شعر گردانی
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
عجیب دلم هوای غزل می کرد.
بهانه اش را می دانستم.سری به حافظیه زدم. اردیبهشت بود و آسمان نیمه عاشق .نسیم می وزید و آواز عشق با دف و چنگ به گوش می رسید:
ای عاشقان،ای عاشقان من از کجا، عشق از کجا... .
آرام در مقابل حافظش نشستم و سرمست نغمه همایون غرق در غزل شدم.
آسمان نرم نرمک بارید و من از عشق تر شدم.
آسمان بارید و من از شعر،پر شدم.
نسیم وزید و من از ساز، مست شدم.
و همچنان آرام در مقابلش، من بودم و نغمه بود و شعر و ساز و آسمان عاشق.
و روز که به آخر رسید دلم بهانه نداشت. آرام ناب غزل شده بود.
معصومه محتشمی،
دبیر ادبیات برازجان