد همانطور که آفتاب به تمام موجودات زمین از گل و گیاه گرفته تا بلبل و قمری روشنایی و زندگی می بخشد.
خورشید مادر طبیعت از مادری مهربان که فداکارانه نور و زیبایش را برای تمام فرزندانش فدا می کند. مادر نور چشمان و گرمای دلش را عاشقانه به فرزندان خود هدیه می دهد تا چراغی برای راهشان و عشقی در دلشان شود.
شاید دلیل این همه نور و گرما عشق می باشد که در دلشان جاریست عشقی بی پایان که هیچگاه از بین نخواهد رفت.
خورشید روزهای سرد زمستانی را به روزهای گرم و مطبوع تابستانی تبدیل میکند و مادر با وجودش سرمای خانه را به گرمای دلنشین و پر از عشق تبدیل می کند.
خورشید ابر ها را جلوی چشمانش میگیرد و گریه می کند مادر هم برا ی اینکه کسی ناراحتی و اندوه او را نبیند بی صدا اشک هایش را می ریزد.
آنها تمام زندگیشان را صرف فرزندان خود میکنند و هر پرتو ازوجود خود را گوشهای میگذارند و روشنایی می بخشند.
در گوشه گوشه ی زمین همه می گویند خورشید شب ها می خوابد اما نمی دانند که حتی ماه هم روشنایی و زیبایش را از خورشید دارد.
تقدیم به همه مادر های مهربون
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
نویسنده:زهرا امینی یکتا
دبیرستان عطار،شهرستان قوچان
دبیر:خانم بنفشه فیضی
انشا با موضوع دست فروش
▪️تضادها گاهی کمر می شکانند، گاهی شرمنده می کنند و گاهی می میراند. تضادها می توانند زندگی را برهم زنند همان زندگی را که من و تو در حال گذر هستیم ولی یکی در گوشه ای از دنیا با آن دست و پنجه نرم می کند.
تا به حال به اطراف توجه کرده ای؟ به گوشه و کنار خیابان به دست فروش هایی که لبه خیابان بساط پهن کرده اند تا بساط زندگی خود را از همان تامین کنند. تا به حال به نگاه خسته و شرم زده ی آن ها دقت کرده ای؟ آن ها در نگاهشان حسرت موج می زند حسرت یک شغل ثابت. خسته شده اند از بس متحرک بوده اند، از جایی به جای دیگر کوچ کرده اند و عده ایی دیگر در مغازه های شیک و لوکس خود کار می کنند، آن ها حرف های رهگذران را می شنوند، طعنه ها و گله ها می شنوند اما سکوت می کنند اما مغازه دارها پا روی پای خود می گذارند و با رهگذرانی که اجناسش را تماشا می کنند بگو بخند می کنند. یکی قدر داشته هایش را نمی داند و گله می کند از بازار و کسادی و دیگری چشمان خسته زیر لب شکر می گوید که خدا رو شکر امروز کسی مزاحم کار و بارش نشد و بساطش را برهم نزد. یکی شیشه ی مغازه اش را با شیشه پاک کن برق می اندازد و دیگری با پارچه نمناک اجناسش را از خاک می زداید، یکی زیر باد کولر می نشیند و دیگری عرق های خود را پاک می کند. هر روز اجناسش را جمع می کند و پهن می کند هر روز مجبور است دنبال جا و مکان مناسب بگردد تا که موقعیت او در خطر نیفتد.
بنابراین قدر کوچک ترین چیزهای که اطراف خود دارید را بدانید زیرا که فردا روزی می رسد و برای همان چیزهای کوچک و کم هم حسرت می خورید. شاید دست فروشی شغل سختی باشد اما مهم این است که کار می کنی و زحمت می کشی و پول حلال به دست می آوری.
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
نویسنده: امین رضایی
دهم انسانی
دبیرستان صنایع پوشش
ناحیه یک رشت