موضوع انشا: نیمه شعبان
شب نیمهی شعبان است؛ شبِ شورانگیز سالهای کودکیام و پَرسههای پر از چراغ و شربت و شیرینی، در شهری که انگار همه منتظر آمدنش بودند و پرچم عدالتش؛ منتظر آنکه "کسی از خویش برون آید و کاری بکند".
جشن نیمهی شعبان انگار تمرینی بود برای آذین و فرش کردن زمین و آسمان برای روزی روزگاری استقبالش... و صدای منتظرانِ دلتنگی که میخواندند:
"عزیزٌ علَیّ أن أرى الخلقَ و لا تُرىٰ"
یعنی: بر من سخت میآید که همهی خلق را ببینم و تو را نه!...
سالها گذشت و آنانکه وعدهی استقبالش را میدادند به فکر بدرقهاش افتادند! هنوز نیامده برایش حرمی ساختند و نه به خاک، که به چاهش سپردند و به منتظرانش نشانیِ همان حرم و چاه را دادند؛ منتظرانی که قرار بود روی زمین را عدالتخانه کنند زیرِ زمین را پر از نامه کردند؛ نامههای شکایت به او.
مادربزرگ اما میگفت: چاهکَن همیشه تهِ چاه است! منظورش جمکران نبود ولی چه فرقی میکند اگر آخر قصه، قرار است چاهکَن تهِ چاه بماند.
ولی کاش بیاید! نه برای آنکه زمین را پر از عدالت کند و نه حتی برای آنکه چاهکَنان را تهِ همان چاه بگذارد و دلمان خنک شود، نه! کاش بیاید چون کم نیستند مادرانی که هنوز تمام دلتنگیشان را برای آمدنش نگهداشتهاند... مادر شهیدانِ عباسی، وقتی محمدش را بعد از شلمچهی آخر، به خاک میسپردیم حتی اشکهایش را هم گذاشته بود برای روز آمدنش...
عزیزٌ علَیّ أن أرى الخلقَ و لا تُرىٰ...
موضوع انشا: نیمه شعبان
انشایم را با نام خدا آغاز میکنم، با نام خدایی که وعده داده است که در نهایت زمین به دست بندگان خوبش اداره خواهد شد و ما منتظران رسیدن کسی هستیم که خلیفه خدا بر زمین خواهد بود و بهار را به مردم هدیه خواهد کرد.
آری نیمه شعبان است روزی که مهدی موعود متولد شد و برای همیشه نور امیدی در دل مومنان روشن گردید. تا در تپش مدام زمین ونگاه زهرآلود زمان به امید طلب دستهای پر مهرش روزگار بگذرانند و بدانند کسی هست که خواهد آمد و در ظلمت بی فردای این روزگار کس را از ناکس جداخواهد کرد و بر لبهای خشک زمین خواهد بارید.
امروز که سپیدیها همه در سیاهی دلهای آدمیان رنگ باختهاند؛ دیدگان زمین در انتظار اندکی سپیده دم بارانی ست. راه درازیست از اینجا تا صداقت و زمین در انتظار است تا مردی بیاید از جنس آسمان تا با قدوم نازنینش جسورانه شقاوت را؛ خیانت را از هستی پاک کند. تا شب دریده شود و دیدگان آدمیان طلوعی از جنس عدالت را به نظاره بنشینند.
و همین امروز کاش که بیایی امروز که آدمیان صداقت را به زیر آوار فراموشیها از یاد بردهاند؛ حالا که خاک از خون سرخ عدالت گلگون است؛ زمین در حسرت یک مرد میسوزد و ما در میان تمامی ظلمتها امروز شادیم و شیرینی و شربت است که دست به دست میشود و باد دانه های گرگرفته اسپند را از روی منقل فوت میکند. چرا که امروز نیمه شعبان است روز تولد توست، روز تولد امید.
موضوع انشا: نیمه شعبان
امروزعالم در حال سرور است. آسمانیان هم در شادمانیاند همه به هم تبریک میگویند و بر سر هم شکلات و نقل میریزند. امروز روز تولد امام زمانمان است، کسی که در نبودنش نیز هست و به اذن خداوند ما را هرگز رها نکرده است و ما هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی زیارت رخ چون خورشیدش، دست بر آسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار بلند مرتبه، ظهور پرشکوه او را تمنا میکنیم.
عزیز دل زهرا ای نور چشمان پیامبر و علی تو را که مقصد و مقصود همه مایی. همه عالم برای آمدنت لحظه شماری میکنند. همه جانهای خسته تو را میخواند و دعای خیر عاشقان و منتظران تعجیل در ظهورتوست تویی که آسمانیان به تعظیمت نشستهاند و زمینیان از فراقت در سوز کز کردهاند. آری همه تو را میخوانند تویی که تمنای عالمی.
امام ما! بیا که احساس نیازمند توست. پرندهها در سلام صبحگاه خود تو را میخوانند و گلها به امید نوازشت رخ مینمایانند. بیا که دستهای نا توان ما در آرزوی یاوری تو مولا، شب و روز از گونههامان قطرات شبنم را بر میچیند و لطافت باران را به جادههای عشق میپاشد، بلکه گلستانی بسازد از گلهای ناز و اطلسی که فرش راهت باشد و خاک قدمت. بیا که زمین تشنه محبت و سلام توست و زمان در نقطه انتظار ایستاده است.