نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۴۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا با موضوع آزاد» ثبت شده است

انشا با موضوع سفر با کرونا

انشا با موضوع سفر با کرونا

انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

هنوز درگیر بیماری مرگ بار و فراگیر کرونا هستیم . نگرانی جدی این است که بخشی از مردم ،در اثر کرونا در بدترین شرایط به سر می برند یا جانشان را از دست داده اند . حالا کرونا برای سیاحت،تجارت،زیارت و استراحت به شهر های مختف ایران سر می زند .
در تمام طول مسیر برایم صحبت می کند از علاقه اش به امدن به ایران می گوید.می گوید :( در این سفر مردمانش از مردمان چین برایم دلچسب تر بودند و تاکل کشور را درگیر نکنم بی خیال نمی شوم . احساس می کنم با امدنم به معنای رهایی و ازادی بوده ام و در همین روز های ابتدایی با حمایت شما مردم غیور و مهربان ایرانی که با عدم رعایت اصول بهداشتی و درمانی پشتیبان و یاور من بوده اید ؛ موفق به تعطیلی مدارس ، اداره ها و آزادی هزاران زندانی شده ام .)
و حالا من ،کرونا ووهانی را به خیابان های مازندران می آورم و به او نشان می دهم که چگونه رنگ را از زندگی و دنیایمان برداشته است.
خیابان هایی که سال پیش همین موقع پراز سرو صدا و قیل و قال دستفروشان بود . خیابان هایی که هنوز صدای شور و شوق بچه ها از خرید لباس و کفش نو را انعکاس می دهد و چراغ هایش به امید روز روشن چشمک می زند . از لابلای کوچه هایش بوی سبزی تازه ،ماهی سفید ، سنبل می آید .
کاسه های سفالی ابی که ماهی قرمز دلش لک زده درونش بچرخد ....
اسفند برای من سراسر شور و هیجان بود سرو صدای بازار ، فریاد های شادی فروشندگان با رنگ های نشاط اور و عطر مست کننده میوه ها ..
اسفند برای من پریدن از روی اتش گرم دوستی بود آتشی که قرار بود تمامی سختی ها و غم های امسالمان را درون خود بسوزاند .اسفندی که بدون واهمه و دغدغه از زنده ماندن و نماندن در خیابان ها دور دور می کردیم و بدون ترس گرمای بوسه هایمان را نثار همدیگر می کردیم . و حالا خیابان های سوت و کور و مغازه های بسته و داروخانه هایی که بدون استثنا کاغذ (ماسک ،الکل،ضد عفونی کننده موجود نیست را چسبانده اند )خیابان هایی که هوایش خفه است و بوی تنش و ناآرامی می دهد .
کرونا تنها یک ویروس است و می دانیم روزهای سختی را با او گذراندیم ، اما بدانید خودمان بودیم که باعث شیوع بیشتر بیماری کرونا شدیم ، مابودیم که با سه روز تعطیلی به شمال سرازیر شدیم و مازندران را درگیر کردیم و ما بودیم که با قرنطینه نکردن قم باعث بزرگ تر شدن مشکل شدیم و همچنین ما بودیم که چندین طلبه ی چینی وارد ایران کردیم .! پس کرونا فارغ از بحث احساسی به ما یاد داد که گاهی سهل انگاری و بی فرهنگی های مردمان باعث بزرگتر شدن مشکل می شود و همین ما جمع می شویم و ملت ۸۰ میلیونی ایران را تشکیل می دهیم که از دست مسئولین حرص می خوریم ..
نمی دانم قراره تاکی با ما باشی و نمی دانم قراره بهار امسال ما در زمستان بماند یا خیر .. ولی میدونم باتو آینده ی درخشانی در انتظارمان نیست. اما این را خوب بدان ..خوب بدان که من تلافی می کنم و من انتقام تمام بغل ها و بوسه هایی که تو مانعشان شدی را می گیرم و من بعد از تو تمام عزیزانم را به تلافی این روز ها سخت به سینه می فشارم.

نویسنده :نگار آبدنگچی
پایه یازدهم فتوگرافیک
هنرستان راهیان نور
شهرستان ساری

_____________________________________

موضوع: سفری با کرونا در شمال سرسبز

انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - انشا با موضوع آزاد

چند روزی از شیوع #ویروس_کرونا در ایران گذشته بود که وضعیت اضطراری اعلام شد و اول باعث تعطیلی مدارس و بعد هم تعطیلی مطلق ادارات کل کشور شد. برادرم تا وقتی که به سرکار می رفت، به ما توصیه می کرد که از خانه بیرون نرویم و به توصیه های ایمنی گوش دهیم. ولی البته این توصیه ها تا وقتی بودند که هنوز ادارات تعطیل نشده بودند!
بعد از اعلام تعطیلی ادارات برادرم شبیه #کووید_19 شد و انتقال سریع از مکانی به مکان دیگر را از او آموخت! همین باعث شد که تصمیم سریع برای ترک تهران بگیرد و به سمت #شمال روانه شویم!
در راه که به درخواست پدر می خواستیم از اتوبان تهران-شمال برویم و زودتر به مقصد برسیم، در حال خوشگذرانی بودیم... چون می دانستیم وقت زیادی برای خوشگذرانی در راه با این اتوبان تازه تاسیس شده که راه را نصف کرده بود نداریم!!!
وقتی که با عوارض سی هزار تومانی مواجه شدیم و وقتی هم که فهمیدیم رانش زمین در فاز 4 این اتوبان اتفاق افتاده است، همه نگاه ها به سمت پدرم برگشت! پدرم در همان حالت گفت:« باشه! باشه! از سمت فیروزکوه میریم!!!»
در بین راه ایستادیم تا چیزی بخوریم. رفته بودم تا جعبه نسکافه را باز کنم تا کمی درست کنیم و بخوریم. موجودات ریزی را روی آن دیدم... آن را در دستم گرفتم و چشمانم را چند بار باز و بسته کردم... فکر کردم نکند نزدیک بینی ام هم مثل دور بینی ام مشکل دار شده است!!! ولی نه... درست می دیدم... این موجودات ریز انگار همان #کرونا_ویروس ها بودند!!!
ولی کمی با خودم فکر کردم که این ویروس ها حدود 80 بار کوچکتر از سلول ها هستند و ما بدون چشم مسلح نمی توانیم آنها را ببینیم. پس چطور من آنها را می دیدم؟!؟! با خودم فکر کردم که شاید نکند در خواب هستم و یا دست کم چشم بصیرت پیدا کرده ام!!!!!
جالب اینجاست که آنها با هم شروع به صحبت کردن کرده بودند:« خوبه دیگه!!! الان که به بدن این خونواده بریم که توی سفر هستن، می تونیم گسترش بهتری داشته باشیم!!!»
وقتی که برادرم خواست جعبه نسکافه را بردارد که داخل آب جوش بریزد، آن را از دستش گرفتم و به پایین دره گردنه گدوک انداختم!!! برادرم گفت:« چیکار میکنی؟!» گفتم:« باید زود برگردیم! باید گوش میدادیم به حرف ها و توصیه ها و از خونه بیرون نمیومدیم!!!»
برادرم گفت:« چی شد یهو؟ چرا اینجوری شدی؟» گفتم:« باید برگردیم! فهمیدی؟ اگه شما نمیاین من خودم میرم!!!»
بالاخره با پافشاری من، به سمت تهران برگشتیم. یادمه موقعی که خانوادم موافقت کردن که به سمت خونه برگردیم، ویروس ها داشتن با هم صحبت میکردن:« این دختره نذاشت که ما به خواستمون برسیم! باید خودشو خانوادشو مبتلا کنیم!!!»
بهشون با افتخار گفتم:« اگه چهار نفر از خانواده من مبتلا به شماها بشن، بهتر از اینه که ایرانم و جهانم درگیر شماها بشن!!!»
ما همه با هم #کرونا_را_شکست_میدهیم!!!

نوشته: حانیه شهریاری،
دبیرستان شاهد اقتدار

_____________________________________

موضوع: سفری با کرونا در شمال سرسبز

انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - انشا با موضوع آزاد

یک شب عادی بود،مثل همیشه.بادی سردی درون غار می وزید اما گرمای گپ و گفت درون غار از سرمای هوا می کاهید.شاید از خودتان بپرسید من که هستم؟نه بحث از انسان های اولیه است نه از خون آشامان درون غار .فقط من هستم کرونا.البته اسم شناسنامه ای ام (کووید ۱۹)است ،اما کرونا صدایم می زنند.
برویم سر اصل مطلب.خانه ای کوچک در بدن یک خفاش داشتم و با بقیه دوستانم در بدن دیگر خفاشان زندگی می کردیم.اما همه چیز از بحث همان شب شروع شد،بحثی عجیب از موجودی به نام انسان.هیچ یک از ما کرونا ها نتواسته بود یک انسان را ببیند یا وارد آن شود.
در آن بحث پر محتوا غرق شده بودیم که ناگهان دو سایه وارد غار شدند ،خیلی راحت چند تا از خفاش ها را گرفتند درون کیسه ای انداختند و رفتند.خفاش من هم جزو آن ها بود.
سفر طولانی بود انتظار داشتم از هر جا سر درآورم جز جایی به اسم رستوران.از خط عجیب و غریب و چشم های بادومی و اطلاعات سرشارم فهمیدم در کشوری به اسم چین هستم.تا به خودم آمدم دیدم که خانه ام پخته شده و من درون ظرف سوپ شناورم و برای بقا می جنگم.آخه سوپ خفاش هم مگر غذاست؟
به میز کناری ام نگاهی کردم،رفیق گرمابه گلستانم یعنی آنفولانزایH1 N1را دیدم،میز بعدی پسرخاله ام ویروس سرما خوردگی رادیدم .خلاصه که تمام آشنایان و دوستانم را در آن رو ملاقات کردم.بیشتر شبیه اجتماع انواع ویروس ها بود نه رستوران.تا یادم نرفته بگویم معلم اول دبستانم یعنی ویروس ابولا را دیدم نسبت به قبل وضعش خیلی بهتر شده بود و حالا دیگر ما را تحویل نمیگرفت.
تا به خودم آمدم آن انسانی که خیر سرش یک فرد فهمیده به نظر می رسید مرا همراه با کله ی آن خفاش فلک زده داخل قاشق گذاشت و به سمت دهانش برد و بعد همه جا تاریک شد.
۲ دلیل مرا برای تبدیل شدن به یک قاتل زنجیره ای ترغیب می کرد۱=انتقام از انسان ها ۲=شهرت.من هم مثل هر موجود دیگری عاشق شهرت بودم و حالا چه فرصتی بهتر از این ؟خیلی زود تکثیر شدم و ظرف چند روز چین را به دست گرفتم .بیشتر تکثیر شدم و همراه کالاهای صادراتی به کشور های دیگر رفتم.
خودم به یک سوهان قم چسبیدم و سفرم را شروع کردم.می گفتند ایران کشور زیبایی است،پس من هم یک تور ایران گردی برای خودم ترتیب دادم.بعد از چند روز گشت و گذار در قم همراه یک دانش آموز به خانه رفتم.یک بالشتک فلزی دستش گرفت و سریع با انگشتانش روی آن ضربه می زد.می خواستم بگویم مگر خوددرگیری داری بچه؟اما دیدم نوشته هایی در صفحه ی آن نمایان شد‌.فارسی ام زیاد خوب نبود اما فهمیدم این بچه از تعطیلی مدارس ذوق مرگ شده است.
به شهر های دیگر سر زدم،به اصفهان که رسیدم از یک ویروس ناآشنا آدرس تهران را پرسیدم.جوری به من آدرس داد که نزدیک بود با اولین پرواز برگردم چین اما خوشبختانه پرواز ب تاخیر پنج ساعته روبرو شد و من هم فهمیدم که اشتباه آمده ام . برایم خیلی عجیب بود،مردم ایران چه قدر راجبم جک ساخته بودند!خیلی از آن ها ابراز خوشحالی می کردند که قرار نیست در روزی به اسم عید هم دیگر را ببیند.همه شان خوشحال بودند اما در تنهایی شان که می رفتی همه دگیر مشکلات بودند.اوایل فکر می کردم دوستم دارند اما وقتی جمله هایی از قبیل(لعنت بهت کرونا،دم عیدی این ویروس دیگه چی بود،حاضرم امتحان ریاضی بدم و برم مدرسه ولی این کرونا بره،از خونه دیگه بدم میاد،آخه امتخان آنلاین چی میگه دیگه،آخه سوپ خفاش هم غذاس،)کاملا ثابت کرد که مرا دوست ندارند.
البته غم را در چهره ی دانش آموزی دیدم که ساعت ده و نیم شب پای شبکه آموزش خوابش برده بود به خاطر او هم که شده بود باید کاری میکردم چون صدای خروپفش بدجوری در خانه طنین انداز شده بود.دیگر وقتش بود بار و بساطم را جمع کنم و بروم. دیگر دوره ی من هم به سر رسیده بودم.با اولین پرواز به همدان و غار علیصدر رفتم و به خفاش های آن ها پناه بردم ،ایرانی ها هم مانند من به سوپ خفاش لعنت میفرستادند پس از خورده شدن در امان بودم.کنجی نشستم و با خودم گفتم "خوشا به حال آنان که محبوب اند نه مشهور"و به حال خود گریستم.

نوشته: کیمیا کریمی،
دبیرستان شاهد اقتدار ملارد

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع مقایسه چشم و عشق

    انشا با موضوع مقایسه چشم و عشق

    انشا مقایسه ای - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا با موضوع آزاد - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم

    بعضی از چشم ها دریایی هستند و پرازتلاطم، بعضی عسلی و پراز شیرینی ، چشم آنچه را میبیند باور میکند... عشق اما باور نمیکند آنچه را چشم باور دارد... چشم ها میدانند چگونه ببینند
    چگونه سخن بگویند، چگونه تورادر موج های خروشانشان بالا و پایین کنند... عشق اما دست و پاچلفتی، نگران و مضطرب است، ناگهانی می آید و ناگهانی میرود ، سراز پانمیشناسد. گاهی آنقدر میماند که زبانزد میشود و گاهی آنقدر زود میرود که نام هوس را می گیرد. بعضی از چشم ها پراز عشق هستند وبعضی از عشق ها خالی از چشم
    چشم های عاشق پاک و مقدس اند، پرنور و درخشان اند ، به دلت می چسبند ودر تاروپودت اثر میکنند ولی عشق های بی چشم اما نادان اند و جاهل ، دل فریب و زودباور، رنجور و ناتوان....[enshay.blog.ir]
    بعضی چشم ها دروغ گویند و بعضی راستگو، بعضی فریبنده و بعضی پاک و بی ریا... بعضی چشم ها خلاصه ی داستان های درام و عاشقانه هستند و بعضی از عشق ها خلاصه ای از داستان هایی ساده و معمولی... امان از چشمهایی که درد عشق را هویدا کردند و امان از عشق هایی که مانند رازی در چشم ها پنهان ماندند ..‌.

    نوشته: فرشته جعفری
    مدرسه امیرکبیر
    دبیر:خانم اسکندری

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع مقایسه کرونا و معلم

    انشا با موضوع مقایسه ی کرونا و معلم

    انشا موضوع ویروس کرونا - انشا در مورد ویروس کرونا - نوشتن انشا - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا با موضوع آزاد - انشا مقایسه ای

    به نظر من هرکسی که بتواند به ما چیزی یاد بدهد چه کم و چه زیاد معلم ماست.
    خب،کرونا برای تدریس از چین یک بلیط گرفت و به کشور ما امد .کلاس های استاد کرونا مثل کلاس های استاد های معروف و مشهور آزمون کنکور همیشه شلوغ بود و از پیر و جوان، در آن کلاس درس می خواندند .
    کرونا مثل دبیر های خیلی سختگیر بود به طوری که حتی کسی جرئت نزدیک شدن به اورا هم نداشت!.
    در هر کلاسی بچه های تنبل و زرنگ وجود دارند، در آن کلاس هم بچه های تنبل با نمرات زیر ده تجدید شدند و حتی جانشان را هم از دست دادند و باقی بچه ها هم با نمرات قابل قبول ،قبول شدند .
    از انجایی که ما دانش اموز ها عادت داریم برای درس های سخت و معلم های سختگیر وقت بیشتری بگذاریم درس های استاد سختگیرمان کرونا رو هم به خوبی فهمیدیم .
    کرونا مثل معلم ها کلی درس به ما یاد داد ! یاد داد آغوش دوستامنان اول صبحی چقدر مزه میداد ،مهمانی های خانوادگی و جشن های کوچک دوستانمان چقدر خوب بود و چقدر میخندیدیم باهم .چقدر همه چیز خوب بود و چقدر آسان چیز هایی که اسان بدست اورده بودیم رو از دست دادیم .
    خب کرونا هم می رود و ما مثل تمام درس هایی که تا به الان قبول شدیم ، این را هم طی خواهیم کرد. مهم این است که شاید بشود گفت مهم ترین درس زندگیمان همین است که قدر داشته هایمان را داشته باشیم.

    نوشته: سنا عربانی نژاد
    دبیر: خانم طاهره خباز
    دبیرستان شاهد رشت

    ___________________________________

    انشا با موضوع مقایسه ی کرونا و معلم

    انشا موضوع ویروس کرونا - انشا در مورد ویروس کرونا - نوشتن انشا - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا با موضوع آزاد - انشا مقایسه ای

    .. یا لطیف
    کرونا یک معلم است. معلم خوبی هم هست اما شیوه تدریسش کمی اشکال دارد. او آموزگار مهربانی است که می خواهد با وحشت افکنی و لرزه انداختن به تن ما دانش آموزان٬ تلنگری به قلب های غم آلوده ما بزند تا قدر با هم بودن هایمان را بیشتر بدانیم.
    این روزها که بیشتر در خانه هستم و ارتباط کمتری با آدم ها دارم گویا تکه ای از وجودم را گم کردم. حال دلم خوب نیست و ذهن به هم ریخته ام بدجور احساس تنهایی می کند. سخت نیازمندم کسی را در آغوش بکشم. گاهی اوقات یاد روزهایی می افتم که با بهانه های الکی از دورهمی های ساده خانوادگی سر باز می زدم و لذت وصف ناپذیر این رابطه ها را از خودم دریغ می کردم. امروز حاضرم همه دارایی ام را بدهم و در ازایش به آن روزها برگردم. ای کاش می‌شد در زمان سفر کرد و به گذشته ها رفت. دیگر طاقت ندارم. روح غبار گرفته ام خسته است. دلش اندکی آغوش گرم با چاشنی خنده های دلبر می خواهد.
    اگر کرونا نبود شاید هیچوقت ارزش لایتناهی این لحظات را درک نمیکردم. کرونا جان ، معلم عزیز از تو برای این درس بزرگی که به همه ما دادی ممنونم. تو به ما یادآور شدی لحظه ای در کنار عزیزان بودن کیمیایی است که هیچ کجای جهان یافت نمی‌شود.
    این روزها فقط می توانم بگویم:
    «دلبرجان ٬ منتظر آغوشم باش»

    نوشته: فائقه سیدعلیپور
    دبیر: سرکار خانم دانشور

    ___________________________________

    انشا با موضوع مقایسه ی کرونا و معلم

    انشا موضوع ویروس کرونا - انشا در مورد ویروس کرونا - نوشتن انشا - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا با موضوع آزاد - انشا مقایسه ای

    وقتی سرو کله ی کرونا در سر و کلیه ها هویدا شود ،مدرسه ها تعطیل و محصل ها مسرورند! هنگامی که معلم در مدرسه حضور پیدا کند، کلاس ها تشکیل و چهره ها مکسورند!

    معلم وقتی وارد کلاس وارد شود همه بر می خیزند و و دوباره می نشینند اما کرونا وقتی وارد ملاج گردد، بعضی ها می نشینند ولی دیگر بر نمی خیزند!

    معلم بچه های تنبل و ضعیف را می اندازد ولی کرونا سالخوردگان ناتوان و نحیف را می اندازد!

    معلم هرکس را بیندازد نیازی به تشییع جنازه نیست لیکن کرونا هر کس را بیندازد دیگه کسی به تشییع جنازه اش نمی رود !

    معلم اول در می زند بعد وارد کلاس می شود ولی کرونا اول وارد می شود بعد در و پیکر را به هم می زند!

    معلم ها به خاطر ضمانت ،بانک ها را شلوغ و پردرآمد می نمایند ولی کرونا به خاطر خباثت بانک ها را خلوت و بی طراوت می نماید!
    کرونا فقط یک بار یقه ی آدم را می گیرد یا آدم از دستش در می رود یا می میرد؛ ولی معلم هر هفته یقه ی محصل بیچاره را می گیرد!
    معلم ابتدا حضور و غیاب را انجام و لیست غایبین را برای مدیر می نگارد اما کرونا ابتدا برای همه "حاضری" می زند و بعد لیست اخراجی ها را به عزرائیل می سپارد!

    کرونا از راه دهان و دماغ خانه ی دل ها را می جوید ولی معلم از راه کلاس مغز بچه ها می شوید!

    کرونا از حقوق و طرح رتبه بندی محروم است ولی معلم، اللهیار ترکمن دارد که یک و نیم تا میلیون به حقوقش می افزاید! (الله نگهدارش با این صداقت و پشت کارش)

    مدرسه وقتی تعطیل می شود معلم با ساز و کرنا می گوید:
    آخ جون!

    کرونا وقتی جان کسی را می گیرد،به زبان چینی می گوید:
    جان هان چون!

    برودت دماا ، لغزندگی معابر و جاده ها فعالیت کرونا را دو چندان می نماید ولی تدربسی معلم را دچار نقصان می نماید!

    کرونا از ووهان پرواز می کند تو سوهان و آنگهی در کوهان؛ معلم از دبیرستان پر باز می کند به سوی هنرستان!‌

    نوشته: محمد مرادی،ناحیه ۲ همدان

  • ۴ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ویروس کرونا

    انشا با موضوع ویروس کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - enshay.blog.ir

    قلم من امروز سر باز کرده؛سر باز کرده تا بگوید از دردها؛از گره ها؛بگوید از داغ هایی که در این شش ماه بر دل خانواده ها زده شد.بگوید از بی وجدانی هایی که در این دوران شد.
    چه ها شد...بیایید مرور کنیم.آنچه در این ماه ها گذشت.بگوییم از ووهان چین و آژانس هواپیمایی ماهان و بگوییم از ایرانی که اکنون بر عزای از دست رفتگانش نشسته.بگوییم از جهانی که در نبردی سخت به سر می‌برد...
    پدری که خانه‌نشین شده؛قیمت هایی که روز به روز سر به فلک می‌کشند...
    اما برای عده‌ای چه خوب شد!برای سودجویان،برای آنهایی که در هرشرایطی به دنبال منافع شخصی خود هستند.گرانی ها دیگر بی‌بهانه نبود!آنهایی که به فکر خانواده‌ای نبودند که اگر یک روز کاری نباشد،شب را گرسنه سر بر بالین خویش میگذارند.به گمانم کرونا تنها بهانه‌ای بود برای همین افراد!
    ولی فراموش نکنیم فانوس هایی که در این تاریکی درخشیدند.از یاد نبریم پزشکان و پرستاران و کادر درمانی که جان بر کف در صحنه پیکار حضور داشتند.عاشقانه می جنگیدند. چه آنهایی که در این راه شربت شهادت نوشیده‌اند و چه کسانی که هنوز هم گوش فرمان به ندای الهی سپرده‌اند و برای نجات ایران عزیز از همه چیز خود گذشتند بی هیچ منتی!حتی همان صاحبخانه‌ای که از اجاره‌اش گذشت.یا آن فروشنده‌ای که کالاهایش را در اختیار مردمش قرار داد...ستاره های آسمان تاریک تاریخ را از یاد نبریم...

    نویسنده: مائده داودی
    دانش آموز شهرستان نور

    _______________________________________

    موضوع: کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    به نام خدای عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت!

    بیماری های واگیر دار و مسری همانند طاعون،وبا،کرونا و .... هر صد سال یک بار گریبان گیر مردم می شدند و مردم را از روند طبیعی زندگی خویش بازمی داشتند و این خود واخوردگی آدمیان را به همراه داشت ولی آیا میتوان این بیماری ها را بلا نامید؟
    جواب یک کلمه است: خیر .
    کمی غور کافی است تا جواب را در یابیم
    انسان ها در کوری مستغرق شده اند نه کوری چشم، کوری ذهن.همان کوری که باعث میشد چشم بر همه چیز ببندیم بر استثمار،بر زورگویی،بر بی عدالتی و مهم تر از همه بر انسانیت و ذات آدمی.
    در این دنیایی که پر شده از دریوزه هایی با ظاهر آراسته ،از مقهور هایی در جامه ی فائقان ، از محکوم هایی در قالب حاکمان، نمیتوان دست به گریبان یک بیماری شد و بلاهت و رخوت خود را بدان مربوط کرد.
    نمیدانم چقدر از عمرم را تنها با نگاه نکردن در درون خودم ،یا نگاه کردن و ندیدن از دست داده ام ولی خوب میدانم که زندگی انسان ها درست همانند یک عکس است.(بنا بر گفته صادق هدایت)
    یک عکس تا وقتی که در تاریکخانه به ظهور نرسد،جلوه و زیبایی اش نمایان نمیشود،درست همانند انسان ها.احساسات و دانایی هایی در انسان نهفته است که با ارتباط با دیگران،دوندگی و زندگی روزمره ظهور پیدا نمیکند،بلکه گاهی نیازمند تنهایی و تاریکی است که به تفکر در درون خویش بپردازد و هر آنچه از جهان پیرامون خواستار است،در خود بجوید.
    پس بنا بر آنچه گفته شد این به اصطلاح بلا،از نظری میتواند فرصتی بزرگ و شگرف برای انسان باشد تا بر آنچه شرط بقای آدمی و انسانیت است دست یابد،ولی افسوس که ما هر روز غافل تر از دیروزیم.

    سوختن در آتش خود را خواهان باش
    بی خاکستر شدن کی نو توانی شد؟
    (زرتشت)

    پرستو لاری، پایه یازدهم دبیرستان فرهنگ سبزوار
    دبیر: خانم برزویی

    _______________________________________

    موضوع: کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    به نام خدا
    اینجا ایران است سال 1398خورشیدی اواخر بهمن ماه بود که سر و کله اش پیدا شد درحالی که هر کسی مشغول کاری بود مادرها خانه تکانی میکردند و گرد وغبار از خانه ها پاک میکردند سبزه می کاشتند و خواستار سالی پر بر کت از خداوند میشدند خیابان ها پر بود از مردمانی که آمده بودند تا رخت و رویی تازه کنند.
    که جهان یک باره متوقف شد ،نه! دیگر بس است دیگر جهان تحملش را ندارد،انگار بد بختی های این نسل پایان ناپذیر است از جنگ وتحریم و سیل و طوفان گرفته تا ویروسی که همه جهان را به هم ریخت و آدمیان را پریشان کرد
    به راستی چه کسی فکرش را میکرد دنیا در برابر این ویروس ناتوان و عاجز شود جهانی که ادعای مدرن بودن میکرد؟!
    یا چه کسی گمان میکرد دانش آموزان از تعطیلی خسته شوند وبرای رفتن به مدرسه لحظه شماری کنند؟
    به فکر آن کودکانی هستم که دنیا را از پشت نقاب های شیشه ای دیدند به نظرتان دنیا از نظر آن ها چگونه است؟کاش میتوانستم از آن ها بپرسم و به سوالم پاسخ دهند
    کرونا این نام آشنا این مهمان نا خوانده که به همه کشور ها و شهر ها سفر کرد غافل از این که همه را از سفر انداخت،صد ها هزار نفر را کشت و ملییون هانفر را بیکار و آواره ،تا به حال هیچ کس حریفش نشده و یکه تازی میکند.
    اما از حق نگذریم خوبی هایی هم داشت حد اقل باعث شد بفهمیم هنوز چیز هایی هست که بشر در برابر ان ها عاجز است شاید این لازم بود تا بشر زیاد به خود مغرور نشود ،کرونا به ما فهماند هر کس باما دست دوستی دراز کرد دوست نیست و گاه باید دست شست از بدی ها و زشتی ها
    فهماند که پشت نقاب خود را پنهان کردن نفس مان را تنگ میکند یاد داد که خود مان باشیم.
    به راستی مرگ از آنچه فکر می کنیم به ما نزدیک تر است قدر یکدیگر را بدانیم و مرا قب یکدیگر باشیم.

    #کرونا-را-شکست-میدهیم

    نویسنده: زهرا آزا دمنجیری
    پایه یازدهم
    دبیرستان:نمونه فرهنگ سبزوار
    دبیر خانم برزویی

    _______________________________________

    موضوع: کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    مهمان ناخوانده
    🔸در خیابان شلوغ شهر قدم میزدم ، درشهری که بوی بهار به مشامش خورده بود ودلش میخواست زود رخت تازه ی بهاری را بر تن کند. مثل هرسال همه خود را آماده ی مهمان نوازی از بهار کرده بودند ،بهاری که هرسال مهمان همه ی خانه های شهر می شد.
    اما ناگهان مهمانی ناخوانده در خانه های شهر را به صدا در آورد ،آیا بهار بود؟ نه کسی دیگرپشت در ها بود آمده بود تااین جشن وسرور را بر هم بزند آمده بود تا به جای بهاری که هرسال توری از شکوفه های صورتی وسفید را بر سر نو عروس شهر میانداخت ،پارچه ای خاکستری بر سر شهر بیندازد .
    گویی ابر سیاه بزرگی کل شهر را محاصره کرده باشد ،شهر خلوت وخوفناک شده است.
    در این هیاهویی که مهمان ناخوانده راه انداخته بود،بهار ما هم به مقصد رسید ‌.ولی شهر را که دید ،بی سروصدا با دلی پر از غم وخالی از فریاد خوشحالی وامید پشت خانه های شهر نشست .
    کسی از خانه ها بیرون نمی آمد تا بهار بر درخت قلبش شکوفه های تازگی ، امید ، صبر وتلاش کردن برویاند.
    حال در تنها یی هایم قدم میزنم ،همه ی مان در کنجی تنها نشسته ایم و به خاطراتمان فکر می کنیم،خاطر های باهم بودنمان .اما آیا خاطره ای از باهم بودن را داریم؟
    مگر نه اینکه گاهی دل هایمان تنهایی میخواست ،این ما نبودیم که برای با هم بودن وقت نداشتیم وسرمان همیشه شلوغ بود.
    حال خاطره ای نداریم تا به ان فکر کنیم باید با تمام تنهایی یمان افسوس بخوریم،افسوس روز هایی که باهم بودیم ولی قدرشان را نمی دانستیم ،افسوس بخوریم برای روز هایی که دوستی هایمان را بر سر هیچ باهم قطع کردیم ،مانند تبری که درختی رانصف میکند قلب های یکدیگر را نصف کردیم .
    همه در زندگی به تلنگری نیاز داریم تا بدانیم با هم بودن بزرگ ترین موهبت خداوند است .تلنگری را در زندگی تجربه کردیم اما شاید زمانی احساسش کردیم که دیگر کسی نباشد تاباهم دیگر خاطره ای بسازیم ویا قلب های نصف شده یمان را باهم پیوند بزنیم.
    ولی مگر نه اینکه بهار هرسال بر قلبمان شکوفه ی امید میرویاند و شعله های امید هرگز خاموش نمیشوند پس بیایید کاری کنیم که شعله هایش زبانه بکشد وخودمان در قلبمان بهاری بسازیم تا فردایی باشد برای با هم بودن.
    🦠🦠🦠🦠🦠🦠🦠
    نویسنده: هستی محمد پور،
    پایه یازدهم
    دبیرستان شاهد سقز
    دبیر: خانم زینب وروایی

  • ۲۸ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع زنگ انشا

    موضوع انشا: زنگ انشا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا موضوع زنگ انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - زنگ انشا - نوشتن انشا - نگارش

    شمس لنگرودی از زنگ انشا می‌گوید؛
    (ماهنامۀ انشا و نویسندگی،شماره پنج،۱۳۹۸)
    یکی از درس‌هایی که من در دورۀ کودکی از آن فراری بودم درس انشا بود. برای این‌که این‌ها نمی‌آمدند مسائل زندگی‌ای را که درگیر آن بودیم مطرح کنند، چارچوبی بود انتزاعی. انتظار داشتند چیزهایی که از سعدی یاد گرفتیم (که هنوز هم یاد نگرفتیم) در نوشته‌هایمان داشته باشیم. در واقع خود معلم هم نمی‌دانست که برای چی به ما انشا درس می‌دهد، خودش هم نمی‌دانست که ما چه چیزی را قرار است یاد بگیریم.
    به ما می‌گفتند علم بهتر است یا ثروت؟ آن وقت قرار نبود که ما فکر کنیم علم بهتر است یا ثروت، این از قبل معلوم بود: علم بهتر است، چون ثروت آتش می‌گیرد. کلمات، کلمات ما نبود. من یادم است که بچه‌هایی که لغت‌های نسبت به سنشان قلمبه سلمبه‌تری به کار می‌بردند، معلم بیش‌تر خوشش می‌آمد و ما می‌رفتیم در کتاب‌های کلیله و دمنه بگردیم که مثلاً آبشخور یعنی چه؟ بعد بگوییم که این آبشخور ما بوده است و معلم کِیف می‌کرد. به خاطر همین، که کلاس انشا دروغ بود، من از آن فراری بودم. و هیچ چیزی به ما نمی‌آموخت. ریاضیات معلوم بود که چیست و موضوع آن از چه قرار است، بنابراین من عاشق ریاضیات شده بودم و دیپلم ریاضی هم گرفتم بعد هم رفتم اقتصاد خواندم.
    این‌قدر که کلاس‌های انشا مرا فراری داده بود، از ادبیات هم بدم آمد. من رشتۀ ادبی نرفته بودم چون یادم آمد در کتاب‌ها باید بخوانیم ابن یمین کی به دنیا آمد؟ آخه به ما چه ربطی دارد؟ یا ناصر خسرو برای آن سن، به چه درد ما می‌خورد؟ که در آن چهارده سالگی من بدانم عقایدش چه بود، آخر عقاید ناصر خسرو، به چه درد من می‌خورد؟ همۀ مجموعۀ این چیزها که به‌طوری ادبیات و درس انشا هم در آن بود، مرا از ادبیات و هر چی انشا بود فراری داده بود.
    اولین اتفاق ادبی‌ای که مرا به ادبیات و شعر علاقه‌مند کرد، در دوازده سالگی به‌طور اتفاقی پیش آمد، شعری از لامارتین روی من تأثیر گذاشته بود که رفته بودم یک خودنویس خریده بودم با جوهر نیلی رنگ و این را نوشته بودم و هنوز هم آن را دارم برای این‌که آن‌قدر خوشم آمده بود و مرتب آن را می‌خواندم. یعنی آن شعر بود که مرا به ادبیات علاقه‌مند کرد، نه کلاس‌های انشا و ادبیات که متأسفانه مثل این‌که هنوز هم همین‌طور است.

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش تصویر سازی ذهنی با موضوع ماه

    نگارش تصویر سازی ذهنی

    موضوع: ماه

    گارش تصویر سازی ذهنی - انشا با موضوع ماه - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشا با موضوع آزاد - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا

    چه شب ساکتی انگار کسی در دنیا نیست
    فقط منم و صدای جیرجیرک ها ک سکوت این شب مهتابی را میشکنند.
    تن خود را به چمن های سرد پاییزی سپردم و انها مرا با مهربانی در اغوش گرفتند، نسیم خنکی در حال وزیدن است ک موهایم را به بازی میگیرد و صورتم را غرق بوسه میکند.
    به آسمان تیره رنگ مقابل چشمانم است نگاه میکنم واز وسعت این اسمان ب وجد می ایم. شوقی وصف ناپذیر به وجودم هجوم می اورد و با ذوق بیشتری به اسمان نگاه میکنم؛ ماه و ستاره ها در دل اسمان خودنمایی میکنند. غرق لذت از وجود ماه میشوم میدانم اوهم به من نگاه میکند گرمای نگاهش را حس میکنم. اهی عمیق میکشم و به ماه خیره میشوم. دیگر چیزی به جز او را نمیبینم.[enshay.blog.ir]
    اه ک چه لذتی دارد خیره شدن به تو!
    خیلی وقت است ک دیگر با تو درددل نکردا ام و از وجودت به ارامش نرسیده ام. میدانم! هر شب می آیی و از پنجره اتاقم به من سر میزنی اما دریغ از یک هم صحبتی، انگار ک به اندازه هزاران سال بینمان فاصله افتاده است.
    ماه من! بدان، جهان کوچک من از وجود تو زیبا میشود!!
    قشنگیه آسمان شب! یادت هست قول هایمان را؟ یادت هست اشک هایم را؟ یادت هست خلوت نیمه شب هایمان را وقتی ک از پنجره میتابیدی به من؟ یادت هست دعوت هایت از خدا برای هم صحبتی با ما؟
    همیشه ماه من بمان یگانه ماه اسمان قلب من ک با وجود تو امید من زنده است. با روشنی حضورت شب تاریک وجود مرا مهتابی کن تا تنهاییم بیش از این خود را به رخ نکشد!!
    تو ماه هر شب منی! بتاب و بمان...!!

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع سنگ قبر پدرم

    موضوع انشا: سنگ قبر پدرم

    انشا موضوع سنگ قبر پدرم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا با موضوع آزاد - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - نمونه انشاء

    هر وقت می آیم کنارت و سلام میکنم جوابی نمی شنوم

    وقتی دستانم را به رویت می کشم لطافت آن موقع را ندارد ولی آرامشم میدهد

    وقتی اشک میریزم دیگر دستانت گونه هایم را لمس نمی کند

    وقتی نگاهت میکنم چشمانت به من خیره نمی شود[enshay.blog.ir]

    وقتی به دو زانو کنارت مینشینم وحرف میزنم جوابی نمیشنوم

    وقتی به آغوشت میکشم گرمای تنت را حس نمی کنم

    وقتی زیاد حرف میزنم ودرد دلم را میگویم دستانت گیسوانم را نوازش نمی دهد

    وقتی هنگام رفتن به نیمرخ عکس بالای سرت نگاه میکنم صدایی نمی شنوم که نرو

    آخر چرا رفتی پدر

    که سنگ قبرت

    اینگونه حسرتت را در دلم بگذارد...

    دلم برات خیلی تنگ شده پدر

  • ۳ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع کمک به همسایه

    موضوع: کمک به همسایه

    انشای پایه نهم- انشا- انشا چه بنویسم- انشاء- انشای آماده- انشا نویسی- انشا با موضوع آزاد- نوشتن انشا

    انشای غیرطنز:

    همسایه انسان یکی از نزدیک ترین دوست یا خویشاوند و یا همراه اوست. همسایه از خوردن و آشامیدن همسایه خود بهتر از دیگران اطلاع دارد. در مواقع نیاز دست یکدیگر را می گیرند و به کمک و یاری یکدیگر می شتابند. در زمان تنهایی ، غم و شادی ، عزا و عروسی همیشه زودترین کسی است که مطلع می شود و با حضور خود به یاری همسایه می آید. در گوشه گوشه ی ایران ما همیشه دورهمی های همسایه ها در کوچه و خانه همیشگی بوده است و با دورهمی ها و برگزای کلاس های خیاطی و آشپزی و گل دوزی و گفتگوی روزانه سر خود را گرم می کنند و یا غذایی را که در خانه پخته اند برای همسایه ی خود می برند و یا نذری که داشته باشند همگی دور یکدیگر جمع می شوند و با کمک همدیگر همه ی کارها را با شوخی و خنده به اتمام می رسانند. بنابراین همسایه ی خوب داشتن یکی از بهترین شانس هایی است که در خانه ی انسان را می کوبد. همسایه اگر از همسایه خود خبر نداشته باشد گویی انسان در قعر بی کسی و تنهایی غوطه ور شده است.

    انشای طنز:

    ما در نزدیکی خانه مان یک همسایه ی بسیار کنجکاو و همیشه حاضر در صحنه داریم که ما در خانه او را شبکه خبری آنلاین معروف کرده ایم. او همیشه در همه ی شرایط با کوچکترین اتفاقی در آنجا حاضر می شود. نه تنها کمک نمی کند بلکه همیشه در بین دست و پای دیگران است. کمک به همسایه می تواند تنها با کنار او بودن و به او قوت قلب دادن باشد. بیاییم همسایه ی خوبی برای همسایه ی خود باشیم.

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع توپ

    موضوع انشا: توپ

    انشا موضوع درباره در مورد توپ - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - بهترین موضوعات انشا - نوشتن انشا - نگارش - انشا با موضوع آزاد

    به توپ فوتبال برادرم که از فرط خستگی چهره اش گل انداخته بود و آن را در گوشه ی حیات پرت کرده بود می نگریستم آیا ما انسان ها با هم مثل توپ فوتبال رفتار میکنیم؟ هروقت از هم دلزده می شویم و یکدیگر را در بحبوحه خرت و پرت های زندگیمان پرت میکنیم و تازه اش را می آوریم؟بله انسان ها هم از هم دلزده میشوند وبه هم نارو میزنند و بی خبر میروند ..شاید رویاهای مان مانند توپ فوتبال باشد ،گاهی در زمین والیبال !!مسیر هارا اشتباه طی می کنیم و خواهان رسیدن به بهترین ها هستیم حقا که کمال گرا هستیم !همیشه سعی داریم سرویس های مان را با توپ فوتبال از فراز تور شامخ(بلند،کشیده) عبور دهیم یا آبشار های رقیبان خشن روز گار را دفاع کنیم ؛مبادا رویاهای مان را اشتباه در خانه ی همسایه بندازیم آن وقت است که مرد بی رحم روزگار آن را شرحه شرحه تقدیم مان می کند و ما میمانیم و رویای متلاشی شده،گاهی هم رو یا های مان راه درست را میروند و آنقدر تند و تیز و بدون آنکه سر پر بزنیم میدویم و از همه جلومیزنیم تا اینکه رویا های مان در آفساید قرار میگیرد وهمه چیز به فنا میرود،گاهی این رویا به حقیقت می پیوندد و توپ مان قشنگ وسط دروازه ی فوتبال جا خوش میکند حالا وقت آن است که بی مهابا دفاع کنیم و اجازه ندهیم روزگار گل باران مان کند ،توپ میتواند خاطره، راز یا عشق باشد که دوست داریم آن را با بهترین ها که سزاوار این اعتماد هستند سهیم باشیم و خیال مان راحت است که امانت دار خوبی هستند و یقینا آن ها را گم یا کم باد نمی کنند، حالا که بیشتر می اندیشم میبینم توپ میتواند مانند فرصت های کمیاب زندگی باشد، فرصتی که می توانیم با دقت و تلاش به موفقیت برسانیم یا آن را چیپ بزنیم و همه چیز را به فنا بدهیم و دیگر همه چیز تمام شده است  خدا سوت پایان زندگی را می دمد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع آرامش

    انشا با موضوع: آرامش

    انشا موضوع آرامش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نگارش - نمونه انشاء - انشا با موضوع آزاد - بهترین موضوعات انشا

    به نام خالق یکتا
    انسان به دنبال یافتن آرامش بوددرنظرش آرامش چیزی بود که می بایستی آن را در دوردستها ومیان بوته های گل ودر بالهای رنگارنگ پروانه ای زیبا پیدا می کرد.
    دل به طبیعت سپردو آسمان را چراغ روشنی برای طی مسیری که انتخاب کرده بود قرار داد.
    در میان سنگهای سخت وتیره ابهای زلال جاری شده بود ودر اثراختلاف حرکت ابشاری زیبا در مسیر بوجود آمده بود.صدای آب،پرندگان وتکان های چمن های سرسبز در نظرش معنی واقعی آرامش بودواین حس درونی مختص موجوداتی بود که در صحنه ی هستی بدور از دغدغه ها وآزارهای دنیایی زندگی زیبایی داشتند در همان لحظه نگاهش با گنجشک کوچکی گره خورد که لانه اش خراب شده بود وبال بال میزد واین سو وآن سو می رفت به نظرش آمد در چنین اوصاف خیال انگیزی چرا باید این موجود کوچک از آرامش برخوردار نباشد؟
    آن روز به جاهای زیادی سر زد و هر بار پدیده ای تلخ آرامشش را برهم زد تا اینکه نیمه شب درخشش ستارگان زیبا که در بیکران آسمان خود نمایی میکردند وهزاران شگفتی هزاران ساله را در دل کهکشان فریاد میزدند،او به فکر واداشت که آرامش هر کس به درون او وابسته است.[enshay.blog.ir]
    منشا عشق،نیکی،درخشش آرامش و... در روح انسان است،خدایی که حضورش ووجودش را هر لحظه در درون خود حس می کنیم وگرمای وجودش را در بذل محبت بر کسی که دستش بسویمان دراز شده ودرغنچه ی لبخند شکوفه های بهاری با سلامی دوباره بر زندگی می بینیم.آری آرامش دست یافتنی است هرچند چون درخشانترین الماسها در عمیق ترین جای زمین!

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء