نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا چه بنویسم» ثبت شده است

نگارش دوازدهم - نثر ادبی با موضوع کودکی من

نگارش دوازدهم - نثر ادبی با موضوع کودکی من 

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

راست می گویند که خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است.او می داند که دلم هوای دنیای شیرین کودکیم را کرده است. او حال چشمان تر مرا درک می کند،پس از ابرهایش قطره های باران را بر زمین جاری می سازد.

با هر قطره باران من نیز اشک می ریزم،مانند کودکی که دلش برای مادرش تنگ شده سپس برای رفع دل تنگی ام دست به قلم می شوم .
سلام ای کودکی من!
احوالت را نمی پرسم چون می دانم حالت از همه ما بهتر است. به یاد داری، تنها شیطنتم کشیدن خط روی دیوار بود....
آن زمان را بخاطر داری که گچ، مداد رنگی و دفتر و تخته، دفتر نقاشی ام بود. اما هرچه بزرگتر شدم، مداد هایم تکامل یافتند و تبدیل به خودکار های بی رحم شدند.
چه خوش بود بازی با بچه های همسایه در کوچه ها ،بی هیچ غم و غصه ای!
چه زود گذشت، هنگامی که با مادرم قهر می کردم و او با وعده ی آب نبات چوبی دلم را بدست می آورد. چه با صفا بود، وقتی با هم کلاسی هایم هم صدا می شدم تا بخوانیم:
باز باران با ترانه، با گهر های فراوان...
ای کودکی!
می دانی، در دنیای دلم خوش به لالایی های آرامش بخش مادر بودم، اما حال باید دلم را به تیک تاک ساعت خوش کنم که عقربه هایش یکی پس از دیگری می گذرند، گویی باهم مسابقه گذاشته اند تا زودتر مرا به خط پایان برسانند و بگویند نقطه، ولی دیگر سرخطی وجود ندارد.
قلم را روی کاغذی که از اشک هایم خیس شده است می گذارم.و
زیر لب زمزمه می کنم:
کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد، کودکانه گریه کرد
شعر قهر قهرم تا قیامت را سرود
آن قیامت که فقط یک لحظه بود
فاصله با کودکی، با ما چه کرد
کاش می شد همچو آواز خوش یک دوره گرد
زندگی را بار دیگر دوره کرد!

نویسنده: زهرا خوش سیما

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم - نوشته ذهنی با موضوع اگر موبایل بال داشت به کجا می رفت؟

    موضوع:اگر موبایل بال داشت به کجا می رفت؟

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    از بچه نوزاد تا پیر مرد هشتاد ساله،وسیله ای در دستمان است که برای یک ثانیه هم از آن جدا نمی شیم.
    یا شاید هم نافمان را با آن بریده باشند،از دست دادن آن مساوی است با فلج شدن،سکته مغزی و قلبی که همه این اصطلاح را می گویند.
    اما از کوه هم سالم تر اند.
    من مطمئنم اگه موبایل بال داشت،حتما از دست همه ی ما فرار می کرد و به نا کجا اباد صعود می کرد.
    صبح خروس خون تا بوق سگ هی می زنیم توی سر و کلش ،ازش کار می کشیم تا موقعی که شارژش تموم بشه.
    بیچاره موقعی که در حال استراحت هم هست ولکن آن نیستیم ، بعضی وقت ها روی کله مستطیلی اش ستاره میچرخه و خاموش می شه،
    دلمون هم رحم نمیاد و باز هم می زنیم توی سر و کلش فکر میکنیم با ضربه زدن روشن می شه.
    وقتی این کارو از طرف هرکی می بینم ،یاد بابام می افتم که وقتی با کنترل شبکه رو عوض می کنه و باطری کار نمیکنه میزنه توی سر و شکم کنترل فکر می کنه باطری اینجوری پر میشه،با این حرکت فقط لبخند ملیح می زنم.
    صفحه سیاه موبایل رو خاموش می بینم ،دکمه خاموش و روشن رو فشار میدم تا اینکه روشن بشه.با دهنی باز روشن می شه با چهره عبوس من و نگاه می کنه.
    من خوشحال نگاش می کنم،با خودش زمزمه می کنه هی الکساندر گراهام بل تو که انقدر منو دقیق ساختی حداقل یه بال هم می دادی که از دست این بشر پیچیده پرواز می کردم و می رفتم.
    بعد از این همه فکر کردن به خودش میاد و میگه هی موبایل جان باز هم روشن شدی حالا روز از نو،روزی از نو .
    البته روزی که نیست همش هنگ کردنه.
    بیایم قدر همه چی که در دسترس و اطرافمونه رو بدونیم و از آنها درست استفاده کنیم و قدر سلامتی رو که بزرگترین نعمت هست،بدونیم.

    نویسنده: مبینا جعفری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس دوم شعر گردانی عشق شوری در نهاد ما نهاد

    نگارش دوازدهم درس دوم شعر گردانی

    موضوع: عشق شوری در نهاد ما نهاد

    شعر گردانی عشق شوری در نهاد ما نهاد - انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - چگونه انشا بنویسم - شعر گردانی سازه نوشتاری

    شور عشق...

    اگر در زندگی هرگز عاشق نشوی انگار هیچ وقت زنده نبودی و طعم زندگی را هرگز نچشیدی.
    عشق طعم ولذت زندگی است.همه ی ما در زندگی حداقل یکبار عاشق شده ایم؛ به خدا،به مادر، به فرزند و...
    نام من ... است؛ چندین سال است که عاشق شده ام،هر گاه او را می بینم برق از چشمانم می رود انگار کور می شوم؛ ضربان قلبم بالا می رود عرق می کنم و دهانم مانند قفسی می شود که نامش مانند بلبلی خوش آواز در دهانم حبس شده است.
    سپیدی صورتش همچو پنیری است که در قالب چهره اش جا خوش کرده است.
    سرخی گونه هایش مثل لاله ای است که غرق در خون نشسته است، گیسوانش آبشاری طلایی، مدتی بود که می خواستم حرف دلم را به او بگویم دلم را به دریا زدم و در یک روز چشمانم را بستم و به او حرف دلم را گفتم. هیچ چیز نگفت خندید و رفت؛ پس از آن خنده،دنیای من در خنده هایش خلاصه شد.آنقدر غرق در خنده هایش شدم که متوجه رفتنش نشدم.

    نویسنده: محمد امین جهانتیغ
    دبیرستان: شهید مفتح
    استان گلستان شهر فاضل آباد
    دبیر: بهمن سلیمانی

    ______________________________________

    عشق شوری در نهاد ما نهاد ...

    عشق مایه ی درد سر است ، این درد سر می ارزد به زیبایی که در عشق پنهان است. عشق شیرین است .مانند نبات که در دهانت آب می شود .باید آن را بدون آن که گاز بزنی و یک جا تمامش کنی ، آرام آرام بمکی تا طعمش را بهتر حس کنی.
    زندگی شاید آن جشنی نباشد که آرزو یش راداشتی. حال که به آن کلبه کوچک ولی باصفا با دیوارهای بی روح که خودت باید آن را با عشق رنگین کنی دعوت شده ای تا می توانی درآن زیبا برقص.
    شاخه و بال هایت را باز کن وبا تمام وجودت ذره ذره عشق را حس کن. اگر قرار است برای دنیای زود گذر زندگی مان را خرج کنیم .بهتراست خرج لطافت یک لبخند یا یک نوازش عاشقانه کنیم.

    نویسنده : مریم اولیایی
    دبیر: خان مهرى عباس زاده
    دبیرستان:شهید غلامی نوخاله

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    عشق شوری در نهاد ما ...

    عشق فطرت الهی دارد عشق من در فوتبال خلاصه میشود ،عشقی که مرا به عالم تفکر برد..نمیدانم شاید عاشق تر از من نیز باشد اما میدانم عشق من از ژرفای دل است.دیدگانم که به لوگوی سرخ رنگ وستاره طلایی اش که به من چشمک میزند می افتد ضربان قلبم از حالت طبیعی خارج میشود ،با افتخار چون سرباز به احترامش می ایستم و اگر کسی نگاه چپی به تیمم کرد رگ غیرتم چنان میزند بیرون که دلم میخواهد سرش را بکوبم به دیوار😁..در همه عشق ها یک وجه مشترک وجود دارد آن هم حال و احوال معشوق است که اگر حالش خوب باشد عاشق شاد است و اگر بد باشد عاشق غمگین ،در ضمن عاشق شدن دلیل نمی خواهد شجاعت هم نمی خواهد فقط دلی میخواهد که هر دم رنگ عوض نکند،تیم من میلیون ها عاشق دارد آن دسته هوادارانی که در فراز و نشیب روزهایش ودر تلخی و شیرینی لحظه هایش در باران و گرما به ورزشگاه میروند و آن دسته که چشمان شان فقط به صفحه نمایش تلویزیون است ،دختران را میگویم دخترانی که حق ندارند معشوق خود را تشویق کنند واز ته دل نام زیبنده اش را عربده بکشند 😒
    با دیدن خیلی از عاشقان فوتبال چه پرسپولیس چه منچستریونایتد و چه ملوان بندر انزلی باید به گزاره (زن را چه به فوتبال )شک کرد ،زنانی که باید مقداری از عطر غیرت شان بر خیلی ها پاشید .عشق همیشه هست عشق به مادر ،وطن و..و چه زیباست عاشق شدن و چه زیباتر پای معشوق ماندن و عاشقانه پا به پایش زیستن.

    نویسنده:مینا خوش نظر
    نام دبیر :خانم نصری
    هنرستان دشت عباس

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    عشق شوری در نهاد ما نهاد ...

    و هنگامی که عشق آفریده شد،زیباترین جاذبه اش سهم چشمانی شد که برق نگاهش از آن دلبری های کسی است که نیمه دیگرت را در آسمان چشمانش پیدا خواهی کرد.
    و دوست داشتنش عطریست که بر دل و جانت آغشته می شود و نامش بر صفحه دلت حک می شود.
    به گفته ی زئوس انسان ابتدا با چهار دست و پا و دو سر آفریده شد.سپس خداوند او را به دونیم کرد، و هرکس نیمه ای بیش نشد. از آن پس است که هرکس به دنبال نیمه گم شده خود می گردد، تا او را پیدا کند و کامل شود.
    حیاتی دوباره می شود آنگاه که الفبای عشق در چشمان کسی شکوفا کند، و پلک که می زند جان به لب می رساند.
    چیستی و چگونه ای که در الفبای جان هیچ کلمه ای مانندت یافت نمی شود. هر چه را جفت و جور میکنم،همتایت نیست.

    نویسنده: رانیا کارگر
    دبیرستان فاطمه زهرا وحدتیه
    دبیر:صغرا مزارعی

  • ۱۸ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس دوم - نوشته ذهنی با موضوع محبت

    نگارش دهم درس دوم

    نوشته ذهنی با موضوع محبت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    محبت کردن را هرکسی می تواند انجام دهد بر همه مجاز است اما انسان ها بعضی اوقات نمی توانند کلمه ی محبت را درک کنند و سرّهایی کوتاه و بلند در تحت آن نهفته است که اگر بنگری محبت به حساب نمی آید به معنای دیگر از روی دوستی یا دشمنی کارشان را پیش می برند اما تنها ادم های کمی پیدا می شوند که محبت را از راه های دوستی به خود تلقین می کنند و دیگران هدفشان دشمنی است می خواهند قضیه را برعکس دوستی انجام دهند. اگر آن کس خرد،عقل،افکار درست و استعداد خود را بیان کند هیچ موقع نمی گوید که مشکلات زندگی مرا از پای در آورده است و کم آورده ام.غ
    باید چراغ امید را که در دل خود پنهان کرده آشکار کند و نور امید که تمام قلبش را فرا بگیرد کلید خوشبختی را بزند و پمپاژ قلب به عشق امید همیشه باشد.[enshay.blog.ir]
    زنبور هنگامی که شهد گل را می مکد آنچه از زندگیش باقی می ماند خاطرات شیرین و مهربانی کردن است.
    باید بعضی اوقات مجبور شوی برای پستی زندگی ،مشکلات بزرگ را تقسیم کنی تا سختی این آسمان هفت رنگ که سقفش رنگ ابی دارد و هر امیدی و نا امیدی،خوشحالی و ناراحتی،غم و اندوه را با خودش به تو واگذار کرده باید تحمل داشته باشی مانند زغال باش،بدبختی هایت را به سیاهی آن و ناراحتی ات را هنگامی که بر روی آتش می گذارند قرمز میشود و می سوزد کسی چه می داند در صندوقچه ی اسرار دل تو چه می گذرد؟ و سفیدی هایی که با یک فوت کردن و یک نگاه می گذرند را به خوشبختی و کمی به خودت عصاره ی امید را تزریق کن.
    شاید خوشبختی هایت را دوس نداری اما با محبت کردن هر غمی می گذرد.
    مواظب باش محبت را به شیوه ی غلط در خودت پرورش ندهی و از روی دوستی انتقام نگیری و غم های زندگیت را با امیدی و محبت تقسیم کن نه با انتقام گرفتن از دیگران.

    نویسنده: محدثه صارمی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا باغچه ی کمک

    موضوع انشا: باغچه ی کمک

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بسیار خسته شده بودند، آفتاب طوری از آسمان می تابید،گویا از آسمان آتش می بارید.پیرزن هم چند بار به آنها گفته بود که به خانه های خویش بروند و استراحت کنند اما آنها گوش نداده بودند.زیرا می دانستند که او به سبزیجات درون باغچه ی خود نیاز دارد. سالها بود که متوجه ی نیاز پیرزن شده بودند و می دانستند که او به پول فروش سبزیهای خود ، نیاز دارد. پس هر روز پس از انجام کارهای خود ، به خانه ی پیرزن می آمدند و به باغچه ی او رسیدگی می کردند و هر گاه موقع چیدن سبزی ها می شد، آنها را می چیدند و به پیرزن می دادند و او هم با فروش آنها ، امورات خویش را می گذراند. چند بار به آنها پیشنهاد پول داده بود ، اما آنها قبول نکرده بودند و بدون هیچ مزدی برای او کار می کردند.
    کمک یعنی همین ، یعنی بدون هیچ چشمداشتی به دیگران کمک کنیم. اما متاسفانه بعضی ها فقط برای کسب شهرت و محبوبیت کاذب ، به دیگران کمک می کنند.آنها باید حضرت علی (ع) را الگو ی خود قرار دهند که بدون هیچ چشم داشتی و به صورت مخفیانه غذا ها را به خانه ی یتیمان می بردند و درب خانه ی آنها را می زدند و برای اینکه شناخته نشوند ، قبل از باز کردن درب از آنجا می رفتند.
    کمک یعنی همین یعنی مخفیانه کمک کردن.این جمله را به یاد داشته باشیم که باید طوری به دیگران کمک کنیم که دست چپمان از دست راستمان با خبر نشود.

    نوشته: صدرا نجفی - دبیرستان علوم ومعارف اسلامی - کلاس هفتم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا باغ پدر بزرگ

    موضوع انشا: باغ پدر بزرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا خوشا سرود نو آیین وساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
    بهار بود . تک درخت سپیدار کهنسال و تنومند درآن سوی باغ خودنمایی می کرد . کلبه زیبا ی پدر بزرگ که از جنس سنگ و چوب بود زیبایی خود را به رخ بینندگان می کشید. دور تا دور باغ را نرده های چوبی حفاظت می کرد .بوی خوشی می آمد بوی گلهای معطر اطراف بود باوزیدن باد صدای هوهویی به گوش می رسید. تک درخت سپیدار تکانی به خود داد و پرندگانی که روی آن نشسته بودند را فراری داد برفهای کوه کم کم داشتند آب میشدند و چهره کوه کم کم داشت نمایان میشد، گیاهان زیادی روی پشت بام کلبه رشد کرده بود که خواص دارویی فراوانی داشتند . امسال سال خوب و پرباری بود همانطور که محصولات زیادی از باغمان برداشت کردیم . من وبرادر بزرگترم و خواهر وپدرومادرم وپدربزرگم باهمکاری یکدیگر کارهای باغ را انجام دادیم. پدر و پدربزرگم زمین را شخم زدند ،من وبرادربزرگم بذرها را پاشیدیم مادرم با سطل مسی کنگره دار قدیمی پدربزرگ برایمان آب می آورد وخواهرکوچکترم همینطور مارا نظاره می کرد .پس ازرنج زیادی محصولات خودرا برداشت کردیم و کار باغ رابه ثمررساندیم. خلاصه امسال سال بسیار خوب وپرثمری بود وبعد از هر سختی آسانی است. [enshay.blog.ir]
    پایان

    نوشته: مهدی مالکی - دبیرستان معارف شهرکرد - پابه هفتم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا دلتنگ کربلا

    موضوع انشا: دلتنگ کربلا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    اربابم ...
    این آرزوی سرخ گذرنامه ی من است
    در زیر پای مهر سفارت لگد شدن
    ساعت حوالی سه صبح بود که بی هوا از خواب پریدم، اولش نفهمیدم کجا قرار دارم، اما بعد از اینکه روی پاهایم ایستادم و نور زیبای گنبد شما از پنجره ی اتاق در برابرم نمایان شد فهمیدم در بهترین جای کره ی زمین ایستادم...
    اندکی اطرافم را نگاه کردم، همه ی اعضای خانواده ام خواب هستند، به اصرار من پدرم هتل را نزدیک به حرم اجاره کرد تا هر زمان که هوای آمدن به کنار شما به سرم زد بتوانم راحت خودم را به حرم برسانم تا به آرامش برسم؛ در همان تاریکی لباس گرمی به تن میکنم و چادر مدل لبنانیم را به سر می اندازم و از هتل خارج میشوم، این خصلت من است، هرگاه دلتنگ میشوم دیگر خودم نیستم، مجنون میشوم و با تمام وجود به سمت کسی می روم که دلم برایش تنگ شده ...[enshay.blog.ir]
    تقریبا دو کوچه با شما فاصله دارم، بی توجه به رهگذرانی که خود را برای نماز صبح آماده می کنند از کوچه ها عبور میکنم و به بین الحرمین میرسم و می مانم که میان دو برادر کدام را انتخاب و به ایشان عرض ارادت کنم، بین الحرمین برای من همیشه زیباترین دو راهی دنیا بوده است ...
    پس از چند ثانیه تصمیم میگیرم به برادر بزرگتر، به اربابم، به شما، سلام دهم؛ دست راستم را روی سینه ام می گذارم و رو به گنبد شما اندکی خم میشوم و زیر لب می گویم: 《السلام علیک یا ابا عبدالله ...》و سپس برمیگردم و عرض ارادتی به علمدار کربلا میکنم، و جایی دقیقا رو به روی گنبد شما در همان بین الحرمین انتخاب می کنم و می ایستم، چند دقیقه ای فقط زل میزنم به گنبد نورانیتان، سپس کتاب دعای کوچکم را از جیب لباسم بیرون می کشم و ناخداگاه بیتی را زمزمه میکنم:《سلام آقا که الان رو به روتونم، من ایستادم زیارت نامه می خونم》 بی اختیار اشک هایم جاری می شود، بی اختیار بغضم به هق هق تبدیل می شود، مانند دختر بچه ای شده ام که از همه ی سیاهی ها به پدرش پناه برده، آری! من از همه ی سیاهی ها به شما که سفیدی مطلقی پناه آورده ام...
    در میان گریه هایم تصاویر نامعلومی از ذهنم عبور می کند، از خواب می پرم، ساعت حوالی سه صبح است، اما اینجا کربلا نیست، اما من در کربلا نیستم ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس دوم

    نگارش یازدهم درس دوم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    موضوع: زمین

    زمین را دوست دارم بخاطر سرسبزی اش،زمین را دوست دارم بخاطر سخاوتمندی اش،زمین رادوست دارم بخاطر گرمای وجودش،زمین را دوست دارم...
    آری زمین را دوست دارم چون زندگی ما انسانها به بند دلش گره خورده است.
    زمین را می توانیم به یک کشتی معلق روی آب وصف کنیم که با یک تلنگرمی تواند مارابه اعماق اقیانوس ها راهی کند.
    اما این نظر انسانهای سنگدل است که جواب خوبی را با بدی می دهند.
    سرفرزندش را قطع می کنیم برای نشستنمان،از چوبش استفاده می کنیم برای نوشتنمان،از برگش استفاده می کنیم برای گوسفندانمان واز چمنش استفاده می کنیم برای بازی و تفریحمان.[enshay.blog.ir]
    می بینید چه بلایی برسرخانواده زمین می آوریم؟
    می بینید خودمان باعث نابودی زمین می شویم؟
    می بینیدوقتی یکی به فرزندتان ناسزا می گوید با چه ادب و اخلاق بدی تلافی می کنید؟
    ولی زمین که اینطور نیست...
    زمین جنسش از عاطفه و سخاوت و احساس های ناب است.
    با اینکه تخریبش را می بیند ولی زندگی انسانها را از تخریب شدن نجات میدهد...
    ووقتی مهمانش میشوی بهتراز دفعه ی قبل به استقبالت می آید و سعی میکند میزبان خوبی باشد.
    امیدوارم روزی بیاید که همه ی ما انسانها فقط به فکر منفعت خودمان نباشیم و کمی هم به جزییات توجه کنیم و اینقدر نسبت به اطرافمان بی تفاوت نباشیم.
    وقتی تاریکی چشمها به سوی روشنایی می روند که فرصت ها ازدست رفته اند و زمین به خاکستر سیاه تبدیل شده است.

    نویسنده: مژگان خواجه

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا شکلات های مادربزرگ

    موضوع انشا: شکلات های مادربزرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روستایی آنطرف تر از شهر، روستایی عاری از هوای آلوده و سیاه شهر و با نواهای نی چوپان، روستایی با مردمان مهربان و ساده، با حال و هوایی کودکانه وبا ظاهر آرام و خلوت اما درونی فعال و پرهیجان

    در حال قدم زدن در روستا هستم صدای کلاغ ها! انگار با هم جشن گرفته اند، صدای آنها بی وقفه در گوشم می پیچد...
    صدای گنجشک هایی که به آدم فرصت نفس کشیدن نمی دهند
    فقط می خوانند و می خوانند .
    یاد خاطرات بچگی ام می افتم
    بازیهای کودکانه ام با هم سن وسالهایم
    از دیوار ها، دار و درخت ها و خانه ها بپرسید همه ی خاطراتشان را با من ساختند.
    اینروزها چقدر آن روز های کودکی برایم دست نیافتنی شده ...
    دوست داشتم دوباره به کودکی برگردم تا با شیطنت روی دیوار حیاط خانه مادر بزرگ یادگاری بنویسم
    دوباره فرصت بالا رفتن از درخت و یواشکی خوردن میوه های همسایه را داشته باشم و بعد از آن معذرت خواهی هایم از همسایه ...
    دوست دارم مزه ی شیرین لذت آب بازی در حوض را دوباره بچشم ...[enshay.blog.ir]
    صد البته طعم ملس بالا رفتن از نردبان برای بازی با بچه همسایه...

    ودر آخر دعوای یواشکی پدر و مادرم باهم که طاقت دیدن بغض کودکانه ام را نداشتند..
    همه ی اینها خاطراتی هستند که آرزوی دوباره اشان درذهنم جاریست
    ولی اینروزها دلم فقط می خواهد به خانه ی مادربزرگ بروم و به جای اینکه بنشینم و گریه کنم تا مادر بزرگ یکی از آن شکلات های خوشمزه اش راکه همیشه در جیبش داشت به من بدهد بنشینم و در چشم های خسته از گذر روزگار مادر بزرگ زل بزنم و حدیث روزهای زنگیش را از نگاهش بخوانم چون دیگر میدانم که فرصت های باهم بودنمان تکرار نخواهند شد.

    نوشته: بیتا غفارپور - آموزشگاه: دبیرستان( دوره اول) نمونه اویسی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا اسب

    موضوع انشا: اسب

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    طبیعت و حیواناتش یکی از فوق العاده ترین نعمت های بزرگ و بی کران خداوند بزرگوار است
    در بین درختان، سبزه زار ها، آسمان ابی، نسیم خنک وکاه های انبوه شده کنار خانه های کوچک و زیبای روستایی، چشمم به اسبی زیبا افتاد
    راستش اسب ها از زیبا ترین حیواناتی هستند که من میشناسم، نجیب، قدرتمند و قوی ،دونده و پر توان ، فقط تعداد کمی از ویژگی های آنهاست
    نزدیکش شدم کره ای بود با چشمان سیاه ،درشت و براق ، یال سفید و سم های کوچک ، خیلی دوست داشتنی بود ،کودکان که با او بازی میکردند اسم آن را ذوالفقار گذاشته بودند در سمت دیگرش یک اسب مشکی بود که با دیدن آن ذوقی در دل من ایجاد شد ، اسب ورزیده و رام شده ای بود ،فکر میکنم از اسب های اصیل ایرانی بود.[enshay.blog.ir]
    اسب های زیادی در آن روستا بودند ترکمن یا ایرانی ،قهوه ای مشکی یا سفید بعضی از آن ها آنقدر زیبا بودند که انگار برای نمایش هستند همهخ آنها هم مادیان هم نریان دست رنج خداوند زیبایی ها بودند
    اما من همان اسب مشکی در دلم خانه کرده بود از نعل های طلایی اش معلوم بود آماده است تا سواری بدهد، سوارش شدم به دل کوه زدیم و در هوای دل انگیز و بی نظیر کوه تماشای روستا فوق العاده بود، آن روز برای من تبدیل به یک روز فراموش نشدنی شد.
    می توان به جرعت گفت زندگی زیباست اگر به خلقیات خداوند بزرگ و بی همتا پی ببریم و از این دنیای گذرا دل بکنیم.

    نوشته: حسین ترابی - خواجه نصیرالدین طوسی _ پاکدشت

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۷ نظر
    • انشاء