موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

مقدمه: بعضی از لحظه ها و بعضی از ثانیه ها تبدیل می شوند به بهترین و شیرین ترین خاطره ها، که با هر بار تکرار آن غرق می شوی در لحظه ها و خاطره ها ، مثل استشمام بوی خاک پس از بارش باران.

تنه انشا: در روزهایی که خورشید دامن پرچینش را بر روی زمین پهن می کند و به همه نور و روشنایی و آفتاب هدیه می دهد. دقیقا در همان روزهای آفتابی گرم که خورشید هنرنمایی می کند و آدمی را از نعمت خود سیراب می کند ابرهای آسمان نیز به جنب و جوش می افتند و دست در دست همدیگر می دهند و جرقه ایی ایجاد می شود و خورشید را احاطه می کنند و باران رحمت را بر زمین نازل می کنند. باران بر خاکی فرود می آید که آفتاب آن را طلایی کرده بود و با بارش باران بوی خاک برمی خیزد رنگ از رخسارش می رود و گلگون می شود و به خدا سلام می گوید و همه جا پر می شود از عطر بوی بهشتی که انسان را غرق می کند در دنیایی پر از عشق و لحظه های ناب. بوی خاک پس از بارش باران آنقدر لذت بخش است که برای هزارمین بار انسان را وادار به شکر پروردگار می کند. آنقدر شیرین و ناب است که با هر بار استشمام آن و پر کردن ریه ها از بوی دلنشین آن گویی انسانی دوباره از دل خاک نم گرفته متولد می شود. دقیقا مانند لحظه ایی که نوزادی پا به جهان می گشاید و هیچوقت آن لحظه و آن لبخند جا گرفته روی لب ها فراموش نمی شود.(در این قسمت خاکی که باران روی آن باریده شده است و خاک طلایی به قهوه ایی تبدیل شده است و از آنجایی که انسان از گل آفریده شده است لحظه ی تولید انسان به خاک و گل تشبیه شده است)[enshay.blog.ir]

بوی نم خاک مانند آن است که بوی بهشت به مشامت رسیده و تو را به خلسه ایی می کشاند که زیر باران خدا قدم بر می داری و باران نم نم روی سرشانه و موهایت می نشیند و عطر خوش دل انگیزی به مشامت می رسد. مگر زیباتر و بهتر از این لحظه و این ثانیه ها هست.

نتیجه گیری: نتیجه می گیریم که هر ثانیه و هر لحظه ای زندگی به ما این را می آموزد که زندگی مانند جریان رودخانه ایی در حال گذر است. مانند بارانی نم نم می آید و بر زمین خدا می نشیند و عطر و بوی بهشتی همه جا را سرشار می کند. آیا آن لحظه نباید شکر گفت.برای لحظه هایی که می توانند بهترین باشند و با ناشکری به ابطال کشیده می شوند.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

مقدمه:
باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …

بدنه کلی:
باران که میبارد همه خوشحال میشوند و من خوشحال تر. چون عاشق بوی باران هستم ، وقتی نم نم باران میبارد و بوی خاک در هوای لطیف بارانی پراکنده میشود چنان احساس ارامش میکنم که گویی دنیا مال من است. نفس های عمیق میکشم و زندگی را با تمام وجود حس میکنم. انگار تا قبل از باران مرده بودم ، الان زنده هستم و زندگی میکنم. [enshay.blog.ir]
بوی خاک که به مشامم میرسد ، غرقِ خالق هستی میشوم و همچنان که نفس های عمیق و ارام بخش میکشم خدا را شکر میکنم بابت این بوی خاک ، این بوی ناب.
وقتی بوی خاک به مشمامم میرسد در خاطراتم به روستا سفر میکنم ، جایی که بوی خاک باران خورده با دیوارهای کاهگلی معنی پیدا میکند. ای کاش یک دهاتی بودم و حداقل سالی چند بار میتوانستم بوی خاک را با قلبم احساس کنم. [enshay.blog.ir]
ای کاش میشد بوی خاک باران خورده را در شیشه های عطر محصور کرد چون بوی خاک از بهترین عطرهاست، عطری که یاداور خداست.

نتیجه:
باران زیباست ، بوی خاک باران زیباست ، بوی باران مرا می برد به دوران کودکی ، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود ، ان زمان که خدا در همین نزدیکی بود.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

صدایی دل انگیز به گوش می رسد.صدایی ازجنس مهربانی کلام مادر و گرمی دستان پر مهر پدر؛صدایی که زندگی در آن جاریست. فنجان قهوه ام را روی میز مطالعه ام قرار می دهم و به سمت پنجره می روم پنجره را می گشایم.آری حس خوبیست،حسی که تمام خاطره های زیبای گذشته را برایم تداعی میکند. منتظرم.منتظر به پایان رسیدن سفر این دانه های زیبا و درخشان.شدت باران کاهش می یابد،دیگر صبری برایم باقی نمانده،عجله دارم،عجله ای که برای بوییدن خاک باغچه صبرم را بلعیده است‌. دلم میخواهد خودم را در آغوش این خاک نرم و خیس قرار دهم.بوی خوبیست،بویی از جنس گل های ارکیده،بویی ازجنس ابر،بویی از جنس کلوچه یزدی های مادر بزرگ.باران و دانه های ریز و درشتش لطافت خاصی به خاک بخشیده اند.آری بویش را حس میکنم،بوییست از جنس لبخند خدا. خاک نم گرفته چه حس زیبا و شیرینی دارد،حسی همانند تولد یک پروانه و رشد یک جوانه،واقعا چه چیزی میتواند بویی به این خوش آیندی داشته باشد؟بویی که سرچشمه اش زندگیست.[enshay.blog.ir]
گلها هم غرق شادی اند و از شدت نرمی و لطافت این خاک خیس ،بالا و پایین می پرند و از این هوایی که بوی خاک در آن آمیخته شده است لذت می برند. آری همین است ،این ها همه نشانه ی لطف و زیبایی پروردگار هستند.
نویسنده: رضوان محمدی یگانه - پایه هشتم

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

هوا سرد بود. خورشید در لابه لای ابرها کم کم چشم از جهان فرو می بست.قطرات باران،آرام آرام به سروصورتم بوسه میزد.کمی که در کوچه های کاهگلی روستا قدم زد،باران بند آمد.یکدفعه بوی خاک در هوا پخش شد،نفسی عمیق کشیدم و بوی آن را با مشام دل،بوییدم.چه بوی خنک و تازه ای!! بوی او مثل...مثل...[enshay.blog.ir]
بوی خاک را نمیتوان توصیف کرد!!قدرت این نعمت خداوند در کلمات نمی گنجد...! به شیرینی خواب بعد از ظهر و به خنکی نسیم بهاری و به دلنشینی لای لای مادر بود!!خم شدم و کمی از خاک را در دستانم گرفتم، و دوباره آن را بوییدم...همان بوی خوب را نمی داد!!! چرا؟!
برایم عجیب بود،خاک به تنهایی آن بوی دلپذیر را نمی داد...این بار،هوای نیمه بارانی را بوییدم و عجیب تر که هنوز همان بوی خوب را می داد!!!حدسم درست بود،این بو تلفیقی از خاک و باران بود.چقدر خداوند،زیبا نعمت هایش را در هم آمیخته بود..!
باران دوباره شروع به باریدن کرد و من هم پرذوق تر از قبل به قدم زدنم در روستای رویایی ادامه دادم..
چه غروب عجیب و خوشبویی بود آنروز..!!

نویسنده: بهار جمالی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: بوی خاک پس از بارش باران

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

مثل موش آبکشیده شده بودم از مدرسه بدو بدو به خانه بازگشتم.سگرمه های ابرها درهم رفته بود وعصبانی بودند وبا هم در حال جنگ بودند.صدای باران وشالاپ وشلوپ آب به گوش میرسید واردخانه شدم،مادرم سوپ پخته بود،آن راخوردم وشال وکلاه کردم ورفتم بیرون.باران بند آمده بود.بوی خوش خاک  نم خورده به مشام میرسیدوخیلی لذت بخش بودوهوا خنک خنک بود که گونه هایم مثل سیبی سرخ شده بود.بوی خاک،چه بوی خوبی بود،ووقتی هم که با بوی سبزه های تازه جوانه زده آمیخته میشد بوی فوقالعاده به وجود می آمد.قدم زنان حرکت کردم،خورشید مهربان با نور گرم وصمیمی اش دوباره مهمان خانه های همه شده بود و رنگین کمان هفت رنگ از هر سو به من سلام میداد و رنگ های زیبای خود را در آسمان به تصویر کشیده بودند و قطرات بارانی که روی شیشه باقی مانده بودآرام لیز میخوردند ومانند بچه ای که از سر سره سر بخورد سر میخوردند.هوا تمیز وپاک بود و بوی خاک در هوا پیچیده بود،بوی خاک نم خورده را با تمام وجود حس میکردم چقدر لذت بخش بود به جرئت میتوانستم بگویم که،بوی خاک به قول معروف یک دست از بوهای دیگر بالا داشت و دست بالای همه بوها بود.روی چمن های خوش رنگ و گل های سرخ روی زمین نشستم و خم شدم وشاخه گلی برداشتم و بوییدم،چه بوی خوبی میداد،خاک را هم بوییدم واز خداوند بی همتا بابت این همه نعمت های فراوان و وصف نشدنی تشکر کردم.‌‌[enshay.blog.ir]

نویسنده: نگین خالی زاده