نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۹۷ مطلب با موضوع «انشای دوره متوسطه» ثبت شده است

انشا با موضوع از‌‌ یک ‌گوش ‌می گیرد‌ و‌ از‌ دگر‌ گوش‌ بیرون‌ می کند

موضوع انشا: از‌‌ یک ‌گوش ‌می گیرد‌ و‌ از‌ دگر‌ گوش‌ بیرون‌ می کند

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

بنام خداوندی که اساس زندگانی به وجود او پابرجاست.
گاه انسان هایی در عصر حاضر زندگی میکنند که همواره بدون اعتنا به سخن دیگران بر پند و اندرز انها توجهی ندارد و به عبارت خود سر هستند.واما حکایت ضرب المثل:
در روزگار قدیم عالمی در ولایتی میزیست که به سبب علمش خوپسند بوده و به سخنان دیگران بی اعنتا بود.
سرانجام روزی علما و حکیمان دانا گرد هم امدند تا چنین رفتار زشتی را از عالم بی عمل دور کنند.
بنابراین تصمیم بران گشت که هریک صبح در دم خانه عالم ایستاده و نکته یا نصیحتی به او بدهند.
در روز های بعد همه‌ی دانایان یک به یک به محض دیدن او پندی به او میدادند و اورا از رفتارش منع میکردند.و او نیز ان ها را با نهایت دقت قبول میکرد ولی بازهم به ان ها عمل نمیکرد و به قول ما ایرانیا دوباره همان آشو همان کاسه بود.
سرانجام پس از انکه تلاش علما سبب واقع نشد در کورد عالم گفتند که از یک گوش گیرد و از گوش دگر در کند.
بله عزیزان ما در زندگی بایستی
به سخنان دیگران توجه کنیم و اگر پذیرش ان برایمان مقدور است از انجام ان اجتناب نکنیم و همواره به حرف های دیگران اهمیت بدهیم.

  • ۱۱ نظر
    • انشاء

    مثل نویسی ضرب المثل از‌ کوزه همان تراود که ‌در اوست

    مثل نویسی ضرب المثل از‌ کوزه همان تراود که ‌در اوست

    موضوع انشا از کوزه همان تراود که دروست

    انسان دارای دو بُعد درونی و بیرونی(جسمانی) میباشد.
    بعد وسیع درونی، چنان رودیست که به دریای عَیان انسان فرو میریزد!
    منشاء آب این دریا، همان بعد درونی نیست.
    ما چیزی را بروز میدهیم که در قلب‌ها و ذهن هایمان جریان دارد.
    به حتم نباید از یک درخت سیب، انتظار ثمره‌ی انار را داشته باشیم.
    هر آنچه که در دانه‌ی آن نهفته شده باشد، همان خواهد روئید نه چیزی غیر از آن.
    با این حال افرادی در زندگی هستند که با چندین چهره، سعی در پوشش ذات زشت خود دارند؛ ولی خورشید همیشه پشت ابر نمی‌ماند!
    بالاخره میرسد روزی که تمام چهره های نا خالص،
    خالص شوند و گل های به ظاهر زیبا، به خار تبدیل شوند...
    بجای اینکه سعی در نهان داشتن سرشت ناپسند خود داشته باشیم، بهتر است باغچه‌ی روان خود را از آفات روحی، رها سازیم و با گنجینه‌ی روحی روشن‌تر به سوی رنگین کمان زندگی بشتابیم و توجه کنیم که در پرورش روح خود، هیچ کم و کاستی نگذاریم.
    انسانی که معرفتش در آسمان خُلق خوش و آداب پسندیده و قانونمند به پرواز در آید، همواره در اوج خواهد ماند.
    ولی به عکس شخصی که لباس روحش از جنس پَستی و ناپاکی باشد، همواره دچار گردباد ناملایمات روزگار خواهد شد.

    نویسنده: هانیه جبرئیلی
    دبیرستان فاطمیه ارومیه
    دبیر: خانم پریزاد ملکی

    ___________________________________

    مثل نویسی ضرب المثل از‌ کوزه همان تراود که ‌در اوست

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نمیدانم نویسنده این جمله از کدام سرنوشتش نوشته;شاید یک کنایه باشد یا یک نصیحت...
    کنایه به شخصی که دل کینه ای دارد اما ظاهرش بسیار فریبنده است.
    یا انسانی که در اولین برخورد فکر میکنیم مغرور و خود پسند است اما با رفتار هایش و شیوه بیانش راه کج ذهنمان را به سمت تفکر صحیح هدایټ میکند.
    خب شایدم یک نصیحت باشد که میخواهد گوشزد کند تاکی میخاهی زیر چادرت قایم شوی در حالی که صورتت همه چیز را فریاد میزند.
    مشکیرا درون کوزه ای پنهان کن و از چشم دیگران دورش کن، به خیال خود کسی نمی داند چه کرده ای؟!نه مشک اثرش قوی تر از این حرف هاسټ سریع دستت را رو میکند.
    خودت باش تو در کارخانه مجسمه سازی ساخته نشده ای که بخواهی باب میل دیگران ساخته شوی …
    خودت باش هر گونه که باشی هر رفتاری که داشته باشی چه خوب و چه بد نمی توانی پنهانش کنی چون هیچکدام از اعضای بدنت راز نگه دار خوبی نیستند…
    حالت که بد باشد لبانت میخندد اما چشمانت بیداد میکند…
    انسان بدی هم که باشی جامه نیکی به تنت بیندازی باز هم زبانت و رفتارت را نمیتوانی بپوشانی بیخود و از سر پوچی که نگفته اند از کوزه همان برون تراود که در اوست …
    خودت که باشی دیگر نمی توانند قضاوتت کنند و دیگر جای شک و شبهه ای برای دیگران باقی نمیگذاری .
    آشکارا باش و پشت بدی ها یا خوبی ها پنهان نشو زیرا روحت بلند تر از ان چیز هاییست که برای قایم شدن به پشتشان پناه میبری……
    آنکس بد من گفت
    بدی سیرت اوست
    وآنکس که نکو گفت مرا
    خود نیکوست
    حال متکلم از کلامش پیداست
    از کوزه همان برون تراود که در اوست.

    نویسنده: مریم انصاری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مثل نویسی ضرب المثل از‌ کوزه همان تراود که ‌در اوست

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نام آنکه سخن بر سخندان اعطا کرد و خرد بر خردمند
    چنان بهر این حکایت سخن ها بر زبان جاری ساخته اند که هر شخص براساس دانسته و مفاهیم خویشتن میتواند سخنی براساس منطقش بر زبان جاری سازد.
    چنان گفته اند که روزی شخصی درمیان جمعی بنشسته بود از برای سخن دیگر گوش استماع بخشیده بود،به ناگهه خود را بر عجب مقدم دانسته و همی خواست تا خویشتن را در منظر دیگران بلند اندیش جلوه دهد.
    بنابراین در هر کلامی که دیگران بر یک دیگر مورد عنایت قرار میدادند مرد دغل باز آن را رد میکرد کذب میخواند.
    به ناگه خرددانی در میان علما بر مکر وی پی بردهو خواست که اورا همی عبرتی بیش اندرون دارد.
    بنابراین از جمع حاضر سوالی را خواستار شد و همگان از گفتن آن عاجز ماندند.
    خرددان رو به مرد دغل باز کرده و همی از او جواب پرسش را مسئلت دانست
    مرد با شرمساری زنخدان در جیب فرو برده و خجل گشت،و از پاسخ به ان عجز خویش را اعلام کرد
    همگان بر عقل بی منطق وی خندیدند و ان را مورد تمسخر قرار دادند.
    خرد دان بر عمق مسئله اگاه گشته و چنان گفت که هرکس براساس علمش سخن میگوید و بدان سو از کوزه همان تراود که در اوست.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مثل نویسی ضرب المثل از‌ کوزه همان تراود که ‌در اوست

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺼﺮﻉ ‏(ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﻭﻥ ﺗﺮﺍﻭﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺳﺖ) ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺕ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ، ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻭ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﺛﺮ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﺛﺮ، ﺧﺎﻟﻖ ﻭ ﻣﺨﻠﻮﻕ، ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ...دارد

    ﻗﺪﯾﻢ الایام ﺁﺏ ﺁﺷﺎﻣﯿﺪﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻮﺯﻩ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭِ ﮐﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﻼﻫﮑﯽ ﺣﺼﯿﺮﯼ ﻭ ﯾﺎ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﯽ ﻣﯽﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻧﺪ .
    ﺳﭙﺲ ﮐﻮﺯﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﻇﺮﻓﯽ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺏ ﮐﻢﮐﻢ ﺩﺭﻣﻨﺎﻓﺬ ﮐﻮﺯﻩ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺵ ﮐﻮﺯﻩ ﻭ ﺳﺮﭘﻮﺵ ﻫﺮ ﻣﺰﻩ ﻭ ﺑﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺏ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﯽﺷﺪ .
    ﺩﺭﭼﻨﯿﻦ ﻭﺿﻌﯽ ﺍﺻﻄﻼﺣﺎ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﮐﻮﺯﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﻭﻥ ﺗﺮﺍﻭﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺳﺖ . ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪ . ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ

    هر پیروزی، مقدمه‌ی پیروزی بزرگ‌تری در آینده‌ی نزدیک می‌باشد؛ پس می‌بایست انسان، همواره خود را از درون تقویت نموده و با کسب باورهای مثبت و اعتماد به نفسی قوی، سرنوشتی زیبا را رقم زند و به انتظار زیبایی‌های بیشتری در مسیر زندگی بنشیند. هر فردی برای ارتقای شخصیت اجتماعی خود و کسب محبوبیت و مطلوبیت اجتماعی خویش تلاش می‌نماید و راز محبوبیت و مطلوبیت اجتماعی را در کوچه پس کوچه‌های مسیر زندگی جست‌وجو می‌نماید؛ اما فقط یک نکته‌ی عمیق، در این موضوع وجود دارد و آن، این است که: از کوزه‌ همان برون‌ تراود که در اوست
    به هر میزان که خانه‌ی دل ما، آراسته به صفت‌ها و ویژگی‌های مثبت و پر انرژی باشد، بازتاب بیرونی شخصیت‌ ما نیز، به همان اندازه دارای مطلوبیت و محبوبیت خواهد بود.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مثل نویسی ضرب المثل از‌ کوزه همان تراود که ‌در اوست

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    گویند روزی حکیمی در بیابان گام می زد و راه می رفت که دید یک لکلک با یک زاغ همراه و هنباز شده است.
    حکیم در شگفتی آمد و گفت چه چیز مشترکی میان اینها هست که اینها با هم هم-تگی(دوستی) می کنند؟
    اینها که به ظاهر چیزی همانند هم ندارند. یکی بلند و با پر سپید، دیگری کوتاه و سیاه پر.

    رفت نزدیک تر دید هر دوی اینها یک کمی لنگ بودند.
    آری باید چیز هنباز و مشترکی میان من و شما باشد تا به هم کشیده شویم.

  • ۱۵ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع اگر رییس‌جمهور شوم‌ ...

    موضوع انشا: اگر رییس‌جمهور شوم‌ ...

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    سخن خود را با نام ان یگانه کردگار هستی اغاز میکنم که در عدالت و حکومت وی حق پابرجاست.
    از مَعاصر قدیم تا کنون هر کشوری دارای یک حکمفرماست که در رأس کلیه امور کشوری قرار دارد،در کشور ما نیز پس از مقام معظم رهبری،مهم ترین و بالاترین مقام،ریاست قوه مجریه،یا رییس جمهور است.
    مادام که چشمانم را باز کردم تا عمق حیات را در زندگی‌ام دریابم ناگاه بی عدالتی و بی لیاقتی مسئولان کشورم را مشاهده نمودم وانگه با خود عهد کردم که اگر کردگار بر من عمری بخشد و بتوانم تحصیلاتم را به اتمام رسانم،خود را به عنوان رییس جمهور اعلان دارم تا بخشی از مشکلات کشوری را رفع کنم.
    اری،ارزویی با خود دارم و با خویشتن عهد کرده‌ام،اگر چرخه روزگار وفق مردام بچرخد،کشور را از هیاهو نجات بخشم،با انکه رؤسای جمهور را مشاهده میکنم وانگه،بد قولی انان را در انجام فرائض و برنامه‌هایشان نظاره گر میشوم،اما میخواهم رییس جمهوری باشم که به دور از کرسی مقام،همواره همگام با مردمانش باشد و خویشتن را با نوع معیشت انان همسو کند.
    کشور را به اوج خواهم رساند وانگه که در من قدرتی بیشتر از احساسم و وجدانم نباشد.واین ارزوی من است که با برگرفتن چنین مقامی در زمینه کشور داری مؤثر واقع شوم...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    جواب تصویر نویسی نگارش پایه هفتم

    جواب تصویر نویسی نگارش پایه هفتم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقایسه دو تصویر صفحه 55 درس 4 پایه هفتم

    در تصویر یک یا بالاما شهری پر رفت و آمد با فضایی پر از هرج و مرج در فصل زیبای پاییز با برگ های رقصان در آسمان و پراکنده بر روی زمین و درختان رنگارنگ که هر کدام رنگی خاص گرفته است می بینیم. درشکه یی که پسرکی جوان آن را با باری می کشد. باد پاییزی می وزد و مردم لباس های گرم پوشیده اند و پشت ویترین های مغازه نیز لباس های پاییزی برای فروش گذاشته اند. کودکان لباس های فرم مدرسه پوشیده اند و مدرسه می روند. مردم کنار خیابان بساط پهن کرده اند و میوه و اجناس خود را به فروش می رسانند و کشاورز ان در مزرعه های خود مشغول اند و بر روی زمین ها با موتورهای کشاورزی کار می کنند و بچه ها نیز از این باد استفاده می کنند و بادبادک های خود را در آسمان به رقص درآورده اند.

    تصویر شماره۲ یا پایین شهر سرسبز و زیبایی را در فصل تابستان که مردم و کودکان را در دوره تعطیلات و خوش گذرانی تابستانی نشان می دهد. کودکانی که با شادی و هلهله در کنار خیابان و پارک بازی می کنند، لی لی می کنند و بادکنک می خرند و با شادی و خنده بازی می کنند. در پشت ویترین های مغازه ها لباس های تابستانی به فروش می رسد و مردم و بازاری ها در کنار خیابان اجناس خود را به فروش می رسانند. تابستان است و شنا و آب بازی و همان طور که در تصویر می بینیم چند نفری در دریاچه آب بازی می کنند و در گوشه ایی دیگر مردم کشاورز محصولات کاشته شده ی خود را به وسیله ی وسایل مخصوص کشاورزی برداشت می کنند و مردم از این تعطیلات و هوای خوب کمال لذّت و استفاده را می برند و به پیاده روی و گشت و گذار می پردازند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    جواب تصویر نویسی صفحه 23 کتاب نگارش پایه هفتم:


    امید پسری هشت ساله است که دریک روستای پای کوه زندگی می کند.خانواده آنهاپنج نفراست.اویک خواهروبرادر دارد.
    خانه آنهادریک سراشیبی کوه قرار دارد.خانه آنهاازسنگ و کاهگل درست شده است.سقف خانه از تنه درختان و چوب درست شده است وروی آن راپوشانده اند.پنجره های خانه نور و روشنایی را به داخل منعکس می کنند.
    پدر امیرکشاورز است.هنگام شخم زدن همه اعضاء خانواده به اوکمک می کنند.پدروامیدزمین را شخم میزنند.مادروبرادرش امیرعلف های هرز را جدا می کنندوخواهرش زهرا با سطل آب می آورد.سرسبزی باغچه ودرختی که پشت خانه و نرده های چوبی دور خانه زیبایی خاصی به خانه داده است.
    درخانه امید مهر و صفا و صمیمیت دیده می شود.آنها با هم در کارها همکاری می کنند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    تصویر صفحه ی 23 نگارش هفتم:

    به نام اوکه طبیعت را آفرید

    درختان و بوته ها در زیر آسمان آبی نقش می زدند.پیدا بود که یک بعد از ظهر دلنشین در راه است و در اینجا بود که من تصمیم گرفتم انشایم را با این منظره ی زیباشروع کنم.

    همه در حال کاشت محصول خود بودند،و من داشتم دانه ای که چند روز پیش در کنار در خانه یمان که در داخل مزرعه پیدا کرده بودم می کاشتم.

    خانه ی ما بزرگ ولی قدیمی است.یک درخت کاج خیلی بزرگ نزدیک به پنجره ی اتاق من است که هر گاه دلم میگیرد به آن خیره می شوم و انرژی میگیرم

    گاهی مواقع برادرم هم این کاررا انجام می دهد.اتاق ا.وهم کنار اتاق من است و در هر دو اتاق یک پنجره رو به آن درخت کاج است.

    مادرم در حال آب آوردن است انگار میخواهد روی محصول آب بریزد.همینطور که راه میرود قطره قطره ی آب از روی سطل می ریزد.

    بزرگترین برادرم هنوز نتوانسته محصول خودرا بکارد؛مثل اینکه بیل او به سنگی برخورد کرده است.به دور دست ها که خیره شویم

    یک کوه خیلی بلند که روی آن یک عالمه برف ریخته شده و خیلی هم سفید است توجهمان را جلب میکند.اینجا گاهی ترسناک میشود؛

    گاهی صدای گرگ ها میآید اما من تابه حال آنها را ندیده ام.بچه که بودم فکر میکردم آن نرده های چوبی،که حصاری برای دور خانه هستند به خار گرگ هاست؛

    اما ناگفته نماند ،هنوز هم نمیدانم آن نرده ها برای چیست...

    خلاصه بگویم اینجا زندگی زیباست...

    بدون هیچ آلودگی ای...

    اینجاست که اده از آن میگذری

    و فقط بادیدنش خدا را ستایش میکنی و میگویی:

    وای !چه روز زیبایی...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    تصویر نویسی صفحه 23

    دریکی از روز های کودکی سری به طبیعت زدم در ابتدای نقطه دید خانه ای دیدم که از محبت پوشیده شده بود.
    باکنجکاوی به آنجا رفتم. در کپری نزدیک خانه که چون مادری دلسوز برای حیوانات است و در سرما و گرمااز آنها مراقبت می کند، حیوانی دیدم که از آفتاب سوزان به مادرش پناه آورده بود. دراین فکر بودم که ناگاه نوازشی میان موهایم حس کردم.باد بود؛چاپار فصل ها که صدای هوهوی خود را در گوش گیاهان زمزمه می کرد و بر سر آنها دست محبت می کشید.
    به خانه که رسیدم نگهبان خانه در کنار خانه کشیک می داد. سربازی هم در قلعه مشغول دیدبانی بود.بویی خوش به مشامم می رسد؛بویی است آشنا،بوی محبت. محبت بین اعضای خانه موج می زند.هرکسی برای پایداری خانه تلاش می کند،ازکودک خردسال گرفته تا مادر مهربان.فرزندان زمین را برای کاشت دانه بیل میزنند، مادر می کارد وآب می دهد و فرزندان کوچک تر ثمره کار خانواده را برداشت می کنند.
    دار های بالای خانه با از خود گذشتگی ، خود را سپر سرما و گرما می کنندتا اعضای خانواده در آرامش به سر ببرند.
    این خانه با محبت زیبا شده است. از محبت نگهبانان خانه گرفته تا کمک اعضای خانواده به یکدیگر و سقف فداکار ؛همه اعضای یک خانواده اند که برای خانه تلاش می کنند.

  • ۱۰۸ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع نسیم مادری مهربان

    موضوع انشا: نسیم مادری مهربان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    زندگی زیباست چشمی باز کن / گردشی در کوچه و باغ راز کن
    هر که عشقش در تماشا نقش بست / عینک بدبینی خود را شکست

    نسیم به پنجره ی اتاقم ضربه ای زد . مرا از فکر و خیال بیرون کشید . پنجره ی اتاق را باز کردم . نوازش نسیم را در جای جای صورت خود احساس کردم . حس خوبی سراسر وجودم را فرا گرفت . انگار باری دیگر متولد شده بودم . ناگهان دیدم که نسیم زوزه کشان از لا به لای درختان عبور می کرد . و چنان برگ درختان را تکان می داد که بلبلی که روی شاخه ی درخت نشسته بود به شوق نسیم شروع به آواز خواندن کرد . همخوانی بلبل و نسیم آغاز شد و صدای دل انگیزی را ایجاد کرد . لحظه ای چشمانم را به آسمان دوختم و با خود چنین گفتم : « خدایا سپاس فراوان تو را به خاطر نعمت های فراوان و بی نظیرت. »

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نوشتن موضوع انشا به شیوه پرسش و پاسخ در متن عینی و ذهنی

    موضوع انشا: خورشید

    (به شیوه پرسش و پاسخ در متن عینی و ذهنی)

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    به نام خدا...
    خورشید یکی از میلیاردها ستاره ی موجود در جهان است. این ستاره در مرکز منظومه ی شمسی قرار دارد. نه سیاره ی منظومه ی شمسی تقریباً بر روی یک صفحه به دور خورشید می چرخند. خورشید به دلیل نزدیکیش به ما درخشانتر وبزرگتر از سایر ستارگان به نظر می رسد. فاصله ی آن تا زمین 150 میلیون کیلومتر است. قطر خورشید حدود 1.390.000 کیلومتر است که در مقایسه با قطر زمین (12756 کیلومتر) بسیار زیاد است. با اینکه خورشید از گاز تشکیل شده است، وزن آن بیش از 300 هزار برابر وزن زمین است. حجم خورشید حدود 3/1 میلیون برابر حجم زمین است. هشت دقیقه و 20 ثانیه طول می کشد تا پرتوهای خورشید به زمین برسند . خورشید نیز مانند سایر اجرام آسمانی همواره در حال حرکت است. این ستاره به همراه سایر اجرام منظومه ی شمسی هر 225 میلیون سال یک بار به دور کهکشان راه شیری می چرخد. علاوه بر این خورشید به دور محور خود نیز در حال گردش است. دمای مرکز آن حدود 15 میلیون درجه ی سانتی گراد است.
    سطح خورشید از سه لایه ی گاز تشکیل شده است. داخلی ترین لایه «شید سپهر» نام دارد. دمای این لایه حدود شش هزار درجه ی سانتی گراد است. لکه های خورشیدی در سطح شید سپهر ظاهر می شوند. لایه ی بالاتر، «رنگین سپهر» نامیده می شود. ضخامت این لایه 14 هزار کیلومتر است. رنگین سپهر از هیدورژن، هلیم و سایر گازها به وجود آمده است. دمای این لایه حدود پنج هزار درجه ی سانتی گراد است. به خارجی ترین لایه ی خورشید که اطراف رنگین سپهر را احاطه کرده است، «تاج» می گویند.
    خورشید منبع نور و حرارت در منظومه ی شمسی است. بدون وجود آن امکان ادامه ی حیات بر روی کره ی زمین غیرممکن است.

  • ۱۰۸ نظر
    • انشاء

    آموزش انشا نویسی

    چطور انشا بنویسم؟

    روش های آموزش انشا نویسی، چگونه یک انشای خوب بنویسم، چطور به راحتی انشا بنویسیم، چگونه یک انشای خوب بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، انشا، انشاء

    اگر نمی توانی انشا بنویسی یا انشا نوشتن برای تو مشکل است، غصّه نخور. با توصیه های زیر می توانی بهترین انشا را بنویسی و نمره 20بگیری. هرچند خواندن ونوشتن برای دریافت نمره ی 20 کار نادرستی ست. پس با دقّت سفارش های زیر را بخون وبه آن ها عمل کن.

    1_ یادت باشد انشا همان گفتن است، اما گفتن مکتوب یعنی همان گونه که حرف می زنی می توانی ینویسی، حتی از گفتن هم آسان تر است . یا حتی شما می توانید گفتارتان را بنویسید. مثلا ًاگر برای خرید به مغازه رفتید و چیزی خریدید، همین رفتن به مغازه را ابتدا به زبان گفتار بنویس و سپس آن ها را تبدیل به نوشتار کن. با این کار شما انشا نوشته اید.

    2_ با جمله های ساده شروع کن. ابتدا چند کلمه برای خود بنویس و سپس با آن ها جمله بسار. مثلا هر کلمه زیر را در یک جمله به کار ببر. سوسک، درخت، هواپیما، نمک.

    3_ حالا سعی کن با دوکلمه که اصلا به هم ربط ندارند، جمله بسازی. مثلا کلمات مداد و آسمان را در یک جمله به کار ببر.

    4_در این مرحله سعی کن با سه کلمه یا بیش تر جمله بنویسی. مثلا یخچال، مدرسه و کوهستان را در یک جمله به کار ببر.

    5_ جمله هایی با فعل های متفاوت بنویس.

  • ۳۶ نظر
    • انشاء

    انشا در مورد ضرب المثل برو کار میکن مگو چیست کار

    موضوع انشا: در مورد ضرب المثل برو کار میکن مگو چیست کار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    پدربزرگ قبل از آنکه از این دنیا برود، نوه ۶ ساله‌اش را همیشه در آغوش می‌گرفت و این شعر سعدی، شاعر نامدار ایران را که درس زندگی صدها نسل بعد از خود داده است، می‌داد.

    او در گوش‌های نوه‌اش همیشه این شعر را زمزمه می‌کرد:
    برو کار می‌کن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانیست کار
    نوه کوچک، دیگر اندکی بزرگ شده بود و به مدرسه می‌رفت و در یازدهمین سال زندگی نوه‌اش که دیگر آرام‌آرام نوجوان می‌شد از این دنیا رفت و نوه عزیز پدر بزرگ بر فراز آرامگاه او به‌شدت گریست و ماه‌ها بعد از فوت او عزادار بود.
    یک روز پدر جوان، فرزند نوجوانش را در آغوش گرفت و گفت: پسرم! دیگر نباید در مرگ پدربزرگ سوگواری کنی اگه می‌خوای او را همیشه به یاد داشته باشی به تعمیرگاه من بیا یعنی تابستان‌ها که کار یاد بگیری.
    پسرک گفت: راست می‌گی بابا؟ مگه می‌شه؟! [enshay.blog.ir]
    پدر گفت: چرا نمی‌شه پسرم، اینجا حسابی کار یاد می‌گیری! مشتری‌ها ماشین‌هاشون‌رو می‌آرن و تو همه چی‌رو درباره وسایل ماشین یاد می‌گیری و نحوه تعمیر آن را.
    پسر نوجوان و زیرک یاد گفته پدر بزرگی که عاشقش بود افتاد و گفت: برو کار می‌کن مگو چیست کار!
    از فردا پسر همراه دیگر شاگردهای تعمیرکار اتومبیل در تعمیرگاه بود. شاگردها پسر اوستا را خیلی خوب تحویل می‌گرفتند و همه چیز را به او یاد می‌دادند: ببین رضا جان، پنچری رو اینجوری می‌گیرن!
    یکی دیگر می‌گفت: این کلاجه، این هم صفحه کلاج اگه خراب بشه!
    سومی می‌گفت: وقتی می‌گن یه ماشین آب و روغن قاطی می‌کنه! یعنی این.
    چهارمی: این باتری ماشینه، برق ماشین مال اونه.
    و رضا فکر می‌کرد چقدر چیزهای جالبی در دنیا وجود دارد که گاهی بسیار بهتر از بازی‌های رایانه‌ای است. این یک ماشین واقعی است اما بازی‌های پلی‌استیشن و بازی‌های دیگر خیالی! [enshay.blog.ir]
    هر روز صبح زود با پدرش به تعمیرگاه می‌رفت و در عالم خیال می‌دید که روح پدربزرگ نیز خوشحال و خندان همراه آنهاست و گاهی در کارها به او کمک می‌کند. حتی یک‌روز به شبح خیالی پدربزرگ گفت: باباجون وقتی ماشین ترمز می‌بره یعنی چی؟
    پدر با خنده گفته بود: با کی حرف می‌زنی پسرم؟!!
    رضا حرفی نزد و با روح پدربزرگ به گمان خودش حرف می‌زد.
    یک روز، پدر با خوشحالی آمد و گفت: پسرم، اسمت‌رو توی مدرسه تیزهوشان نوشته‌ام!
    رضا خیلی خوشحال شد اما با حالتی غمگنانه گفت: بابایی! کارم رو خیلی دوست دارم.
    پدر با خنده گفت: ای شیطون! یعنی می‌خوای مدرسه نری؟
    رضا گفت: نه، درس رو هم دوست دارم اما کارم رو هم همین‌طور!
    روبه‌روی تعمیرگاه، درخت‌های پاییزی برگ‌های خشک خود را فرو می‌ریختند و نرمه بادی بوی پاییز را انگار در شهر می‌گسترد. روح پدربزرگ بر فراز سر تعمیرگاه پسرش باز هم نجوا می‌کرد:
    برو کار می‌کن مگو چیست کار
    که سرمایه جاودانیست کار...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: در مورد ضرب المثل برو کار میکن مگو چیست کار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نام نامی نامان که هر چه در وجود منو توست همه از بهر وجود اوست
    تعلل در کثیری از مشکلات بشری نشانگر ان است که مردمانی خود را بدون تلاش فراخوانده و به ان دل بسته اند و در مفهوم کلی خود را تنبل جلوه میدهند.
    حکایت چنان ارضه دارد که روزی بهر خدایی خداوندگار،کهنسالی با نواده اش در کلبه ای بهر دیاری میزیست چنانچه اجل مهلت تکلم بر زبان پیرمرد را سد کرد چنان خواست تا پندی از برای نوه اش ارزانی دارد.
    بن مادام سخن شبانگاه نوه خویش را به محضر خوانده و بدوی گفت،
    فرزندم تو که بهر این روزگار نه مکتب میروی و نه طعامی از برای تناول بر ماعده قرار میدهی تکلم بر من سخت است دست اجل بر گریبانم چنگ انداخته و دستانم از بهر کمک به تو کوتاه است ،وانگه تورا بدان پند میدهم که کار کنی و نان از عمل خویش خوری،
    فرزند چنان تعجب نمودو گفت اقای من کار کردن در این زمان بسی مشکل است و ایزد در برآن مارا روزی دهد.
    پیر خردمند که دیگر رمقی از برای سخن نداشت بدوی گفت برو کار میکن مگو چیست کار ،و چشم از دار دنیا فروبست.
    پسر چن روزی از سرمایه پدر تناول کرده و به مطربی و.. مشغول گشت ،بدان سان که هیچ پولی از برای طعام در بساطش باقی نماند،پس کاسه گدایی به سر گرفت در شهر ها به گدایی مشغول گشت.
    پس از چندی حکیمی اورا نظاره کرد و بدوی احوال خواست و او احوال خویش را از برای حکیم سرایید،حکیم بدوی گفت به گفتار جدت عمل کن که خیری بیش در ان است،این کیسه را بگیر و سرمایه‌ای احیا کن.
    پسر کیسه را گرفت و به داد وستد مشغول گشت، پس از چندی زمان همه از پسر طاعت می بردند و او سرمایه دار بزرگی گشت.
    وانگه به گفتار پدر بزرگش یاد کرد و ان را در قابی طلایی بر سر بستر خویش قرار داد.
    بدان سان هر کس که در پیش او از سختی کار و تنبلی سخن می گفت به ان اشاره کرده و انان را ارشاد میکرد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مطالب مرتبط:

  • ۹ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ساختن زندگی

    موضوع انشا: ساختن زندگی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در زندگی گاهی باخته ام...
    گاهی با کسی ساخته...
    گاهی گریه کردم...
    گاهی بخشیده...
    گاهی فریب خورده ام...
    گاهی افتاده...
    گاهی در تنهایی مرده ام ...
    اما حال،[enshay.blog.ir]
    زمانش رسیده که بگویم:
    اکنون خوشحالم که خودم رو باز پیدا کردم...
    شاید ساده باشم اما صادقم...[enshay.blog.ir]
    من خودم هستم و این برایم کافیست
    دوست من ...من اینو خوب فهمیدم که هیچ آدمی بد نیست ...
    ایراد از خودمونه ... خودت رو درست کن ... باور کن با هیچکس به مشکل نمیخوری...اگه هم تو یه رابطه هستی که جنگ اعصاب زیاد داره و تو هم نمیتونی ازش بیای بیرون .... بدو برو خودت رو درست کن که ایراد بدون شک از خودته ... خودت رو که ساختی از همه لحاظ... اعتماد به نفست میره بالا. عزت نفس غوغاااا میکنه.[enshay.blog.ir]
    خوب باش ... مهربون باش ... صبور باش ... که اگه به هر دلیلی قرارداد این تعهد و دوستی بهم خورد ... عذاب وجدان نگیری و با خودت بگی شاید من کم بودم و کم گذاشتم ... با خودت بگو اون یه آدم با وفا و با معرفت و قابل اعتماد و از دست داد... واینجور آدما خیلی کمیابند... خییییلییییی...
    خودت رو بساز
    خودت رو پیدا کن

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع گردش ایام

    موضوع انشا: گردش ایام

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روز ها سال ها و ماه ها در پی هم می آیند و میروند و ما هر روز پیر تر میشویم و از جوانی ما فقط یاد و خاطره میماند به قول صاعب تبریزی:
    آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا/از جوانی حسرت بسیار میماند به جا مثلا همین بهار که شد درختان از خواب زمستانی بیدار شدند هوا دلپذیر شد

    گر کدورت ها را کنار زدیم همه لباس تازه به تن کردند حتی درختان ما آنقدر سرگرم کار و مساعل بودیم که زیبایی بهار را فراموش کردیم تا به خود آمدیم تابستان با روز های گرم و پر حرارت رسید و میوه ها هم رسیدند.
    هندوانه خربزه طالبی سیب گلابی هلو و یک باره دیدیم پاییز با تن پوش زرد هوهو کنان از راه رسید و لباس درختان را عوض کرد برگ های خسته زیر پای مسافران خش خش کرد تا آمدیم با پاییز و هنر نمایی اش چای و قهوه ای بنوشیم فراش زمستان آمد و چای را برد و گفت یخ کرده است عوضش میکنم.

    سماور و بخاری را روشن کردیم از پنجره کنار در خانه که نگاه کردم همه جا از قوی سفید پر بود شاید هم اردک ها و مرغابی های سفید تا در را باز کردم که به آن ها آب و دانه ای تعارف کنم پر کشیدند به اوج آسمان و مهاجرت را آغاز کردند. حالا آغاز بهار دیگری بود و شکوفه ها و پرستو های کوچک آمدند

    • واژه های مترادف: یاد و خاطره -سال و امسال
    • واژه های متضاد: گل و خار -پیری و جوانی-آمدت و رفتن
    • شبکه معنایی: روز – ماه – سال-بهار-تابستان-پاییز -زمستان/هندوانه-خربزه-طالبی-سیب-گلابی-هلو
    • گسترش واژه: روز های گرم و پر حرارت-هوهو کنان-هنر نمایی-خش خش-دلپذیر-گرد کدورت ها-برگ های خسته
    • تنوع افعال: می آیند-میروند-می ماند-آمدیم- شد-کنار زدیم-رسید-عوض کرد-روشن کردیم-نگاه کردم-اغاز کردند-پر کشیدند-بود-است-فراموش کردیم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: گردش روز ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روزها,ماه ها سال ها می آیند و می‌روند. هر روز که می گذرد یک روز پیر تر می شویم،هر ماه هم که می گذرد یک ماه پیر تر می شویم. فقط تجربه ها، خاطره ها از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی به برایمان می ماند. زندگی سایر مخلوقت‌خداوند از جمله درختان نیز خیلی تفاوتی با زندگی ما انسان ها ندارد آنها هم باگذر زمان نوجوانی، جوانی و پیری را به خوبی حس می کنند. همین امسال که زمستان از راه برسد برف پیری درختان حیاط خانه را کریح منظر و بی رمق خواهد کرد. نهال ها نیز اگر سوز و سر ما زمستانی را تاب بیاورند با شور و‌نشات دیگری از خواب بیدارخواهند شد لباس تازه خواهند پوشید و زندگی دوباره‌ای را از نو شروع میکنند با روز های گرم تابستان میوه ها خوشمزه تابستان: گیلاس، هلو، زردآلو، گوجه سبز و البته سیب سرخ خواهندآمد. تابستان هم که تمام شود پاییز با تن پوش زرد خود از راه می رسد و لباس های درختان را عوض می کند برگ های خسته زمین می ریزند زیر پا ها خش خش می کنند و انگار موسیقی دلنواز آمدن بهار را خواهند نواخت باز هم انگار بهاری در راه است...
    اگر انسان ها نیز مانند این درختان و نهال ها زمستان های زندگی خود را تحمل کنند و زیربار مشکلات زندگی کمر خم نکنند ثمره تابستان پربار و‌بهار دلنواز زندگی خودشان را تجربه خواهند کرد.

  • ۰ نظر
    • انشاء