موضوع انشا: دلنوشته ای با خدا
نمیدونم چیکار میکنم ...
فقط می خوام خودمو با چیزای مختلف سرگرم کنم ،دلم می خواد با یکی حرف بزنم ولی نمی دونم باکی و نمی دونم باید چی بگم ...
می خوام بنویسم ولی نمیدونم باید از کجا شروع کنم و چی بنویسم ، فقط دارم می گذرونم......
نمی تونم حتی واسه کوچیکترین مسئله زندگیم تصمیم درست بگیرم ،نمی دونم باید تو این دو راهی کدومو انتخاب کنم و فقط توکل کردم به خدا ... خدایی که هزار بار بهش پشت کردم و کارایی انجام دادم که اون اصلا دوست نداره ، موندم این همه حق الناسی که گردنمه چجوری جبران کنم ، توکل کردم به خدایی که نه قرآنشو می خونم و نه کارایی که میگه رو انجام میدم ، توکل کردم به کسی که با این وجود منو بنده خودش میدونه که وقتی مشکلی واسم پیش میاد بازم چشماشو رو همه ی بدی ها گناهام می بنده کمکم میکنه که شاید یه روزی به خودم بیام و درست و غلط و از هم تشخیص بدم ...
سلام من از 100 بهش 67 میدم چون شاید کسی اون کار هاییی رو که بالا نوشته رو نکرده و شب و روز نماز میخونه و دعا میکنه و قران میخونه .
اگر یکم تغیرش بدین یا ما خودمون اگه بنویسیم و تغییر بدیم خوب میشه.