نگارش دوازدهم - درس سوم - قطعه ادبی 

موضوع: پاییز

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

پاییز رسیده است. دیگر همه جا رو به زردی پررنگ رفته است. قرار امسال من و پاییز بر این است فقط بخندیم... اما من در همین نخستین روزهایش کم آورده‌ام.
پاییز فصل خنده نیست، برای انتظار است.
همۀ شکوفه ها رنگ گرفته‌اند و من خیره به آنها نشسته ام در انتظار تو!
برگها زرد شده اند و گردن کج کرده اند یکی پس از دیگری در برکۀ زیر پاهای خسته‌شان می افتند و تصویر خود را در آیینه آب می‌بینند.
اما خود را نمی‌شناسند...
کلاغ سیاه نشسته روی درخت روبه رویی لبخندی کج روی لب دارد و با چشمانی که نفرت از آن سرازیر شده است، خیره است به برگ‌های بی رمق. گویا با نگاهش به آنها فخر می‌فروشد...
قاصدکی نرم نرمک می آید و می نشیند روی صخره کنار دست من. با سر انگشت اشاره لمسش میکنم. حس لذت‌بخشی دلم را میگیرد اما آن موجود ظریف هیچ واکنشی نشان نمیدهد! شاید او هم دارد دیوانگی‌ام را به رخم میکشد...
صدای زوزه باد گوشم را میخراشد، قاصدک پرید و رفت...
کلاغ هنوز با دل برگ‌ها بازی میکند، دیگر برق اشکِ برگها را میبینم. سیب سرخ پای درخت دلش به حال من سوخته است و آمدن تو را با خدای بالای ابرها زمزمه میکند...
انگار گیلاس های کوچک هم از زندگی بریده اند مثل تگرگ‌هایی سرخ تند و ریز پایین میریزند و چون قطره های خون در آب برکه گم میشوند...
من صدای گام های مصممی را میشنوم اما هر چه به اطراف نگاه میکنم جز سیاهی چیزی نیست،کلاغ هم در سیاهی آمیخته شده است.
دلم شور همۀ اتفاق های افتاده و نیفتادۀ دنیا را میزند،
صدای نفس های پرشمارۀ شقایق ها دلم را میلرزاند حتم دارم آنها هم از دلواپسی میمیرند.
حالا دیگر همه چیز غم‌انگیزتر شده. سقف بالای سر همۀ ما گریه‌اش گرفته. با اشک‌های او بغض ما هم کنار می‌رود. من آرام و بیصدا اما بقیه با صدای بلند گریه میکنند. کلاغ لعنتی صدای قهقهه اش را میان آشفته‌بازار آه و گریه رها کرده است. اینجا غم موج میزند و همگی غرق آن شده ایم!
از این دور نزدیک هرچه صدایت میکنم جوابی نمیشنوم. گویی در آسمان عودی بزرگ روشن کرده اند؛ بویی به مشامم نمیرسد اما غبارهایی از لابه‌لای ابرها دارند به پایین سرک میکشند.
ببخش پاییز...!
من زیر قولم زده ام. دوباره حرف من بی بندوبار شد.
اما پاییزم!...
این خاصیت توست برای من، گلایه نکن فقط ببخش.
درخت روبه رویی دیگر کچل شده است! ریسه های ریز و نقره ای آسمان به چشمانم کمک کرد تا کمی اطراف را ببینم،
زیر نور ملایم یک تکه فانوس تصویر تو پیداست که متین و آرام در جاده ای که گلهای ارغوانی‌رنگ آن را پوشانده به من نزدیک میشوی
اما دیگر من دارم دور میشوم... از تو، از سیب، از برگ‌های صبور....

نویسنده: مائده رضایی‌منش

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

نگارش دوازدهم - درس سوم - قطعه ادبی 

موضوع: آخر پاییز

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

قسمت عاشقانه های دونفره به قسمت های پایانی اش نزدیک می‌شود، باران های دونفره و خاطره انگیز در کنج دفترچه خاطرات جا خشک می‌کنند و همه به دنبال آنچه گذشت از پاییز هستند.
به هرحال ما سازنده تک تک لحظات و قسمت های زندگیمان هستیم اما ساختن در پاییز حال و هوای دیگری دارد اخه
‌.‌.پاییز ...
هر قدر هم که دلبر باشد و گیسو طلا
هر قدر هم که طناز باشد و رعنا
گلوی تمام غروب هایش را بغض گرفته و...
ته چشم های عسلی اش را غم ...
انگار دست هایش
پنج انگشت دوست داشتنی میخواهد و ..
قدم هایش هم پایی دیوانه...
پاییز را بگذارید برای حرف های قشنگ ،
برای چشم در چشم شدن،
برای عاشق شدن ...
شما را به خدا
یک وقت هوس رفتن به سرتان نزند
آنوقت نبودنتان می شود درد بی درمان،
می شود بغض،...
می شود اشک...
اشک هایش هم شبیه روزهای دلتنگی ابرِ
که ابر سرش را به شانه پاییز تکیه داده است و درد دل می‌کند از روزی می‌گوید که با معشوقه اش سفید برفی آسمان به تنگنای رابطه رسیده بود و از بارش غم انگیز بهاری اش می‌گفت! از اشک های شوقش میگفت و از خشمش که با بغض همراه بود گفت آنقدر گفت و گفت و گفت که تا به خود آمد دید پاییز هم برای مردم دردسر ساز شد و سر سهل انگاری ابر باز هم یک ملت باید عادت کنند به بدبختی!!

در همه آنچه گذشت های پاییز و قبل پاییز بدبختی های که عادت شده اند مشترک است و چنان هم نمی‌گذرد درد می‌شود و سطح کیفیه دردش فقط ارتقا می‌یابد بنابراین پاییز هم می‌آید می‌رود عاشقانه هایی نو میاد و می رود، غم، شادی، دوستی، خاطره و بدبختی هست اما سازنده تک ب تک این سکانس ها ما هستیم!
ای پاییز عاشق زرد با رژ قرمز و کفش های نارنجی خداحافظ.

نویسنده: آریان نجارزاده
دبیرستان دانشمند شهرستان حاجی آباد، بندرعباس
دبیر: آقای محسن انصاری

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

نگارش دوازدهم - درس سوم - قطعه ادبی 

موضوع: پاییز

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

لب پنچره می نشینم به باغ بیرون نگاه میکنم..
درختان لباس زرد رنگ به تن کرده اند لباسی که تا دیروز سبز رنگ بود،امروز به رنگ زرد قناری در امده...
باد می وزد و برگ های درختان را دانه دانه بر روی زمین میریزد...

بارانی زیبایم را بر تن می کنم به طرف در حیاط روانه میشوم...
در را ارام باز میکنم باد سرد به صورتم سیلی میزند و گونه هایم را سرخ می کند..
قدم های ارام بر میدارم صدای خش خش برگ ها به فضای اطراف طنین انداخته اند و ارامش وصف ناپذیری را به وجود اورده اند...
به ان سوی باغ میروم به تاب وسط حیاط نگاهی می اندازم به سویش روانه میشوم رویش مینشینم سرما میله های تاب رعشه به تنم انداخته ولی با این حال از جای خود بلند نمیشوم...
صدای زوزه باد تنم را می لرزاند ولی با این حال به افتادن تک تک برگ های درختان نگاه میکنم با هر برگی که می افتد یاد یکی از عزیزان از دست رفته ام می افتادم...
پدر بزرگ و مادر بزرگ عزیزم هر پاییز برای من غم انگیز است..
زیرا:مرا یاد شما می اندازند که در میاد خانواده حضور ندارین...
ولی با این حال از خداوند متشکرم برای همه حکمت هایش.

نویسنده: فاطمه شمشیر گردی