نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۴۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا با موضوع آزاد» ثبت شده است

انشا از نگاه طنز با موضوع یک روز سرد برفی

موضوع: یک روز سرد برفی

نگاه طنز

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

دلم از ماهِ مهر #عشق می بافد تا در زمستانِ فاصله؛ اجاق خاطره کور نماند!

اوف! یعنی تا یه جمله ی ادبی گفتم پنج کیلو از وزنم کم شد الان شدم ۲۵۰ گرم! چقد ادبی حرف زدن سخته..!
از نظر خودم دیگه همون جمله ی اول واسه ادبی حرف زدن کافی بود ؛ چون استفاده ی #زیاد از جملات ادبی برای شنونده خسته کننده میشه..مگه نه؟!
الان مثلاً این موضوع انشا یعنی چی؟؟😕
اِم! اِم!😕متنی #ادبی درباره ی یک صبح سرد و برفی زمستانی(با حالت اَدا دراوردن خوانده شود)..!😅
همه که تخیلشون خوب نیست که درباره ی این موضوع بتونن تخیلی بنویسن☹️
الان مثلاً اونایی که توو خوزستان در دمای +۳۰ درجه ی سانتی گراد به سر میبرن و اصلا شاید ندونن برف چیه باید توو این صفحه چی بنویسن؟؟🤷🏻‍♀ و الآن جا داره یه صلوات برای موءلف کتاب بفرستیم!
من که ذوق ادبی ندارم که مثه بعضیا بیام بگم : زمستان همچون عروسی آمد و تور خود را پهن کرد و فلان و بهمان! دلار رفته بالا ؛ زمستون تور که گیرش نمیاد هیچ، مانتو شلوار هم گیرش بیاد جای شکر داره!😕(مانتو شلوار میشه #استعاره از باران؛ الان این جمله خودش ادبی بود.😅)
ترجیحاً میخوام به مسائل روز اجتماع توو فصل زمستون بپردازم البته با اجازه ی موءلف کتاب😅
یه بعضیا توو این سوز و سرمای زمستون یه جوری سانروف ماشین رو باز میکنن که انگار مثلاً چی؟!😕داداش اون سانروفِ ماشینت رو ببند سرما نخوری من خودم قول میدم به همه نشونت بدم بگم #پولداری ماشینت هم سانروف داره!
بعد دوباره اگه توجه کنید اون پسرایی که بدن سازی میرن توو این زمستون هم تیشرت آستین کوتاه میپوشن که مثلاً بگن ما هم آررره! جاداره که بهشون بگم: عزیزم! هوا سرده ؛ شما یه کاپشن بپوش روش بنویس : با سابقه ی #شش سال بدنسازی!😅
یه فصل قبل از زمستون که میدونید چیه؟!
پاییزه!
اصلاً همین #سوز و سرما ی زمستون و #خونه نشینی مردم باعث میشه که تعدادِ #پاییزی های مغرور به صورت تصاعدی رشد کنه..!!🙊😬😶
توجه کردین دیگه توو زمستون خبری از برف و بارون نیست؟!🤔
یه جوووری دیگه توو زمستون برف و بارون نمیاد که فکر کنم ابرها هم شدن مثِ خرس های قطبی!
شش ماه میخوابن بهشون خوش میگذره باز شش ماهِ دیگه خوابشون رو تمدید میکنن.
راستی! چند سال پیش توو شهر ما برف اومد!
همین که به ذهنم خطور کرد فردا مدرسه تعطیله؛ یهو برف قطع شد،بارون اومد،برفا آب شد، کم مونده بود نصفِ شبی خورشید هم طلوع کنه!☹️
آخرین ماهِ زمستون اسفنده؛ بگید خب!
در مرحله ی #اول که یه خواهر دارم متولدِ #اسفنده؛ هر روز میاد درباره ی خاصیتِ متولدینِ اسفند میگه(اسفندیا خوشگلن،خوشتیپن،جذابن،مغرورن و...) لامصبا از #منیزیم هم بیشتر خاصیت دارن.
و اما در مرحله ی #بعد یه چیزی که توو اسفند خیلی محسسسوووسسس توو خونه ی هممون به چشم میاد #خونه تکونیه!🤦🏻‍♀
و من یک توصیه به همتون می کنم:
اتاق های خود را بتکانید! قبل از اینکه مادرهایتان آن ها را بتکانند! و چیزهایی پیدا کند که پدرِ شما را بتکاند.😅
و در پایان یک دعا برایِ افرادی که دو نفر دو نفر در هوای سرد زمستان با هم قدم می زنند :
توو این سرما اگه گرمایِ دستِ یارتون رو حس می کنید امیدوارم از ناحیه ی دست فلج شین و رعد و برق بزنه خشکتون کنه به حق پنج تن آل عبا‌‌.

نویسنده: فاطمه جلیل فر

  • ۱۲ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا مازندران همیشه بهشت

    موضوع انشا: مازندران همیشه بهشت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    این دیار همیشه بهشت تیکه ای از وجود من است که خونم با این سر زمین عجین شده و همیشه سبز و زیبایی خاصی دارد و من در این خاک پر رونق ریشه دارم۰یک طرف جنگل و طرف دیگردریا و کوه و رودخانه هایی که در جریان است وامید زندگی می دهدبخصوص بهارش باعطر پیچکهای وحشی و بهار نارنج های را عاشق و مست می کند۰
    گاه گاه صبحهای مه آلودش گلهای وحشی بنفشه کنار جویهای آبش در جنگل
    ۰شالیزارهای پر وسعتش درخت مرکباتش و نارنجهای معطرش به روح و جان ادمی جلایی جانانه می بخشد .
    در تابستان عطرشالیزارانسان را مست میکندومن کسی هستم که با عطر شالی بزرگ شدم دوران کودکی ام را تو شالیزاروتو سایه نشستن و چای آتیشی کنار خانواده گذرانده ام تمام دوران کودکی ام در این سر زمین خوش آب و هواگذراندم و بزرگ شدم سر زمین من بوی شب بوهایش وخاک نم خورده ی حیاط های پر گلش غوغا می کند. [enshay.blog.ir]
    بهار که میشود صبحها باصدای پر ند ه ها از خواب بیدار میشوم و صبح مه آلود زیبای جنگل و نور طلایی خورشید که از لا به لای درختان سر به فلک کشیده نمایان است صدای جریان آب رودخانه و آن نم نم باران و صدای شر شر آب از ناودان گوشم را نوازش میدهدومن در این حوالی سر زمین مادری زندگی میکنم و به خودم می بالم که یک شمالی هستم و پر از حسهای خوب زندگی که در جریان است سر زمین من جانم فدای همه داشتهایت و بوی خاک نم خورد ه ات (شهسوارمن)

    نوشته: فرشته ای از شهسوار

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم - عینک نوشتن با موضوع عینک سبز

    نگارش دوازدهم - عینک نوشتن با موضوع عینک سبز

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بسمه تعالی
    جالب میشود اگرهمه جا سبز باشد.مدرسه،دانش آموزان و آقای روحانی سبز در پوستر پرسش مهر!
    وای چه جالب و سبزانگیز است اگرخورشیدهم سبزباشد.آسمان و ابرهای سبز.
    قصد تمسخر نداریم؛اما چه تفاهمی معلم نگارش بامدرسه ما،از پشت عینک سبز دارد!اوهم مانتو شلواری همرنگ محیط پوشیده که با این عینک سبز،سبزتردیده می شود.
    پرچم ایران رمانتیک و خلاقانه است،به جای سه رنگ فقط از یک رنگ تشکیل شده است.گویی که خودش را همرنگ جماعت کرده است!
    انگار توی حیاط،یک سطل پر، رنگ سبز پاشیده اند.دانش آموزان با موهای چمنی و مانتو شلوار های بلند و گشاد سبز ،مانند لباس شخصیت فیونا در فیلم شرک!
    در اوج آن فکر و خیالات سبز چهارنفر عوامل خارجی وارد مدرسه شدند که در آن حال و احوال عرفانی و با آن عینک رنگی،فکر کردیم لاکپشت های نینجا هستند.لاکپشت هایی که نه لاک داشتند و نه نینجا بودند!
    داشتیم فکر میکردیم که اگر در همین زمان باران بباردقطرات آن نیز سبز دیده میشوند؟در این صورت آیا به قول معروف هوا دو نفره میشود؟وای درختان چه باکلاس شده اند!آنهاهم پیراهن و شلوارشان را ست کرده اند.
    گفتیم و گفتیم اما گاهی باید جور دیگری به زندگی نگاه کردو با لذت به دنیا خندید.نه از روی تمسخرو وقت گذراندن.بلکه برای شادی دل خودمان.مثل ما که امروز روز سبز خوبی را به پایان رساندیم.

    نویسندگان: زهرا توکلی، نرگس جمشیدی، زهراعلیدوستی، زهرا بهرامی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا باغچه ی کمک

    موضوع انشا: باغچه ی کمک

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بسیار خسته شده بودند، آفتاب طوری از آسمان می تابید،گویا از آسمان آتش می بارید.پیرزن هم چند بار به آنها گفته بود که به خانه های خویش بروند و استراحت کنند اما آنها گوش نداده بودند.زیرا می دانستند که او به سبزیجات درون باغچه ی خود نیاز دارد. سالها بود که متوجه ی نیاز پیرزن شده بودند و می دانستند که او به پول فروش سبزیهای خود ، نیاز دارد. پس هر روز پس از انجام کارهای خود ، به خانه ی پیرزن می آمدند و به باغچه ی او رسیدگی می کردند و هر گاه موقع چیدن سبزی ها می شد، آنها را می چیدند و به پیرزن می دادند و او هم با فروش آنها ، امورات خویش را می گذراند. چند بار به آنها پیشنهاد پول داده بود ، اما آنها قبول نکرده بودند و بدون هیچ مزدی برای او کار می کردند.
    کمک یعنی همین ، یعنی بدون هیچ چشمداشتی به دیگران کمک کنیم. اما متاسفانه بعضی ها فقط برای کسب شهرت و محبوبیت کاذب ، به دیگران کمک می کنند.آنها باید حضرت علی (ع) را الگو ی خود قرار دهند که بدون هیچ چشم داشتی و به صورت مخفیانه غذا ها را به خانه ی یتیمان می بردند و درب خانه ی آنها را می زدند و برای اینکه شناخته نشوند ، قبل از باز کردن درب از آنجا می رفتند.
    کمک یعنی همین یعنی مخفیانه کمک کردن.این جمله را به یاد داشته باشیم که باید طوری به دیگران کمک کنیم که دست چپمان از دست راستمان با خبر نشود.

    نوشته: صدرا نجفی - دبیرستان علوم ومعارف اسلامی - کلاس هفتم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا باغ پدر بزرگ

    موضوع انشا: باغ پدر بزرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا خوشا سرود نو آیین وساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
    بهار بود . تک درخت سپیدار کهنسال و تنومند درآن سوی باغ خودنمایی می کرد . کلبه زیبا ی پدر بزرگ که از جنس سنگ و چوب بود زیبایی خود را به رخ بینندگان می کشید. دور تا دور باغ را نرده های چوبی حفاظت می کرد .بوی خوشی می آمد بوی گلهای معطر اطراف بود باوزیدن باد صدای هوهویی به گوش می رسید. تک درخت سپیدار تکانی به خود داد و پرندگانی که روی آن نشسته بودند را فراری داد برفهای کوه کم کم داشتند آب میشدند و چهره کوه کم کم داشت نمایان میشد، گیاهان زیادی روی پشت بام کلبه رشد کرده بود که خواص دارویی فراوانی داشتند . امسال سال خوب و پرباری بود همانطور که محصولات زیادی از باغمان برداشت کردیم . من وبرادر بزرگترم و خواهر وپدرومادرم وپدربزرگم باهمکاری یکدیگر کارهای باغ را انجام دادیم. پدر و پدربزرگم زمین را شخم زدند ،من وبرادربزرگم بذرها را پاشیدیم مادرم با سطل مسی کنگره دار قدیمی پدربزرگ برایمان آب می آورد وخواهرکوچکترم همینطور مارا نظاره می کرد .پس ازرنج زیادی محصولات خودرا برداشت کردیم و کار باغ رابه ثمررساندیم. خلاصه امسال سال بسیار خوب وپرثمری بود وبعد از هر سختی آسانی است. [enshay.blog.ir]
    پایان

    نوشته: مهدی مالکی - دبیرستان معارف شهرکرد - پابه هفتم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا دلتنگ کربلا

    موضوع انشا: دلتنگ کربلا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    اربابم ...
    این آرزوی سرخ گذرنامه ی من است
    در زیر پای مهر سفارت لگد شدن
    ساعت حوالی سه صبح بود که بی هوا از خواب پریدم، اولش نفهمیدم کجا قرار دارم، اما بعد از اینکه روی پاهایم ایستادم و نور زیبای گنبد شما از پنجره ی اتاق در برابرم نمایان شد فهمیدم در بهترین جای کره ی زمین ایستادم...
    اندکی اطرافم را نگاه کردم، همه ی اعضای خانواده ام خواب هستند، به اصرار من پدرم هتل را نزدیک به حرم اجاره کرد تا هر زمان که هوای آمدن به کنار شما به سرم زد بتوانم راحت خودم را به حرم برسانم تا به آرامش برسم؛ در همان تاریکی لباس گرمی به تن میکنم و چادر مدل لبنانیم را به سر می اندازم و از هتل خارج میشوم، این خصلت من است، هرگاه دلتنگ میشوم دیگر خودم نیستم، مجنون میشوم و با تمام وجود به سمت کسی می روم که دلم برایش تنگ شده ...[enshay.blog.ir]
    تقریبا دو کوچه با شما فاصله دارم، بی توجه به رهگذرانی که خود را برای نماز صبح آماده می کنند از کوچه ها عبور میکنم و به بین الحرمین میرسم و می مانم که میان دو برادر کدام را انتخاب و به ایشان عرض ارادت کنم، بین الحرمین برای من همیشه زیباترین دو راهی دنیا بوده است ...
    پس از چند ثانیه تصمیم میگیرم به برادر بزرگتر، به اربابم، به شما، سلام دهم؛ دست راستم را روی سینه ام می گذارم و رو به گنبد شما اندکی خم میشوم و زیر لب می گویم: 《السلام علیک یا ابا عبدالله ...》و سپس برمیگردم و عرض ارادتی به علمدار کربلا میکنم، و جایی دقیقا رو به روی گنبد شما در همان بین الحرمین انتخاب می کنم و می ایستم، چند دقیقه ای فقط زل میزنم به گنبد نورانیتان، سپس کتاب دعای کوچکم را از جیب لباسم بیرون می کشم و ناخداگاه بیتی را زمزمه میکنم:《سلام آقا که الان رو به روتونم، من ایستادم زیارت نامه می خونم》 بی اختیار اشک هایم جاری می شود، بی اختیار بغضم به هق هق تبدیل می شود، مانند دختر بچه ای شده ام که از همه ی سیاهی ها به پدرش پناه برده، آری! من از همه ی سیاهی ها به شما که سفیدی مطلقی پناه آورده ام...
    در میان گریه هایم تصاویر نامعلومی از ذهنم عبور می کند، از خواب می پرم، ساعت حوالی سه صبح است، اما اینجا کربلا نیست، اما من در کربلا نیستم ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا شکلات های مادربزرگ

    موضوع انشا: شکلات های مادربزرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روستایی آنطرف تر از شهر، روستایی عاری از هوای آلوده و سیاه شهر و با نواهای نی چوپان، روستایی با مردمان مهربان و ساده، با حال و هوایی کودکانه وبا ظاهر آرام و خلوت اما درونی فعال و پرهیجان

    در حال قدم زدن در روستا هستم صدای کلاغ ها! انگار با هم جشن گرفته اند، صدای آنها بی وقفه در گوشم می پیچد...
    صدای گنجشک هایی که به آدم فرصت نفس کشیدن نمی دهند
    فقط می خوانند و می خوانند .
    یاد خاطرات بچگی ام می افتم
    بازیهای کودکانه ام با هم سن وسالهایم
    از دیوار ها، دار و درخت ها و خانه ها بپرسید همه ی خاطراتشان را با من ساختند.
    اینروزها چقدر آن روز های کودکی برایم دست نیافتنی شده ...
    دوست داشتم دوباره به کودکی برگردم تا با شیطنت روی دیوار حیاط خانه مادر بزرگ یادگاری بنویسم
    دوباره فرصت بالا رفتن از درخت و یواشکی خوردن میوه های همسایه را داشته باشم و بعد از آن معذرت خواهی هایم از همسایه ...
    دوست دارم مزه ی شیرین لذت آب بازی در حوض را دوباره بچشم ...[enshay.blog.ir]
    صد البته طعم ملس بالا رفتن از نردبان برای بازی با بچه همسایه...

    ودر آخر دعوای یواشکی پدر و مادرم باهم که طاقت دیدن بغض کودکانه ام را نداشتند..
    همه ی اینها خاطراتی هستند که آرزوی دوباره اشان درذهنم جاریست
    ولی اینروزها دلم فقط می خواهد به خانه ی مادربزرگ بروم و به جای اینکه بنشینم و گریه کنم تا مادر بزرگ یکی از آن شکلات های خوشمزه اش راکه همیشه در جیبش داشت به من بدهد بنشینم و در چشم های خسته از گذر روزگار مادر بزرگ زل بزنم و حدیث روزهای زنگیش را از نگاهش بخوانم چون دیگر میدانم که فرصت های باهم بودنمان تکرار نخواهند شد.

    نوشته: بیتا غفارپور - آموزشگاه: دبیرستان( دوره اول) نمونه اویسی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا اسب

    موضوع انشا: اسب

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    طبیعت و حیواناتش یکی از فوق العاده ترین نعمت های بزرگ و بی کران خداوند بزرگوار است
    در بین درختان، سبزه زار ها، آسمان ابی، نسیم خنک وکاه های انبوه شده کنار خانه های کوچک و زیبای روستایی، چشمم به اسبی زیبا افتاد
    راستش اسب ها از زیبا ترین حیواناتی هستند که من میشناسم، نجیب، قدرتمند و قوی ،دونده و پر توان ، فقط تعداد کمی از ویژگی های آنهاست
    نزدیکش شدم کره ای بود با چشمان سیاه ،درشت و براق ، یال سفید و سم های کوچک ، خیلی دوست داشتنی بود ،کودکان که با او بازی میکردند اسم آن را ذوالفقار گذاشته بودند در سمت دیگرش یک اسب مشکی بود که با دیدن آن ذوقی در دل من ایجاد شد ، اسب ورزیده و رام شده ای بود ،فکر میکنم از اسب های اصیل ایرانی بود.[enshay.blog.ir]
    اسب های زیادی در آن روستا بودند ترکمن یا ایرانی ،قهوه ای مشکی یا سفید بعضی از آن ها آنقدر زیبا بودند که انگار برای نمایش هستند همهخ آنها هم مادیان هم نریان دست رنج خداوند زیبایی ها بودند
    اما من همان اسب مشکی در دلم خانه کرده بود از نعل های طلایی اش معلوم بود آماده است تا سواری بدهد، سوارش شدم به دل کوه زدیم و در هوای دل انگیز و بی نظیر کوه تماشای روستا فوق العاده بود، آن روز برای من تبدیل به یک روز فراموش نشدنی شد.
    می توان به جرعت گفت زندگی زیباست اگر به خلقیات خداوند بزرگ و بی همتا پی ببریم و از این دنیای گذرا دل بکنیم.

    نوشته: حسین ترابی - خواجه نصیرالدین طوسی _ پاکدشت

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۷ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا درخت آلوچه حیاط خانه ما

    موضوع انشا: درخت آلوچه حیاط خانه ما

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ناگهان بادی وزیدن کرد و آن درخت،
    همان درختی که هر ساله بهارش عروس و شکوفا بود، تابستانش بارور، خزانش برگ ریزان و زمستانش برهنه و عریان
    همان درخت تنومندی که سال ها استوار مانده بود و شادی و تلخی های بسیاری به خود دیده بود .در باور نمی گنجد که اینگونه فرو ریخته باشد.
    آنقدر تلخ بود که آسمان رعدی زد و غرش کرد به هنگام فرو ریختن بغضش را به آسمان داد و
    ترکید...[enshay.blog.ir]
    سایه اش را از سر گل های سرخ محمدی باغچه مان کم کرد و جای خود را آنقدر خالی کرد که نمیتوان با چیزی پرش کرد
    به روایتی عطایش را به لقایش بخشید و رفت
    خواهان دمی سکوتم برای تنهایی اش
    سکوت برای بی کسی هایش
    سکوت برای آن توفند تند بی رحم
    برای لرزیدنش، شکستنش
    نعره های گوش خراش آسمان
    لرزیدن دل هایمان
    شکستن بغض هایمان
    شکستن بغض هایمان...

    نویسنده: پروشات عدنانی، دوازدهم انسانی - دبیرستان پورنگ، بابل

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا مسئله ریاضی

    موضوع: مسئله ریاضی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    من بعضی وقتا گنگم،بعضی وقتا گویاویا خیلی وقت مشکل.
    من برای خیلی ها اهمیت ندارم ولی آنان نمی دانند راز زندگانی در من نهفته است.رازهایی که در اعدادم پنهانند و راه آشکار سازی آنان خطوطی مبهم.

    وقتی به من می نگری و می گویی:《وای چقدر سخت است.》،من مغرور می شوم ولی وقتی مدادت رازم را آشکار می کند،در واقع غرورم را می شکند.پس بدان غرور شکستنیست. پس هیچ وقت مغرور نشو.[enshay.blog.ir]

    وقتی تنهایی،به من بنگر تا بدانی روزی آن را به در خواهی کرد. من وقتی تنها می شوم در خودم ضرب می شوم و مساوی تنهایی را می راند.

    کینه آفتی در وجود من است که رادیکال آن را با مجزورش نابود می کند.
    دوستانی از جنس صفر مرا صفر می کند و دوستانی از جنس یک هم اندازه من می شوند. پس دوستان خوب و بد این چنین در زندگیت اثر می گذارند.

    هنگامی که غرور،تنهایی و کینه سراغت می آیند،به من اهمیت ده تا رازهای نهفته در تو را برایت آشکار کنم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء