نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

موضوع انشا تب داغ عاشقی

موضوع انشا: تب داغ عاشقی

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

باران دوباره میخواهدبا احساسم بازی کند،چون تارهای گیتارمینوازد وموهای خیسم راکه باد با خود این طرف وآن طرف می برد،نسیم ملایمی که دیگرآرامبخش روح لطیفم نیست!واشکهایی که بی اختیار روی گونه هایم سرمیخورد وچون شوری نمک لبهای زخمی ام رابه دردمی آورد؛ تا برسدبه شانه های ناآرامم. بوی نم باران که در فضا می پیچد عطر خاطراتی که به مشامم می رسد عجیب با زخم های قلبم بازی می کند.. براستی من اسباب بازی ام یا اینجا شهر بازیست؟ من به غمگین ترین حالت ممکن شادم!خدایا؟ حسرت یک لبخند از ته دل را روی دلم گذاشتی! بغضی در گلویم خانه کرده !بغضی ازجنس سنگ،دلی از جنس شیشه،وحالی از جنس بی حالی!خدایا بکدامین دردم بگریم؟ خدایا بکدامین گناه اینگونه مجازات میشوم؟آن روز یادت هست؟آن روز که شانه به شانه روی برگهای پائیزی قدم بر می داشتیم ،گرمی دستانت لطافت انگشتانت که آرامش روح بیقرار وبیتابم بود ! صدای خش خش برگ های پائیزی هنوز توی گوشم می پیچد ! پائیز غم انگیز ترین فصل دل انگیز من است! بهاری که این بار حالت پائیز را تداعی می کند! نمیدانم چرا برای من همه ی فصل ها حال وهوای پائیز را دارند..پائیزی که دیوانه را ودیوانه تر و عاشق را عاشق تر می کند..چه فلسفه ی خاصی است حال وهوای پائیزی!لعنتی مگر نگفتم صدایم که می زنی آن "میم"مالکیت را بردار؟نگفتی دیوانه ام می کنی؟ دیدی چگونه تن خسته ام را بی حس کردی ؟ آوای کلماتت که چون سنتوری در دست آدمی خسته دل به دیوار تکیه داده قلبم را تضعیف می کند ،می شود باز هم صدایم بزنی؟من تو را مَجازی نمی خواهم ؛ من حضور ثانیه به ثانیه نگاهت را در زندگی نیاز دارم!یادت می آید چگونه آرام تکیه برشانه ات دادم؟حس امنیت شانه هایت می ارزد به تمام دنیا ، ماه شبهای تارم!!! غباری از غم در فضا میچرخید ، نسیمی ملایم، هوایی نیمه ابری،نوای دلآرام جاری شدن آب،پشت آن درخت! آن قولی که دادی؟یادت هست؟ یادت هست چه قولی دادی؟ آرام ومظلومانه امّا با همان غرور همیشگی ات به چشمانم زل زدی و من محو تماشای نگاهت بودم و گفتی:دوستت دارم..گفتی تا ابد کنارت می مانم تا آخرین نفس های عمرم !مرد باش قول مردانه ات را فراموش نکن، نگذار قلبم بشکند! هنوز آن تک ثانیه خاص زندگی که در کنارت بودم در ذهنم هست! آن موقع که نگاهم به دستانت خیره شده بود برای حلقه زدن دور کمرم! من آن دختری هستم که با عشقی پاک به چشمانت خیره شدمونگاهت را به جان خریدم؛ترنم باران روی شانه هایمان چه تصویری از عاشقانه هایمان کشیده بود..اگر بزنی زیر قولت من هم میزنم زیر همه چیز!از گریه گرفته تا زندگی ام !اگر بروی من دیگر آن دخترک شوخ و خندان قدیمی نمیشوم به شیطنت هایم پایان نده..چه بچگانه بزرگانه عاشق همیم..آرام زیر گوشت آن دوکلمه ی خاص را زمزمه میکنم همانیکه شبها بغضی میشدند در گلویم و دیوانه ام میکردند!عشق من عطرنیست که دوروزه بپرد ..در تلاطم زندگی چه سختی هایی که نکشیدم،خدایا؟!؟ من صبورم امّا آه این بُغض گِران صَبر چه میداند چیست؟! این روزها عجیب تاریکی اتاق قلبم را فشار می دهد..آری !من همان دخترکی هستم که روح ضعیفم را به بازی گرفتندکه قلبم راشکستند ! اما من که کوتاه نیامدم تکه هایش رابا خون چسباندم وکنارهم گذاشتم!نمیدانم چرا این جورچین احساسم به هیچ روشی حل نمی شود! هربار آن ها را کنار هم می گذارم چیز دیگری درست میشود..چیزی که دیگر یا برای تو جایی ندارد یا همه اش مال خودت است! اشک هایم تنها همدمم در این شبهای دلتنگی است، براستی که اشک های فرهاد شیرین بود ! قسم میخورم بعد "تو" گیتار هم آغوشم بود و باران دستی برای پاک کردن اشک هایم.سخت است..سخت است درک کردن دختری که غمهایش را خودش می داند وبس،که همه حسرت می خورند بخاطر شاد بودنش،به خاطر لبخند هایش و فقط خودش می داندکه چقدر تنهاست،که چقدرمی ترسداز باختن از یخ زدن احساس و قلبش ..از زندگی! از من نرنج نه مغرورم نه بی احساس فقط خسته ام از اعتماد های بیجا! دم از بازی حکم میزنی!دل میزنی! پس به زبان " قمار" برایت میگویم ؛ قمار زندگی را به کسی باختم که تک"دل"را با "خشت" برید، باخت زیبایی بود ؛ یادگرفتم به" دل" دل نبندم، یاد گرفتم از روی دل حکم نکنم! سرفه هایم صدای شیشه خرده میدهند انگارچیزی دردرونم شکسته است..آن قدر بغض هایم رافرو دادمو خندیدم که خدا هم باورش شد چیزی نیست! خدایا بعضی ها چه راحت قول می دهند چه راحت فراموشش میکنند، آنکه رفت به حرمت آنچه با خودبردحق برگشت نداردرفتنت مردانه نبودلااقل مردباشوبرنگرد!خدایاوقتی میگویم خدایاشکرت خودت خنده ات نمیگیرد؟هرکه حال دلم راپرسیدگفتم روبراهم اماهیچکس نفهمیدروبه کدام راه.

نوشته: راضیه موسوی - کلاس نهم

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا نقاشی من جور دیگری وارونه شد

    موضوع انشا: نقاشی من جور دیگری وارونه شد

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    با تندی قلم را روی بوم تکان میدهم...
    خطوط شکستهٔ تیره ای، ظاهر میشوند...
    آری خودم هستم؛
    با شاخه هایی شبیه ریشه، سینهٔ ابر را می شکافم...!
    خیال نیست، خواب نیست
    بومِ من، روح دارد!
    حواسم نبود... ابرهارا خراب کردم!
    بوم را بر میگردانم... حالا درست میبینم؛
    آسمان، زمین، درخت...
    اما آسمانش تیره و تار است!
    کاری از دستم بر نمی آید؛ نمیشود رنگ ها را پاک کرد؛ بارانی هم نمی بارد که همه چیز را بشوید و از بین ببرد!
    رنگ هارا یکی پس از دیگری روی بوم می پاشم...
    ناگهانی، صفحه طوفانی شد...
    همه چیز به هم ریخت...
    نقاشی ام پریشان است و درخت زیبایش، پادرهوا!
    نه!
    اینبار دیگر آن مرد هیزم شکن نیست که همیشه در قصه ها بد می خوانند بی چاره را؛
    این بار رنگ ها هستند... که خودم و خودمان پاشیدیم...
    رنگ های دروغین...رنگ های نفرت آلود...
    رنگ هایی که خیانت میکردند و دزدی بیش نبودند...
    دزد قلب های صادق و نگاه های معصوم؛
    رنگ هایی که فقط ادعای دوستی میکنند...
    با لباس زیبای هوس...
    که هر چشمی را گول میزند!
    آری! روی بومِ من، طوفان رنگ هاست؛
    رنگ هایی که حقیقت شان، غباری است بر صفحهٔ دل روزگار...!
    و درخت بیچاره... معلق در میان این طوفان!
    درختی که هر تار ریشه اش، عشق و زندگی را مینوازد...
    اما دستانِ داغِ طوفانِ این زمین، ذره ذره اش را میسوزاند...!
    قلمِ من، تار و پود درخت را، محبت آمیز بافته... و قلبی برایش رسم کرده که مملو از عشق است...
    چشم دیدن بدی ها را ندارد...
    نقاشیِ من، جور دیگری وارونه شد!...
    دروغ، خیانت، دزدی، نفرت، دشمنی، هوس های شیطانی و... ، طوفان راه انداختند، اما...
    آسمان به زمین نیامد؛
    این درختِ من بود، که وارونه شد تا زیبا زندگی کند...!

    نوشته: سیف اللهی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا آشپزخانه

    موضوع انشا: آشپزخانه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    وقتی من از حال پذیرایی وارد آشپزخانه ی زیبایمان می شوم ،آشپزخانه مان را مانند رستورانی که همیشه برروی اجاق گاز آن غذاهای لذیذی وجود دارد می بینم.
    در سمت راست اجاق گاز ،سینک ظرفشویی است که مانند حوضچه ایی که اردک ها یعنی همان ظرف ها در آن ،شنا می کنند.
    بعدی در روبروی ظرفشویی قرار دارد ونام آن کابینت است ،کابینت مثل فلامینگویی بزرگ به رنگ سفید است که در درون شکم بزرگ آن وسایل های آشپز خانه مادرم جای دارد که عین گل در گلستان چیده شده است.
    درسمت چپ کابینت ،یک لباسشویی قرار دارد که مثل هیولایی قد کوتاه که نصف قد من است ،لباسهای مارا به همراه مواد شوینده یی که فکر میکند آب میوه است حل میکند. ولی گاه می ایستد تا استراحت کند .ودر کنار لباسشویی یخچالی است که قدش از دومتر بزرگتر است که سرمای آن شبیه سرمای قطب است وخوراکی ها را با عمر طولانی نگه می دارد.
    وآخرین مورد در آشپزخانه ما فرشی شش متری است به رنگ سبز پررنگ ،که گلهای ،قهوه ای در آن است وآن فرش را شبیه به باغچه ای کوچک کرده است.
    نوشته:عسل شبانی - کلاس پنجم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا سالی که گذشت

    موضوع انشا: سالی که گذشت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سال ها پی در پی میگذرند تو خود میدانی چه کنی که هر سالت رنگ تازه تری به خود بگیرد. یک سال قرمز،یک سال آبی،یک سال بنفش هر سالت را رنگ کن اما مشکی را از رنگ هایت جدا کن؛نگذار خاکستر بنشیند روی سال های رنگی ات.

    من در سالی که گذشت یاد گرفتم زندگی چیزی جز پوچ نیست باید شاد زیست؛باید جور دیگر به این وضعیت خاکستری نگاه کرد.
    یاد گرفتم اعتماد نکنم حتی به هواپیمای فوق پیشرفته ای که وارداتیست،حال آدم هایی که هرروز رنگ عوض میکنند جای خود دارند.

    فهمیدم دریا با آن همه بزرگی اش ناتوان است در برابر شعله های آتشی که افتاده بود به جان کشتی که سانچی نامیدنش همان کشتی که در بغل دریا آرام گرفت این یعنی غمگین ترین پارادوکس دنیا.

    اولین رنگ تیره ی امسال را زلزله زد بر بوم رنگارنگ این کشور که لرزاند کرمانشاه استوار را کشت مردم قوی و بی گناه کرد را،چنان لرزاند این کشور رنگارنگ را که ریخت تمام رنگ هایش از غصه و جایش را گرفت رنگ خاموش مشکی.

    در این سال خاکستری و تیره برای آرامش باید پناه می بردی به بازی های کودکانه تا کمی لبخند جا خوش کند بر لبانی که خندیدن را فراموش کردند از گریه مرد کردی که کمک می خواست از زوج جوانی که عشقشان در آتش سوخت و از کوهی که سر راه هواپیما قرار گرفت. ولی من در این سالی که گذشت استوار بودن را به خوبی یاد گرفتم پس استوار میمانم تا مادر کشورم دوباره لباس رنگی به تن کند و بوم این کشور بشود پر از رنگ هایی که زندگی را معنا می کنند.

    نویسنده: آتنا یعقوبی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۹ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا تظاهر

    موضوع انشا: تظاهر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ب ظاهر خوب و بی عیبه اما هیچ چیز اونجوری که به نظر میرسه نیست درونش پر از نقص و کاستی ک با هیچ چیز پر نمیشه
    حالش توی جمع ی تظاهر مسخرست ک گاهی خودش هم باور میکنه و دوباره امید وار میشه
    خوبه چون بهت این امکانو میده که از واقعیت برای چند ساعتم که شده دور باشی کمکت میکنه که نرمال به نظر بیای
    مجبور نباشی که توضیح بدی ...
    شاید چون نمیخوام راجب حاله بدم حرف بزنم همیشه به تظاهر کردنم ادامه میدم اما خسته نمیشم هر روز به چیزای بی معنی الکی می خندم و تو جمع هایی هستم که توش ادمای پرحرفو شوخ تب هست
    اره روزا حالم گرچه ظاهریه اما بهتر از شبه
    نوشته: حانیه

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا روز آخر مدرسه

    موضوع: روز آخر مدرسه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    زنگ آخر به صدا درآمد / سوی خانه بی بهانه

    ناگهان خالی شدم از شوق خانه / آخر امروز روزمان روز دگر بود

    آخرین روز هم به سر بود / آخرین روز مدرسه

    درکنار در ایستاده با هم / یک نگاهی به سر درِ یک نگاهی به گذشته

    خاطرات و شیطنت ها / روز باران روز برفی روز امتحان آخر

    زنگ ورزش زنگ پرسش / با تو خنده با تو گریه

    بی تو حالا به چه شوقی بروم دگر به خانه / راه آشنای خانه ، در کنار هم در این دم

    بچه ها این هم گذشت... / عمر ما هم بگذرد

    عرصه ای دیگر به پشت سر نهیم / من چقدر دلتنگتانم بچه ها

    اشکم الان بر دو گونه است بچه ها / این نگاه ها را ببین ،هرکدام طبل جدایی می زند

    من چقدر دلتنگتم ای مدرسه / ما فراری صبح خسته

    روز آخر پای بسته / ای دل من دل بکن از مدرسه

    رسم روز آخرها همینه / من هم اینجا با شماها عهد دیدار دوباره می نویسم

    وعده ما ثبت نام بعدی / هرکسی هم که نیامد یا که سرنوشت جداش کرد

    توی باغچه ی دلهامون / به جای او یک گل یاد می کاریم

    به امید دیدار بچه ها / او نگهدار شما....

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: روز آخر مدرسه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روز آخر مدرسه واقعا روز عجیبی است...
    روزی که همه خوشحال هستند اما من...
    نمیدانم خوشحال باشم یا ناراحت...
    حسی عجیب سراغم می آید...
    خوشحال از این که به مدرسهٔ جدیدی خواهم رفت و در آن جا دوستان جدیدی پیدا خواهم کرد...
    و ناراحت از اینکه دیگر نمیتوانم هرگز لحظاتم را با معلمی همچون شما بگذرانم...!
    روز های آخر مدرسه امسال به من حس عجیبی می دهد...
    حسی که تا بحال برای هیچ معلمی نداشتم...
    حسی عجیب...
    ناگهانی...
    بی مقدمه...
    نسبت به شما، خانم حسین حقی عزیزم...
    حسی که اجازه نمی دهد برای روز آخر مدرسه، لحظه شماری کنم...
    بلکه اجازه این را میدهد که آرزو کنم کاش آن روز هیچ وقت فرا نرسد...!

    «و هزاران بار معبودم را سپاس میگویم که لحظاتم را با گلی خوشبو، چون شما معطر کرد...
    و تشکر میکنم بخاطر بودنتان...
    مهربانی بی انتهایتان...
    و چشم های قشنگتان که قاب زیبایی هاست...!
    و بزرگ ترین آرزویم داشتنتان برای همیشه است!»٭

    و یقین دارم امسال میزبان یک بغض سنگین خواهم بود!

    نویسنده: مهساپایدار

  • ۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا بازنویسی ضرب المثل گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

    موضوع انشا: بازنویسی ضرب المثل گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه: هر کسی از بهر وجود و ذات خودش سنجیده و شناخته می شود و فرقی نمی کند که لقبش چیست؟ یا پسر کیست؟

    تنه انشا: همان طور که گفته شد انسان ها از طریقه ی ذات خود و براساس عقل و دانسته های خود سنجیده و شناخته می شود و فرقی ندارد پسر پادشاه شهر باشد و یا پس فقیرترین شخص باشد و همچنین ربطی ندارد که پدرش دکتر باشد و یا دانشمند. بلکه باید دید فرزند او نیز مانند پدر او فاضل و دانشمند هست؟ شاید از بهر پدرش هیچ چیز نیاموخته باشد و حاصل دانسته های فرزندش به اندازه ی یک کف دست باشد و یا شاید به اندازه ی مزرعه ایی که پایانش به چشم نمی رسد.

    این ضرب المثل که از گذشتگان ما به زمان حال رسیده است نیز حکایت گر داستانی شیرین بوده است که با کمی تفکر می توان برایش داستانی ساخت و از طریقه آن به درک بیشتر آن ضرب المثل دست یافت. به نظر من انسان فاضل کسی است که زمانی به گذشته اش نگاه کرد چیزی برای آموختن داشته باشد و چیزی به کسی آموخته باشد.

    شاید از پدری فاضل فرزندی دزد به دنیا آمده باشد و یا شاید از پدری دزد فرزندی فاضل! فاضل کسی است که از تجربیات گذشته اش درس بگیرد و ما نیز باید از این ضرب المثل چنین درس بگیریم که آدم ها را همانطور که هستند قضاوت کنیم و با این تصور که پدرش فاضل است و حتما فرزند او نیز فاضل و دانشمند است پیش نرویم و قبل از قضاوت خوب ببینیم و با سبک و سنگین کردن بعد نام پدر و اجدادش را به زبان بیاوریم.

    نتیجه گیری: ما هر چه هستیم از خود هستیم اگر نیکیم از خودیم و اگر بدیم از ذات خودیم. شناسنامه ی ما تنها یک دفتر است نام خود را در ذهن ها ثبت کنیم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir 

    مطالب مرتبط:

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا عاقبت فرار از مدرسه

    موضوع انشا: عاقبت فرار از مدرسه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه: گاهی یک تصمیم اشتباه یک لحظه غفلت و یا یک لحظه جوگیری ساده منجر می شود به یک عمر تباهی آینده و یک عمر حسرت و پشیمانی.

    تنه انشا: مدرسه فرصتی برای پیشرفت، برای انتخاب مسیر زندگی و برای گزینش هدف آینده ی خود است مدرسه مانند کودکی نوپا گام گذاشتن در این مسیر را مانند مادری مهربان می آموزد و پله های پیشرفت و ترقی را به ما نشان می دهد و ما نیز با سپردن خود به این مادر مهربان به او در یاری رساندن به خود کمک می کنیم و با گوش جان سپردن و اجرا نمودن خواسته هایش همراه با او قدم های زندگی را محکم می گذاریم و یا مانند کرم ابریشمی که با پیله بستن به دور و گذراندن دوره ایی تبدیل می شود به پروانه ایی خوش رنگ و زیبا که بال هایش را می گشاید و در اوج آسمان پرواز می کند. انسان نیز دقیقا همین حالت را دارد. در گام های اول مانند کرم ابریشمی می ماند و با گذراندن دوران مدرسه و علم و دانش مانند پروانه ایی از پیله ی خود بیرون می آید و به سمت پیشرفت و ترقی بال می گشاید و اوج می گیرد.

    اما امان از روزی که از این دوران شانه خالی کنیم و یا از آن فرار کنیم مانند مسافری که در فکر خود راه هزارساله را یک شبه سفر کند و یا شروع نشده کار خود را به اتمام برساند. می دانی عاقبت فرار از مدرسه چیست؟ عاقبت آن کودکی سرشکسته و بی سواد خواهد بود که تنها قد می کشد. اما از نظر عقلی و فکری هیچ چیزی به آن اضافه نمی شود مگر سرکوفت و توهین که هرکه از راه می رسد یکی بر سر او می کوبد و می گذارد و با صدای بلند و لحنی سخره آمیز به او می خندد و می گوید: آدم فراری و بی سواد را چه به بزرگی و کرامت! و یا تصور کنیم بزرگ شدیم و کودکی کوچک، ما را پدر یا مادر خطاب کرد و از ما تقاضای یک نامه و یا نوشتن متنی ساده کرد آن لحظه در حالی که ما حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداریم جواب کودک خود را چه دهیم؟

    نتیجه گیری: فرصت ها در زندگی زمانی که در خانه ات را کوبید سفت آن را بچسب و نگذار که از دست برود زیرا که فردا روزی می رسد و تو تنها چیزی که برایت می ماند حسرت است و پشیمانی و تنها آه می کشی در حالی که کاری از دستانت برنمی آید. پس تا زمانی که دیر نشده بلند شو.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا تعطیلات عید نوروز خود را چگونه گذراندید

    موضوع انشا: تعطیلات عید نوروز خود را چگونه گذراندید

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه: بعد از سپری کردن شش ماه کاری و درسی بهار و عید نوروز بهانه ایی می شود برای کمی استراحت و با هم بودن و این با هم بودن ها از تعطیلات نشات می گیرد. تعطیلاتی که برای بیشتر ما یکی از بهترین تعطیلات سال است.

    تنه انشا: در ابتدای شروع بهار و نوروز تعطیلات بهاری شروع می شود و تا ۱۳فروردین ادامه دارد. تعطیلاتی که با عید دیدنی و عیدی گرفتن و آجیل و شکلات شروع می شود که بخش مورد علاقه ی اکثر ما است که بتوانیم در این تعطیلات حداکثر لذت کافی را ببریم اما باید مراقب باشیم که به اندازه بخوریم و از اسراف و زیاده روی دوری کنیم زیرا تنها خود ما به آسیب های دچار می شویم. روز اول عید با رفتن به خانه مادربزرگ و پدربزرگ و نشستن دور سفره ی هفت سین شروع شد و تا چند روز آتی به صله ی رحم و دید و بازدید خانه ی عمو و خاله و دایی و عمه ادامه پیدا کرد. در این بین کمی با فامیل های هم سن و سال خودم بازی کردم و از خوراکی های خوشمزه ی عیدانه خوردم اما حواسم بود که زیاده روی نکنم. در این بین خانواده تصمیم گرفتند سفری کوتاه و چند روزه به شمال کشور داشته باشم که من به شخصه از آن خیلی استقبال کردم و خیلی از این موضوع خوشحال شدم. خلاصه که سفر شروع شد و بعد از سپری کردن طبیعت زیبای راه و ترافیک سنگین به گیلان زیبا رسیدیم اما در میانه راه با جنگل آتش گرفته ایی مواجه شدیم که متاسفانه در اقسام نقاط گیلان این اتفاق ناگوار افتاده بود و از سر غفلت بعضی از مسافرین جنگل های زیبا سوخته بودند. از این موضوع بسیار ناراحت شدیم و همان جا بود که برای همیشه در ذهن خود ثبت کردم که همیشه آتش را خاموش کنم و به دیگران نیز این موضوع را یادآور شوم تا خسارت های این چنینی کمتری رخ دهد. بعد از آن به دریای زیبا رفتیم و از جنگل های زیبای شمال دیدن کردیم. همچنین به همراه خانواده به شهربازی رفتیم و خانوادگی از آن فضای زیبا خیلی استفاده کردیم و شاد بودیم و خندیدیم و در روز آخر یعنی۱۳ فروردین که روز طبیعت است به طبیعت رفتیم تا روز خود را در طبیعت بگذرانیم اما متاسفانه با طبیعت به همراه زباله مواجه شدیم اما کاری که انجام دادیم و از انجام آن خیلی خوشحالم این است که قبل از حرکت به سمت خانه همگی دسته جمعی کیسه زباله ایی برداشتیم و آن منطقه ایی را که نشسته بودیم از زباله پاک کردیم. آن روز تا لحظه ی آخر لبخند بر لب هایم نشسته بود و در ذهن خود این سفر را به عنوان یکی از بهترین سفرهایم ثبت کردم زیرا هم لذت بخش بود و هم درس بزرگی را به من آموخت.

    نتیجه گیری: سالانه جنگل های زیبای زیادی در تعطیلات عید یا در آتش می سوزند و یا در زباله دفن می شوند. این تعطیلات فرصت مناسبی است که کمی بیشتر مراقب طبیعت باشیم و با زیبا نگه داشتن طبیعت از داشتن آن و استفاده از آن لذت کافی را ببریم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا طعم خورشت قورمه سبزی

    موضوع انشا: طعم خورشت قورمه سبزی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه: غذای مورد علاقه اکثر ما ایرانی ها قورمه سبزی است زیرا با استشمام بوی عطر آن غرق می شویم در دنیای خاطرات شیرین.

    تنه انشا: بوی عطر قورمه سبزی ما را به غروب جمعه زمانی که همه ی بچه های فامیل دور هم جمع شده ایم و بازی می کنیم می کشاند. به لحظه ایی که مادربزرگ ملاقه به دست ما را به صرف شام دعوت می کند و با شادی و سر و صدا به آغوش او می رویم تا تشکری کوچک گفته باشیم و دل مهربانش را شاد کنیم. طعم خورشت قورمه سبزی برای من حداقل یکی از بهترین طعم های زندگی است که به زیر دندان می کشم و ذره ذره ی آن را جذب جان و تنم می کنم. مگر می شود ایرانی باشیم و عاشق غذای مخصوص مرز و بوم خود نباشیم! غذای محبوبی که اگر نظرسنجی برگزار شود گزینه ی اول هر ایرانی می شود و رتبه ی اول را به خود اختصاص می دهد. البته بسیاری از غذاهای پرچرب اما لذیذ جایگزین غذاهای مفید و قوی شده اند مانند پیتزا و لازانیا. اما همه ی غذاها یک طرف و طعم لذیذ خورشت قورمه سبزی یک طرف دیگر که با خوردن آن گویی در بهشت گام بر می دارم و سفر می کنم به لحظات خوب زندگی. می دانم که در آینده این روزهایم تبدیل می شود به یکی از بهترین خاطرات نوجوانی ام که در کنار عزیزانم طعم دلنشین قورمه سبزی را لمس می کردم و مادر بزرگ و مادرم لبخند زنان از شوق و ذوق غذای مورد علاقه ام به من لبخند می زنند و اما من عجولانه غذایم را می خورم تا نکند غذایم سرد شود یا کسی از من آن را بگیرد. من هرگز طعم لذیذ غذای مورد علاقه ام را با غذاهای دیگر عوض نمی کنم با اینکه می دانم هر غذایی به نوبه ی خود خوشمزگی و لذت خاص خود را دارد اما طعم خورشت قورمه سبزی ایرانی چیز دیگری است.

    نتیجه گیری: خیلی از اتفاق ها با آدم ها با طعم غذاها برایمان می تواند در گوشت و استخوانمان ثبت شود و با فکر به آن و یادآوری آن حال خوب و حس دلنشینی ما را سرشار کند مثل طعم خوب خورشت قورمه سبزی.

  • ۰ نظر
    • انشاء