نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۱۰۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگارش دوازدهم» ثبت شده است

انشا با موضوع نامه به وزیر آموزش و پرورش

انشا با موضوع نامه به وزیر آموزش و پرورش

انشا چه بنویسم - انشا - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نمونه انشاء - انشا با موضوع نامه به وزیر - نگارش - نگارش دوازدهم

گفته اید برای کرونا بنویسیم ، اما من می خواهم برای چیزی بیشتر از کرونا بنویسم... کرونا یک سالی میهمان ماست و میرود ولی نظام آموزشی ناکار آمد و بیهوده قرن هاست که گریبان ما را گرفته و حالا حالا هم قصد رها کردن ندارد ! کرونا فقط اوضاع را بدتر کرد.
دانش آموزانی دروغ گو و تنبل ساخت، دبیرانی بی حوصله و خسته و مدیرانی پر حرف و بی کار و بی مصرف! بله بی مصرف!

دوازده سال به مدرسه رفتم ، تنها چیزی که یاد گرفتم حسادت بود و رقابت بود و ترس! به ما نیاموختند دختر عزیزم/پسر خوبم امروز چند کتاب غیر درسی بخوان، چند تا شعر بخوان ... من دوازده سال تمام از عمرم ریاضی و علوم و آیات قرآن حفظ کردم دو روز دیگر هم پای استخدام که برسد باید چاپلوسی کنم و دم این و آن را ببینم بلکه جایی مشغول شوم ، هنوز اوضاع من خوب است ! بیچاره مسیحی ها و یهودی ها و اقلیت ! آن ها که دیگر شغلی هم به دستشان نمی رسد که نمی رسد...[enshay.blog.ir]

در این سیستم آموزشی عهد قجری که نه عهد سنگ و عهد غار نشینی فقط کلمه انگلیسی حفظ بله حفظ می کنیم، بیچاره متون عربی و فارسی را چنان می چنالیم بلکه مفعولی را بیرون بکشیم و هزاران هزار کتاب و درس و شیوه مسخره دیگر ! آقای وزیر اگر خدایی را قبول داری تو را به همان خدا قسم... ای که دستت می رسد کاری بکن !!
ترکیب کرونا و نظام ناکار آمد آموزشی فاجعه است... نابودی است...هلاکت است... اگر به شما بگویم با چه دانش آموزانی سر و کار دارم مغزتان سوت می کشد ! دختران ۱۷،۱۸ ساله ای که دو تا شعر بلد نیستند، اسم دو موسیقی دان را نمیدانند، از اطراف هدایت ها و فرخ زاد ها حتی عبور هم نکرده اند !
اوضاع خیلی خراب است...
ای کاش این نامه به دستت برسد آقای وزیر!

م،هاشمی، سال دوازدهم از بیرجند

  • ۱ نظر
    • انشاء

    تضاد نویسی با موضوع شلوغی سکوت

    تضاد نویسی با موضوع شلوغی سکوت

    تضاد نویسی - انشا - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم

    در عالم خموشی عزم سفر میکنم ناگهان فریادی رقص کنان از پای بر می خیزد و بی صدایی شهر دلم را به یکباره می شکند.
    گویی کسی بر طبلی می کوبد اما تو خالی ک در درون خود هیچ ندارد. رهیس! آرام بگیرید سینه ی سنگینم را گوشه ای نشانده ام ساکن و بی لرزش... . بر روی [enshay.blog.ir] طبلتان نکوبید، نکوبید که غم جانسوزی در حنجره تان مهمان نشده است تا به انتهای استخوان برسد و بسوزاند وجودتان را. آخر انوقت تحمل میکنی و لال میشوی و میمانی و میسازی. فریاد های کر کننده دست و دلشان به سوی دیگری است اما سکوت عاشق است و دل نهاده بر پروردگار،لذت بخش است و شنیدنی فراوان دارد و خالی از خشم و بریدگی فریاد و وصله به خداوند است. باید دل نهاد به سکوت و دوخت لبان فریاد را ... .

    نویسنده: فاطمه زمانی
    دبیرستان ولایت تهران
    دبیر: خانم نیکجو

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

    انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

    انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی

    امروز بیست و دوم اسفند است ،روزی پر هیاهو در قلب آدم‌های قصه ی غم انگیز کرونا، روزی مانند روزهایی که با جان کندن یک پیرمرد شصت ساله میگذرد یا شاید هم پرستاری ک این روز ها اسمش توصیف از خودگذشتگی برای جهانی با حکومت کرونا است.
    مقایسه کار دشواری است ، حتی دشوار تر از جان سالم بدر بردن از هیولایی با هیبت ناپیدای امروز و دیروزمان اما ناچارا شروع میکنم؛ کرونا شبیه عشق است شاید هم نه .آخ از عشق بیچاره مگر جرمش چه بود که باید با کرونا قاتل بی رحم مقایسه میشد؟
    دنبال جواب می‌دوم نفس کم اورده ام اما باز هم بی طاقت تر از قبل میگردم دنبال جرم عشق بیچاره دست اخر هم میرسم به جوابی که شاید از این دنیا فقط انهایی درکش کنند که عشق بی رحمانه به صورتشان سیلی کوبیده سیلی ک حتی جای انگشتان بی رحمش هنوز بر چهره ی دنیایشان باقی است ؛عشق بی رحمی می‌کند گاهی مانند کرونا می‌گذارد خوب درگیرش شوی. درگیر ، کلمه ی بی جانی است برایش ، شاید بتوان گفت در آن غرق شوی،خوب که نفس کم اوردی اخر پیدا می‌شود، پیدا میشود جوری ک چشم بسته هم آن را با تمام وجود به آغوش می کشی میدانی دیگر عطرش با سلول های بینیت اخت می‌گیرند، اما یک فرق بزرگ بین عشق بیچاره و کرونا این است که عشق به یک بار در قلبت خانه ی چوبی اش را میسازد اما وای از کرونا که هی خانه میسازد و خراب میکند.

    آخر سر اگر دوباره بیاید بازهم مشغول ساخت و سازش میشود ول کن که نیست این عجوبه ناشناخته، عشق و کرونا هر دو باهوش اند ، هر دوی آنهاخوب میدانند باید بروند جایی که عقل هم زندانی آن است شاید الان فکر کنید کجا کجاست اینجا که عقل بینوا را هم در بند گرفته؟ اینجا جایست که عشق و کرونا دست در دست هم به سراغش می‌روند ،قلب بی عقل و منطق است .هر دو عاقل اند خوب میدانند کجا را از کار بیاندازند که دیگر از انسان هیچ باقی نماند حتی مانند این کرونای بی رحم چیزی از آن دیده نشود .
    نفس عمیقی میکشم،خیلی چیزهاست که میتوانم کرونا را با عشق مقایسه کنم اما این عشق اجازه را از من می‌رباید نمی گذارد بدی هایش را بگویم او دوست دارد همیشه در نظر ها لطیف و با احساس جلوه کند نه قاتل روح و جسم انسان‌ها.
    پس سکوت میکنم، دست از نوشتن می‌کشم و می‌نشینم به تماشای روزهایی که کرونا سلطنتش را از من ربوده و در اخر هم منتظر می مانم که ببینم کی سفر این قاتل عشق مانند تمام می‌شود.

    نویسنده: خانم حدیث مهاجری
    دبیر: معصومه محتشمی
    دبیرستان نمونه نجابت برازجان

    ______________________________________

    انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

    انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی 

    این روزها دغدغه ی هر انسانی بر روی این کره خاکی،یک موجود است.یک مشکل،یک درد،یک عشق...اما نه،اینبار نه از آن عشق های غزل های حافظ و قصه های شیرین و فرهاد.اینبار خود خود عشق ویرانگر است.آری ویرانگر!
    کرونا همان عشق است اما کمی مهربان تر.همچو عشق،آرام آرام می آید.بی خبر از هر جا می آید.بی صدا می آید و مالکیتش را در دل فریاد می کشد.به خودت می آیی و می بینی دچار شده ای.مبتلا شده ای،به خودت می آیی و میبینی قلبت آن قلب سابق نیست.طور دیگری می تپد.دستانت می لرزد و چشمانت برق می زند،انگار سد اشک هایت شکسته شده است.نفست در سینه حبس می شود و دیگر بالا نمی آید.
    کرونا درد بدیست.خطرناک و بی رحم.اما عشق بی رحم تر است! آری بی رحم تر!
    همه از لطافت و مهر و محبتش می گویند اما نمی دانند این عشق با قلبها چه ها می کند.این عشق همچو گرگی در جامه گوسفندان است.اما دست کرونا از همان ابتدا رو شد.

    می گویند کرونا از بین آنهمه مبتلایان تنها 2% را به کام مرگ می کشد.اما برای عشق بهتر است بگوییم تنها2% را ودیعه ی حیات می بخشد.چه کسی می داند که در زیر این آسمان خاکستری بی فروغ،چند نفر؟ نه،چند هزار نفر؟ نه،چند میلیون و میلیارد نفر از مبتلایان به عشق می میرند؟!اما نه آنطور که اعلامیه ای سر در خانه شان باشد،نه!اعلامیه ی آنها سر در قلبشان نصب می شود و تا ابد قاتل روحشان خواهد ماند.آری قاتل...
    عشق نیز قاتل است.همچو کرونا.کرونا از همان ابتدا قاتل بودنش را جار زد.اما عشق.امان از عشق که همه چیزش پنهانی است.عشق نگفته بود که این چنین قاتل و بی رحم است.وگرنه چه کسی تسلیمش میشد؟ زنهار ای دل که چه ساده ای!مگر دست خود آدم است که مبتلا شود؟عشق نیز همچو کرونا ناخواسته می آید و تنها بر تعداد گورستان ها می افزایند و می روند.کرونا گورستان تن ها،عشق گورستان دل هایی که خود لبریز از آرزوهای خاک شده اند.

    تو چه میدانی که در اینجا،آری همین جا.چند نفر از درد عشق به کرونا متوسل شده اند تا بلکه آنها را برای همیشه از صفحه ی روزگار محو کند.آری همین است.وقتی همه وجودت عشقی میشود که دیگر نیست. وقتی چشمانت ،قلبت،گوشت ، پاهایت و تمامی سلول هایت عشق را فریاد می کشند و عشق کوله بار سفر می بندد.وقتی چشم باز میکنی و می بینی در فراغ می سوزی و در قرنطینه ی دلت ذره ذره آب می شوی،وقتی راه نجاتی نداری،وقتی تنهایت می گذارند،وقتی ماندگاری کرونا از عشق بیشتر باشد،وقتی معرفت کرونا از عشق بیشتر می شود،درد کرونا نیز از درد عشق کمتر خواهد شد.
    کرونا روزی بی خبر آمد و سرو صدایی به پا کرد و انسان هایی کشت و روزی نیز درمانی برایش پیدا خواهد شد و«این نیز بگذرد»اما عشق!عشق بی خبر آمد و در درونت سروصدایی به پا کرد و روح هایی کشت و هیچ روزی در هیچ کجای جهان درمانی نخواهد داشت.و تا ابد در درونت خواهد ماند.آری تا ابد!

    نویسنده: زینب ایوب زاده
    دبیر: خانم معصومه محتشمی
    دبیرستان نمونه نجابت برازجان

    ______________________________________

    انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

    انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی 

    عشق هم همانند کرونا حس نمیشود نمیفهمی، تا وقتی که به خودت میایی میبینی تمام شد
    مرض عشق تمام وجودت دار دربرگرفته. کرونا بدنت را به نابودی میکشاند اما عشق قلبت را، روحت را ،و تمام زندگیت را...!
    کرونا درمان میشود اما برای عشق دارویی نساختند زیرا اندرمرض عشق بجز عشق دوا نیست.
    چه کسی میداند شاید آمار کشته های عشق ٩٩درصد باشد اما جااار نمیزنند. عشق بی سروصدا میاید بی سروصدا میماند و جاودانه باقی میماند.کرونا تنها2درصد کشته میدهد اما تا قفل گوشیت را بازمیکنی میبینی حرف حرف اوست، تا سوارتاکسی میشوی میبینی راننده و مسافر درباره کرونا حرف میزنند و بازهم تلویزیون که روشن میشود حرف اوست حرف اینکه چگونه پیشگیری کنند ازمبتلاشدن به این ویروس پس چرا هیچ جایی درباره پیشگیری از عشق چیزی نمیگویند مگر عشق مرض نیست؟؟؟!مگر عشق مانند کرونا نفست را تنگ نمیکند؟مگر عشق مانند کرونا استرس همراه ندارد؟!مگر عشق هم سردرد نمی آورد؟؟؟می آورد جانم می آورد وقتی که فکرو خیالت پرشد از خاطرات،پرشداز خیال یک شخص انقدر سرت درد میگیرد که طاقت نمی آوری...
    و در آخر اگر کرونا درمان شود خوب است و اگر عشق جاودانه باشد بهتر.

    نوشته: مبینا نژادعلی
    استان گیلان منطقه رودبنه
    دبیر : خانم رجبی

    ______________________________________

    انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

    انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی 

    آرزو کردیم آرزوی باهم بودن ولی چه شد همه چی خراب شد بخاطرچه بخاطر یه ویروس کرونا:)
    وقتی گفته اند امکان دارد زنده نمانم پس عشقم چه میشود ارزوهایمان چه میشود ،قول هایمان حرف ها و پیش بینی هایمان ..
    اگر چیزی شوم چه میشود ،حتی فکر کردنشم داغونم میکند .
    من کرونا را شکست میدهم کرونا نتنها من بلکه تمام مردم کشورم را درگیر خود کرده است ،نمیگزارم این ویروس مرا و ارزوهایم را با خود ببرد و با خود خاک کند .
    نمی دانم در این قزنتینه دلم آتش میگیرد دلم برای فردای خود میسوزد فردایی ک نمی دانم چه میشود من کرونا را به زانو در می اورم نمیگزارم عشقم را قلبم را با خود خاک کند ...

    نویسنده : مهشاد قاسمیان
    هنرستان راهیان نور ساری
    دهم کامپیوتر

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم نامه نگاری با موضوع نامه دوستانه به دبیر ادبیات

    نگارش دوازدهم نامه نگاری

    موضوع: نامه دوستانه به دبیر ادبیات

    نگارش دوازدهم درس 4 چهارم نامه نگاری - نگارش دوازدهم - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا نویسی

    وقتی برای اولین بار شمارا ملاقات کردم در سطرسطر وجودتان واژه ی دلسوزی را دیدم.هنگامی که شمارا به من هدیه دادند من برای روز های شانزده سالگیم ساعت کوک میکردم.از همان روز اول جلد زیبایتان مرا جذب کرد همان نیروی جوانی همان استعداد شگرف درادبیات، مرا جذب کرد. شمارا بی گمان از درختی ساخته بودند که حرفِ زندگی میزد.
    فصل اولتان رابایک شربت سرد در یک هوای گرم پاییزی آغاز کردم با موزیک آرام یک پرستوی مهاجر.فصل، فصلِ طعنه بود.فصل ایهام و مجاز.اصلا درون مایه ی شما همین بود. همین فصاحت شما که پیوست شما بود مرا برای ادامه دادنتان راسخ تر میکرد.
    فصل دومتان، بوی رفاقت بوی صمیمیت بوی اعتماد می داد بویِ یک تن و دو نفس.هرچه که بود ورق به ورقتان را با ولع میخواندم.من ادبیات را در کنار شما آموختم.من در کنار شما از یک "چه" به یک "بقچه " تبدیل شدم.
    فصل دلچسپتان اما فصل حرص خوردنتان بود که من با قهقهه میخواندم.دلسوزی را در بند بند آن فصل به استعاره کشیده بودید و این شمارا از دیگر کتاب ها متمایز میکرد.
    وقتی به اینجارسیدم به همینجا که اندکی طعم پختگی میدهم، ندیدنتان در کلاس ادبیات را با یک علامت تعجب دیدم و آن را بلند خواندم اما نشنیدید؛ به عمد هم نشنیدید.آنجا بود که فهمیدم من شمارا نمی نویسم من فقط و فقط می خوانم.
    در این نیمه شب تاریک شمعی که سه سالی بود روشن کرده بودم رو به خاموشی است.من شمارا تار میبینم.شما از آن کتاب هایی بودید که دیر تمام میشوند. تمرکز میخواهند اما دیگر زمانی نمانده. چشمانم برای دیدنتان سویی ندارد. زمزمه ام را فریاد میزنم تا بشنوید: یاد باد آن روزگاران یاد باد!

    نویسنده:مریم رنج روزی
    دبیر:خانم خردخورد
    دبیرستان حاج عبدالهادی هرنگ/هرمزگان،بستک

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش انشای ذهنی با موضوع انسان ها متفاوت اند

    نگارش انشای ذهنی

    موضوع: انسان ها متفاوت اند!

    نگارش انشای ذهنی - نگارش - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم

    عطر آمدن بعضی ها رایحه بهارنارنجی است که در کوچه پس کوچه های دلت نفس میکشی ، انقدر عمیق که عطر وجودشان را تا اخرین ثانیه تنهاییت ذخیره میکنی. عطر امدن برخی دیگر نیز بوی خون میدهد؛ خونی که با پیچ و تابی نفرت انگیز در وجودشان میپیچد و بیرون میپاشد و مخمل سفید دلت را با دوده های سیاه رنگین میکند.
    بعضی ها وجودشان ارامش مطلق است ؛ اگر با انان ترکیب شوی ،تلالو برق نگاهشان یک دنیا لبخند تزریق میکند به رگ و ریشه ات. بعضی دیگر نیز نگاه های جنون امیز خود را نثار احوالات پریشان ما میکنند. با هرگوشه چشمشان ، با هر نگاهشان ، ریشه وجودت را می خشکانند.اگر با انان ترکیب شوی ، تباه میشوی.[enshay.blog.ir]
    بعضی انقدر بکر و پاکند که دوست نداری حتی بال های مخملین پروانه ای انان را نوازش کند؛ میترسی روحشان پر بکشد و سوار بر وسوسه های دیگری بروند و تو بمانی و یک عالم حسرت دیدار.بعضی دیگر هم صف شلوغی میشکند جلوی چشمانت ، انقدر شلوغ و بلند و طویل که تنها فرارت انان را راضی به رهاییت میکند. بعضی هایی که نفس کشیدنشان ، هرلحظه بیداری و وجودشان ، قطره قطره اب سرد بی تابی و بی پناهی را بر سرت میریزد؛ گویا هرگز در ان صف جایی به خوشی و شادی نخواهند داد.
    بعضی های خوب مانند سنجاقک های مهربان قصه ها سه روز ارامشت را تضمین میکنند و بعضی های دیگر واژه های سنگین غم و خشمت را تا ابد تثبیت.
    حال در این روزگار ، ما مانده ایم و ترکیبی غلیظ از این خوب ها و بد ها ؛ حواسمان باشد با بدها ترکیب نشویم.شین که صحبت بد گرچه پاکی تو را پلید کند.
    آفتابی بدین بزرگی را لکه ای ابر ناپدید کند

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع شادی

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: شادی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    شادی و نشاط و خوشحالی چه عجیب ....! شما اینجا چه کار میکنید ؟ چه می خواهید در دنیای وحشی ما ....حتما راهتان را گم کردید؟ مردم سرزمین ما خیلی وقت است که قهر کرده اند از سر بی محلی شما ! چه طور جرئت میکنید حوالی ما بیایید؟لطفا بروید...
    نه نه !اشتباه کردم! اگر بگویم غلط کردم می مانید ؟حالا یه چیزی گفتم ..می شود نروید..؟می خواهم خوب این متن را بخوانید . این حال من نیست فقط...بلکه حال بچه هایست که میشناسم.....
    شنیدی شادی! من تلخ ترین لبخندهای شیرینی را دارم که بد شیرینی اش به دل میزند...که حتی شما فکر کردید خوبم و رفتید ...میدانید من در اقیانوس دردهایم غرق شده ام ..هر موجی که می آید بیشتر غرق خاطرات میشوم ! بیشتر غرق میشوم! جدیدا غم شده خواهر دو قلوی من ! مثل هم لباس میپوشیم ..راه میرویم .. و میخندیم و گریه میکنیم..خلاصه جایی که من نباشم او هست مجلس را گرم میکند!.....
    این را به کسی نمیگویم اما شما چرا ..هر شب در خانه ما مهمانی مهمی برگزار میشود. اول از همه خاطرات می آیند دست مرا میگیرند و به گوشه اتاق می برند ! ناراحتی چراغ را خاموش و در اتاق را میبندد.. بغض با یک لیوان آب می آید و اصرار میکند از آن بخورم ...اما دلتنگی هرشب با کیسه ای نمک کنارم مینشیند و قلبم را از سینه ام بیرون می آورد و آرام آرام نمک را می پاشد روی زخم ها..روی دردها..روی غم ها همه چیز را خوب میشناسد...! [enshay.blog.ir]
    از من سوالات بدی می پرسند.همش می گویند چرا این کار را کردی ؟چرا این کار را نکردی؟ اما من در آن هیاهوی ترسناک سکوت می کنم و لبخند میزنم به روی بغض و میخندم به روی دلتنگی ... آنجاست که اوج دیوانگی ام را به رخ آنها میکشم..پس میروند..!
    لبخند میزنم تا کسی نداند که نهنگ های درون من خیلی وقت است که خودکشی کرده اند..!لبخند میزنم تا چیزهای پنهان بماند مثل دیوار اتاقم که ترک داشت آن را با کاغذ دیواری پوشاندیم...!
    شادی و نشاط عزیزم چرا می آید و سریع میروید؟ حتما خدا گفته نزدیک مینا نشوید ها ....مینا مبتلا به غم است شادی را کم رنگ میکند...!
    شاید من شادترین دختر غمگین جهان یا احساسی ترین دختر بی احساس جهانم اما ترجیح میدهم در ظاهر سکوت کنم ! اما مغزم درد میکند بس که با او سخن گفتم ..هر شب دعوایی جنجالی راه می اندازم که کمی به حرف دلم گوش کن ! اما نیست گوش شنوا ...!
    هروقت من مردم قلبم و صورتم را کنار هم و مغزم و پاهایم را در جایی دورتر از من خاک کنید ... هیچ گاه به حرفم گوش ندادند ! هیچ گاه دوست های خوبی نبودیم..

    در من همه چیز عجیب است...
    من به مغز میگویم به حرف قلب گوش کند ...من شب ها به جای پتو غم را روی خودم میکشم , من دلتنگی را جای بالش زیر سر میگذارم ... من خاطرات را بغل میکنم ....من هر شب گوشه ی دنج گلویم را به بغض میدهم .... همه چیز من هستم !!
    غم که جا خوش کرده در من ..! لای موهایم ایستاده تا ببیند کی دوباره آنهارا کوتاه میکنم ... روی قلبم نشته با مداد رنگی سیاه , سیاه میکند هرجایی که دلش خواست را ...شب بغلم میکند سردم نشود...راستی غم عزیزم راحتی ...!کفش هایم که پایت را نمیزنند!!!!
    شادی بیا .. بیا ببین که دوست نابابت توی این گرانی بگو خرابی به جا نزاره.....! به خدا آدمم..... درست نمیشم...رو دستتون میمونم...
    شادی اومد یه چیزی در گوشم گفت خیلی برام عجیب بود میدونید یه کاری خواست که نمیشه انجام داد ...
    میدونی در حد توان من نیست .....میگه..من بیار تو زندگی ها!..
    آخه شادی چه جوری تو رو ببرم تو دل اون بچه دستفروش سرچهارراه.....
    آخه چه طوری تو رو ببرم تو خونه های که مامان زود میخوابه که بچه بهونه نگیره ..چون نونی نیست.....
    آخه چه طوری تو رو ببرم تو دل اون پدری که کمرش زیر بار این همه مشکلات راست نمیشه....
    میشی نون شب ... میشی پول ... میشی سلامتی ..... میشی ....چی میشی.....میشه بهم بگی .... اینهمه کار روی شونهات سنگینی نمیکنه ....
    از این مکالمه های منو اون خیلی وقته که میگذره ....
    میدونست ...میدونست که نمیتونه کاری کنه ..همیشه دیر میکنه سرموقع نمیاد ...
    یه روزی می آورمت درون شهر ..در میدان شهر تو را قربانی میکنم ...! بعد تیکه تیکه از تورا به عنوان نذری بین مردم پخش میکنم . مردم ما نذری را بیشتر دوست دارند.. گاه باید قربانی شوی.. نمانی تا بعد قدرت را بدانند ...پخشت میکنم میان مردم بقیه اش را به تو میسپارم ..
    سالهاست منتظرتم ...بیا به شهر غریب ما بیا ...
    بیا تا اول در میدان شهر غم را دار بزنیم بعد برای خوشحالی تو را قربانی میکنیم....!

    نویسنده : مینا رستمی
    دبیر : خانم قربانی
    دبیرستان عصمتیه کرمانشاه

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی موضوع ایران من

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: ایران من

    نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس سوم - نگارش - قطعه ادبی - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - نوشتن انشا - انشا با موضوع ایران من - انشا نویسی

    در نهایت تمام حرف ها و سخن ها تنها نور راه همه مان یک صلح همه جانبه در افکار وحشتناکمان است.
    راستش را بخواهید برخلاف تمام حرف های به قولی اجنبی ها من یک ایرانی هستم الان بی ریا ترین خودم و مخالف همه درگیری ها .
    همه مان چه در اینجا و چه آنجا یک مثبت و منفی در پستو های خانه مان داریم ، اینجا انگار در پی اشک ها و ناله های مادرانه بهترین عطر دنیا بوی خون آدم هاست ، اگر بخواهیم در این میان به قانون هم نگاهی بیندازیم باید بپذیریم که نهایت، نهایت حرفش این است که باید همه مان نفرت، مرگ،ناحقی،ونهایت بی رحمی را مرسوم دانسته و قاعدتاً پاک و معصوم بمانیم ببینیم اما نفهمیم بشنویم اما گوش ندهیم و این یک حرف حق است اما من میگویم یک طنز تلخ که قطعا نام آشناتر و برازنده تری است برای امروزهایمان. [enshay.blog.ir]
    اما باید قضیه را روشن تر و کوچک ترکنیم ، نه بدبخت ها نه مغزهای فراری نه قشر غمگین جامعه تنها یک گارگر ساده ، فقط یک سوال دارم که چرا آرزویش یا بهتر است بگویم آرزویت را درسینه کشتی و تمامیت فکرت فقط حول یک جمله می گردد که یک روز همه چی درست میشود ، همه هیچ بدبخت ها هیچ مغز های فراری هیچ قشرغمگین جامعه هیچ فقط مشکل این یک نفر را چه کسی حل میکند یک سردار یک کشور .
    میدانید واقعیت این است که وقتی در عمق امواج بی معرفت شهرت، وطنت، زادگاهت وقتی طناب نجاتت را با عقده هایشان پاره می کنند و فقط و فقط میخندند و تخمه میخورند و تماشایت میکنند که اگر خیلی سرگرم کننده هم باشی میخندند و تخمه هم میخورند .
    شرایط اقتصادیمان خوب نیست بی ملاحضه خوب نیست و در این شرایط پست و نامرد اقتصادی که در اوج مهربانی اش اجتماع را به یک دشنه ساخته چه میشود کرد لزوماً باید دوچشم دیگر پشت سرمان بگذاریم ، راهکار این است؟ اصلا من همان کارگر باور کنید، باور کنید اصلاً برایم مهم نیست که چه کسی مُرده و کی باخته و کی برده و چه کسی در آن سوی سرزمین سیمرغ گرفته است مهم نیست کی روی بیلبرد محله مان آمد و بی خودی به لنز دوربین خیره شده ، چه اهمیتی دارد که کی بالا و کی پایین آمده است .
    امشب شکم بچه ام را چگونه سیر کنم با ، بابا درست میشود غصه نخور با حالا برای عروسک هایت قصه بگو تا بعد یا با نان خشک که آن هم نیست.[enshay.blog.ir]
    قطعاً اگر بخواهیم ادامه دهیم تا آخر دنیا طول خواهد کشید و کیست که نداند که این حرف ها جای بحث ها دارد ، بحث از‌چه از این که برای حفاظت در برابر نگاه نامحرم عوضی باید دور زن و بچه ات حصار بکشی و قُل و زنجیرشان کنی .
    یا این که کشورمان مثل یک کویر نفس میکشد ، کشوری که پر است از هنرمند و هنوز هم هنر فقیر است از وضع وخیمی که فقط در آن وول میخوریم .
    هنر حمایت میخواهد و دولت زمین را خالی گذاشته و نیمکت های ذخیره را پر کرده است .
    اینجا فقط میتوانی هدفت را خیال کنی و در حقیقت فقط باید زجه بزنی تنها برای نزدیک شدن به آن ، اینجا جنگ قبیله ها ، فرهنگ ها ، مذهب ها ، و سبک سلیقه هاست .
    انگار کل کشور روی زندگیمان فاز بد‌گرفته و ما عمقاً به فکر میرویم و در پایان با جمله دندم نرم و چشمم کور خودمان را رها میکنیم در امواج سختی های زندگی .
    اینجا حرفی را نه از زبان و نه حتی دل تنها از روی پوست ها میشود خواند حالا اگر خیلی هم خوشبخت باشیم باید منتظر ارث باشیم .
    بزرگی در فکر انسان ها میرقصد نه در هیکل گنده که به آن مینازند و اگر اینطور باشد خرس هم هیکل گنده دارد و باید بزرگی در هیکلش لملمه بزند.
    هرچه کنیم باز ذات لعنتی نفرت عقده ها و عقیده هایمان از درز دلهایمان بیرون می زند .
    ایران که نه اما ایرانی هایمان هنوز هم با زجه هایشان محکم پای حرف هایشان می ایستند.

    نویسنده : عسل بابایی
    دبیرستان عصمتیه
    دبیر : خانم قربانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع گرانی

    موضوع انشا: گرانی

    انشا موضوع درباره گرانی - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - نمونه انشاء

    اینجا صدای مرا از شهر فقیران می شنوید ؛ شهر گرانی ها . شما گرانی را در چه چیز هایی می بینید؟ خوراک؟ پوشاک؟ مسکن؟ پول؟ اینجا هما چیز گران است. حتی چندین برابر گران تر است. می گویم چندین برابر چون در شهر های دیگر هر چقدر هم که گرانی باشد ، هستند عده ای که بخرند و سیر کنند شکم زن و فرزندشان را ؛ اما اینجا شهر فقیران است . خشت خانه ها از "فقر" است . نام کوچه ها حک شده بر لوح "نداری" است . دروازه ی شهر را با ستون های حسرت بنا کرده اند.
    اینجا "گرانی" حکومت میکند، وزیرش "بدبختی" است ، داروغه اش "بیچارگی" و مردمش... . مردم اینجا فقیر اند چون حیایی ندارند که تن عریان چشم هایشان بپوشانند ؛ فقیر اند چون محبتی ندارند که بر سر کودکانشان نوازش کنند؛ فقیر اند چون ملایمتی ندارند که کلامشان را به آن آغشته کنند . فکر کرده اید گرانی فقط به پول است؟ فقر تنها نداشتن مادیات است ؟ یا فقیر کسی است که نانی برای خوردن ندارد؟
    نه! فرق دارد جنس فقر این شهر . فقرای اینجا شکم هایشان سیر و دل هایشان به قاروقور افتاده است ؛ چشمانشان فراخ و عقل هایشان را در بغچه ای بسته اند ؛ تن هایشان گرم و قلب هایشان لنگ سرخ بر رخ کوهستان های یخی می کوبد.
    فقیر اند مردمی که نمی توانند عشق را بخرند ‌. فقیر اند تن هایی که به آغوشی خوانده نشوند . فقیر اند دل هایی که با زلزله ی نگاهی بی خانمان نشوند .
    حال مسئله این است که چه باید کرد ؟ شاید داروئی از عشق ، شاید نسخه ای نوشته شده با جوهر محبت ، یا شاید هم یک نوشیدنی سحرآمیز ! مقداری چای احساس با چند دانه هل مهربانی در قوری ای از جنس دوستی را بر سر سماور زندگی گذاشت و با شعله ی صبر به تماشای دم کشیدنش نشست . شاید این چای نابود کند طلسم دل های مردم این شهر را ...

    نوشته: فاطمه محمودی
    دبیر: سرکار خانم اعتمادی
    شهر ری، کهریزک،

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی با موضوع کنکور

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: کنکور

    نگارش انشا موضوع کنکور - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نگارش

    به ساعت نگاه میکنم ۲ساعت تا زمان شروع آزمون مونده
    کل ۹ماه سال تحصیلی را با تمام وجود تلاش کردم
    خب درصد ها و نتایج خوبی هم بدست آورده بودم
    همه می گفتن مطمئنا دانشگاه تهران رو شاخشه .
    کارت ورود به جلسه دستم بود.
    وارد حیاط که شدم
    سرتاسر وجودم یخ زد .
    بادی وزید و درختان را تکان داد...
    جوانان را میدیدم که با هزاران امید آمده اند که تلاش اینهمه مدتشان فقط در ۴ ساعت رقم بخورد !
    تلاشی که قیمتی برایش نمیتوان در نظر گرفت...
    اصلا کدام تلاش؟
    کدام ساعت ؟
    کدام آزمون؟
    آخرش که چی؟
    مگه جامعه کارمند نمیخواد؟
    مگه جامعه فروشنده کتاب نمیخواد؟
    فروشنده سوپرمارکت و لباس فروشی نمیخواد؟
    قرار نیست که همه وکیل و مهندس و جراح و متخصص بشن.
    جوانان از جوانی خودشون میزنن از تفریحاتشون و از علایق و استعدادهاشون که آینده ای درخشان رو در ۴ ساعت درست کنن!
    کدوم آینده؟
    آینده ای که حتی نمیدونی بعد اینکه از جلسه کنکور بیایی بیرون زنده هستی یا نه؟
    همون موقع بود که یادم افتاد میتونستم در فصل زیبای پاییز با دوستانم در جنگل های مه گرفته با رنگ های چشم نواز درختان حس و حال جوانی ام را درک کنم
    همان لحظات که برف می بارید و میتوانستم کاپشن خود را بردارم و در آغوش دانه های برف خودم را رها کنم ،
    ولی نه...
    خودم را از همه چیز محروم کردم،
    میتوانستم بوم نقاشی ام را بگیرم و ساعت ها روی آن نقش هایی از جنس زندگی پیاده کنم ولی...
    دیگر طاقتم تمام شد برگشتم و دوان دوان از حیاط مدرسه بیرون آمدم و فقط در شهر دویدم در شهری که همه پر از تلاطم بودند؛ به گوشه ای از یک کتابخانه پناه بردم.
    کتابی را باز کردم و شروع به خواندن کردم:
    دخترکی که در رویاهایش غرق شد...

    نویسنده:فاطمه سادات پرتوی
    دبیر :خانم ناظریان
    دبیرستان:قلمچی کرج

    ____________________________________

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: کنکور

    نگارش انشا موضوع کنکور - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نگارش

    دوست داشتم مثل همیشه انشایم را با جملات ادبی آغاز کنم ، اما بگذارید این بار به سراغ اصل مطلب بروم .
    کنکور! واژه ای که دوازده سال است در دلم دلهره انداخته و تنها هفت ماه دیگر با آن رو به رو خواهم شد.
    شاید فکر کنید که در این روزها با اضطراب و استرسی بیش از پیش اوقاتم را سپری میکنم ؛ اما اینطور نیست.
    حال و هوای فعلی ام تا حدودی غیر قابل توصیف است .
    زیرا تا به حال در چنین شرایطی قرار نگرفته بودم و برایم تازگی دارد.
    اما میدانید! این واژه ی کوچک و دلهره آور امسال درس نوینی به من داد.
    هر آنچه که ما برای خودمان دست نیافتنی و بزرگ تصور کنیم ، به همان اندازه برایمان غیر قابل تصرف خواهد بود. زیرا ما از ابتدا خودمان را بازنده دانسته ایم و تلاشی برایش نکرده ایم.
    مفهوم زندگی برای من همواره محلی برای آزمودن، آموزش و خطا بوده است و این بار خودم را در دل این جنگ،آزمون و یا هر آنچه که نامش را میگذارند میبینم و هراسی از آن ندارم.
    زیرا میدانم کوچکترین چیزی که کنکور برایم خواهد داشت تجربه ای است که هفت ماه دیگر به دست خواهم آورد.
    نویسنده: کیانا آبیار
    دبیر: خانم ناظریان

    ____________________________________

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: کنکور

    نگارش انشا موضوع کنکور - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نگارش

    چشم رو هم بزاری چند ماه دیگه وقت کنکوره..
    نتیجه دوسال سه سال شایدم یک سالت رو میبینی. نتیجه ی کم خوابی و بیخوابی هات، تا صبح بیدار موندن و تست زدنات... چشم وا کنی میبینی صبحِ کنکوره و باید بری دقیقا حس ی زندانی اعدامی به آدم دست میده. انگار میخوای بری بالا چوبه ی دار..
    خیلی دلم میخواد بدونم طراح سوالای کنکور کیه؟! ی دانشمنده؟ پرفسور یا ... نمیدونم ولی هر کی هست دمش گرم.. سوال طرح کردناش بیسته بیسته..خوب استرس میندازه به جون دانش آموزا و خوب ردشون میکنه و میندازتشون..
    ولی فک نکنم به پای دبیر فلسمون برسه که چنان سوال طرح میکردن از کنکور هم سخت تر جوابش رو تو کتاب هم نمیتونستیم پیدا کنیم.. و از کلاس سی نفره فقط دو سه نفری نمره کامل میگرفتن..
    خب.. حالا که کنکور رو دادی و طناب پاره شد افتادی زمین چشمت کور دندت نرم دوباره واسه سال بعد میخونی ،سال بعدم نشد سال بعدش بالاخره که ی روزی می رسه و تو ام قبول میشی، خفه میشی تو دستای اون طنابه و میری دانشگاه..
    میدونی کنکور در اون حد ترسناکه که از سال دهم تو گوشمون خوندن که شما دبیرستانی هستید و نکته به نکته کتاب رو باید بخونید دو سال دیگه کنکور دارید !!
    یازدهم که رفتیم درسا یکی از یکی سخت تر. با فراز و فرود و پستی بلندی های زیادی گذروندیم .. حتی اون سال هم معلما میگفتن سال دیگه کنکور دارید ، تو سوز سرما سر صف نگه میداشتنمون تا مشاور کنکور برامون راجع به موفقیت در آزمون برامون سخنرانی کنه..
    حالا که رسیدیم پایه دوازدهم هیچکسی نمیگه امسال کنکوره و بشینید بخونید.. امسال درسا سنگین تر و حجیم تر نشده که هیچ چند تا کتاب به درد نخور هم اضافه کردن به درسامون.. که وقت تست زدنات و خواب و خوراکتو که میگیره و باید براشون وقت بذاری و بخونیشون..
    در کل ی روزی چشم که وا کردی یا حسرت همین امروز رو میخوری که کاش بیشتر میخوندی دانشگاه خوب قبول میشدی یا اینکه در کمال آرامش و خوشی به سر می بری..

    نویسنده : زهرا زارع
    دبیرستان قلم چی، کرج
    دبیر: سرکار خانم ناظریان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم نثر ادبی با موضوع بغض زمستانی

    نگارش دوازدهم نثر ادبی

    موضوع: بغض زمستانی

    انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - چگونه انشا بنویسم - نگارش انشا موضوع زمستان

    سرمای سخت دی ماهی با تمام وجود عرض اندام می کند. آسمان انباشته از ابرهای سیاهی است که هر لحظه باید منتظر انفجارشان باشی. هوا سنگین است و این سنگینی، حال دلم را وخیم تر کرده است آخر هوای دلم نیز همچون هوای آسمان گرفته است. تفاوتی است چند ،که آسمان برف می بارد و دل من خون گریه می کند. آری حال دلم خوب نیست...

    از باد سردی که می وزد تمام تنم می سوزد. سرما تا ژرفای وجودم ریشه می دواند. به انگشتانی که از سر زمزمه های عاشقانه ی زمستان خجل شده نگاه میکنم. دستانم را نزدیک دهانم می برم تا نفس هایم واقعیت را برای آنها بازگو کند و بگوید که عشقی وجود ندارد. بگوید که خام حرف هایش نشود و با گدازه های آتشین حقیقت به او اثبات کند که سرما به همین راحتی می رود و تنهایش می گذارد.

    صدای هوهوی باد و قار قار کلاغ ها مراسم عزاداری طبیعت را کامل می کنند. درختان از غم مرگ فرزندانشان کمر خم کرده و با سوز صدای باد عزاداری می کنند. شانه هایشان می لرزد . اما سر بالا نمی آورند که مبادا غرورشان خدشه دار شود.

    خدا هم حوصله نقاشی بومش را ندارد. همه جا را بی حوصله رنگ سیاه و سفیده پاشیده است. آسمان و ابرهای دیو مانند خوفناکش، سیاه پوشیده اند و زمین به تلافی سفید . پاردوکس جالبی نیست ....
    نیستی را فریاد میکند...

    از این زمستان خشک و خشن، سرما تنها چیزی است که دوست دارم زیرا تنها چیزی است که با حال و هوای اتاقک پوچ و خالی سمت چپ سینه ام تناسبی عجیب دارد.

    آری حال دلم خوب نیست ....

    نویسنده: مهسا عباسی
    دبیرستان: فردوس خولنجان مبارکه
    دبیر: خانم صادقی

  • ۲ نظر
    • انشاء