نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگارش دوازدهم درس سوم» ثبت شده است

نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع محبت و عشق

نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

موضوع: محبت و عشق

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

دارای قلبی پاک,پرازعشق وسادگی، خالی ازهرگونه بدی و نفرت است ; خدارامی گویم! همانی که برای بدست آوردن دلمان تمامی نعمت هایش را زیرپایمان فرش کرد ،همان بی کینه ای که هرباردلش راباگناهانت شکستی بازهم آغوش قلبش به رویت باز بود . آن خدای دست و دلبازی که مالک بهشت , پرستارت، وامپراتور عشق و علاقه، فرمانروای مهربانی ومحبتش رانگهبان، وپادشاه دنیای کوچک و بزرگت قرارداد: پدرومادررامی گویم !،آن دوفرشته که گاهی درزندگی مجبوربه رهاکردن، وسپردن مابه خدا می شوند; واین قسمت ازقصه غم انگیزمیشود! صحبت ازاین دوملائکه شد روزهایی درپس نگاهم تداعی شد ! آن روز کودکی که آموزگارم برایم نوشت "باباآب داد"و من، باشوق فراوان، شادمان ازاینکه جمله ای تازه آموختم; اماهرگزآن معلم یادآوری نکرد معنای آن جمله را وهیچ گاه ندانستم و نفهمیدم توبرای نان دادن جان دادی ،ومن جواب این محبت رابابهانه های کودکانه ،اشک هایی که برای عروسک های بی جان و احساس ریختم ;اما ،تو ای فرشته ای که حال آسمانی شده ای باتمام خستگی هایت قول خرید یکی بهتر از آن را دادی ; بی آنکه بدانم دغدغه های تو با ناآرامی های من فرسنگ هافاصله داشت ،می دانی خدا , ندامت زده ازحال آن روزها هستم که به عروسک های بی احساس عشق می ورزیدم . بی آنکه جوابی ازآن بگیرم و دریغ از شکایت کردن.![enshay.blog.ir]
ای کاش به جای محبت به عروسک , محبت به انسان هارا آموخته بودیم، آخراین روزها اوضاع دگرگونه شده است. به کسانی محبت می کنی اما ,جواب تو نفرت است و تو نه تعجب میکنی و نه گلایه، زیرا: توازهمان کودکی آموختی محبتت راپای کسانی برگ ریزان کنی که در اِزای آن به تو نفرتشان را تقدیم می کنند...

نویسنده: الهام همتی‌

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۵ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع بن بست

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: بن بست

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در اتاقکی از افکارم نشسته ام ،هر کدام از اجرهای اتاق قضاوت خود را میکرد.
    هیاهویی بی مانند تمام اتاقک نازنینم را فرا گرفته است .
    مدام ذهنم علامت سوال هایی نشان میداد، علامت سوال هایی بی پاسخ ،نه می توانم زندگی را در پاسخ به این سوال ها خلاصه کنم نه میتوانم نسبت به همه چیز بی تفاوت باشم .
    اجرهای اتاق داۓم درحال ریزش هستند ، ریزشی بی پایان .....من هم بی رحمانه سقوط آجرها را یکی پس از دیگری مشاهده میکنم.
    تنها کمی از اجرهایم باقی مانده است ،خوشحالم ک حداقل یک صدم اکسیژن راهی به اتاقکم شد ، اما........
    این اکسیژن نیز گاهی خفه کننده میشود .
    انگار تمام ملکول ها و اتم های جهان دست به دست هم ساز خود را میزنند و سلول هایم را برخلاف میل خود می رقصاند.
    افسار ذهنم را دست سلول هایم میسپارم ،گاهی باید تسلیم شد .......
    صفحه ی جدیدی از زندگیم باز میشود ،سیاهی صفحه تمام روزم را یک رنگ کرده است و فرصتی برای نقاشی و رنگ آمیزی لحظه ها باقی نگذاشته است.بامدادی سیاه صفحه را خط خطی میکنم آری این گونه روزهایم را با <<درجا>>میگذرانم.
    به تخته خیره بودم پر از امار و هندسه بود،معلم ریاضی یک سره حرف میزد ،حرف هایش مرا به عالم تشبیه برد .
    زندگیم را به مثلث روی تخته تشبیه کردم ،زندگی در این سه نقطه خلاصه میشود از آن نقطه می آید و به آن نقطه میرود و به نقطه ی سوم انتها می یابد...وباز تکرار این فرایند.[enshay.blog.ir]
    آرزو کردم بعد از حل کردن این سوال تمام گره های زندگی ام گشوده شوند،اما انگار فیثاغورس نیز همانند سلول هایم ،هماهنگ با ساز اتم ها و ملکول های جهان می رقصد.فیثاغورس است ک راه نجات این سه نقطه را بسته است.
    صدای زنگ تفریح درهای ذهنم را بست انگار هشداری بود برای چند لحظه استراحت.......
    دوباره قضاوت های بچه ها شروع شد،گویا توانایی تحمل افکارم را ندارند،نمیدانم....شاید از صفحه های مشکی زندگیم حسودی میکردند یا شاید من فاصله ایی از جنس کلیو مترها بینمان قرار داده ام .
    پانزده سال بی دوست و بی همبازی تمرین خوبی برای دوری از همه بود.
    همه با گذشته خداحافظی کردند اما انگار من از قافله عقب مانده ام و هنوز ک هنوز در گذشته سیر میکنم .
    نگاهم را از پنجره به بیرون میدوزم ،چقدر از این کوچه ی بن بست دل گیر بودم ،انگار کسی این تاریکی را نمیفهمید ولی همچنان کوچه را بدون نور سرنوشتش را میگذراند.
    چشمانم را میبندم خود را در گوشه ای از فصحه ای سیاه تنها و خسته میبینم ....
    روزگار این است تو را به<< وجود >>محکوم میکند، مسیرت را باید از بین صفحه های زندگی پیدا کنی وتا اخر راه ادامه دهی.
    عجب روزگاری.

    نویسنده: شقایق مراونه - دوازدهم تجربی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع وصال معشوق

    نگارش دوازدهم درس سوم  قطعه ادبی

    موضوع: وصال معشوق

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
    ابری که در بیابان برتشنه ای ببارد
    *
    چندی ز حزن غربت جانت به لب رسیده
    مشفق به دید منت با خود فراغت آرد
    *
    جام می وجودت هر دم ز فر تهی شد
    ساقی ز خون دیده جامت لبالب آرد
    *
    خواهی ز بهر محنت از این سرا گریزی
    والی محشر است او نفست به برزخ آرد
    *
    نفرین اهل جنت جاری به پیکری که
    کز آستان وهمت یک دم سری برآرد
    *
    گویند بُعد معشوق دهری ز تو برآید
    زان پس غم فراقش جانت ز تن درآرد
    *
    صد پند چون از این دست بر من اثر ندارد
    این تن بجز بر یار هیچ مأمن ندارد
    *
    از ابتلا به این دام یک عمر گر گریزی
    زین جهد فراغتت نیست روزی به بندت آرد

    نویسنده: صبا حجازی ثانی - پایه دوازدهم ریاضی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع چهار فصل عاشقی

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: چهار فصل عاشقی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در زمستان گرمم از گرمای تو
    در بهاران شادم از آوای تو
    فصل گرما گرمی اش از قلب من
    در خزان برگمو میمیرم به پیش پای تو
    کاش فصل پنجمی در راه بود
    کاش نامش فصل وصل ماه بود
    کاش برگ برگ درختان خزان زرد و سرخ نغمه خوان می سرودند این نوا با بخت تو.
    نگاهی به برکه انداختم و آن روز برای اولین بار عاشقت شدم.چون شکوفه های بهاری به آشیانه دلم نشستی و در قلبم نغمه عاشقی سر دادی ،با دستانی گرم تر محبت مادر مرا در آغوش کشیدی و در آن هنگام تابستان وجودم آغاز شد.رفته رفته روشنی وجودت کوتاه میشود و تو چون ماه چهره در نقاب میکشی،بار دیگر به کنار برکه میروم و اینبار جز تو ماه رویی را دیدم که بر خانه پیشین من نشسته.اشک چشمانم چون برگ پاییزی از شاخه عشقمان جدا میشود.[enshay.blog.ir]
    پاییز دل شکسته در خیابان زمستان قدم بر می دارد.به دانه های بلورین برف که رقص کنان عروس سفید پوش تو را ساقدوش می شوند می نگرم و نا گاه اشک روی چشمانم پرده می اندازد ،گرمای جودم در نبود تو در این سوز سرد زمستانی مانند آدم برفی آب می شود و اکنون من این نامه می نویسم ،اما تو دیگر نیستی که آن را بخوانی و من به تمام چهار فصل عاشقانه ام میخندم اما تو خوب میدانی که
    خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است/کارم از گریه گذشته ست بدان می خندم.

    نویسنده: پریسا سادات سلامتی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع غروب چشمانت

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: غروب چشمانت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    «سنگ ها هم حرف هایی می زنند،گوش کن!
    خاموش ها گویاترند!
    از در و دیوار می بارد سخن،تا کجا دریابد این را جان من؟
    در خموشی های من فریادهاست!
    آنکه دریابد چه می گویم کجاست؟» (فریدون مشیری)

    تنها منم که به هیاهوی سکوت چشمانت گوش و دل سپرده ام،آنها چه می دانند؟آنها چه می فهمند؟
    غروب های جمعه دلگیر نیست،نفس من در غروب چشمان تو بند می آید،آن دو گوی سرد خاموش بی صدا...
    نگاه گذرای آنها به غروب جادویی چشمان تو،توهینی آشکار به جان و دل من است،آنها چه می دانند؟باید همه مانند من در افتادگی چشمان خمار تو جان ببازند،غرق شوند،بمیرند...[enshay.blog.ir]
    آنها چه می دانند در غوغای سکوت چشمان تو چه میگذرد...
    سخنت را در چشمانت بریز،می خوانمش...می دانی؟زمان کسانی که سخن نگاه را می فهمند به سر رسیده است،اما...
    ما که از اینجا نیستیم،می فهممت...می فهمی ام...
    می دانی؟عشق ما عتیقه است،کم یاب،از دور می فهمم،از دور می فهمی...
    آنها چه می دانند؟من و تو که می دانیم...
    خسته ای...خسته ام...
    خستگی تو در چشمانت خوانده میشود...خستگی من در نوشته هایم...

    تو نگاه کن،من تا ابد خواهم نوشت...

    نویسنده: زهرا شاوردیان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع خوشبختی

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: خوشبختی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دوفنجان چای بودو من وتو در آن کلبه چوبی وسط جنگل کاج ویک دنیا امیدها ونقشه های سبز *عزیزم یادت هست برای مسافرتی کوتاه به شمال رفته بودیم؟دونفربودیم که رفتیم اما سه نفره برگشتیم .حس میکردم تمام دنیادردستان من است درکنارت خودرا خوشبخت ترین زن دنیا میدیدم .بی صبرانه منتظر چشم گشودنش به این دنیابودیم ...ساعتها،روزها،ماه ها گذشت تااینکه بالاخره وقتش رسید .تمام وسایل موردنیازرا درماشین میگذاشتی . ازپنجره داشتم به لبخندی که صورتت را غرق زیبایی کرده بود، نگاه میکردم'فردای آن روز مرا به اتاق عمل بردند ،دردداشتم اما !لبخندهایش،خوشحالی اش،لحظه شماری هایش درد را برایم دوست داشتنی میکرد.[enshay.blog.ir] بانفسی عمیق ازهوش رفتم وزمانی که چشمانم رابازکردم دقیقا بالای سرم ایستاده بود بافرشته کوچولویی دردستانش ؛حال عجیبی پیداکردم انگارتمام دنیا برای ماآنجاخلاصه شده بود ماه ها وسالها گذشت وماهمانگونه درکنارهم خوشبخت زندگی میکردیم تااینکه یک روزتصمیم گرفتیم بازهم باهم به سفرشمال برویم راهی شدیم...هفت روز درآنجا ماندیم. خیلی خوش گذشت خیلی، هشتمین روز که داشتیم برمیگشتیم متوجه شدم داره خواب میره. بلند دادزدم امیرررر دیگر نفهمیدم چی شد چشمانم راکه بازکردم خودم را دربیمارستان دیدم فوری ازتخت پایین آمدم به این طرف وآن طرف دویدم ولی خبری ازامیر من نبود. درهمین حین ناگهان تختی را ازکنارم ردکردند ؛بله این خود امیر بود. ازحلقه سردستش متوجه شدم دادزدم صبرکنین ،دستانم میلرزید . ملافه راازصورتش کنارزدم نه! نه! خدای من نه! امیر امیر پاشو هرچی داد میزدم انگاردیگر صدای مرا نمی شنید دستانش سرد بود شِنِلم را درآوردم وبرسر سینه اش انداختم .همانجابود که فهمیدم خوشبختی مختص من نیست ویک روزی به پایان میرسد.میدونی چیه امیر؟؟من وتو دونفره رفتیم شمال وسه نفره برگشتیم وزمانیکه سه نفره رفتیم دونفره برگشتیم وحالا من ماندم ویک دنیا بدبختی ویک دختر دوساله.

    نویسنده:سیده نسترن محمدیان

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع میوه ممنوعه

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: میوه ممنوعه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    می خوانمت..و بندبند وجودم تویی را میخواند که وجودم را از وجودت یافتم..شبها سر بربالین ماه میگذاری و در روشنی روز خورشید را ارزانی میداری..
    و میخوانمت..وقتی هوا را به ریه میکشی تمام وجودم هوای تورا درسر میگیرد..بازدم تو نشاط زندگی ام است درمیان لشکر موهای به رنگ شب خود، جهانم را جای داده ای..وچگونه میشود که جهانی به این وسعت در وجود کسی جای گیرد؟
    خیال خم ابروانت، پیچ و خم زندگی را برایم قابل تحمل تر میسازد..در آسمان شب چشمانت آرامشی را می یابم که اصل آرامش این زندگیست.
    ودستانت..اصل حیات است. دستانت امید به زندگی را دربرمیگیرد و میخوانمت..تویی را که زیباترین احساس زمان منی و من آرمانی هایم را با تویافتم..
    یخ بندانی وجودم را احاطه کرده است که با سوختن این جهان نیز نخواهد مرد..
    میشنوم تورا..تویی را که گوش نوازترین شعر خالق این هستی بی همتایی
    میشنوم تورا..تویی را که آرامش وجودت،وجود این من خسته را در آغوش میگیرد.
    و میخوانمت..صدای تو لالایی شبانگاهم است و لبخند به گرمی خورشیدت صبحم را آغاز میکند..
    گرمای دستانت خورشید را به چالش میکشد و مهربانی کلماتت تن و بدن این من پریشان را به لرزه در می آورد.
    ومیخوانمت.. تویی را که جهان را با تو شناختم..و من تورا نشناختم تویی را که جهانی تعریف توست را نشناختم..
    به راستی که هیچکس را نمیتوان شناخت..اما من تو نشناخته ام را به اندازه جهانی میشناسم...

    نویسنده: شیما صافی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع دریا

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: دریا

    قطعه ادبی نگارش دوازدهم درس سوم - موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دریا همانی که گیسوان نیلگونش دور زمین ،افشان گشته اند.همانی که گهواره ی ظاهرا خاموش اما پر تلاطم زمین است. گهواره ای که فرزند درونش را با لالایی مهیب و خروشانی که غروب های خزان سر می دهد،به خوابی کوتاه اما توام با آرامش فرا می خواند.[enshay.blog.ir]
    همانی که خداوند آسمانی، تحفه هایی به او ارزانی داشته،تحفه هایی چون فصل سبز برای آرامش دیواره های کلبه ی عزیزانش. کلبه ای که درونش فرزندان عزیزی را برای عرضه به مخلوقات پرورش می دهد.
    همانی که با فرا رسیدن فصلی که عروس زمین و آسمان است به آرامش نه چندان پایدار و ابدی می رسد.
    آرزویم این است باشد پایدار تا قیامت نه برای من وما که برای همه....

    نویسنده: یلوفر پور سعید
    دبیرستان رشد خطبه سرا
    گیلان شهرستان تالش
    دبیر: خانم سوسن دارابی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: دریا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    کنار ساحل بی جان و بی رمق قدم میزدم و پاهای برهنه ام را به آغوش شن ها سپرده بودم. موهای خرمایی رنگم به صورتم شلاق میزد و گونه هایم را سرخ میکرد. شال مشکی ام را نسیم به رقصی در حوالی این پاییز دعوت کرده بود.
    کنار تخته سنگی نشستم و به آبی بیکرانش چشم دوختم و برای لحظه ای دلم خواست جای دریا باشم. مثل او رئوف و صبور.
    چه طور در تمنای ساحل پیش می آید اما ساحل قدمی جلوتر نمی آید و او بازهم چون عاشقی واقعی بی تاب در تمنای ساحل گیتار زندگی را می نوازد. چه داستان پیچیده ای دارد این عاشقی ، لیلی و مجنون در برابر شیدایی این دو سکوت پیشه کرده اند و خدا تمام مدت نظاره گر این دلدادگی است.[enshay.blog.ir]
    و چه صبورانه پای حرف های ناگفته انسان می نشیند و سکوت میکند و برای دل های ناآرام موسیقی بی کلام می نوازد،موسیقی از جنس آرامش.
    آغوشش برای همه باز است برایش فرقی ندارد که چه کسی را میان سینه ستبر خود جای میدهد. او فقط و فقط زاده شده تا آرام کند،تا صبوری کند،تا عاشقی کند و در غم دوری از معشوق بسوزد و دم بر نیارد.آری عاشقانه هایش هم با ما فرق میکند.
    و چه راحت میگذرد از عزیزانش. ذره ذره قلبش را به تور پهناور ماهی گیر میدهد و با لبخند لبان او،میخندد.
    دانه های باران را که غلتان و لرزان از مادر خود جدا می شوند را در آغوش سردش جای میدهد و شب هنگام برایشان لالایی میخواند و دستانش را روی گیسوانشان میکشد تا غریبی نکنند.
    آرامش وصف ناپذیر دریا و گرمای وجود ساحل باعث شد تا تن خسته ام را به آغوش ساحل بسپارم‌ و برای لحظه ای از هیاهوی قانون زندگی دور شوم و کنار این دو عاشق عاشقی کنم.

    نویسنده: زهرا کیهانیان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: دریا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دریاتنهاکسی بود که شِنَوای حرف هایم بود،برایش از همه چیز حرف میزدم واوبا تمام وجود پایِ قصه هایم می نشست و گوش فرامی داد...
    باد که در این میان به محبت دریا به من حسادت می کرد باسرعتی وزید واورا درآغوش کشید،گویا می گفت بس است کمی هم به من گوش کن..
    دریادرحرف هایم غرق شده بود وبه او بی اعتنایی میکرد...
    باد هرچه اورا درآغوش می کشید موج هایی نصیب ساحل میشد و محبتی به او بازنمی گشت.
    دریاانگار بااوقهربود وشایددلیلش این بود که هرزمان دلش آغوش باد رامی خواست باد اورا پس میزدو به ساحل
    می سپردتش...
    اینگونه بود که دریا نسبت به باد دل سرد شده بود و دلگرم به بودن ساحل ...
    دریا عاشق شده بود واین تمام دلیل باجان و دل گوش دادن به حرفایم بود...

    حرف هایم بشنید وعاشق شد
    دل سرد زِ باد و دل سپردهء ساحل شد

    نویسنده :مهدیه فلاح نژاد

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع ممنوعه

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: ممنوعه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    حوای طماع،حوای طمع کننده...

    حوایی که جایی میان اسمان و زمین را کشف کرد.
    کسی که با اشتباه کوچکش همه ما عمری در ازمون و خطاییم!
    حوایی که میپرستمش، او اسطوره ی من است.
    جرئت می خواهد رفتن به ممنوعه ها، خوردن ممنوعه ها، وقتی قرار است رانده شوی.
    اما او...
    نترسید؛ ماند و کاری را کرد که دلش خواست.و چه زیباست وقتی پیرو قلبت هستی...
    شاید از اول هم نباید حوایی می آمد تا دنیا را به هم بریزد،با دلبری هایش، با هوس هایش و با تمام زیبایی هایش.
    شاید نباید حوا می آمد تا آدمی را مات خود کند، تا اشتباه کند،تا عاشق شود و دلش برود.
    شاید وجود حوا و چون حوا از ریشه اشتباه بوده، شاید نباید کسی در دنیا دلبسته شود تا دنیا ادم های بدش را بشناسد؛ آدم هایی که بی محابا تو را در تنهایی هایت رها می کنند و میروند...
    یا شاید همه اینها که بر سر ما می اید تقاص سیب قرمز بهشت است،نمی دانم...
    نمی دانم،نمی دانم قرار است چه بر سر حوا های این دنیا بیاید.
    کاش می شد سیب را دوباره بر درخت آویزان کرد...
    کاش می شد دوباره برگشت،به بهشت،به خداوند؛ به ممنوعه ها...
    به نظرم ممنوعه های انجا راحت تر از ممنوعه های عشق اینجاست...
    و چه بی محابا رانده شده ایم... :]

    نوشته: مهسا خواجه افضلی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع فراموشی

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: فراموشی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در نقطه ای دور بایست و به آنها نگاه کن . . . حرکاتشان را ، لبخند هایشان را ، حتی حرکات اجزای صورتشان ؛ راحت تر از آن چیزیست که فکرش را میکردی . آنهه حتی متوجه تو نخواهند شد .
    برای کنار گذاشتنت به چند لحظه بیشتر نیاز ندارند ، به تو پشت میکنند و میروند . . .
    در عرض همین چندلحظه فراموش میشوی . . . چندلحظه صبر کن . . .

    تبریک میگویم ! فراموش شدی !
    ما میتوانیم همیشه جاودانه باشیم و میتوانیم در عرض چندلحظه فراموش شویم ، اما این دو اصلا به ما مربوط نمیشود . . . شاید هم بشود ، برگردیم به عقب ، چندساعت ، چندروز ، یا چند ماه و چند سال ، به آدم انتخوابیمان ، به آدم های انتخوابیمان فکر کنیم .
    چه شد که وارد زندگیمان شدند ؟ _ ببخشید میتونم کنارت بشینم ؟
    به همین راحتی وارد تنهاییت شدند؟ به همین راحتی دیوار تنهاییت را شکستند ؟
    من همیشه دوست داشتم تنها باشم ، از آمدن ها هرگز نترسیدم ترس اصلی من از رفتن هاست ، فقط از رفتن ها ، یا بدترش اینکه از بی هوا رفتن ها و فراموش شدن ها و کنار گذاشته شدن ها . . .اما من هرگز از آمدن ها نترسیدم ، ترس اصلی من از رفتن ها بود . . . از بی هوا رفتن ها . . .

    نویسنده: کوثر ظهیری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء