موضوع انشا: پول
پول چه کلمه وسوسه انگیزی ،بهتراست قبل از هر چیز اول پول را تعریف کنیم
پول کاغذیست که دارای پشتوانه ارزی یا ذخیره طلا میباشد که برای ردو بدل کردن اجناس و کالاها بین مردم و ملل مختلف مورداستفاده قرار میگیرد .
این کاغذ دارای خصوصیاتی است که آن را نسبت به کاغذهای دیگر متمایز میکند که برایتان بیان میکنم .
جنس کاغذ پول روغنی ست دارای عددی که نشان دهنده مبلغ آن می باشد ونام بانک صادر کننده آن روی آن درج شده مثلا در ایران بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران دو امضا کوچک که با لیزر کوچک شده بنام وزیر امور اقتصاد ودارایی و رئیس کل بانک مرکزی روی آن قرار دارد .
در یکطرف آن عکس شخصیت برجسته مملکت مثل حاکم ،رهبر و...قرار دارد نقشینه های اصیل ایرانی و معماری کهن آن روی پول ایران درج شده دارای شماره سریالی است نوار نقره ای رنگی در میان آن قرار دارد که وجه تمایز اصل پول از تقلبی بودن است
پول اگر نباشد معاملات باید بصورت
کالا به کالا یا پایاپای انجام شود که در معاملات کلان حمل پول سخت است .
درست است که قدیمیها گفته اند پول چرک کف دست است ولی امروزه زندگی بدون آن ممکن نیست زیرا برای تامین معیشت زندگی پول نیاز است
شاید پول آسایش نیاورد ولی رفاه
می اورد .
در قدیم پشتوانه پول ذخیره طلای ان کشور بود ولی با گذشت زمان و افزایش و کاهش ذخیره طلا این پشتوانه به ذخیره ارزی تغییر یافت
برای همین امروزه طلا فی نفسه فاقد ارزش است و این ذخیره ارزیست که به آن اعتبار می دهد .
کلام اخر اینکه هر چقدر پول دست مردم بیشتر شد محبت و عاطفه از میان انان رفت .
موضوع انشا: پول
هرچه که میگذرد ارزش این معیار مادی بیشتر و بیشتر می شود!
این روزها همه چیز را میخرند...
مداد را میخرند...
خانه را میخرند...
محبت را میخرند...
عشق را میخرند...
به راستی اگر پول نبود چه می شد؟
شاید برای بسیاری از مردم خوشبختی رنگ میباخت و شاید هیچ راهی برای رسیدن به جاده ی بی انتهای قدرت نبود اما محبت ها واقعی تر بودند.
شاید اگر همه ثروتمند بودند دیگر هیچکس در خیابان خواب گندم نمی دید و مردم محبت های قلبی را با تکه ای فلز یا مقداری کاغذ مقایسه نمی کردند!
اما به راستی صفا و صمیمیت می مرد اگر همه دارا بودند...
البته در حوالی ما که صفا و صمیمیت یک شوخی شهرستانی بیش نیست فقط حرف های نمادینی است که به زبان می آوریم...
میگویید نه؟
هنوز بسیاری از ماها در جواب این سوال به ساده مانده ایم :" لبخند از ته دل یک کودک یا ۱۰ میلیارد تومان پول؟!"
کاش مردم میفهمیدند که پول ابزار است نه هدف...
کاش بانک هایی داشتیم که محبت پس انداز میکردند...
یک بغل گرم وام میدادند...
و چک هایی پاس میشدند به شیرینی یک نوازش در خواب...
و قرعه کشی هایی با جوایز نفیس مثل یک بوسه ی گرم بر پیشانی...
طور دیگر نگاه کنیم...
شاید نوشته هایم بنظر خنده دار بیاید اما نه به اندازه ی حال و احوال این روزهایمان...
به خاطر پول،غرور،بغض،حرمت و شخصیت خیلی ها را میشکنیم ...
برای یک بار هم که شده سرهایمان را از درون برف بیخیالی و سنگدلی بیرون بکشیم و دنیای ماشینی مان را با دست هایی به رنگ بخشش گرم کنیم...
بهشت در همین حوالی است...