نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زنگ انشا» ثبت شده است

موضوع انشا در مورد خانه

موضوع انشا: خانه

موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

مقدمه: دراین سقف بزرگ که در هرثانیه اش نفسی می میمیرد و نفسی می اید بایدکه جایی باشدتابا خیال راحت و دلی اسوده روزهای زندگی را سپری کنیم و برگ جدیدی اززندگی را ورق بزنیم،به اسم خانه…

متن انشا: اگرخانه را معنی کنیم می شود سقفی بالای سرمان تامحفوظ باشیم از اسمان بزرگ که گاهی از سرخشم سرما وطوفان و سیل نازل می کند و گاهی ازسرعشق باران و برکت!چرامی گوییم گاهی!زیراکه زمانی ماخانه ایی داریم باسقفی بلندودیوارهای سنگی و جایی گرم و نرم تاازسرماو طوفان در امان باشیمو.اسیبی به مانرسدمی توان معنی کرداسمان برایم برکت نازل کرده است.امازمانی که درگوشه ایی ازدنیا روی یک تکه ی کاغذیا کارتن درکوچه وخیابان که تنهاسقف بالای سرمان اسمان است و ازفقرو تنگدستی اشیانه ایی جزان نداریم می شودخشم!و چرا خشم!خشم خدابرای این ناعدالتی بین بندگانش…..

عده ایی خانه های مرفح و بزرگ دارندو عده ایی زیرپایشان فرشی ژنده و پاره…

خانه یعنی جایی که دران ارامش روح و جان برقراراست به همراه خانواده و مهرو علاقه به یکدیگر…خانه یعنی دورهم بنشینیم با دلی گرم و. خوش غذایی بخوریم و از کارو بار و یار سخن بگوییم وکنارهم بخندیم و گریه کنیم ودرکنارهم و پشت هم قدم برداریم و مسیرزندگی را سپری کنیم.خانه یعنی جایی که با دلی اسوده سربربالین بگذاریم و بادلی خوش سرازبالش برداریم….

خانه یعنی همان دستان پرمهرپدرو مادرم که مرا در اغوش می گیرند و همچون سپری از من مراقبت می کنند.

نتیجه گیری: خانه یعنی جایی که من باعشق و ارامش و دلی خوش ومهربان چشم به دنیابازمی کنم و از دنیا می بندیم واین چقدرخوب می شد که همیشه یادم باشدیکی هست که می توان باکارهرچندکوچک من شاد شودو کمکی کرده باشیم.پس یادمان باشدهمیشه به کسانی که ازماپایین ترهستند وبه کمک مانیاز دارندکمک می کنیم و دل انها راهرچندکوچک شادکنیم

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: خانه

موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

خانه یعنی آرامش،یعنی سقفی برای زندگی و زندگی یعنی یک قلب پر از خوشبختی.

خانه ها انواع مختلفی دارند مانند خانه قدیمی و ویلایی:سقفی که زیرش آدم هایی زندگی می کنند که دغدغه هایشان فقط خودشان نیستند که شادی و ناراحتی دیگران هم برایشان مهم است نه مثل بعضی آدم های امروزی که در دنیای خودشان غرق هستند.گرمی خانه هایشان را هیچ بخاری نمی تواند جبران کند و هیچ وسیله ی سرماشینی نمی تواند گرمی اش را کم کند.خانه هایی که حیاط اش پر از درختان انگور و گلهای یاس و تخت چوبی که همیشه چایی اش به راه است.
خانه آپارتمانی:برگ دیگری از خانه است که شاید کوچک باشد و لی این کوچکی دلهای اهالی خانه را بهم نزدیک کرده است.از هر پله که بالا میروی انگار یک پله به خدایت نزدیک تری،انگار هرچه بالاتر روی،لمس آنچه رو که می خواهی راحت تر است.
خانه ساحلی:خانه ای که پنجره اش رو به ساحلی باز می شود که صدای موجش تو را صبح بیدار کند و خنکای نسیمی که روحت را نوازش دهد.
کافی است چشمانت را ببندی تا صدای موجها زیباییشان را به رخ بکشندوچه لذت بخش است وقتی دلت تنگ است به دور از همه مشغله ها و دل آشوبی ها دل به دریا بزنی و آرام آرام در ساحل،قدم بر داری و به چیزهایی فک کنی که مدتی است در دفتر خاطره قلب و ذهنت خاک میخورد.
خانه هر کجا باشد به هرشکلی باشد مهم محبت و مهربانی است که دل ها را بهم نزدیک می کند.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: خانه

موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

جهان که طلوع می کند خودت رادر مکانی میابی که بی شک از آن توست.
صاحب صدای سبزش هستی،دیوار هایش افتخار می کنند که تکیه گاه تو بوده اند.
خانه ای از جنس باران که پنجره هایش در از خورشیدوآفتاب به روی تو می گشایند،آینه هایش هر روز فقط تورا تکثیر مکنند.
خانه ای که تمام چهار فصلش،بهار است.شب هایش تابستانی خنک در باغچه زیبایش پدید می آورد.در این خانه،کسی برای دوست داشتن دنبال دلیل نمیگردد،همه خالصانه یکدیگر را دوست دارند.آنها یکدیگر را نگاه نمی کنند، آنها قضاوت نمی کنند،آنها دلهاشان همانند شانه هایشان بهم نزدیک است.
خانه ای از ایمان و عشق به خدا که طلوع ایمان ، پیشانی عشق را گرم نگه می دارد. خانه ای سرشار از کمال و شکوفه های سپید و جوان . آسمان خانه ، فروتنی اش را با عشق به سر اهالی اش می ریزد،باغچه اش ، درختان را در آغوش می گیرد، وقتی ابرها دلتنگ می شوند ومی بارند.
خانه، زیباست ،زشت نیست،زشت آنجاست که زیبایی رابه جماعت تماشا نشوی.

موضوع انشا در مورد خانه

موضوع انشا: خانه

موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

مقدمه:

دراین سقف بزرگ که در هرثانیه اش نفسی می میمیرد و نفسی می اید بایدکه جایی باشدتابا خیال راحت و دلی اسوده روزهای زندگی را سپری کنیم و برگ جدیدی اززندگی را ورق بزنیم،به اسم خانه…

متن انشا:

اگرخانه را معنی کنیم می شود سقفی بالای سرمان تامحفوظ باشیم از اسمان بزرگ که گاهی از سرخشم سرما وطوفان و سیل نازل می کند و گاهی ازسرعشق باران و برکت!چرامی گوییم گاهی!زیراکه زمانی ماخانه ایی داریم باسقفی بلندودیوارهای سنگی و جایی گرم و نرم تاازسرماو طوفان در امان باشیمو.اسیبی به مانرسدمی توان معنی کرداسمان برایم برکت نازل کرده است.امازمانی که درگوشه ایی ازدنیا روی یک تکه ی کاغذیا کارتن درکوچه وخیابان که تنهاسقف بالای سرمان اسمان است و ازفقرو تنگدستی اشیانه ایی جزان نداریم می شودخشم!و چرا خشم!خشم خدابرای این ناعدالتی بین بندگانش…..

عده ایی خانه های مرفح و بزرگ دارندو عده ایی زیرپایشان فرشی ژنده و پاره…

خانه یعنی جایی که دران ارامش روح و جان برقراراست به همراه خانواده و مهرو علاقه به یکدیگر…خانه یعنی دورهم بنشینیم با دلی گرم و. خوش غذایی بخوریم و از کارو بار و یار سخن بگوییم وکنارهم بخندیم و گریه کنیم ودرکنارهم و پشت هم قدم برداریم و مسیرزندگی را سپری کنیم.خانه یعنی جایی که با دلی اسوده سربربالین بگذاریم و بادلی خوش سرازبالش برداریم….

خانه یعنی همان دستان پرمهرپدرو مادرم که مرا در اغوش می گیرند و همچون سپری از من مراقبت می کنند.

نتیجه گیری:

خانه یعنی جایی که من باعشق و ارامش و دلی خوش ومهربان چشم به دنیابازمی کنم و از دنیا می بندیم واین چقدرخوب می شد که همیشه یادم باشدیکی هست که می توان باکارهرچندکوچک من شاد شودو کمکی کرده باشیم.پس یادمان باشدهمیشه به کسانی که ازماپایین ترهستند وبه کمک مانیاز دارندکمک می کنیم و دل انها راهرچندکوچک شادکنیم.

  • ۱۴۵ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا در مورد شب یلدا

    موضوع انشا: یلدا

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7

    دروغ چرا، از بچگی که شب کریسمس خارجی‌ها را می‌دیدم، خیلی حسودی‌ام می‌شد. بخصوص اگر کریسمس‌شان با برف سفید زیبا همراه می‌شد.
    آن بابانوئلی که از دودکش خانه‌ها می‌آمد پایین و بچه‌ها را با هدیه‌هایش غافلگیر می‌کرد، دلم را آب می‌کرد. می‌دانستم بابانوئل ریش‌هایش مصنوعی است، می‌دانستم شاید پدر خانواده باشد که شال و کلاه کرده تا بچه‌ها را شاد کند، اما همیشه آرزو داشتم ما هم از این جشن‌ها داشتیم‌.

    رفته بودم یک کشور خارجی داخل آسانسور هتل که شدم دیدم دو کدو تنبل زیبا را تزیین کرده گذاشته‌اند دو طرف آن، تازه یادم آمد دو طرف رسپشن هتل هم چند کدوی تزیین شده بود. همراهم که تعجب مرا دید گفت این روزها اینجا جشن کدوست.
    جشن کدو!
    هر کس بود به‌حال خوش‌شان غبطه می‌خورد.
    چرا آنجا همه‌اش جشن بود و ما همه‌اش عزا؟
    چرا آنها دنبال بهانه‌ای برای خندیدن بودند، ما دنبال بهانه‌ای برای گریه کردن!
    چرا آنها اینهمه جشن داشتند و ما نداشتیم.

    خیلی طول کشید تا فهمیدم ما هم خیلی جشن داشته‌ایم که از ما دزدیده بودندشان. ما هم مثل کریسمس داشته‌ایم، شب چله.
    ما هم مثل جشن کدو داشته‌ایم، جشن انار، جشن برنج، جشن هندوانه، جشن مهرگان، جشن باران...
    ما هم جشن هالوین داشته‌ایم، چهارشنبه‌سوری، جشن آتش، جشن خنده، جشن آواز، ما سیزده‌بدر داشته‌ایم که هیچ جای دنیا نداشتند، ما یک هفته جشن برای هر عروسی داشتیم، ما حنابندان داشتیم، ما جشن درِ حمام داماد را داشتیم، ما جشن خواستگاری، جشن بله‌برون، جشن نامزدی، جشن و دلخوشی‌های زیاد، دورهمی‌ها داشتیم، اما همه را از ما دزدیده بودند.
    ما سفره هفت‌سین داشتیم، ما قطار جهازی داشتیم، ما از بغل هم جدا نمی‌شدیم!
    یکی را گفته بودند آتش‌پرستی است، یکی را شاهنشاهی، یکی را شرک، یکی را لهو و لعب! و برای ما از فرهنگ‌ غریبه‌ها و بیگانه‌ها کلی عزا و گریه آورده بودند.

    چقدر طول کشید تا فهمیدم لازم نبوده برای کریسمس آنها، برای هالوین‌شان، برای جشن کدو، برای دیوالی‌شان حرص بخورم.
    ما از شادترین مردم دنیا بودیم و هنوز هم می‌توانیم باشیم.
    همین شد که سال‌ها بود امکان نداشت برای شب یلدا همه اطرافیان را دعوت نکنم. امکان نداشت به بچه‌ها نگویم نگران فردا نباشند، نروند مدرسه، نروند دانشگاه.
    سال‌ها بود هر کس هر سازی را یاد گرفته بود، هر ترانه‌ای را حفظ کرده بود، باید برای شب چله می‌آورد خانه ما.
    آجیل گرانقیمت نداشتیم، ولی تخمه آفتابگردان که بود، میوه‌های ارزان که بود، دل‌های خوش که بود، عود و اسپند، پدر بزرگ و مادر بزرگ که بودند.

    دو سال است کرونا همه چیزمان را به هم ریخته. دلمان برای آن شب‌های یلدا تنگ شده.‌ جشن را که نمی‌شود دیگر مجازی گرفت، پدر بزرگ و مادر بزرگ را که نمی‌شود مجازی بوسید.
    کرونا که برود دیگر نمی‌گذاریم این جشن‌ها را از ما بدزدند.
    نمی‌گذاریم همه‌اش سیاه‌پوش باشیم.
    بلندترین شب سال را دوباره می‌کنیم عاشقانه‌ترین شب سال‌مان.

    شب یلدا، مثل نوروز، شب دل زنده‌هاست.
    شب چله تنها یک شب است، ۳۶۴ شب منتظر مانده‌ایم تا برسد، روزشماری کرده‌ایم برای آمدنش.
    آنها که نمی‌دانند، آنها که نمی‌فهمندش، چه می‌دانند اصلا دل چیست، چه می‌دانند مهر چیست، چه می‌دانند عشق چیست، ایران چیست...
    ما در همین روزها کرونایی هم شب یلدا را در خانواده‌های کوچک‌مان می‌گیریم.

    ولی برای پساکرونا برنامه‌ها داریم...
    ما ملت عشقیم
    ملت شادی
    ملت جشن‌های رنگارنگ
    ما ایرانی هستیم
    خدایا شکرت

    _______________________________

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7

    یلدا (:
    شمایلدارو چطور تصور میکنید؟دختری با پیراهنی از جنس سرما ، چشم هایی با تیله های نارنجی ،موهای سفید و سبدی پر از انار و فال حافظ؟زاده ی آذر؟ نه جانم ، تمام تصوراتت از یلدا را دور بریز ، اصلا چطور جرئت میکنی که یلدا را اینگونه تصور کنی؟ چه کسی چشم های مشکی اش را جای دوچشم نارنجی می دهد؟ باورکنیدگیسوان یلدا سفید نیست ، بلکه خرمایی و لختی موهایش را از عمه های عزیز تر از جانش به ارث برده ،خداراشکر که مثل بعضی ها بجای مو پشم گوسفند ندارد .
    ولی خدایی تصورتان از سبد پر از انار و فال حافظ باعث میشود آدم از خنده فر بخورد. یلدای بخت برگشته اگر دستش از دسته سنگینی کتاب میکروی زیست به فنا نرود ،چششم حالا به خاطر روی گل شما سبد هم در دست میگیرد ، اماااا اماااا ،انارو فال حافظش با خودتان، اولا که ما در خانه فال حافظو یاری و نگه دار نداریم دوما انار هم به علت نوسانات ارز و صعود بی سابقه ی نرخ دلار الان حکم یاقوت را دارد،ربطش را هم فقط خود فروشندگان میدانند و بس، شاید هم پوست انارها چرمه صادره از خارج باشد ،به هر حال نمیدانم لطفا مرا در خرج نیندازیدو انار را بخرید ،اعصاب مصاب هم ندارم.راستی تنها شباهت من با یلدای در فکرتان دراین است که شکر خدا در ۴فصل سال بدن من یخ است ،اصلا یخ که هیچی ،قطب جنوب برای من تفریحات در سواحل گرم آنتالیا محسوب میشود .قابل توجهتان تولد من شب یلدا نیست ،یلدای عزیزتان زاده ی۱۶ آبان است😌
    منتظر کادوهای سبزتان هستم!

    نویسنده :یلدا طاهری - دبیر:خانم فرحنوش شجاعی - دهم تجربی مدرسه ستایش

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: پیشینه شب یلدا

    چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی – هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید (مهر) نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند کریسمس مسیحیان نیز ریشه در همین اعتقاد دارد{مدرک}در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است. در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است:یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و گویند آن شب به‌غایت شوم و نامبارک می‌باشد و بعضی گفته‌اند شب یلدا یازدهم جدی است.تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد. در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فراورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «می‌زد» نیز نهاده می‌شد.

    موضوع انشاء در مورد شب یلدا

    موضوع انشا: یلداى خود را چگونه گذراندید؟

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزیزم!

    یلدا به ما خیلى خوش گذشت،
    دور هم بودیم و تا تونستیم خوردیم و خندیدیم ،
    فال هم گرفتیم!

    البته پدرم میگفت شایعه شده که هندوانه ها را یه کسایى ارزون خریدن و انبار کردن که گرون بفروشن،
    به همین دلیل من نخریدم تا با مفاسد اقتصادى مبارزه کنم!

    مادرم هم گفت: خوب کارى کردى و به من گفت:
    عکس یک هندوانه بکش بگذاریم تو سفره یلدا،
    منم کشیدم خوشگل شد!

    مامان گفت: تو روزنامه خوندم که دونه هاى انار دل درد میاره،
    براى همین نخریدم!

    مادر من خیلى به سلامتى خانواده اهمیت میدهد!

    خواهرم عکس یه انار رو از تو روزنامه کند گذاشت تو سفره،
    یه انار بزرگ که دونه هاش سیاه بود!

    مامان گفت: شب نمیشه آجیل خورد سر دلتون سنگین میشه و خوابهاى بد می بینید براى همین فقط نخود چى و کشمش خریدم ک خیلى هم خاصیت دارد،
    مادرم خیلى مهربان است!

    مادرم گفت: رفتم میوه فروشى که میوه بخرم خیلى شلوغ بود منصرف شدم،
    مامان پرتقال و سیبى رو که داشتیم مثل گل درست کرده بود و توى بشقاب چیده بود خیلى قشنگ شده بود دلمون نمیامد بخوریم ولى مامان گفت:
    بخورین که نمونه میکروب میگیره،
    مامانم خیلى با سلیقه هست!

    بابا آخر شب فال حافظ گرفت،
    همش یادم نیست ولى اولش میگفت:

    مژده اى دل که مسیحا نفسى میاید!

    خلاصه یلداى خوبى بود ،چون ما دل درد نگرفتیم، خوابهاى بد هم ندیدیم، تازه با مفاسد اقتصادى هم مبارزه کردیم!

    این بود انشاى من امیدوارم خوشتان آمده باشد!

    معلم گفت: آفرین پسرم خوب بود اینم یه نمره ۲۰
    دانش آموزى از ته کلاس گفت:
    آقا اجازه سرما خوردین؟
    معلم گفت:
    چطور ؟
    شاگرد گفت:
    آخه آقا اجازه . . .
    از چشمتون داره اشک میاد

    معلم گفت: آره یادم نبود که سرما خوردم!

    موضوع انشاء در مورد شب یلدا

    موضوع انشا: شب یلدا

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند.

    واژه «یلدا» به معنای «زایش زادروز» و تولد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی ( دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.

    ایرانیان باستان بر این اعتقاد هستند که یلدا که یکی از خدا های مرد انان است در فردای این شب به وجود می اید و خون گاو مقدس را می ریزد و در زمانی که خون ان گاو به زمین می رسد ریشه گیاهان در زیر زمین سر سبز می شوند و در فصل بهار به رویت ایرانیان در می ایداو یلدا با شیطان به جنگ می ایستد و از مردم عادی را تحت مراقبت قرار می دهد. یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

    آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی – هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.

    از نظر طب سنتی ایران در شب یلدا باید غذاهای گرم خورده شود. میوه مخصوص این شب کدو تنبل می‌باشدکه دارای طبیعت گرم می‌باشد. میوه هندوانه مخصوص چله تابستان می‌باشد نه زمستان چون طبیعت هندوانه سرد است و در فصل گرم باید خورده شود. هم چنین کدو تنبل در تقویت قوای مغز نیز بسیار مؤثر می‌باشد.

    موضوع انشاء در مورد شب یلدا

    موضوع انشا: شب یلدا

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    یلدا می آید شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند.
    یلداى طولانى سال، بهترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.

    یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.

    یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.

    یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایما ن بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند.
    مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند.

    مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.
    یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

    موضوع انشاء در مورد شب یلدا

    موضوع انشا: شب یلدا

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    هر ساله در کشور ما آخرین روز آذر ماه و شب اول زمستان را شب چله یا یلدا می گویند و در این شب آیین خاصی برپا می شود.

    یلدا و جشن هایی که در این شب برگزار می شود، یک سنت باستانی است. این جشن مراسمی آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. یلدا روز تولد میترا یا مهر است. این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.برای در امان بودن از خطر اهریمن، در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از خورشید طلب برکت می کردند.

    آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پری آن، آینده گویی می کنند.جشن شب یلدا جشنی است که از ۷ هزارسال پیش تاکنون در میان ایرانیان برگزار می شود. یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند.در برخی دیگر از جاهای ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد.

    بازگویی خاطرات و قصه گویی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه اینها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر آیند و بلندترین شب سال را با شادی و خرسندی به سپیده برسانند.در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزء آداب و شیوه آن نباشد.

    در جاهای گوناگون ایران، گونه های تنقلات و خوراکی ها به تبع ژیرامون و شیوه زندگی مردم منطقه بهره برده می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا شمار زیادی به این باورند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد.

    موضوع انشاء در مورد شب یلدا

    موضوع انشا: شب یلدا

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    یلدا می آید شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور، شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها، تقسیم مى شود و کام هاى همه را شیرین مى کند.
    یلداى طولانى سال، بهترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور، خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن، بهترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى در کنار هم بودن لبخندهاى امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.
    یلدا بهانه اى است، بهانه اى، تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى، بدل نکنیم.
    یلدا، بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى را که در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.
    یلدا، مجالى است براى تکرار هر آنچه روزگارى، سرمشق خوبى هایما ن بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند.
    مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند.
    مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها.
    یلدا مجالى است؛ مجالى براى من، مجالى براى تو، تا همگى، لحظه هاى شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

    موضوع انشا: یلدای مجازی

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    شبی طولانی در کنار خانواده که امروزه اغوش گرم در کنار دوستان مجازی است.

    نمی دانم امسال چگونه شب یلدا سپری می شود،با سلفی های یهویی یا.......

    چه بد است که شب یلدا را در کنار دوستان مجازی خود سپری می کنیم و به عزیزان خود اعتنا نمی کنیم.

    البته عادت ماست که همیشه به نقطه ی دور نگاه می کنیم ،
    هر گاه وسیله ای گم می کنیم به جای نگاه کردن به کنارمان به پشت یا کیلومتر ها ان طرف تر نگاه می کنیم.
    یا همیشه درس می خوانیم که نمره ی بیست بگیریم وبرایمان مهم نیست که مهمترین چیز یاد گرفتن است نه حفظ کردن.

    گروه های مجازی همانند کرسی ها شدند همه را به دور خود جمع می کنند.

    طبق محاسبات امسال پر مهمان ترین خانه ها پی وی ها هستند.

    پیشاپیش یلدای مجازی مبارک

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در طول سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی ایام و فصول روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی – هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید (مهر) نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند کریسمس مسیحیان نیز ریشه در همین اعتقاد دارد{مدرک}در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است و این به معنی بشارت پیروزی اورمزد بر اهریمن و روشنی بر تاریکی است. در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمده است:یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب‌هاست در تمام سال و در آن شب و یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل می‌کند و گویند آن شب به‌غایت شوم و نامبارک می‌باشد و بعضی گفته‌اند شب یلدا یازدهم جدی است.تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانی‌ترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر می‌پاید، این شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا می‌رسید، آتش می‌افروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو به سر می‌آوردند و خوانی ویژه می‌گستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره می‌نهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد. در آیین‌های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‌ها و فراورده‌های خوردنی فصل و خوراک‌های گوناگون، خوراک مقدس مانند «می‌زد» نیز نهاده می‌شد.

  • ۵ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا در مورد مسیر خانه تا مدرسه

    موضوع انشاء : مسیر خانه تا مدرسه

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    ساعت شش و نیم صبح است . مادرم دوباره آمده و دارد مرا از خواب بیدار می کند به قول خودمان نازم را می کشد تا بالاخره از خواب بیدار شوم .هوا کمی تاریک است دوباره صدای خروس همسایه به گوش می رسد با چشم های
    خواب آلود که هیچ جا را نمیبیند دست و رویم را می شویم و لباس هایم را می پوشم و صبحانه
    لزیزی می خورم . فاصله مدرسه تا خانه ما بسیار زیاد است برای همین مجبورم با سرویس
    بروم.می روم داخل حیاط و بند های کفشم را می بندم و داخل کوچه منتظر سرویسم می مانم .
    سر صبح است بقال ها و مغازه دار ها ی سحر خیز دارند جلوی مغازه هایشان را آب و جارو می کنند و طبقه های مواد غذایی را به داخل کوچه می آورند تا جلب توجه شود و بتوانند روزی حلال کسب کنند. بلآخره ون نقره ای رنگ از پایین سر می رسد سوار ماشین می شوم و به بچه ها سلام میکنم بچه ها از شدت سرما مانند گنجشک کز کرده اند و سر هایشان را به زور به داخل کت هایشان جا می دهند .
    بیرون را نگاه می کنم تاکسی های زرد رنگی را می بینم که بچه ها را نوبت به نوبت سوار می کنند و چراغ های قرمز زندگی را پشت سر می گذارند. مادرانی که در صف های نان ایستاده اند وپدرانی که با کاسه آشی که حرارت می دهد به خانه بر می گردند . از شهر بیرون می زنیم پمپ بنزین ،دامداری و مرغ داری را با تمام دشت های سرسبز و درختان زیبا پشت سر می گذاریم
    بلآخره به مدرسه می رسیم آقای ناظم جلوی در مدرسه ایستاده و با ما احوال پرسی می کند ما هم در برابر ان درسمان را می خوانیم.

    موضوع انشاء در مورد مسیر خانه تا مدرسه، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    موضوع انشا: آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    روزهای سر زمستانی با سرعت و پی در پی رهسپار روزهای بهاری و هرلحظه به عید نوروز نزدیک تر می شدند.
    صبح،هنگامی که برای مدرسه رفتن از خانه خارج شدم آسمان شهر نا آرام بود.
    رفتگر محله جاروی بزرگ خود را با عجله بر روی زمین می کشید،انگار او حوصله نداشت.
    پیرمردی دوچرخه سوار آرام و آهسته رکاب می زد،او سرحال به نظر می رسید.
    تعدادی افراد در صف نانوایی ایستاده بودند و غرولند می کردند که چرا نوبت آنها نمی شود؟ نانوا هم سعی می کرد سریع تر نان ها را از تنور بیرون بیاورد،انگار آنها بسیار عجله داشتند.
    بقال سرخیابان هم با بسم اللهی که می گفت کرکره ی مغازه اش را بالا برد و داخل آن شد.دختر بچه ای هم روی نیمکت چوبی نشسته بود و به هر رهگذری که از کنار او می گذشتند می گفت:آقا شما کبریت نمی خرید؟خانم شما آدامس؟اما آنها آنقدر درگیر مسائل روزمره ی خودشان بودند که تو جهی به او نداشتند.
    پیر مرد ماهی فروش با تن صدای بالا رفته فریاد می زد:ماهی دارم،ماهی قرمز!شما میخوای خانوم؟
    کمی آن طرف تر هم پسر جوانی می گفت:حراج نوروزی است،حراج!
    درختان کنار خیابان شکوفه های خود را به نمایش گذاشته و زیبایی خاصی به منظره ی شهر بخشیده اند.واقعا عید نزدیک بود نزدیک تر از آنچه فکرش را می کردیم.
    در خیابان هیاهوی بی نهایت زیبایی وجود داشت.آنقدر که دوست داشتی ساعت ها همانجا بایستی و مردمان شهر را تماشا کنی.
    سلام!
    این صدای دوستم مریم بود. آنقدر در محله و مردمانش محو شده بودم که موقع رسیدن به مدرسه را متوجه نشده بودم.

    موضوع انشاء در مورد مسیر خانه تا مدرسه، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    موضوع انشا: آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    چیزهایی که من در راه مدرسه میبینم،معمولا چیزهاییست جالب؛البته نه از نوع خوبش،بلکه از مسخرگی جالب است.
    اول از همه وقتی نام مدرسه ام می آید،یاد خانه های خرابه و آثار باستانی و آدم های ناجور در مطهری می افتم؛البته منظورم از مطهری بیشتر همان اطراف مدرسه مان یعنی محله ی ساغریسازان است.
    من از دیدن خانه های خرابه ای که می توان آن ها را آثار باستانی نامید،خنده ام می گیرد؛برای همین است که می گویم چیزهای جالبی می بینم.مقبره ی خواهر امام که جاییست داغون در حد مطهری(همان ساغریسازان)که هر وقت،وقت اضافه ای در مدرسه گیر می آید ما را به آنجا می برند.
    داخل مدرسه هم از محله اش بهتر نیست؛حیاطی دارد بسیار کوچک و وسایل ورزشی ای داغون و ناظمی بداخلاق که بر سختی تحمل درس ها می افزاید.کلا مدرسه و راه مدرسه هیچکدام اوضاع ردیفی ندارند.
    در آخر می پردازیم به چند چیز خوب درباره ی مدرسه مانند سحرخیز شدن که باعث طراوت و شادابی بدن و افزایش سرعت جریان خون در بدن می شود که با این چیزهای بدی که در مدرسه و راهش وجود دارد از بین می روند.

    نویسنده: ساینا نجفی

  • ۶۳ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا در مورد فصل پاییز

    موضوع انشا: پاییز

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم تضاد مفاهیم - نگارش دهم درس هفتم 7

    ◀️تو به روی کدامین درد سکوت کرده ای؟؟ که همواره هجوم اشک های توبابرگ هایت مشاهده میشود!
    کدامین صداقتت رانادیده گرفته اند؟
    که اینگونه حتی درحالِ نوشتن ڪه باشم قلمـی بااحســـاس،ملاڪ دستم می شود!
    به چه شیوه ای توراتعبیر کنم؟؟؟
    ◀️پائیز همان فصلی است:که درآن برگ های درختان به زردی می گراینــد،همان فصلی است ڪه گاهی هوس میکنی بایدکفش هایت رااز پا درآوری،تاموسیقیِ خش خشِ برگ ها پاهایت راقلقلڪ دهند...
    یاهمان رؤیایی است ڪه به دنبال هرتعبیـر وتدبـیری براے وصفش باشی،تلفیقـی ازاحساسات لمــس نشده میشونـدوبرای نوشتن رویِ ڪاغذ صف می بندند...
    مات ومبهـوت دروصف منظره هایش مانده ام....
    ◀️وچه لذتی حاکم بر چشم وخیال من میشوند!!هنگامی ڪه قاصدڪ های روبه سرخـیِ با شیطنت او،مهمان دستانـم میشـوندومن دست هایم را روبه آسمــان میگیرم،ومیگشایـم...وبانفسـی پرازامیدوآرزو،آن هارافـوت میکنـم وبه تماشایِ گم شدن برگ هادرآسمان آبیِ پاییزی غرق میشوم،وانتظـاری میکشم ڪه پاییز تلخی آن راچشیـده است،وازتعبیر آن به این شڪل خودرامتمایز میکند.
    و فصلی است ڪه احساسم رابه بندکشیــده،بندی ڪه تمام نخ هایـش ذنجیـره وار به یڪدیگر تعلق دارند..
    ◀️زرد است ڪه لبریزحقایق شده است..
    تلخ است ڪه بادرد موافـق شده است..
    «شاعر نشدی وگرنه!میفهمیــدی....
    پائیزبهاریست ڪه عاشــق شده است»....(میلاد عرفان پور)
    🍁🍁🍁🍁🍁

    فاطمه ربیعی، دبیرستان عصمـت،اروندکنار...
    نام دبیـر؛خانم شعبانی

    ____________________________

    پاییز، چه کلمۀ پر معنایی ، پر از حرف ، پر از زندگی، پر از غروب دل انگیز و شاید هم پر از عاشقانه های دو نفره.
    شش ماه از سال گذ شت و اینک نوبت پاییز ا ست که د ست به قلم شود، اینک نوبت او ست که هنر بیافریند و بوم نقا شی
    خودرا بارنگ های آتشین بیاراید. بومی به وسعت یک دریا، یک خیابان طویل که پر از درختان چنار سر به فلک کشیده است،
    و به وسعت تمام زیبای های این فصل .
    پاییز که می آید تاب ستان رخت خود را می بندد وعزم رفتن می کند. گویا با رفتن تاب ستان، درختان باید خود شان را برای
    یک خواب طولانی و شیرین آماده کنند. و اکنون هنگام ا ستراحت آنها ست؛ هنگام آن ا ست که بن شینی و به ریزش برگ های
    پاییزی بنگری. برگ های طلایی و ارغوانی، از جنس خورشید، از رنگ آتش و باید ببینی،که چه موسیقی دل نواز و آرام بخشی
    استتتت این یتتتدای برگ های خشتتتییده، یتتتدایی که بند بند وجودت را پر می کند از لذّت، هنگامی که قدم های محیم و
    قدرتمندت را از روی نرمه های برگی خشک شده برمی داری.
    از این ها که بگذریم می رستتیم به هوای پاییزی، به ستتوزی که از لابه لای شتتاخه های برهنه و عاری از برگ می گذرد و
    پوستت را لمس می کند. به لیّه های خاکستری رنگ ابر در آسمان که گویی خیال باریدن دارد، و به شبنم هایی که برگ های
    درختان را جلا داده است. به دوردست ها می نگرم، روی قلّۀ کوه های پوشیده از برف های سفید و درخشان ، دشت های خالی
    از هر گل و گیاه و خیابان های سرد و بی روح .
    در این شهر بزرگ و در میان هزاران هزار خانه، دخترک بیماری با گیسوانی به سیاهی شب، پشت پنجرۀ اتاقش ایستاده و
    به خور شید درحال غروب، که نور بی رمقش را به آ سمان ارغوانی رنگ می پا شد نگاه می کند. و شاید، در خیال خود به این
    می اندیشد که فردا باز هم می تواند نظاره گر طلوع خورشید در یک روز سرد پاییزی باشد.

    نازنین حسینی
    دبیرستان دخترانه حضرت خدیجه کبری (س) کاشان
    کلاس دهم ادبیات
    دبیر : سرکار خانم نیونام

  • ۱۴ نظر
    • انشاء

    انشا در مورد فصل بهار

    انشا با موضوع بهار

    موضوع: دریغ یاد نوروز های قدیم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    یادش به خیر عیدای قدیم ....

    با همین جمله ء کلیشه ای شروع میکنم چون میدونم میفهمین چی میگم ...
    بچه که بودم مفهوم عید نوروز برای من و برادرم خرید لباس عید و عیدی هامون بود.
    جوراب شلواری توری گل گلی که معمولا هماهنگ با رنگ لباس و با وسواس فراوان برایم انتخاب می شد آخرِ خوشحالی من بود.
    روز اول عید بدیدن مادر بزرگ میرفتیم و بعد خوردن نهار و چرخیدن دور سفره ء هفت سین و بازیگوشی با ماهی قرمزهای اون نوبت گشتن و بازی های دست جمعی با بچه ها توی حیاط بود.
    یادمه یه سال عید با سارافون چارخونه زرشکی و سورمه ای و بلوز سفید زیرش جوراب شلواری توری و گل گلی سفیدی داشتم و در حال بازی زمین خوردم و سرهر دو زانوی جورابِ خوشگلم قلوه کن شد.
    با دیدن این منظره در حالی که از پام خون میومد و درد شدیدی داشتم ؛ فقط غصه ام این بود که حالا تا آخر عید بدون جوراب قشنگم چیکار کنم ؟!!!
    عیدم خراب شده بود و تمام شادی های کودکانه ء عید در مقابل پاره شدن جوراب شلواریِ توری گل گلی برام رنگ باخت ....
    یادمه آنقدر گریه کردم که پدر مهربانم دوباره منو برد و برام جوراب نو خرید ولی چون دیگه رنگ سفید نداشتند؛ به رنگ سورمه‌ای ...
    هیچوقت یادم نمیره که توی رودربایستی تا آخر عید با اون جوراب شلواری به نظر خودم زشت سر کردم و دیگه نوی حیاط بدوبدو نکردم .
    از شما چه پنهان از سال بعدش هم دیگه فکر کردم بچه نیستم که قاطی بازی بچه ها بشم .
    به این ترتیب خاطره ء آخرین نوروز کودکی من با یه زمین خوردن ساده کاملا تغییر کرد و به خاطره ای غم انگیز تبدیل شد.

    نویسنده: خانم مرجان تبریزیانی
    کارشناس مامائی، تهران،

    انشا با موضوع بهار

    موضوع: دو قدم مانده به بهار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بنام بی نام او

    دامن سبز و چین دارش زمین را لمس میکند بسیار ارام و عاشقانه زمین رنگ معشوقه اش را به خود میگیرد و زیبا میشود زمینی که تا چند لحظه پیش خاکی خشک و بی ارزش بود.کمی که جلوتر میرود دستان لطیفش را به درخت خشکیده و بی روح میزند و مانند خواهرش نسیم او را نوازش میکند و درخت جان تازه میگیرد و چشمان اشک الودش را به او میدوزد صدای کفش هایش میاید میشنوی؟اری نام این فرشته بهار است دختری زیبا و ارام دختری که رنگ چشمانش قطره ای از عظمت دریااست و موهایش کمندی از لباس خورشید. و لبانش به سرخی سیب های درون باغ از دیدنش سیر نمیشویم به قدری زیباست که زمین با تمام زینت هایش دربرابراو زانو میزند و حیران نگاهش میکند رود برای خوش امد گویی موسیقی می نوازد و باد شکوفه هارا میرقصاند تمام پدیده ها از ته ته دلشان دوستش دارند و به وجود او می نازند او اینجا هم خواهد امد اما ارام ارام و با قدم هایی استوار مادر مهربانی ست که فرزندانش برای رسیدن او بی قرار ومنتظر وبی صبرانه چشم به جاده ها دوخته اند تاشاید کفش های طلایی اش را بر روی پیشانی خاک بگذارد و بیاید تا انها را ازعشق و طراوت سیراب کند زیرا ابر ها توانی این بارش را محبت را ندارند اومادری ست که مدت ها جای خود را به دخترکی عبوس و بی احساس داده کسی که از محبت کلمه نمی داند اما بهار دایرالمعارف مهربانیست تمام کائنات به خواب غفلت و تنهایی رفته اند وقت ان است که او باز اید و روی همه را جلا بخشد ما که اماده ایم و تدارک امدن یار را دیده ایم نه ما بلکه همه منتظرن و بی تاب و در تکاپوی بهترین استقبال حتی اسمان از مهربانی خود دریغ نمیکند و در درون قلبش جشن و شادی برپا کرده.
    اخر خواهر نازنینش از سفر می اید و به جوانه های کوچک و دوست داشتنی اش سر میزند و زمین را از روی خاکی گل الود برداشته ونگین انگشتر خود میگذارد شاید هم الماسی بر روی تاجه زرینش و وقتی که می اید باخود چه هدیه ها و تحفه هایی که نمی اورد.
    چمدان او از طراوت وعشق گرفته تا شبنم و شکوفه و شیدایی را در قلب خود حبس کرده او پاک میکند همه را از کینه و درد و غصه و تنهایی.
    پس منتظرت می مانیم ای هدیه الهی.

    نویسنده: خانم سعیده سادات مصطفوی
    دبیر ادبیات دبیرستان ادب
    استان یزد

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    انشا با موضوع بهار

    موضوع: دو قدم مانده به بهار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سرم را تکان می دهم اما این برفها خیال افتادن ندارند و جزئی از وجودم شده اند. موهای من تنها چیزی نیست که از زمستان با خودم به بهار می برم
    دلِ سردم و چشمان پژمرده ام و لبخند یخ زده ام که این بهارها نمی توانند آبش کنند.
    چه کسی تن زنده ی مرا مومیایی کرد تا اینگونه هزاران بهار را در تابوت اندیشه ام بگذرانم؟ دو چشم دکمه ای و یک بینی که هرگز مثل بینی پینوکیو رشد نکرد(دروغ نگفتم) راستی! پینوکیو آدم ماندن آرزوی بزرگتری از آدم شدن است اینرا می دانستی؟

    ما آدم برفی ها در جستوجوی آفتاب معرفت هستیم تا رودها و دریاها شویم؛ خوشبختی ماهی سیاه کوچولویی است که برکه را رها کرده است. ما اگر دریا نشویم ماهی سیاه کوچولو در گلوی این داستان گیر می کند و آرزوی آبی اش هرگز برآورده نمی شود.

    در این آخرین اسفند، اسفند دود کنید
    برای تکّه ای خوشبختی که در گوشه ی قلبهایمان پنهان کرده ایم نه گران و نه ارزان می شود؛ تنها جنسی که تورّم ندارد اما آنقدر متورّم شده است که شاید از دل بیرون بزند و انگشت نمای بدجنسان شود.

    نویسنده: س_بهرامیان
    دبیر ادبیات شهرستان اشنویه

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    انشا با موضوع بهار

    سهم اسفند، بوی بهار!

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    هوا بهاره می کرد، مه صبحگاهی همه جا را فرا می گرفت، تا زیر پوست درختان آب بیفتد وزمین را برای بهار بیاراید. در این موقع ما ،بچه ها از درخت توت«سوت» مخصوصی درست می کردیم که مهارت ودقت خاصی لازم بود.یک چوب نازک را خم می کردیم وچوب دیگری را که برای تهیه سوت بود، دوطرفش را به اندازه ده سانت خط گرد می انداختیم سپس با چوب خم شده،آرام آرام می کشیدیم تا پوست نرم وشل شود واز چوب جدا گردد،بالاخره در می آوردیم و مثل یک سوت در آن می نواختیم،سوت شروع بهار

    گرداگرد حیاط خانه ،حصار سیمانی نبود بلکه پرچینی از شاخه های درختان که مرز خانه ها رامشخص می کرد وحیاط خانه ها همه به هم دید داشت،گل های زرد خودرو وگل های آبی بسیار ریز پیرامون حیاط وراههای درون روستا را پر می کرد ونوید بهار می داد.

    در حیاط خانه ما درختان سیب ،آلوچه،به، انجیر ،انار وتوت بود،انجیر وتوت درختانی هستند که شکوفه نمی دهند ولی از بین درختان دیگر آلوچه زودتر از بقیه کلاه شکوفه بر سر می نهاد.موقع تحویل سال همین شاخه شکوفه دار آلوچه را به دست خردسال ترین فرزند خانواده می دادندتا بیرون از خانه باشد وموقع تحویل سال وارد خانه شود تا با ورودش سال را نو کنند.

    زمین های شالی با فاصله یک راه مال رو ویک نهر کوچک در جلو روستاواقع بود،در این فصل مردان روستا با وسایل شخم زنی و سایر ابزار به زیر و رو کردن گِل شالیزار می پرداختندتا زمین را برای کشت نشا برنج آماده کنند.با زیر و رو کردن گِلهای شالیزار،صدای غوکان که در زمین شالی جا خوش کرده بودند همه روستا را پر می کرد وگویی از شادی کل می کشیدند.صدایی که در آن روزها برای همگان عادی ِ عادی بود اما امروزه خیلی ها آرزوی شنیدنش را دارند.

    همه ساله قبل عید دیوار خانه ها را از کف اتاق تا یک متر با فضله گاو که با آب ترکیب می کردندمی مالیدند واز یک متر بالاتر را با گِل سفید مخصوص که از گِل خانه همان روستا تهیه می شد می پوشاندند.

    تخم مرغ هایی راکه قرار بود سر سفره عید بگذاریم ،همراه با گزَنه می جوشاندیم تا همرنگ گزنه شود یعنی؛سبز گزنه ای و رنگ سبز طبیعت به خود بگیرد اگر رنگ دیگری دلمان می خواست با ماژیک رنگ می کردیم ورنگ ماژیک که تمام می شد درونش را الکل می ریختیم تا رنگ داشته باشد.

    شیرینی محلی «کُماج» که شیرینی بسیار خوشمزه ایی بود برای سفره عید تهیه می کردند ،آرد این شیرینی از برنج تهیه می شد.ابتدا برنج را خیس می دادند وسپس آن را خشک کرده به آسیاب سنتی روستا می بردندوآرد می کردند،وسیله های چوبی که برای این آسیاب تدارک می دیدند امروزه اثری از آن نیست.

    کم کم نوروز خوان ها وارد روستا می شدند با ترانه های محلی آمدن نوروز را مژده می دادند ،وارد حیاط هر خانه شده ونوروز خوانی می کردند وهدیه ای از صاحب خانه دریافت می نمودند، سپس با شعر ی سلامتی وخوشی را برای اهل خانه آرزو کرده راهی خانه وروستای دیگری می شدند.

    این زیبایی ها برای آن دسته از اهالی روستا که ساکن شهر بودند بسی دلنشین تر بودوتمام سیزده روز عید را در منزل اقوام می ماندند مثل امروز نبود که هر کس باید برای خود خانه ای داشته باشد.

    سالها که می گذشت مهاجرت به سمت شهر بیشتر بیشتر میشد وآن حال وهواو آیین ها کم رنگ تر می گشت

    تا اینکه با احداث سد ،آن روستا کاملا تخلیه وخالی از سکنه شد و باتمام خاطراتش تنهای تنها ماند ،مثل سالمندی در خانه سالمندان

    نوشته: خانم حبیبه جعفری گشنیانی
    دبیر ادبیات، استان مازندران ، شهرستان سوادکوه شمالی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    انشا با موضوع بهار

    باید بهار را رنگین کرد!

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    اسفند ، سرافکنده سواران می رفت
    از وحشت دیدار بهاران می رفت
    این دل که به درد خو گرفته ست، شادان
    با پرچم سُرخ، سوی باران می رفت

    بهار در چند قدمی است,خود را به رنگها آراسته وشوری در نوای بلبلان برانگیخته است,دست دلت را بگیر و در کنار سفره هفت پارچه اش بنشین.

    اما بهار زیبا! چرا همه یکسان از سفره مرصّع تو سهم ندارند؟
    تو که بخیل نبودی؟
    تو که نامهربان نبودى؟

    بهار می گرید، وقتی می بیند:
    بچه هایی که به جای پدر، پدر خرج خود وخانواده و انگشت نمایِ دیگران شدند و دست در دست خواهر و برادر کوچک چشم بازار را در می آورند، تا لباسی که فقط نمای نو بودن داشته باشد برتن آنها کنند و خودشان به لباس دست دوم پسر استادکار و دیگران قناعت می کنند.

    مگر می شود بی تفاوت از کنار زنی که شعله ها،زیبایی صورتش راگرفت و دست فروش خیابان ست عبور کرد و دلت برایش نتپد؟!
    مگر می شود از کنار زوج جوان اکاردئون نواز که عاشقانه در خیابان قدم می زنند و نانشان را در عشق تریت می کنند,به راحتی گذشت؟

    آیا بهار رنگین نیز بی تفاوت می گذرد؟!
    آنجا هم می گرید,
    مگر می توان از کنارصدها منتظر آزادی با وجودِ به ظاهر آزادمردان,ساده عبور کرد؟!
    از کنارعشق های به اسارت درآمده چه؟
    از کنار هزاران معصومیت پنهان شده چه؟
    آیا اینهاحق لمس بهار گلها را ندارند؟
    بهار آنجا هم می گرید,

    پس چه کسانی لذّت می برند از بهار , از رنگارنگی اش؟!
    کاش سهم دیدن رنگ بهار بین همه مساوی تقسیم می شد!
    کاش خسیسی آدمیزاد به طبع بهار سرایت نمی کرد!
    یا بهتر بگویم کاش دست های خسیس, گلدان های بهار را تصاحب نمی کرد!

    آفریدگار که عادل است,طبیعت که متعلق به همه است,
    مگر باز انسان ها دخلی وتصرفی کرده اند,که دور تا دور عطر گلها دیوارچین شده است؟!

    حتی بوی خوش را هم بند زده اند!
    جا پای بی انصافی ها در کوچه های بهار خودنمایی می کند!
    بهار بی انصاف نیست.
    بهار خودخواه وبخیل نیست.
    بهار دل مرده نیست.
    بهار رنگارنگی را عادلانه تقسیم می کند.
    اما دست هایی همه را می دزدد و سفره ای را خالی تزیین می کند و خوانی دیگر را اشرافی می گسترد.

    غم واندوه ودرد، ریشه در بهار و دیگر رفقایش ندارد,
    حسادت ها و نادانی هاست که کاسه کاسه درد و زخم،برای خوبان پر کرده است,و جرعه جرعه به آنها نوشانده...

    طبع بهار هم آزرده می شود که عشق کلاس رفتن معلمی را به اسارت درآورده باشند...
    بهار هم اندوهگین می شود وقتی صداها,بی صداو نفس ها بی نفس می شود...
    بهار هم زخمی می شود,وقتی زخمها را می بیند...
    بهار آنجا هم می گرید,

    بیایید رنگ بهار را بر روی هر نادانی وجهلی بپاشیم...
    بیایید,دورنگی را بزداییم...
    بیایید کینه ها و حسادت ها را در خاک فراموشی دفن کنیم...

    بهار من رنگین نیست...
    باید بهار را رنگین کرد


    نویسنده: خانم فاطمه حجه فروش
    دبیر ادبیات ناحیه2 همدان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    انشا با موضوع بهار

    از زغال زمستان تا بهار زرافشان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    یک سال دیگر از سال های عمر بلند بالای روزگار ملّون، سپری شد؛ بدون این که احساس کنیم ،عمر کوتاه ما نیر از لابه لای آن با شتاب در حال گذر است . زر وقت را در خاکستر بطالت تلف نمودیم و از عمر تلف کرده بهره ای نبردیم.
    در واپسین روزهای سال، زمین دوباره نفس تازه می زند و خون در رگ هایش به جریان می افتد تا زمان را یک باره دیگر به چرخه آغازینش پیوند زند؛زمین در خواب فرورفته ،آرام آرام، لحاف سرد زمستانیش را کنار می زند تا زاغ های سیاهی که خیمه بر بهمن زده اند ،خیمه ی خود را به بلبلان نغمه سرا و قمریان خوش آوا بسپارند . زال زر پلاس سفید و سردش را از روی زمین جمع می کند تا سیمرغ چهل چهره طبیعت، بال و پرش را درکاشانه ی جهان جهان بگستراند. خورشید عالم تاب،تابش انوارش را بر سینه ی سرد و سترگ زمین می تاباند.
    چشمه ها ی سیماب گون،از دل کوه و دامنه ی صحرا جوشیدن می گیرند تا چشم های جنبندگان را روشنائی بخشند؛چرندگان در کنار خزندگان می خرامند و پرندگان سلامشان می گویند.
    درختانی که لباس عریانی بر تن داشتند، از خواب سنگین زمستانی بیدار می شوند و مخمل سبز را بر قامت لطیف خویش می پوشانند. سبزه هایی که غبار نیستی بر چهره ی شان نشسته بود،از دل خاک،هستی دوباره ای می یابند و با لبخند تولدشان ، در سفره ی زمین جشن می گیرند.اسفند قدم های واپسین خود را از کوچه باغ زمستان بر می دارد تا با دود کردن اسپند به استقبال عروس بهار برود.
    در عید باستان ،چهره ی خندان بستان ، بسان طاووس خوش خرام نمایان است .طلوع بهار را نباید به منزله ی شادمانی همه ی جنبندگان طبیعت دانست؛ چون
    روزگار قهار چهره ی کریهش را نشان کسانی می دهد که ایام نوروز ، با سیه روزی ، صورت خویش را با سیلی ،سرخ نگه می دارند و با اشک ،هفت سین زندگی شان را سیراب می کنند. زمانه،با سیمای جمیلش به کسانی لبخند می زند که هفت سین نوروزشان را با هفت سفره ی ملّون مزین می کنند.گرگان حریص، دندان های خود را تیز تر کرده اند تا بره های لطیف را در کام خود ببلعند.یابو های وقیح، انبارشان را از احتکار و اختلاس لبریز کرده اند تاشکم های خالی هم نوعانشان، از درد به خود بپیچد.
    بنی آدمیانی که اجزایشان از یک پیکر است اما گوهرشان با آدمیت همخوانی ندارد . قرارشان را در بی قراری و بی دردی شان را ،در درد جانسوز دیگر اعضای پیکر می یابند.
    بی نوا درویشانی که خون دل می خورند تا خوان نعمت خویش را با برگ سبزی زینت دهند و بی حیا کلاشانی که خون مردم را می مکند تا خوان رنگین خویشتن را با برگ زر رونق نهند.
    بدون شک روسیاهی برای زغال هایی خواهد ماند که در زمستان مصیبت ، با آتش گرم خود، سرمای سوزناک را از پیکر نحیف سیه روزان نراندند و کانون گرم و نرم خویش را از اشک سرد" خانه به دوشان "رونق دادند!

    نویسنده: آقای محمد مرادی
    دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۲ همدان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    انشا با موضوع بهار

    دو قدم انده تا بهار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    آخرین هفته های اسفند ماه ،آخرین روزهای فصل زمستان حال و هوایت تغییر می کند .کم کم بوی عید می آید بوی نو شدن بوی باران بوی آغازی دوباره .....
    چلچله ها به خانه برگشته اند قمری ها پرواز را به جوجه هایشان آموخته اند تا کم کم از لانه جدایشان کنند .
    سبزه ها در دشت ها روئیده اند و شاخه ها جوانه زده اند .
    مسافران بار سفر بسته اند و امیدها زنده شده اند.
    شادی های کودکانه را می بینی که عشق می کارند و مهربانی ها دست در دست هم داده اند تا به استقبال بهار بروند.
    از آسمان اسفند شوق می بارد و نسیمش عجیب به دل می نشیند ... خنکایش تا عمق وجود می رود ، حال را خوب می کند و امید می بخشد .
    امید رهایی امید شادی امید پاکی و راستی ......
    و امید آمدن روزهای خوب .

    اسفندتان پرشور .. حال هایتان خوش ...


    نویسنده: خانم زهره اسکندرى
    دبیر ادبیات کرج
    دبیرستان حضرت مریم

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    انشا با موضوع بهار

    غزلی در وصف بهار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بهار گل افشان

    ببین دشت و صحرا چه زیبا شده
    ببین غنچه ها یک به یک وا شده

    دوباره بهار گل افشان رسید
    که بلبل ، سر شاخه خوانا شده

    لب بیدلان، پر سرود و غزل
    دل عاشقان، همچو دریا شده

    زِ هر گوشه ای نغمه آید به گوش
    یقین، عالمِ پیر، برنا شده

    درخت و گل و چشمه ها، با صفا
    و خورشید، غرق تماشا شده

    طبیعت، قشنگ و پر از بوی سبز
    زمین، مست از عطر گلها شده

    دمی سوی صحرا بیا ای رفیق
    ببین دشت و صحرا چه زیبا شده

    سروده: آقای محمد شریفی،
    دبیر ادبیات منطقه خزل نهاوند

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    موضوع انشا:‌ بهار

    بهار ، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - www.enshay.blog.ir

    از همان روزهای آخر اسفند انگار به‌یک‌باره ورق برمی‌گشت و همه‌چیز در یک چشم‌به‌هم‌زدن عوض می‌شد. حالا دیگر از سرما گله و شکایت نداشتم و صبح‌ها با آواز دل‌نشین گنجشک‌ها از خواب بیدار می‌شدم و عطر دل‌انگیز هوا را با تمام وجود استشمام می‌کردم.
    آسمان هم رنگ دیگری داشت: پاک‌تر و صاف‌تر از همیشه. حتی خورشید هم جور دیگری می‌تابید: پررنگ‌تر و دل‌چسب‌تر. همه‌چیز نشان از زیبایی و دل‌ربایی خاصی داشت و من در کنار این‌همه تغییر و زیبایی بی‌نظیر منتظر رسیدن لحظات شیرین‌تر و ناب‌تری بودم.
    لحظاتی که زندگی را به‌گونه‌ای دیگر برایم معنا می‌کرد. لحظاتی که هر آن می‌توانستم بفهمم معنای واقعی عشق و مهربانی را. بهار و عید در کنار تمام زیبایی‌ها همیشه برایم نوید باتوبودن بود.
    وقتی در کنار باغچهٔ پرمهر و دو درخت سربه‌فلک‌کشیده کنار آن برایم تابی از عشق می‌بستی و من با آن به آسمان رؤیا می‌رفتم. وقتی پا به پای تو می‌دویدم و صدای خندهٔ تو و قهقههٔ من گوش آسمان را کر می‌کرد و حس می‌کردم از زمین کنده می‌شوم. وقتی پای قصه‌های تو می‌نشستم و با تو هم‌سفر می‌شدم به سرزمین خوبی‌ها، به سرزمین رؤیا و عشق.
    وقتی دستان پرمهرت موهایم را نوازش می‌کرد و زیباترین موسیقی دنیا را از ترنم لبانت می‌شنیدم، چشمانم را می‌بستم و رؤیایی‌ترین خواب جهان را مهمان می‌شدم.
    آری، بودن در کنار تو در روزهای عید، بزرگ‌ترین و زیباترین عیدی من بود؛ اما افسوس و صد افسوس که چندین سال است که از آن بی‌نصیبم و چه‌قدر دل‌تَنگ لحظاتی هستم که بهار بود و تو بودی.

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    موضوع انشا:‌ فصل بهار

    بهار ، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - www.enshay.blog.ir

    با رسیدن بهار طبیعت جامه ی سبز بر تن می کند.بهار پیام آور عشق و رویش است تا آن را می بینیم هر لحظه به بزرگی خداوند پی می بریم و غرق در شکوه و زیبایی می شویم.

    بهار خود چهار کلمه است اما اگر بخواهی معنایش را بفهمی باید از عمر خود بگذری تا بتوانی آن را درک کنی.عظمت خداوند در برگ های درختان-رودخانه ها-میوه های
    رنگارنگ-زمین سرسبز و هزار چیز دیگر می توان مشاهده کرد.

    خدایی که این همه زیبایی را در زمین قرار داده تا ما با این زیبایی اهمیت وجود حق تعالی را دریابیم.بهار یکی از چهار فرزند فصل است که انگار خداوند در کشیدن بهار مهارتی افزون به کار برده و مانند نقاشی ماهر رنگ سبز را در همه جا به رخ انسان کشیده است.او همان نقاشی است که پاییز را نارنجی و زمستان را سفید می کشد که
    این مهارت هم قابل توصیف نیست.

    چه خوش گفته است شاعر:
    مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است / خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است.

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    موضوع انشاء:‌ فصل بهار

    بهار ، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - www.enshay.blog.ir

    وقتی که آخرین روزهای زمستان در حال گذشتن است همه مردم در انتظار فرارسیدن عید نوروز هستند و با خرید و خانه تکانی به استقبال عید نوروز میروند

    برای ما خیلی مهم است که در لحظه تحویل سال و آغاز سال نو همه جای خانه تمیز و مرتب باشد.
    بعضی ها آنقدر درگیر کارهای عید میشوند که فراموش میکنند در واقع این بهار است که با خود نوروز را می آورد و از آمدن بهار غافل میشوند
    بله بهار @ بهار فصل گل و جوانه است در این فصل مورچه ها از لانه هایشان بیرون می آیند و درب خانه هایشان را تمیز و مرتب میکنند و خاکهای اضافه که همراه باران بصورت گل و لای وارد لانه شده را بیرون می ریزند و کم کم شروع میکنند به جمع آوری آذوقه برای فصل پاییز و زمستان
    با آمدن بهار هوا گرم و گرم تر میشود و کم کم باید لباسهای زمستانی را بشوییم و تا کرده و در گنجه قرار دهیم تابرای زمستان بعدی آماده باشند.
    وقتی تعطیلات نوروز فرار میرسد همه به دیدار بزرگتر ها میروند و بعد از آن بزرگتر ها به بازدید کوچکتر ها میروند و این رسم بسیار خوبی است که ما از آن آداب احترام به بزرگتر را یاد میگیریم.
    معمولا بزرگتر ها به بچه ها عیدی میدهند و بچه ها از گرفتن عیدی خیلی خوشحال میشوند
    در فصل بهار و عید نوروز همه لباس نو به تن میکنند و بیشتر مردم خوشحال هستند ولی مانباید فراموش کنیم که قبل از عید به فقرایی که میشناسیم کمک کنیم تا آنها هم بتوانند لباس نو و آجیل و شیرینی بخرند و خوشحال شوند
    بهار فصل چاقاله بادام و گوجه سبز است در اواخر فصل بهار زرد آلوها و بعضی میوه های دیگر میرسند و گندم زارها کمکم زرد میشوند و آماده درو کردن میشوند.
    فصل بهار به ما چیزهای زیادی می آموزد که ما میتوانیم با دقت در طبیعت و همچنین دقت در آداب و رسوم نوروز آنها را یاد بگیریم
    در فصل بهار بارانهای بهاری می بارد و ردوخانه ها پر از آب میشوند و گل آلود میشوند
    در اواخر بهار فصل امتحانات فرا میرسد و در خرداد ماه همه ما سرگرم درس خواندن برای امتحانات آخر سال میشویم
    تعطیلات نوروز فرصت مناسبی برای دوره کردن درسها است تا بتوانیم در پایان سال تحصیلی نمرات خوبی بگیریم و در آینده موفق باشیم.
    در فصل بهار بچه گنجشکها به دنیا می آیند و میوه درختان توت میرسد و مردم در پارکها مشغول چیدن توت میشوند
    ما باید در طول سال تحصیلی و مخصوصا در فصل بهار درس هایمان را مرور کنیم تا بتوانیم نتیجه خوبی بگیریم و با خیال راحت تعطیلات تابستان را شروع کنیم
    در فصل بهار روزها بلند میشوند و شبها کوتاه تر میشوند 
    مردم در این فصل کم کم کولر ها را راه می اندازند و در بعد از ظهرهای گرم و ساکت بهاری صدای کولر های آبی به گوش میرسد و به ما یاد آوری میکند که تابستان در راه است

    پایان.

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا

    موضوع انشا: بهار که از راه میرسد

    بهار که از راه میرسد ، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - www.enshay.blog.ir

    بهار یعنی شروعی دوباره،یعنی آغاز دوباره زندگی
    همانطور که بعد از یک زمستان سرد خشکیدن گل ها ریختن برگ های درخت و یخ زدن رود ها،بهار که از راه میرسد دوباره گل ها از نو
    غنچه میزنند،درختان همانند قبل سر سبز می شودند یعنی همانطور که رود ها دوباره رود ها جاری میشوند ، ماهم میتوانیم بعد از پشت سر گذاشتن سختی ها و مشکلات دوباره زندگی خودمان را از نو بسازیم و در زندگی وشروع جدیدمان دیگر جایی برای غم غصه کارهای زشت نگذاریم
    یا انقدر زندگیمان را پر از شادی امید محبت کار های نیک کنیم تا دیگر جایی برای مشکلات سختی ها و زشتی ها نماند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: فصل بهار

    بهار که از راه میرسد ، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - www.enshay.blog.ir

    وقتی که آخرین روزهای زمستان در حال گذشتن است همه مردم در انتظار فرارسیدن عید نوروز هستند و با خرید و خانه تکانی به استقبال عید نوروز میروند
    برای ما خیلی مهم است که در لحظه تحویل سال و آغاز سال نو همه جای خانه تمیز و مرتب باشد.
    بعضی ها آنقدر درگیر کارهای عید میشوند که فراموش میکنند در واقع این بهار است که با خود نوروز را می آورد و از آمدن بهار غافل میشوند
    بله بهار @ بهار فصل گل و جوانه است در این فصل مورچه ها از لانه هایشان بیرون می آیند و درب خانه هایشان را تمیز و مرتب میکنند و خاکهای اضافه که همراه باران بصورت گل و لای وارد لانه شده را بیرون می ریزند و کم کم شروع میکنند به جمع آوری آذوقه برای فصل پاییز و زمستان
    با آمدن بهار هوا گرم و گرم تر میشود و کم کم باید لباسهای زمستانی را بشوییم و تا کرده و در گنجه قرار دهیم تابرای زمستان بعدی آماده باشند.
    وقتی تعطیلات نوروز فرار میرسد همه به دیدار بزرگتر ها میروند و بعد از آن بزرگتر ها به بازدید کوچکتر ها میروند و این رسم بسیار خوبی است که ما از آن آداب احترام به بزرگتر را یاد میگیریم.
    معمولا بزرگتر ها به بچه ها عیدی میدهند و بچه ها از گرفتن عیدی خیلی خوشحال میشوند
    در فصل بهار و عید نوروز همه لباس نو به تن میکنند و بیشتر مردم خوشحال هستند ولی مانباید فراموش کنیم که قبل از عید به فقرایی که میشناسیم کمک کنیم تا آنها هم بتوانند لباس نو و آجیل و شیرینی بخرند و خوشحال شوند
    بهار فصل چاقاله بادام و گوجه سبز است در اواخر فصل بهار زرد آلوها و بعضی میوه های دیگر میرسند و گندم زارها کمکم زرد میشوند و آماده درو کردن میشوند.
    فصل بهار به ما چیزهای زیادی می آموزد که ما میتوانیم با دقت در طبیعت و همچنین دقت در آداب و رسوم نوروز آنها را یاد بگیریم
    در فصل بهار بارانهای بهاری می بارد و ردوخانه ها پر از آب میشوند و گل آلود میشوند
    در اواخر بهار فصل امتحانات فرا میرسد و در خرداد ماه همه ما سرگرم درس خواندن برای امتحانات آخر سال میشویم
    تعطیلات نوروز فرصت مناسبی برای دوره کردن درسها است تا بتوانیم در پایان سال تحصیلی نمرات خوبی بگیریم و در آینده موفق باشیم.
    در فصل بهار بچه گنجشکها به دنیا می آیند و میوه درختان توت میرسد و مردم در پارکها مشغول چیدن توت میشوند
    ما باید در طول سال تحصیلی و مخصوصا در فصل بهار درس هایمان را مرور کنیم تا بتوانیم نتیجه خوبی بگیریم و با خیال راحت تعطیلات تابستان را شروع کنیم
    در فصل بهار روزها بلند میشوند و شبها کوتاه تر میشوند
    مردم در این فصل کم کم کولر ها را راه می اندازند و در بعد از ظهرهای گرم و ساکت بهاری صدای کولر های آبی به گوش میرسد و به ما یاد آوری میکند که تابستان در راه است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۴ نظر
    • انشاء

    انشا در مورد اگر یک معلم بودم

    موضوع انشاء: اگر یک معلم بودم ...

    موضوع انشاء در مورد باران

    من اگر معلم بودم، راه استاد مطهری  را به پیش می گرفتم  و با جان و دل و علاقه به دانش آموزانم درس یاد می دادم و می گفتم که همچون دانش آموزان ممتاز به درس گوش بدهند تا در آینده برای کشور معلم خوبی بشوند و دوباره راه ما معلم ها را به پیش بگیرند . من اگر معلم بودم دانش آموزان را به خواندن درس تشویق می کردم و آن ها را امیدوار می کردم که با درس خواندن می توانند در آینده یک معلم خوب بشوند . من اگر معلم بودم، درس را به  دانش آموزان به بهترین شکل یاد می دادم و پس از پایان هر درس از آنها امتحان می گرفتم تا در امتحانات نوبت دوم سؤال ها را خوب حفظ کنند و یاد بگیرند . یکی از خصوصیات یک معلم خوب در برابر دانش آموزانش دلسوزی ، همدلی ، امیدواری ، دوستی و غیره است که دانش آموز با این کارهای  معلم روحیه می گیرد و تلاش می کند تا همچنان با دانش آموزان دیگر به رقابت بپردازد . من اگر معلم بودم برای دانش آموزانم الگوی خوبی می شدم تا آن ها به داشتن همچنین معلمی افتخار کنند و در دل خود الگوی امیدواری بکارند تا با درس خواندنشان هم خود یک معلم خوب بشوند و هم بچه های آینده ساز بعدی را خوب تربیت کنند . من اگر معلم بودم اولین چیزی که به دانش آموزانم یاد می دادم احترام به دیگران و همچنین احترام به معلم وپدر و مادر بود و همچنین در مدرسه خوب تربیتشان می کردم تا با بزرگتر از خود با احترام حرف بزنند و به آن ها احترام بگذارند . من اگر معلم بودم مثل بذری در خاک دل دانش آموزان  می شدم تا آن ها با بزرگ کردن آن بذر به یک معلم خوبی تبدیل شوند . من اگر معلم بودم همه ی سعی و تلاش خودم را بکار می بردم تا آن جوانه ی تازه فکر به هدف والای خود برسد .

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم

    موضوع انشاء: اگر یک معلم بودم ...

    من اگر معلم بودم ، سعی می کردم با دانش آموزانم طوری رفتار کنم که مرا الگوی خود قرار دهند و سعی می کردم، هیچ مردودی را در کلاس نداشته باشم ، و کسی از نظر درسی ضعیف نباشد . معلمی شغل شریفی است و درست گفته اند که « معلمی، شغل انبیاست » .  معلم ها باید از این جمله درس بگیرند و سعی کنند مانند انبیایی که در گذشته بودند، رفتار کنند مانند پیامبر ما حضرت محمد (ص) که الگو و اسوه یی برای تمام  جهانیان است گرچه هیچ وقت هیچ کس نمی تواند مانند ایشان باشد اما می تواند  از ایشان الگو بگیرد و به دانش آموزان  یاد بدهد . من اگر معلم بودم آن شغل را بخاطر حقوقش انتخاب نمی کردم بخاطر اینکه نمی تواند موفق شود یعنی اگر کسی این کار را بکند نمی تواند بعدا رضایت دانش آموزان خود را بخوبی جلب کند . معلمان نباید بد رفتار باشند چون ممکن است دانش آموزان از آن ها یاد بگیرند برای اینکه معلمان این آینده سازان کشور را درست تربیت کنند رفتارشان درست شود البته همه این طور نیستند . من اگر معلم بودم طوری دقیق و مفهومی درس می دادم که هیچ سوالی پیش  پا افتاده ای در ذهن دانش آموزان باقی نماند بخصوص درس های مفهومی  مانند ، ریاضی ، فیزیک ، شیمی و زیست شناسی که مهمترین درس ها هستند ، معلمانی که مدرس این درس ها هستند باید اهمیت بیشتری بدهند ، البته خوشبختانه دبیران این درس ها خوب هستند .
    من اگر معلم بودم بیشتر به اخلاق دانش آموز اهمیت می دادم تا به درس آن ، چون اگر  اخلاق دانش آموزی خوب باشد می تواند درسش را هم بهتر کند و خودش را به رتبه های بالا برساند . من اگر معلم بودم اگر دانش آموز ده سوال مهم از من بپرسد ناراحت نمی شدم امروزه بعضی از دبیران اینطور نیستند . اگر هم آن سوال راحت بود باید جواب بدهند چون آن سوال به نظر خودشان راحت است .  من اگر معلم بودم با دانش آموزان سخت رفتار نمی کردم و سعی می کردم به آن ها بفهمانم که اخلاق نا شایست به شما هیچ نفعی ندارد . من اگر معلم بودم دانش آموزان را به بازدید از محلی می بردم مثلا به آزمایشگاه درس های مختلف . با این کار دانش آموزان بهتر می توانند درس خود را یاد بگیرند تا آن ها هم کارشان را با جدیت تمام آغاز کنند . معلم نباید بین بچه ها فرق بگذارد حال چه زرنگ باشد چه ضعیف چه آشنا باشد چه غریب .

  • ۳۴ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا نامه ای به امام زمان (عج)

    موضوع انشا: نامه ای به امام زمان (عج)

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در جاده ای به بلندای تاریخ در انتظارت نشستم و تو ای تک سوار مرکب عشق در واهی دیوار دل به سوی توست، در پس کوچه های فراق و غربت زار و پریشان به دنبالت می گردم و عاجزانه ترین نگاه ها را نثارت می کنم ، ببین که ضمیر دلم بی تو کوهی از تنهایی است .

    کجایی ای ترنم زیبای بهاری ، ای بهانة بارش ابرها، ای صدای خستة زمین به گوش فلک ، ای بلند سرور، سروستان طاها! چه قدر طولانی است سفرت ، آن روز که برای اولین بار رفتی نمی دانستم سفری چنین طولانی در پیش داری . شاید آن روز خودت هم نمی دانستی .

    بیا نگاه کن . اطلسی هایم پژمرده شده اند و شب بوها دیگر باز نمی شوند. چقدر سخت است انتظار، اصلاً انتظار چه واژة غریب و تنهایی است انگار که این واژه را فقط برای تو آ-فریدند.

    هوای قفس سرد و زخمی است ، بوی درد را می دهد. بوی شکنجه می دهد. بوی اسارت را می دهد. بوی مرگ را می دهد. قمریان یکی یکی می میرند و لحظة لقایت را با خود دفن می کنند و تو همچنان دوری ، دورتر از دور، زمین چون کویری تشنه است و در نیایش شبانه ، تو را می خواند.

    پرستوهای مهاجر در کوچشان تو را می خوانند و قمریان در بند، آواز تو را سر می دهند.

    آواز وصالت را، روزها در پی هم می آیند و می روند و عمرها به پایان می رسند.

    پس چرا نمی آیی ؟ ای عزیز، ای روشن تر از سپیده ! چرا نمی آیی ؟ ای بهانة دل ...

    ابری من! من تو را در قفس غنچه تماشا می کنم . در سکوت دل دریایی رود، در هق هق ابر در ناز گل سرخ به هنگام نسیم ... .

    نویسنده: زهرا اسماعیلی

    موضوع انشاء در مورد باران

    موضوع انشا: نامه ای به امام زمان (عج)

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    عصریک جمعه ی دلگیر دلم گفت که بگویم بنویسم که چرا

    عشق به انسان نرسیده است؟

    چرا آب به گلدان نرسیده است؟

    هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است؟

    بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟

    چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟

    عصر این جمعه دیگر وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس!

    کجایی گل نرگس؟

    می نویسم نامه ای به مولایمان

    از:دل کوچک من

    به:بزرگی آقا امام زمان(عج)

    سلام امام من مولای من سرور من و ای که جانم به فدایت

    مولای من من شما راندیده ام ولی میشناسمتان، شما مرا دیده اید و میشناسیدم.

    پس از قبل آشنایی کامل با یکدیگر داریم ولی باهم هم صحبت نشده ایم.

    بزرگترین آرزوی من هم صحبتی باشما ودیدن روی ماه شماست وسپس در کنار شما بودن وجنگیدن با تمام کفر ویار و یاور مظلومان بودن.امام من اگر بی هرکس بتوانم زندگی کنم بی چهار چیز، نمی توانم:

    1-خداوند بزرگ و حق تعالی

    2-عشق امام حسین(ع)

    3-قرآن و نماز

    4-وجود مبارک شما

    امام من آرزوی دوم من این است که تکالیف و واجبات اولیه دین رارعایت کنم چون اگر رعایت نکنم چگونه به شما برسم؟

    آرزوی بعد من سلامتی پدر و مادرهاست چون بچه ها آنهارا خیلی دوست دارند وبعد از آن موفقیت دانش آموزان در درس هاست و از همه مهم تر احترام به پدر و مادر.

    اما دعای آخر:

    یامهدی ادرکنی

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم

  • ۱۳ نظر
    • انشاء

    انشا در مورد هرچه می خواهد دل تنگت بگو

    به نام خدا

    موضوع انشاء در مورد باران

    موضوع انشاء: هرچه می خواهد دل تنگت بگو
    شاید برای دنیای نه چندان بزرگ من که همه آرزو هایم گرفتن نمره عالی در درس هایم است و مشکلاتم هم به نسبت دنیایم می باشند برای بزرگتر ها درد ودل کردن و برای آنها از دل نگرانی هایم گفتن و غصه های انباشته در دلم را که اگر بگویم بزرگتر ها با لبخندی آن همه غم و اندوه را به سخره می گیرند و می گویند ما چنین بودیم و چه ها که نمی کردیم حالا شما با این همه امکانات چه غصه ای دارد؟
    کاری بیهوده می باشد هر چند می دانم بزرگترهایم که معلم هایم و اولیا ام و دیگر بستگانم می باشند که گاه در چشمانشان غمی عمیق موج می زند. و خود را نسل سوخته مینامند،گاه بر ما غبطه هم میخورند، به بزرگی دنیایشان مشکلات بزرگی دارند و گاه با چشم خود میبینند که چگونه با کوه مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. من چه بگویم که آنان به چشمشان بیاید. پس بهتر است دلم تنگ بماند و هرچه می خواهم نگویم تا مورد بی مهری بزرگترها قرار نگیرم و دل تنگم از بی توجهی نگیرد.اما دوستانم، هم کلاسیهایم شاید شما با من دردی مشترک داشته باشید و دل تنگی هایم را باور کنید و غصه هایم برای شما هم آشنا باشد. این همه کتاب که هرروز صبح بر دوش نهاده وظهر با آنها بر میگردیم، از ما چه می سازد؟ این همه حفظ کردن کلمه ها انبار کردن فرمول ها در ذهنمان، نوشتن و خواندن، رفتن و آمدن، در کلاس های مختلف شرکت کردن، این همه هزینه بر دوش پدر و مادر گذاشتن ، این همه کتاب و دفتر گران خریدن از ما چه می سازد؟ ما داریم چه کار میکنیم؟ ما خیلی تلاش می کنیم اما آیا کسی هست که آنطور که حق ماست ما را درک کند؟ یا راهنماییمان کند؟ و به آنجایی که توان رسیدنش را داریم برساند؟
    شما بگویید دوستان من آیا کسی هست؟

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم

  • ۲۵ نظر
    • انشاء

    انشا در مورد خوشبتی در چیست

    به نام خدا

    موضوع انشاء در مورد باران

    موضوع انشاء: خوشبختی درچیست؟

    به نظر من خوشبختی در خوش بودن و در آرامش زندگی کردن است و همه ی افراد دنیا خوشبخت هستند و باید مانند یک گنجشک که تازه به دنیا آمده است آموزش ببیند ودر آسمان خوشی و خوشبختی اوج گیرند و اوج...
    بعضی از مردم می گویند خوشبختی در پول است من نمی گویم که اینطور نیست ولی پول یکی از عوامل جزئی در رسیدن به خوشبختی و بهار زندگی وخوشی که منظوردویدن در باغ بهار،پریدن بر جوی تابستان،پا نهادن بر برگ های خزان و هم نشین شدن با برف سفید وشفاف زندگی وآدم برفی هایی که نامشان سرد اما دوستی و رفاقت و رفتارشان در مقایسه با بعضی آدم های نمادین که از خوشی وخوشبختی چیزی نمی دانند بسیار گرم وداغ است .غرور عامل اصلی بدبختی است. بدبختی به معنی دوری از خدا و کشیده شدن به گناه وبدی است.بدبختی چوبی است که برسر فرد ندانم کار فرود می آید وبه او می گوید:« من حاصل ندانم کاری و کارهای اشتباه خودت هستم ».فرد خوشبخت بر سبزه های بهار نشسته و پاهایش را درجویبار خوشی نهاده و دانه های زرّین برف مانند دانه های تسبیحی که از مروارید باشد، بر سر او می ریزد یکی از معصومین فرموده است:«کسی خوشبخت است که ازبد بختی چیزی نداند».بدبختی شکستن قلب دیگران است؛ زیرا چینی شکسته را می توان بند زد اما قلب شکسته را نمی توان بند زد و اگر آن را هم با هزار زحمت بند زنی به هرآنی فرو می ریزد چون از شما رنجور شده است .
    همیشه سخت ترین نقش به بهترین بازیگرتعلّق می گیرد
    شاکی سختی های دنیا نباش شاید تو بهترین بازیگر خدایی...

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع اذان

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نسیم صبح گاهی ، چشمان خواب آلودم را نوازش میکرد و گلدان شمعدانی کنار پنجره با شبنم صبح گاهی وضو می گرفت و نغمه زیبای موذن فضای شهر را عطر آگین کرده بود و حال پس از شنیدن این نغمه جان فزا هم چون پرنده ای سبکبال دل به آسمان عبادت می دهم .
    کنار حوض آب رفتم و همراه با ماهی های قرمز داخل حوض وضویی ساختم ، چادر سفید گل گلی را که مادربزرگ برایم گذاشته بود را سر کردم ، چشمانم را بستم و بوی آن را با تمام وجد استشمام کردم تبسمی وصف نشدنی بر روی لبانم نقش بست.
    << حی علی الصلاه >> بشتاب به سوی نماز ، آری بشتاب به سوی خوبی ها ، بشتاب به سوی مهربان ترین مهربانان ، بشتاب به سوی پروردگاری که منتظر ملاقات تو است . این شتاب و عجله برای من زیبا است ، شتابی از جنس زیبایی ، از جنس عشق ...
    سپس قامت بستم و واژه هایی که غذای روحم بود را بر زبان جاری کردم .
    بعد از اتمام ملاقاتم با یکتای هستی بر سجاده مهربانی ها سجده کردم .
    دانه های سبز رنگ تسبیح هم چون الماس هایی درخشان در میان انگشتانم خود نمایی میکرد.
    دانه ها بی حرکت مانده بودند و منتظر بودند ذکر بعدی را بر زبان جاری کنم تا به حرکت در آیند.
    مهرم را بوسیدم و دستانم را به سقف بی ستونش بالا اوردم
    بعد از مصاحبتی عاشقانه با خدا با دلی آرام و تسکین یافته دوباره به خوابی شیرین فرو رفتم آری این نغمه زیبا باعث تسکین دل انسان است.
    الا بذکرالله تطمئن القلوب

    سحر رضایی - کلاس نهم

    موضوع انشاء در مورد باران

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    گوش کن این صدارامیشنوی ؟این صدای خداست که با بنده اش سخن میگوید یا صدای بنده است که با خدایش رازونیاز میکند؟؟! الله اکبر الله اکبر ؛ اشهدان لااله الاالله ؛این کلمات چه دلنشین هستند واژه هایی که زمان چشم گشودنت به جهان در گوشت نواخته می شود و توبا ان خو میگیری و هرزمان که ان را میشنوی ارامش به وجودت نفوذمیکند. هنگامی که مشکلات سد راهت می شوند باشنیدن الله اکبر لبخند بر لبانت می اید ومی گویی خدا بزرگ است؛هر زمان که میشنوی اشهدان محمد رسول الله(ص)و اشهدان امیرالمومنین علیا ولی الله با افتخار می گویی من مسلمان هستم و شهادت میدهم که محمدرسول خداست و علی امیر مومنان است . نوایی که وقتی می شنوی دست از گناه کردن می کشی ،چون این خداست که به تو می گوید بشتاب به سوی رستگاری و بشتاب به سوی بهترین عمل . صدایی که وقتی به گوشت میرسد با وضو گرفتن خودرا پاک میکنی و به سپاس و ستایش پروردگارت می پردازی و شهادت می دهی که خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد و چه زیباست این عبادت خالصانه و صدایی که نامش «اذان»است

    ودر ابتدا و انتهایش می گویی خدا بزرگ است.

    موضوع انشاء در مورد باران

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    همیشه در وقت هایی معلوم در شبانه روز از مسجد محله یمان صدایی گوش نواز آشنا بلند میشود صدایی که با شنیدنش ته دلت قرص میشود صدایی که گواهی به وجود خدا پیغمبر میدهد و به آنان دورود میفرستد و تورا می خواند برای عبادت راز و نیاز با پروردگار
    صدایی که وقتی به گوشت میرسد تورا از هر گناه و خطایی می کشانتت به سوی خدا...
    اذان ، صدایی که با شنیدنش به یا می آوری که مسلمان هستی به یاد می آوری که خدایی داری ک بسیار امرزنده مهربان است خدایی که هربار گناه کردی تورا بخشیده وتورا به سوی خودش می خواند...
    حی الصلاه
    حی الصلاه
    بر خیز که وقت نماز است و راز و نیاز با معبودی که روزی رسان است و بی نیاز.

    موضوع انشاء در مورد باران

    موضوع انشاء: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    وقتی صدای اذان از گلدسته های مسجد محله به گوشم می رسم، روحم آرامشی می گیرد و طعم جانم شیرین می شود.
    الله اکبر، الله اکبر: آری تو بزرگ هستی.بزرگِ...بزرگِ...بزرگِ... و من کوچک و حقیر آماده ام که به سمت سجاده ام رفته و با تو درد دلی بکنم.
    وقتی موذن می خواند:
    اشهد ان لااله الاالله به خودم می آیم که جز تو خدایی ندارم. احساس میکنم هر بار اذان به گوشم میرسد مفهومی تازه و پر معنا از این ذکر می فهمم و با خودم می گویم وای بر من که گاهی تو را فراموش میکنم. من که به یگانگی تو شهادت می دهم پس چگونه میتوانم به غیر از تو امید ببندم...
    اشهد ان محمدا رسول الله: این ذکر را خیلی دوست دارم چون که حس خوب مسلمانی را در من ایجاد می کند.
    اشهد ان علی ولی الله: نام علی را که می شنوم بند بند وجودم از اشتیاق می لرزد و از اینکه نام مولا آرامش بخش جان و روحم گردید خدا را شکر می کنم.
    و درآخر که به لا اله الا الله رسیدیم بار دیگر هر چیز دنیوی ارزشش را پیش من از دست می دهد.من تو را می ستایم که ستایشت آرام روح و جان من است. و بعد اینکه این نغمه زیبا را شنیدم به سوی نماز می شتابم و نماز عشق می خوانم.

    موضوع انشاء در مورد باران، دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    غرق افکار پریشانم بودم. در کوچه‌پس‌کوچه‌های مارپیچ‌وار مغزم انگار خودم را گم کرده بودم. راهی برای جستن نبود. تا چشم کار می‌کرد، اطرافم دیوار بود و دیوار بود و دیوار. در این حصار پیچ‌د پیچ، در نبرد بودم با خیالات مبهم ذهنم؛ اما گویی زور او بود که بر من می‌چربید. در این بین، ناگهان صدای گوش‌نوازی رشتهٔ افکارم را از هم گسیخت. پنجرهٔ اتاقم را به‌سوی گنبد طلایی‌رنگی گشودم که از گلدسته‌های فیروزه‌ای رنگش، گویی صدای خدا بود که همه را به‌سوی خود فرامی‌خواند.
    صدای اذان را که شنیدم، پرندهٔ سبک‌بال وجودم پَر کشید به‌سوی عرش الهی. به خدا اندیشیدم به اینکه چقدر بزرگ است و چه بی‌منت آیات و سخنان الهی‌اش را صرف همهٔ مخلوقاتش می‌کند و چه دردناک که خیلی‌ها خودشان را از این رحمت وصف‌ناپذیر محروم می‌کنند. صدای روح‌نواز اذان یقیناً الهام‌بخش‌ترین صدایی‌ست که بشریت، بدون هرگونه دغدغه‌ای با آن انس می‌گیرند و فقط کافی‌ست تا صاحبدل باشی تا پی ببری که اذان از هر موسیقی لایتی شنیدنی‌تر است. پر از حرف‌های ناگفته، زیبایی‌های نهفته و رموز اسرار‌آمیزی است که در دل تک‌تک کلمات و جزء‌به‌جزء آیات قرآنی‌اش جای گرفته‌اند؛ چراکه اگر زیبا نبود، خداوند صدای اذان را آغازکنندهٔ زندگی هر انسانی قرار نمی‌داد. از قلم نیندازم. آنچه که شیرینی این صدای دلنشین را تکمیل می‌کند نماز است. همان چیزی که تکرار هیچ‌چیز در این دنیا، به قشنگی آن نیست؛ اما چه حیف که بعضی‌ها دیر به این گوهر ارزشمند دست می‌یابند.
    آن‌قدر خواندی در گوشم اذان عشق که فراموش کردم واژهٔ تنهایی را. در محراب دلدادگی فراموش کردم راز تنهایی را. در تکاپوی آرامش نمی‌گنجم در این خانه. شاید فراموش کرده‌ام اسرار وابستگی را. نخوان دیگر در گوشم اذان عشق. قاصدک پر کشید. لیاقت را در چشمانش ندید از وقتی که صدای اذان عشق را شنید.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    صدای ملکوتی اذان موذن ازگلدسته های فیروزه ای مسجد محله پر کشیده و آرام آرام بر جان عاشق دیدارم نشست بار دیگر آرامشی گرفتم و کام جانم شیرین شد از حلاوت آری تو بزرگی ، بزرگتر از آن چه در ذهن وعقل ما بگنجد

    الله اکبر ، الله اکبر این نوای روحبخش تو بزرگی و من حقیر در برابر این همه عظمت و بزرگواری آماده ام تا بر سجاده ی عشقت بنشینم ونیازم را باتو راز گویم ؛ نیاز تو را داشتن ، تورا خواستن و با تو بودن
    هر کلام اذان مرا بیشتر از پیش از خود بیخود می کند .وقتی موذن می خواند اشهد انّ لا اله الا الله، اشهدانّ لا اله الاّ الله به خود می آیم بله منم ؛ من که باز شهادت به یگانگی وبی همتایی تو می دهم به اینکه جز تو خدایی ندارم . حس می کنم هر بار که اذان می شنوم مفهومی تازه و پر معناتر از این ذکر می فهمم و می گویم وای بر من اگر گاهی تورا با غفلتم فراموش می کنم . من که شهادت می دهم جز تو خدایی نیست پس چگونه می توانم به جز تویی امید ببندم حال عجیبی دارم در خود غرقم که با ز می شنوم؛ اشهد انّ محمداً رسول الله، اشهد ان محمداً رسول الله چقدر این شهادت دادن را پدوست دارم ! احساس خوب اینکه مسلمانم و محمد پیامبرم است ۵ مرتبه با زبانم و هزاران هزار بار با دلم اورا نام می برم آه چه زیبا ست مسلمانی ” اشهد انّ علیا ولی الله ، اشهد انّ علیاً ولی الله ” نام علی را که می شنوم بند بند وجودم از اشتیاق می لرزد واز اینکه نام مولایم زینت بخش جان و روحم گردیده سپاس می گویم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    هوالباقی
    اوست که باقی است و نامش آرامش؛یادش دلیل ماست،عالم از این عجب ک بزرگیش ناستودنی است.
    خدایی که بندگی اش افتخار،بانگ نوکری اش بهانه ی دیدار.
    آری ما به همین صدای دلنشین اذانی که بزرگان در بر گوش مان زمزمه کرده اند می بالیم؛می بالیم و می دانیم که آیه آیه ی این صوت دلنشین حق است،بزرگی الله حق،شهادتین یگانگی ملزم،برای گِرویدن به اسلامی پاک و البته گواهی بر رسالت پیامبری امین،اما پیامبر است که در روز عید سعیدی بر عالم حجت را به اتمام می رساند و رسالت خود را به این سبب کامل می کند ، امات علی ابن ابی طالب(ع) را آشکار می سازد سپس شهادت بر آن،حقیقت بر ماست.
    این امامت است که ما را به نیکی می گمارد و در همه حال لطف خود را از ما برنمی دارد.
    ما خطاکاریم اما...اما... نگاه مان به دست لطافت این امامت است،این آبروی آن خوبان از عبادت است،این عبادت است که بر آن سفید گردد روی مان بر در این خوبان و خدا.
    گز گناهان ما باشند که نرود صدایمان بر در گوش آسمان،این امامت و عبادتِ حق است که واسطه گری می کند،رستگار می شویم،نماز به پا داریم و به امید حق تعالی به نیکی و احسان می پردازیم.

    ابتدا و انتها کرامت اوست. آری براساس این بانگ حق ما می رویم و تنها اوست که باقی است.
    و اما به پایان آمد این دفتر و حکایت همچنان باقیست.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: اذان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نسیم صبح گاهی ، چشمان خواب آلودم را نوازش میکرد و گلدان شمعدانی کنار پنجره با شبنم صبح گاهی وضو می گرفت و نغمه زیبای موذن فضای شهر را عطر آگین کرده بود و حال پس از شنیدن این نغمه جان فزا هم چون پرنده ای سبکبال دل به آسمان عبادت می دهم .
    کنار حوض آب رفتم و همراه با ماهی های قرمز داخل حوض وضویی ساختم ، چادر سفید گل گلی را که مادربزرگ برایم گذاشته بود را سر کردم ، چشمانم را بستم و بوی آن را با تمام وجد استشمام کردم تبسمی وصف نشدنی بر روی لبانم نقش بست.
    << حی علی الصلاه >> بشتاب به سوی نماز ، آری بشتاب به سوی خوبی ها ، بشتاب به سوی مهربان ترین مهربانان ، بشتاب به سوی پروردگاری که منتظر ملاقات تو است . این شتاب و عجله برای من زیبا است ، شتابی از جنس زیبایی ، از جنس عشق ...
    سپس قامت بستم و واژه هایی که غذای روحم بود را بر زبان جاری کردم .
    بعد از اتمام ملاقاتم با یکتای هستی بر سجاده مهربانی ها سجده کردم .
    دانه های سبز رنگ تسبیح هم چون الماس هایی درخشان در میان انگشتانم خود نمایی میکرد.
    دانه ها بی حرکت مانده بودند و منتظر بودند ذکر بعدی را بر زبان جاری کنم تا به حرکت در آیند.
    مهرم را بوسیدم و دستانم را به سقف بی ستونش بالا اوردم
    بعد از مصاحبتی عاشقانه با خدا با دلی آرام و تسکین یافته دوباره به خوابی شیرین فرو رفتم آری این نغمه زیبا باعث تسکین دل انسان است.
    الا بذکرالله تطمئن القلوب

  • ۵ نظر
    • انشاء