موضوع انشا: باغ پدر بزرگ
خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا خوشا سرود نو آیین وساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
بهار بود . تک درخت سپیدار کهنسال و تنومند درآن سوی باغ خودنمایی می کرد . کلبه زیبا ی پدر بزرگ که از جنس سنگ و چوب بود زیبایی خود را به رخ بینندگان می کشید. دور تا دور باغ را نرده های چوبی حفاظت می کرد .بوی خوشی می آمد بوی گلهای معطر اطراف بود باوزیدن باد صدای هوهویی به گوش می رسید. تک درخت سپیدار تکانی به خود داد و پرندگانی که روی آن نشسته بودند را فراری داد برفهای کوه کم کم داشتند آب میشدند و چهره کوه کم کم داشت نمایان میشد، گیاهان زیادی روی پشت بام کلبه رشد کرده بود که خواص دارویی فراوانی داشتند . امسال سال خوب و پرباری بود همانطور که محصولات زیادی از باغمان برداشت کردیم . من وبرادر بزرگترم و خواهر وپدرومادرم وپدربزرگم باهمکاری یکدیگر کارهای باغ را انجام دادیم. پدر و پدربزرگم زمین را شخم زدند ،من وبرادربزرگم بذرها را پاشیدیم مادرم با سطل مسی کنگره دار قدیمی پدربزرگ برایمان آب می آورد وخواهرکوچکترم همینطور مارا نظاره می کرد .پس ازرنج زیادی محصولات خودرا برداشت کردیم و کار باغ رابه ثمررساندیم. خلاصه امسال سال بسیار خوب وپرثمری بود وبعد از هر سختی آسانی است. [enshay.blog.ir]
پایان
نوشته: مهدی مالکی - دبیرستان معارف شهرکرد - پابه هفتم