نگارش دوازدهم انشا با موضوع دفتر خاطراتم

نگارش دوازدهم - نگارش - نگارش دوازدهم نثر ادبی - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا بلاگ - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا در مورد مادر

چند روزی بود که به دنبالش می‌گشتم، صندوقچه ی اسرار من ، کنزِ بی پایانِ من ، محرم اسرار من ، همان چیزی که در روز های سختی ام به لرزش کلماتم گوش می‌سپرد . چیزی که، هنگامی که جوهر خودکارم را از سر ناکامی ام محکم بر صفحات ظریفش می‌کشیدم ، حتی کلمه ای سخن نمی‌گفت.
پیدایش کردم... گفتم :« ای دفتر خاطرات کودکی و نوجوانی ام ! توی ای سنبل یادبودهای عشق باشکوه زندگانیم ! تو ای صفحه ی سیاه شده ، از سپیدی های روز های خوشم ، و از تاریکی های دوران غم و اندوه من ، تو چگونه میتوانی آن همه خاطرات را محفوظ نگاه داری؟
گفت :« اِی کسی که بر یادداشت های صفحاتم مینویسی ، اِی که دوستی ات همچون خورشیدی است که پیوسته افق حیات پاکدلان را روشن می‌سازد ! من صفحاتم را نرم و ظریف به وجود آوردم که اگر آتش خواست صفحات مرا بخواند ، من در آتش بسوزم و اگر آب خواست بخواند ، از درون پاره پاره شوم ، تا کنز اسرار من باز نشود ، این است سرّ راز داریِ من.»
گفتم چگونه آه های سرد کنج سینه ام تو را از پای در نمی آورد؟... گفت :« زیرا پروانه به من آموخت که اگر عشقِ خدمت به دل داری ،در شمع غم ها بسوز.»
گفتم :« در دلت چه ها نگاه داشته ای ؟
گفت عاشقی را در خود جای داده ام که دو چشمان معشوقش ، دادگاه! دو لبانش دادسرا ! و ابروهایش هیئت منصفه بوده اند که عاشق را به حبس ابد محکوم کرده اند.»
گفتم سخنم؟ گفت :« شنیدن دارد. گفتم تیغ زبان هایم؟ گفت :« در زیر خنجرت جان دادن لذت دارد.»
گفتم :« خاطراتم به مقصد نهایی خود رسیدند و من از هرگونه غم و اندوه خالی شده ام ، اما برای تو چه کنم که جبران شود ؟ گفت در هنگامه ی خوشحالی ، از شادی هایت برای من بگو ، تا ابد راز دار و غم خوار تو در شادی و غم خواهم بود.

🎀نساء جمالی مهر🎀
🎀دبیر : خانم آل موسی 🎀
🎀مدرسه ی فیضیه 🎀
🎀دوزادهم تجربی🎀
🎀استان خوزستان 🎀
🎀شهرستان اندیمشک🎀