نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۹۷ مطلب با موضوع «انشای دوره متوسطه» ثبت شده است

انشا با موضوع اگر در کربلا بودم

موضوع انشاء: اگر در کربلا بودم

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بردلم ترســـــم بمند آرزوی کربلا

کاش در آن لحظه ی ســــرنوشت ساز : پرنده ای میشدم و از حرم پر و به امام تشنه لب آب میبـــــردم
کـــــــاش نمی گذاشتــــم چشمان رقیــــه پراز اشک بشود واز غم بی پدری ناراحت شود
کـــــــاش پرستارے بچه ها را به عهده میگرفتــــم ونمی گذاشتــــم مردم به آنها ســـــــنگ بی اندازند
کـــــــــاش با دستانم خیمه هـــــــای آتـــش زده را خــــاموش میکردم و گهــــواره علــی اصغر را تکان می دادم تا گریـــــه نکند
هـــه چه رویــــاے قشنگی که بین این همه رویا اول هر کدام ( کاش) داشت
پس ای کاش من آبی بودم که لب هـــــــای حسـین را سیـــراب میکرد
پس ای کاش من دوءای حضرتــــ ابولفضل بودمــــ
پس ای کـــــاش من پیش مرگ رقیه می بودم
پس ای کــــــاش من بال و پر حضرت زینب بودم
هـــه دوبـــــــاره کـــه شد( ای کاش )
یاالله نفسی به من بده که تا اخر عمــــرم هر کدام از این ای کاش ها را بر زبان بیاورم کــــــه شایــــد یکی از این رویا هــــای من به حقیقتـــــ به پیوندد.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۴ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دلنوشته ای با خدا

    موضوع انشا: دلنوشته ای با خدا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نمیدونم چیکار میکنم ...
    فقط می خوام خودمو با چیزای مختلف سرگرم کنم ،دلم می خواد با یکی حرف بزنم ولی نمی دونم باکی و نمی دونم باید چی بگم ...
    می خوام بنویسم ولی نمیدونم باید از کجا شروع کنم و چی بنویسم ، فقط دارم می گذرونم......
    نمی تونم حتی واسه کوچیکترین مسئله زندگیم تصمیم درست بگیرم ،نمی دونم باید تو این دو راهی کدومو انتخاب کنم و فقط توکل کردم به خدا ... خدایی که هزار بار بهش پشت کردم و کارایی انجام دادم که اون اصلا دوست نداره ، موندم این همه حق الناسی که گردنمه چجوری جبران کنم ، توکل کردم به خدایی که نه قرآنشو می خونم و نه کارایی که میگه رو انجام میدم ، توکل کردم به کسی که با این وجود منو بنده خودش میدونه که وقتی مشکلی واسم پیش میاد بازم چشماشو رو همه ی بدی ها گناهام می بنده کمکم میکنه که شاید یه روزی به خودم بیام و درست و غلط و از هم تشخیص بدم ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۶ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دین ما به شهدا

    موضوع انشا: دین ما به شهدا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.irامروز که مردم عزیز ایران در آرامش و آسایش زندگی می کنند بخاطر دلیر مردانی است که دیگر در میان ما نیستند.
    ما امروز آرامشمان را مدیون شهیدانی هستیم که خود را فدای میهن خویش کرده اند کسانی که شربت شهادت نوشیدن رفتن و دیگر باز نگشتن؛کسانی که می دانستند آخر راه شهادت است رفتند و شهادت نصیبشان شد.
    مظلوم بودند و ظالمانه به شهادت رسیدن... کسانی که خدا را پادشاه قلبشان و بهشت را خانه ی ابدی خویش کرده اند.
    فرزندانی که دیگر مهر پدر نمی بینندوتنها یادگار پدرانشان نامه است برای وداع.[enshay.blog.ir]
    مادری که یک عکس وپلاک همدم شب های تنهایشان است و پدرانی که کوه غم هستند ولی دم نمیزنند.
    همسرانی که از این پس خودبه تنهایی باید سختی های زندگی را به دوش بکشند.
    این را می نویسم از زبان فرزندی که پدرش در راه حق جان به جان آفرین تسلیم کرده است:
    امروز؛ زندگی ام دچار چالش عظیمی شده است امروز پیکر بی جان پدرم را آوردند لحظه وداع سر رسیده است.
    او را در آغوش کشیدم این آخرین دیدارم با پدر است در گوشش زمزمه وار گفتم: رفتی ومن تازه فهمیدم چه کسی را از دست
    داده ام؛ پدرم پشتوانه زندگی ام باری دیگر گیسوانم را نوازش کن که من دلتنگ دستان پر مهرت هستم بوسه ای بر پیشانی ام بزن تا جانم لبریز از عشق شود.[enshay.blog.ir]
    پدر دیگر صدایت را نمی شنوم دوباره برایم لالایی بخوان ؛ بخوان تا بخوابم وبیدارشوم وببینم همه ی اینها خواب است.
    هستند کودکانی که شب های تنهایشان را با در آغوش کشیدن
    عکس پدرانشان به سحر می رسانند.
    خداوند صبر و تحمل را به خانواده ی شهیدان عنایت فرماید…
    یاد و خاطرشان گرامی باد.

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع تاکسی و خیابان ها

    موضوع: تاکسی و خیابان ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    سوار تاکسی میشوم, راننده از خیابان ها و میدان ها گذر میکند و تنها چیزی که ذهنم را مشغول میکند؛حسادت است.
    من بسیار حسودم؛به این شهر و مردمانش به کوچه ها و ایستگاه های اتوبوس حسادت میکنم و با خود میگویم:شاید از این خیابان گذر کرده باشد یا که از کنار این فرد عبور کرده باشد حتی شاید داخل این اتوبوس نشسته باشد.
    به کسانی که با او حرف میزنند یا کنارش می ایستند و
    لباس هایی که بر تن میکند بسیار حسادت میکنم.[enshay.blog.ir]
    با همه چیز خاطره دارم و همه ی وسایلم مرا یاد او می اندازد,یاد کسی که سال های سال آرزوی با او بودن را در سرم پرورانده ام .
    خانه را دوست نمیدارم چون چطور میتوانم اثر انگشتانش را از روی لیوان ها پا کنم یا جایی که او در خانه مینشسته
    را فراموش کنم؟[enshay.blog.ir]
    گاهی اوقات بیرون رفتن را هم دوست ندارم چون نبودن اورا حتی کوچه ها به رخم میکشد چه برسد به این آدم های دهان بین؟!
    در محل کارم گاهی یک تشابه اسمی مرا بهم میریزد یا درون حافظه تلفن همراهم آهنگ هایی موجود است که هرکدام
    یک خاطره را برایم زنده می کند. [enshay.blog.ir]
    های مردم!کسانی که عشق مرا به تمسخر گرفتید و باعث جدایی ها شدید بدانید اگر این عشق عشق نبود با پنج دقیقه نشستن در تاکسی این همه یادش را کردم سپس
    فکر کنید که من در بیست و چهار ساعت شبانه روز چه میکشم!!!
    تقدیم به کسی که حال در کنارم نیست

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع معنی واقعی زندگی

    موضوع انشا: معنی واقعی زندگی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    تا به حال فکر کردی که معنی واقعی زندگی چیست؟!
    آیا معنی زندگی از بدی خوبی ساختنه یا از خوبی بدی ساختن؟! خب جواب همه از بدی خوبی ساختن اما افسوس از اینکه تو این دنیا همه دارن ازخوبی بدی میسازن!بله...حتی شما!...
    از نظر خیلیا شاد بودن به عمل کردن بینی و گذاشتن گونخ وخیلی چیزای دیگه ست!!! امام معنی واقعی زندگی این نیست خیلیا این چیزارو دارن خوشبخت نیستن!هستن ادمایی که اونقدر پول ومنابع مالی دارن که شمردنشون کار یه روز دوروز نیست...اما غصشون هرروز بیشتر از روز قبله.
    خب...حالا چرا غصه دارن؟!چرا واقعا؟! چون خیلیا تلاش میکنن برای موفق شدن و تمام امیدشون به زندگی کردن اینه که بالاخره به اونجایی که میخوان میرسن..البته با زحمت و تلاش.این ادما وقتی یه کیف میگیرن،یه مداد میگیرن!خوشحال میشن؛و این خوشحالی همون امید به زندگیه!!!این ادما وقتی به شمال میرن ودریارو تماشا میکنند لذت میبرن! بعضیا هم بزرگترین ارزوشون دیدن دریاس!!! اما با امید اینکه یه روز به ارزوشون برسن زنده ان...
    وقتی دریارو ببینن ارزوشون بزرگ و بزرگتر میشه و امیدشون برای زنده موندن از دست نمیره.
    اما کسی که هیچ ارزویی نداشته باشه و هرچیزی که بخواهد سریع و بدون هیچ صبری به دست بیاد دیگه امیدی برای زنده موندن نداره و زندگی براش یکنواخت میشه...مثل یک تکلیف حل شده میشه از بدو تولد تا لحظه مرگ!

    پس یاد بگیریم از هر بدی ای خوبی بسازیم.
    باید بزرگ بزرگترین ارزوتون همین باشه!
    اگر دلمون شادو پراز امید باشه نیازی به پول و ثروت نداریم و بدترین شرایط دیگران برای ما بهترین شرایطه!

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع بیست سال آینده

    موضوع انشا: بیست سال آینده

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    بعضی وقت ها فکر میکنم زندگی مانند یک فیلم است یکدفعه روی صفحه ی نمایش سیاه میشود و یک متن کوتاه نمایان میشود (بیست سال بعد) بیشتر افراد زندگی خوش و خرمی خواهند داشت ولی اینگونه نیست، افراد منفی مسئولیت کارهایی را که کرده اند را نمیپذیرند، از جمله کار هایی چون ، نداشتن آب، تمام شدن انرژی و نعمت های خدا دادی ،خسارت های شهری... [enshay.blog.ir]
    اگر راستش را بخواهید همه مقصریم، تک تک مردم دنیا فرقی نمیکند سفید باشیم یا سیاه عرب باشیم یا عجم همه مقصریم تو ، تو ، حتی من،هر چقدرم انکار کنیم همه مقصریم . ولی این اخر ماجرا نیست ، کودکانمان از ما نخواهد پرسید :( چرا زمین اینگونه است؟ آیازمانی آب فراوان بوده است؟یعنی ما ایرانیان انرژی هایی طبیعی چون؛معادن ، آبشارها،چاه های نفت خیز،شهر هایی آباد و زیبا داشته ایم که مردم جهان به داشتن انها غبطه می خوردند؟پس چرا شما درست استفاده و مصرف نکرده اید؟) دوستان عزیز لطفا چشمتان را با سه شماره من ببندید. ....
    اینبار هم به بیست سال بعد امده ایم. اینجا از همه رنگ و نقش و طرح میتوان دید . مردمان مهربان و خوش زبان هستند. آب فراوان و نعمت هایمان ده برابر شده است. کودکانمان بخاطر امانت داری از شما تشکر میکند . اری سرنوشت در دستان شماست. همان دستانی که به Hنها خیره شده اید. با همین دستان میتوانید اینده را از این رو به آن رو کنید. ولی واقعا بیست سال دگر چگونه است؟

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: بیست سال آینده

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در کلاس نشسته بودیم قرار بود معلم موضوع انشای این هفته را معلوم کند
    در این فرصت با یک دیگر حرف میزدیم
    با صدای معلم که گفت:۲۰ سال آینده بقیه اش رو که هم نشنیدم.....
    زبانم لال شد
    بله 'موضوع انشا معلوم شد (۲۰سال اینده)
    ان لحضه ترس وجودم را میگزید
    این کلمه ی وحشی به تمام وجودم رخنه کرد
    فکرش هم برایم سخت بود وقتی به عمق این کلمه مینگریستم تا مغزاستخوانم سوت میکشید.......
    یعنی من از ۲۰ سال آینده در چه شرایطی هستم؟
    همین حالا افسوس روز هایی را که بیهوده گذرانده ام می خورم چه برسد به ۲۰ سال اینده؟
    و اما ۲۰ سال اینده؛
    شاید آن روز جلوی اینه می ایستم و اولین تار موی سفیدم با میجویم
    شاید کودکم را با عشق در آغوش میگیرم و موهایش را نوازش میکنم
    شاید یک پزشک موفق هستم و به مراجعینم با دقت تمام رسیدگی میکنم
    شاید در آن لحضه در کنار دریا قدم میزنم و به موسیقی طبیعت گوش فرا می دهم
    چقدر ۲۰ سال آینده با این خصوصیات زیباست ...
    اما.....
    اما اگر آینده ای در تاریکی مطلق داشتم چه؟
    نه.. نه..
    اصلا نمی خواهم بزرگ تر شوم
    فکر میکنم این ست بهترین سن زندگیم است

    البته نمی خواهم با آینده ی رو در رویم هم در جنگ باشم یا کاری کنم که در باتلاق گرفتاری فرو بروم
    افرادی را می شناسم که انقدرباروزهای نوجوانیشان در نبرد بوده اند که دوره ی جوانی خودرا به راحتی تباه کردند
    کاش این مردم مفهوم آینده را درک میکردند‼️اصلا میدانند که آینده ای هم هست‼️اصلا میدانند که ماهم هستیم‼️
    من می ترسم...
    آیا این آدم های بی وجود که ممکن است خود ما باشیم فکری به حال آینده می کنند؟
    اصلا آینده ی روشنی برای ما وجود دارد؟
    یا در تاریکی مطلق مثل یک روح سرگردان فقط می چرخیم؟

    آبی هوای پاکی تکه کاغذینوری یا اصلا تکه نانی برای ما باقی می ماند؟
    واقعا چه خواهد شد؟
    از روی دیگر به ۲۰ سال اینده می نگرم.......
    مهربانی و صلح تمام کشورمان را پر کرده...
    بعد از گوشزد کردن کم بود اب آمار استفاده ی بیهوده از آن بسیار بسیار و بسیار کاهش یافته...
    روشنایی تمام جهان را پرکرده و کمبود شغل ریشه کن شده و به حمدال...بیشتر افراد مشغول هستند...
    کمک به افراد بی بضاعت رایج شده....
    و...
    بحث بحث مهمی است که در ۲۰ سال آینده چه خواهد شد؟
    بیهوده که نمی گویم
    این ما هستیم که قرار است ۲۰ سال آینده را بسازیم...
    البته ساختن به معنای واقعی...
    همیشه عشق باشد همیشه برکت

  • ۱۸ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دوست داشتن

    موضوع انشا: دوست داشتن

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    کوچیک تر که بودم همش فک میکردم فقط بزرگترا میتونن کسیو که دوسش دارنو نگه دارن،بعد از اینکه بهترین عروسکم که خیلی دوسش داشتم افتاد توی رودخونه و من رفتنشو نگا کردم همش به این فک میکردم که چجوری میشه کساییو که دوسشون داری سفت بگیری که در نرن؟به فکرم رسید وقتی که عروسک تازه تر خریدم و بهش گفتم که دوسش دارم ازاون تافتای مامان بهش بزنم که تو همون حالت بمونه و جایی نره![enshay.blog.ir]
    همش فک میکردم فقط بزرگترا عاشق میشن و بلدن کسیو نگه دارن اخه من یبار به بابابزرگ گفتم که خیلی دوسش دارم و اون به سرفه افتاد و بعدشم پرواز کرد،من که نمیدونم چجوری ولی مامان میگفت رفته پیش خدا همشم فک میکردم واسه این رفت که من بهش گفتم دوسش دارم هرچند مامان بزرگم همیشه میگفت که وقت اجلش رسیده و من هیچوقت منظورشو نفهمیدم!![enshay.blog.ir]
    بعد از اون اتفاق دیگه به کسی نگفتم دوست دارم چون میترسیدم از دستش بدم و تا مدتها خودمو سرزنش کنم و مقصر بدونم...بزرگتر که شدم فهمیدم که چقد دنیای بزرگترا عجیب غریبه،این همه پیش هم هستن ولی به هم نمیگن همدیگه رو دوس دارن و تا تقی به توقی میخوره واسه هم گریه و زاری میکنن...من اگه جای اونا بودم به همه میگفتم که دوسشون دارم ولی نمیشه چون من نمیخوام مثل عروسکم بشینم و به رفتنشون زل بزنم..تازه من وقتی فهمیدم عشق چیه که برای اولین بار چشماشو دیدم!چشماش میتونست آدمو وادار به هرکاری کنه بااینکه خیلی دوسش داشتما ولی بهش نگفتم چون فک میکردم مث بابابزرگ قراره پرواز کنه...هربارم که میدیدمش حرکاتشو زیر نظر داشتم مبادا چیزای سنگین بلند کنه، مبادا دستشو بسوزونه، مبادا پاش گیر کنه به لبه ی مبل و هزارتا فکرای بچگونه دیگه که آثارش یه نفس عمیق و خیره شدن به قطره های پشت شیشه س...اون موقه بود که فهمیدم عشق چیه:)
    اون موقه بود که فهمیدم بچه‌هام میتونن عاشق شن:)
    و اون موقه بود که فهمیدم همیشه جواب دوست دارم رفتن نیست:)

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع نغمه ی پاییزه

    موضوع انشا: نغمه ی پاییزه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به پاییز بگو ، هر وقت آمد با نغمه ی ترنم باران بر روی برگ های زرد آرزوهایش بیاید.
    بگو آغاز کند شروعش را با مهر هرچند که ما تمام بی مهری هایمان را پای اون منویسیم.
    از او بپرس که چگونه توانست این دنیا را از پشت پرده ی مه آلود اندوه زیبا ببیند؟ هنگامی که ما دست های معصومانه اش را در سرمای بیکران زندگی تنها گذاشتیم.
    از او بپرس که چگونه گذشتند تکرار روز های غریبانه اش ، زمانی که ما پا بر روی احساساتش گذاشتیم ، و تنها با صدای خش خش ظریفی رویا هایش را خرد کردیم.
    به او بگو که بی صبرانه منتظریم دست های تنهایش را در دست های گرم و صمیمی خورشید بگذاریم و گرما را در سراسر وجود زیبایش پراکنده کنیم. به او بگو که پیش رویش حقیقتی به زیبایی دانه برف های بلوری پنهان شده است.
    اگر میدانست که چگونه پریشان میکند دل های عاشق را و چگونه همدم است برای دل پیر تنها ...... هرگز دیر نمیکرد.
    کاش پاییز میدانست اشک هایش چه نغمه ی زیبایی دارند هنگامی که با شیشه برخورد میکنند...
    ای کاش میدانست که ما عاشقی را با او بلد شدیم ... آن روز هایی که دست در دست یک دیگر در هوای غم انگیزش قدم میزدیم و او عطر غم را می پاشید بر دل‌ های خسته. و ...
    به پاییز بگو زیبا باشد بگو راضیست در زمانه که تنها برگ های رقصان آن را فاش میکنند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع کعبه دل ها

    موضوع انشا: کعبه ی دل ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    خانه ی تو قبله ی من

    ای کعبه، تو در سرزمینی هستی که صدای سایش پرهای جبرئیل هنوز درگوش کویرش طنین انداز است وشن هایش، کوه هایش و آسمان زیبایش در برابر خداوند سجده می کنندو بر میخیزند و هریک جلوه ای از آیات خدا هستند.
    در حصر کوه ها در مسجدی آرمیده ای وبانگاه های گرمت به مردمانی می نگری که بر گردت میچرخند و طواف می کنند.
    تو همچون ماه می درخشی این سرزمین با وجود تو زیبا شده و نه فقط این سرزمین بلکه کل جهان با وجود تو می درخشد و زیباست.
    تو خانه خدایی،زیباترین خانه، قبله مومنان هنگام نماز و قلب زمینی،ای کعبه بزرگ،توهمان گل سرخ شعرسهرابی.
    ازسنگ ساخته شده ای امادلت به روشنایی نور است و به وسعت دریا و همانند مادری در قلب زمین قرار گرفته ای و با مهربانی به فرزندانت می نگری و با نجواهایت آنان رامیخوانی که نزدت بیایند و رو به سویت آورند تو دلسوز آنانی و با دلی پر از غم و اندوه، هر شب برایشان دعا میکنی و اشک می ریزی وبرای آخرت آنها طلب آمرزش میکنی به هرطرف که می نگری، محرمی را نمیبینی که راز دلت رابه او بگویی...
    پس ای خانه خدا،این فرزندت را بپذیر که نزدت بیاید وراز دلت رابه من بگو از برادران و خواهرانم بگو که در همین سرزمین چندی پیش پیکر روی پیکر افتادند و به شهادت رسیدند ازکودکان بی گناه یمن بگو که فرماندهان سرزمینت قلب آنان را نشانه می روند و خانه هایشان و تمام دلخوشی هایشان را از بین میبرند.
    من نیز به تو میگویم که ای خانه خدا از صاحب بزرگت می خواهم ظهور آن منجی جهان و آن امام دوازدهمم رانزدیک گرداند.
    به راستی که کلید دار واقعی این خانه اوست...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع باز آفرینی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع: بازافرینی ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه:

    ما در ایران عزیزمان ضرب المثل ها و حکایت های زیادی با داستان و اتفاق های زیادی برخورداریم که یکی از ضرب المثل ها ن«هرکه بامش بیش برفش بیشتر»می باشد.

    تنه انشا:

    در روزگاران قدیم،در میان این همه ادم،دو همسایه دیوار به دیوار زندگی می کردند که یکی پیرمردی تنها و سالخورده بود و دیگری جوانی بشاش وکمتجربه.پیرمرد خانه ایی کوچک و درویشانه ایی داشت که برای مردی تنها کافی بود.اما دراین میان جوان کم تجربه برای خود خانه ایی بزرگ ساخته بود و همیشه پیرمرد را برای خانه ی کوچکش مسخره می کرد و پیرمرد هربار در مقابل سخنان گستاخانه ی جوان سکوت می کرد .گذشت و گذشت تا به فصل سرما و زمستان رسید،ابرهای سیاه امدند و گلوله های سفید برف از اسمان فرو امدند و بر روی سقف خانه ها و زمین و درختان نشست.نشست و ارتفاعش زیاد شد.به حدی که اهالی روستا به فکر برف روبی افتادند تا مبادا از سنگینی برف سقف بالای سرشان ریزشکند و دراین زمستان سرد و یخ بندان اواره شوند.پیرمرد و جوان نیز پاروهای خود را ازانباری بیرون اوردند وشروع به برف روبی کردند.پیرمرد به دلیل داشتن خانه ایی کوچک و سقفی کم زود کارش به اتمام رسید و توانست سقفش رااز برف خالی کند،اما مرد جوان به علت داشتن خانه و سقف بزرگ هنوز نیمی از برف را به پایین نفرستاده بود در حالی که از خستگی و سرمای زیاد توان ماندن نداشت.پیرمرد که باتجربه بود و همیشه در مقابل سخنان جوان گستاخ سکوت می کرد این بار لب به سخت گشود و گفت «هرکه بامش یبش برفش بیشتر»

    نتیجه گیری:

    هیچ زمان کسی را به تمسخر و سخره نگیریم،زیرا که ممکن است به همان علت مورد امتحان و خشم خداوند قرار بگیریم.بنابراین برای هرچه که خود یا دیگران دارند شکرگذار باشیم و هیچوقت برای چیزی کسی را مسخره نکنیم و علاوه براین کسی که چیز زیادتری دارد چه از نظر مال و ثروت و چه از نظر عشق و علاقه و محبت،مشکلات و سختی های ان هم زیادتراست.بنابراین باید با صبر و شکیبایی در مقابل سختی ها و مشکلات ایستادگی کنیم تا دراین مسیر موفق شویم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روزی در روستایی برف خیلی خیلی خیلی زیادی امده بود برف برتن همه جا جامه سفید پوشانده بود. صبح ان روز همه مردم تصمیم گرفتند که پشت بام کوچکی که خداوند با قلم سفید انجا را رنگ کرده بود را با پاک کن(پارو) پاک کنند کار همه روستاییان به راحتی تمام شد ولی یک نفر در روستا بود که حرص و طمع زیادی به مال دنیا داشت ومانند اهن ربایی بود که بجای جذب شدن طرف فلز سمت پول می رفت ان مرد پشت بامش آنقدر بزرگ بود که نمی توانست پشت بامش را پارو کنندان مرد هم که به مردم روستا بدی کرده بود و به آنها کمک نکرده بود مردم هم که می دانستند ان مرد به سراغشان می آید مردم روستا جلسه ای برگزار کرده بودند تا درسی حسابی به مرد بدهند جلسه تمانم شد همه مردم به خانه شان رفتند .مرد طمع کار به دنبال مردم روستا رفت تاکمک بگیرد ولی هر دری را میزد مردم می گفتند هر که بامش بیش برفش بیشتر مرد که خسته و پشیمان شده بود. مردم هم که متوجه شده بودند که مرد پشیمان وشرمنده شده به او کمک کردند تا مرد برف هارا پارو کند از ان روز به بعد مرد آنقدر مهربان شده بود که علاوه بر ان که به مردم کمک می کرد کمی از پولش را به فقیرها می بخشید.[enshay.blog.ir]
    ما باید همیشه بدون حرص و طمع زندگی کنیم وما باید به مردم کمک کنیم تا مروم هم به ما کمک کنند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    می‌گویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از مرگ وصیت می‌کند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.

    فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر می‌گذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوخته‌اش خرده پولی بوده و لباس کهنه‌ای، به عنوان شاه معرفی می‌کنند و او را بر تخت پادشاهی می‌نشانند.

    روزها می‌گذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت می‌نشیند و امور را اداره می‌کند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر می‌دارند و با دشمنان دست به یکی می‌کنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آن‌ها واگذار می‌کند.

    روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر می‌شود و می‌شنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او می‌رود.

    پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش می‌گوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش می‌کشم. سختی‌ها و رنج‌های بسیاری را متحمل گشته‌ام.

    و در اینجاست که رفیق دیرینش می‌گوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: حکایت ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سال پیش در دهی به نام«غلام آباد»شخصی به نام مشهدی غلام زندگی می کرد. مشهدی غلام آدم بسیار بد و خسیسی بود و به هیچ یک از مردم فقیر روستا کمک نمی کرد و با آنها بد رفتار می کرد.
    مردم روستا از دست مشهدی غلام و غرور او بسیار ناراحت بودند و دنبال فرصتی برای تلافی اخلاق او بودند.
    زمان برداشت محصول فرا رسید و مردم، محصولات خود را جمع کردند؛ اما هیچ کس به خاطر مغرور بودن مشهدی غلام به کمک او نرفتند و او مجبور شد که خودش دست به کار بزند. هوا بارانی و طوفانی شد و محصولات او را خراب کرد.
    البته به مردم عادی هم خساراتی وارد شد ولی چون زمین و محصول های او زیاد بود خسارت هایش نیز زیادتر شد به همین خاطر مردم به مشهدی غلام گفتند که : هرکه بامش بیش،برفش بیشتر...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مطالب مرتبط:

  • ۹۵ نظر
    • انشاء