موضوع انشا: یار تنهاییم
در اوج دلتنگی ودلشکستگی در نهایت بی کسی و بغض زمانی که همه فراموشت کرده اند و محبت و دوستی را از تو دریغ میکنند ان زمان که دستی نمیبینی که به یاریت بشتابد و نشانه های خسته گی و غمگینیت را پناهی باشدقطعا همیشه گوش شنوایی منتظر شنیدن غصه های توست ارام غصه هایت را بگو و بغض های کهنه و شکسته ات را در حظورش بشکن و از جاری شدن اشک های بی بهانه ات نترس .
تنهای تنهایم ،تنهاتر از همیشه. درست زمانی که حس کردم همه یاری و کمکم میکنند تنهایم گذاشتند و رهایم کردند درست زمانی که نیاز به یک دوست و همدم داشتم کسی را ندیدم که در اغوشش جای بگیرم،درست زمانی که دوست دارم با کسی قدم بزنم یاری برای رفتن نمیبینم ،درست زمانی که میخواهم با کسی صحبت کنم تا ارامش درونم را پیدا کنم کسی را نمیبینم که همچون سنگ صبوری به حرفهایم گوش بدهد ،درست زمانی که گریه میکنم و اشکهایم همچون باران جاری میشود کسی را نمیبینم که اشکهایم را پاک کند و دلداریم بدهد ، درست زمانی که ناراحتم و بغض گلویم را همچون سنگی سنگین گرفته و نیاز دارم کسب ارامم کند کسی را نمیبینم که کنارم باشد.
ولی نه درست زمانی که احساس میکردم همه رهایم کردند و کسی را ندارم که برایش درد و دل کنم کسی همچون نوری در تاریکی میبینم که همیشه در کنارم بوده و من در اغوش پرمهرش بودم ولی هرگز اورا ندیدم با اینکه ۳ حرف بیشتر ندارد ولی برای پر کردن تنهاییم همتایی ندارد دوستت دارم خدا که همیشه کنارم بودی.
نویسنده: زینب رحمانی