موضوع انشا: معجزه

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

دستانم میلرزید ٬قلم با لرزش دستانم روی کاغذ خطوط مبهمی را به وجود آورده بود ،هیچ حواسم نبود به کاغذ خط خطی که قرار بود نامه ای برای دلبر باشد.
از رؤیا و خیال بیرون آمدم کاغذ را دیدم چشمانم از اشک پر شده بود لبخندی لبانم را در خود غرق کرد ،اشکی که دیگر جایش در ابر کوچک چشمانم تنگ شده بود خودش را رها کرد و به سمت کاغذ سقوط کرد ،کاغذ را مچاله کردم و در سطل پایین میز انداختم، سطل پر شده بود از کاغذهایی که نمیدانستم چگونه برایش قلم را به رقص درآورم...از کجا شروع کنم و کجا پایانش بدهم این احساسی که پایانش سه نقطه است و تمامی ندارد.
کاغذ سفید دیگری برداشتم عینکم را درآوردم و اشک هایم را پاک کردم و شیشه های گرد عینک را که از قطره های باران ابر کوچکم پر شده بود پاک کردم و قلم را از زیر کاغذهای مچاله شده همچون قلبم برداشتم و شروع کردم به نوشتن :
به نام او...
سلام معجزه جاان.
نمیدانم از کجا شروع کنم،
از اولین نگاهت یا آخرین باری که صدای خنده هایت باعث شد نفسم را حبس کنم تا جز صدایت صدای دیگری در گوشم نپیچد حتی صدای نفس های خودم !
از کجا شروع کنم ؟!
از لرزش چهارستون بدنم موقع دیدنت یا از پیچیدن صدای ضربان قلبم در گوش هایم موقع حرف زدنت ؟
از یخ زدن دستانم برایت بگویم یا از لرزش صدایم در جواب حرف هایت ؟
نمیدانم،نمیدانم،از کجا شروع کنم...
اصلا از حالت بگو !
حال دلت خوب است ؟
خنده هایت واقعی است؟
غمی که در دلت چیره نشده؟
از دنیای کوچکی که داری بگو!
آغوشت را میگویم...[enshay.blog.ir]
کسی را که جز من در خودش آرام نکرده ؟
دستانت چطور !
اشک های دلتنگی صورت کسی جز من را که پاک نکرده ؟
انگشتان ظریف و کشیده ات چطور !
انگشتان دست های کسی جز من را که لا به لای خودش قفل نکرده ؟
فاصله ی بین انگشتانت که جز من با انگشتان کس دیگری پر نشده ؟
سوال پشت سوال...
سوال ها در یک نامه ی چند خطی که جا نمی شوند...
توصیف تو در یک نامه ی چند خطی که به پایان نمیرسد...
تو از خودت بگو
من از دلتنگی ام . دلتنگی که به استخوانم رسیده ...
دلتنگی که تنها درمانش دیدن روی توست...
راستش من شب ها نمیخوابم تا از دوست داشتنت عقب نیفتم :)
تصدقت!
دلم تنگ چشمانت شده
پاییز دارد کوله بارش را جمع میکند ، فصل نارنج ها در راه است اگر نیایی باغ دلم دق میکند..دلم برای «میم» مالکیت آخر اسمم هم حتی تنگ شده...
سرت را درد نمی آورم
میدانی که من بیشتر از آنکه دوستت داشته باشم ، باورت دارم ...
باور داشتن یک نفر یک پله از دوست داشتنش بالاتر است...
عزیز نوشته های من !
حرف برای گفتن زیاد است
و وقت کم
حرف برای گفتن زیاد است
و خطوط این کاغذ اما به پایان رسید
حرف دارم برایت خیلی حرف ها اما مثل همیشه سکوت میکنم و باز هم با سه نقطه تمامش میکنم...
امیدوارم وقتی صدای باز و بسته شدن در صندوق پست حیاط را میشنوم و بدون توجه به هیچ چیز با پای برهنه روی سنگ های روی زمین با تمام سرعتم با این حجم از دلتنگی ام به طرفش میدوم از دلبرجان باشد ...
به قول شاعر :
سر اگر عاشق شود،دیوار میخواهد فقط ...
خوب باش . معجزه جان ...

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir