نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۹۷ مطلب با موضوع «انشای دوره متوسطه» ثبت شده است

انشا با موضوع پدر و مادر

موضوع انشا: پدر و مادر

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

از آنجا که اصل وجود هر انسانی از پدر و مادر است، ‌می توان گفت درمیان پیوندهای خویشاوندی، هیچ کس به اندازه پدر و مادر به انسان نزدیک نیست. همچنانکه هیچ کس به اندازه آنها ، با انسان مهربان نیست. پدر و مادر بعد از خداوند، حق حیات بر گردن فرزند دارند. این دو موجود مهربان، فرزند یا فرزندان خود را از دوران ضعف و ناتوانی آنها یعنی از دوران کودکی تا زمان توانمندی یاری می رسانند و همه امکانات خود را سخاوتمندانه نثار فرزندان می کنند. بنابراین نقش حیاتی و ارزشمند پدر و مادر در پرورش و رشد فرزند، بر کسی پوشیده نیست و بر فرزندان لازم است که قدر زحمات پدر و مادر را بدانند.

جایگاه پدر و مادر در تمام ادیان آسمانی و حتی مکاتب غیرالهی، مورد احترام و تکریم قرار گرفته است. پیامبر و اهل بیت آن حضرت و همچنین آیاتی از قرآن کریم، به طور مکرر، مقام و منزلت والدین را بیان کرده و به انسانها سفارش می کنند که از احترام به پدر و مادر و نیکی به آنها غفلت نورزند. در چند سوره از قرآن کریم، نیکی به والدین، بلافاصله پس از مبحث توحید آمده است. اهمیت این موضوع تا بدان پایه است که در روایات اهل بیت پیامبر (ص) توصیه شده که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند، رعایت احترامشان لازم است. در سوره انعام قسمتی از آیه 151 می خوانیم: ” … چیزی را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید ...

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۵۶ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع فردا

    فردا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    ساختن واژه ای به نام «فردا» بزرگترین اشتباه انسان بود، تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی نداشتیم،
    خوب زندگی میکردیم.تمامی احساساتمان، غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم. انگار فهمیده تر بودیم، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد.
    از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم، همه چیز را گذاشتیم برای فردا. از داشته های امروز لذت نبردیم و گذاشتیم برای روز مبادا...
    شاید باید اینگونه «فردا» را معنی کنیم....
    «فردا»روزیست که داشته های امروزت را نداری.
    پس امروز را زندگی کن.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع وظیفه یک دانش آموز

    موضوع انشا: وظیفه یک دانش آموز

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ما دانش آموزان باید از فرصت هایمان به خوبی استفاده کنیم . یک دانش آموز بایدکارهای خودش را به ترتیب وبا برنامه ریزی انجام دهد چون فرصت ها مانند ابرها به سرعت می گذرند وباید از فرصت هایمان به خوبی استفاده کنیم یکی از وظایف دانش آموزان این است که به معلم خود احترام بگذارد وقبل از آمدن معلم در کلاس حضور داشته باشد درهنگام درس دادن معلم با دوستانش صحبت نکند وحواس دیگران را هم پرت نکند وظیفه دانش آموز این است که با دانش آموزان دیگر مهربان باشد مثلا اگر دانش آموزی دردرس ش ضعیف است به او کمک کند دانش آموزان باید حق دیگران را رعایت کند و در امتحانات تقلب نکند وبژگی یک دانش آموز این است که اگر بخواهد کارهایش را به خوبی انجام دهد درشروع کارها خود نام و یاد خدا را بر زبان بیاورد وظیفه یک دانش آموز این است که به معلمان و همکلاسی ها خود با روی خوش سلام می دهد و به آن ها احترام می گذارد اگر بخواهد وارد دفتر مدیر یا معاون وارد شود اجازه می گیرد و یک دانش آموز از اموال عمومی مدرسه مانند میز ونیمکت و...
    بی جهت روی آن ها خط خطی نمی کند مقررات مدرسه و کلاس را رعایت می کند همیشه به موقع در مدرسه حاضر شود یک دانش آموز هم کلاسی های خود را دوست دارد و به آنهاکمک می کند هم کلاسی هایخود را مسخره نمی کند تکالیفش را به خوبی انجام دهد آرامش کلاس را هنگام درس حفظ می کند در تهیه مطالب روزنامه دیواری و کارهای گروهی دیگر شرکت می کند بدون فکر کاری را انجام نمی دهد ودیگر چیز های یک دانش آموز باید انجام دهد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۹ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ترافیک در شهر

    موضوع انشا: ترافیک در شهر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    هر روز مثل دیروز است.این چه زندگى خسته کننده اى است ! باید هر روز صورت زیبا و دلنشین راننده ى وانت قالیشویى بهروز ، بهزاد ، بهمن و دیگر یاران را سیاحت کنم و در ترافیک دلپذیر شهر سى دقیقه و پنجاه ثانیه به تأخیر بیافتم.
    باز هم آقاى خوش صحبت را می بینم.الحق والانصاف که اسمش برازنده اش است ؛آنچنان انسان را به حرف مى گیرد که اصلا نمى توانم بفهمم از کجا خورده ام. آقای خوش صحبت باز هم با آن پیکان قراضه ى لجنى اش از دور چشمک مى زند.
    این ترافیک هم شده است قوز بالا قوز! الان دقیقاً سى و پنج دقیقه است که صداى راننده ی وانت میوه و تره بار را تحمل می کنم، البته از حق نگذریم باید بگویم شایسته ى دریافت جایزه ى گوشخراش ترین صدای سال است .
    ترافیک به کنار ، بوى نارنگى اى که چند روز پیش، باجناقم در ماشین من انداخته است چنان رایحه ای دل انگیز به راه انداخته است که براى چند لحظه تمام خوشى هایى که در زندگى فلاکت بارم دیده ام ، از جلوى چشمانم رد می شوند و برایم دست تکان می دهند.
    دقیقاً به مدّت یک ساعت و ده دقیقه است که از جایم تکان نخورده ام و پسر پنج ساله ى ماشین جلویى را که ادا درمى آورد ، نگاه مى کنم. دیگر شورش را درآورده است. یکی نیست بگوید بچه سرجایت بنشین ! من هم کارش را بی پاسخ نگذاشتم؛ شکلکی در آوردم که از ترس قیافه اش دیدنی شد ، البته با عرض معذرت از انجمن هاى حمایت از کودکان ونو جوانان!
    خدایا شکرت ، ممنونم که حداقل امروز در این شلوغی و ترافیک مرا از دست زنگ زدنهاى زنم نجات دادى ! ممنونم که گوشى ام دیروز به فنا رفت ! ممنونم که در جوی کنار تیر چراغ برق افتاد و به هشت قسمت مساوى تقسیم شد!

    بالأخره امروز هم این ترافیک را رد کردم.امّا اضافه کارى هایى که رئیس اداره بر سر من گردن شکسته می ریزد تمام نمى شود ، هر چه هم مى گویم به حضرت عباس در ترافیک گیر کرده بودم که گوشش بدهکار نیست...خلاصه این قصّه ى من در یک روز معمولى بود که ترافیک همیشه ضمیمه ى آن است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع بر سر دوراهی

    موضوع انشا: بر سر دوراهی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    حکایت زندگی این روزهای ما پر از خودخواهی و این که دیگر هیچ راه برگشتی نیست , شده است . گاهی تشبیهاتی که به ما نسبت داده می شود از جانب هر جسم یا چیزی باعث تلنگری عظیم در آینده ما می شود .
    روزی خارکنی به قصد خارکنی به صحرا زد . آنقدر از دهکده دور شد که دیگر چشمانش کفاف دیدن دهکده را نداشت . از کار امروزش راضی نبود . چشمش به بوته ی خاری بزرگ خورد ! نزدیک خار شد ، خار از شدت گرما بی هوش بود ولی تا صدای پای خارکن را شنید بیدار شد و به سرعت ریشه هایش را از دل خاک در آورد و پا به فرار گذاشت ، تنش را به باد وزان سپرد و دور شد و خار کن هم به دنبال او دوان دوان می رفت !
    نگاه خار به خار کن بود و این سبب شد تا با سر به داخل شکم کاکتوس برود ، به صورتی که انگار کارش اشتباه نبوده عذرخواست و به فغان های کاکتوس گوش کرد . کاکتوس انگاری دلش خیلی پر بود و می گفت :(( از زندگی ام خسته شده ام ; سالی است که حرف نزده ام , داشتم ریشه هایم را خشک می کردم تا بمیرم تا آنکه تو آمدی . آری آری ! تو فرشته نجات من هستی . )) خار میان سخنش آمد و گفت : خارکن دنبال من است , بیا فرار کنیم , من کمکت می کنم !
    هر دوشان تشنه شدند به سراب رسیدند گفتند ما تشنه ایم ! سراب گفت :(( با اینکه می خواستم نه بگویم ولی من هم از گول زدن خسته شده ام , من کسی را سراغ دارم که هنوز آب دارد , من هم همراه می شوم !
    به موش صحرایی و مارمولک رسیدند . هر دوی آن ها هم از جلوه ظاهری زشتشان خسته بودند , همراه شدند ! معلوم نبود به کجا می روند و چه می شود ولی هر چه بود عزمشان را حسابی جزم کرده بودند !
    خارکن با دیدن اتحاد آنها دست از تلاش کشید و بازگشت .
    گروه به جایی رسید که خاکش ترک ترک بود گویی به جسم خاک خنجر زده باشند ! نزدیک تر شدند , مرداب بود ! او را که خواب بود بیدار کردند اما انگاری قهر کرده بود . دسته جمعی عذرخواهی کردند و قول دادند دیگر با مرداب آن رفتار سابق را نکنند . از شما چه پنهان چندی پیش تهمت های زیاد و ناروایی به مرداب زده بودند ! در آن همه دریاى خوبى مرداب هم تصمیم گرفت اسمش را عوض کند و به نوعی ازین رو به آن رو شود . از وجود آن همه محبت آنجا خار هم گل در آورد .
    از آن پس تمام گروه متحد و سر زنده دور 《زنداب》 جمع بودند و زندگی می کردند . احدی هم حق تعرض به آن ها را نداشت ! در سر هیچ کدام نقشه ی شومی نبود و زندگی صادقی داشتند !
    ناگهان صدای تیشه ی خارکن به گوش ریشه های خار رسید ! بیدار شد و فهمید که بر سر دو راهی قرار دارد ; تلاش نکند و خودش را به دست خارکن دهد یا سبب زندگی بهتر خود و همگان شود !
    می توان با یک تصمیم مهم زندگی را جور دیگری ادامه دارد . هیچ روزی دیر نیست ! در دو راهی های زندگی تان موفق باشید !
    تمام زندگیَم پر شده است از راه ها
    پرم از راه های سرد و گنگ و بی معنا
    که می کشند مرا هر کدام به سمت خویش
    به این دلیل و این دلیل و ان دلیل ها

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع سعدی

    موضوع انشا: سعدی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    اول دفتر بنام ایزد دانا /صانع و پرودگار حی توانا

    منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت و بشکر نعمتش مزید نعمت .هر نفسی که فرو میرود ممد حیات و چون برمی اید مفرح ذات .
    سعدی در شیراز مرکز فارس در حوالی سال 563 ه ق بدنیا امد .در شهر شیراز رشد کردپدرش نزد سعد بن زنگی کار میکرد احتمالا این شاعر شیرین سخن شیراز بعنوان حق شناسی تخلص سعدی را برای خود انتخاب کرده است از خصوصیات مهم سعدی این است که از کوچکترین حادثه زندگی خودش درس اخلاقی میدهد .
    سعدی را با دو اثر معروف آن میشناسیم یکی بوستان (نظم)و دیگری گلستان(نثر).
    هر دو اثر ان داری اهنگ موزون است .سعدی یعنی بوستان یعنی گلستان در هر دو اثر خود از تجربیات سفر هفت ساله خود یاد کرده است .
    یار هم دوران او حافظ شیرازی است ولی هرگز همدیگر را ندیدند سعدی اهل سفر ولی حافظ از دیار خود خارج نشد .
    در گلستان آن حکایات کوچک ولی آموزنده همراه با وزن و ادبیات غنی فارسی موج میزند و بوستان آن همه نوع شعر عاشقانه عارفانه غزلیات با قافیه و عروضی کهن بیان می شود
    وقتی میگوییم سعدی نام شاعران کهن فارسی از مقابل چشمانمان رد میشود مثل رودکی ،شهریار ،نظامی گنجوی و....
    شعر سنتی حتی حفظ کردن ان هم آسان است به دلیل اهنگ موزون ان .هیچ شعر نو جای شعر وزن دار را نمیگیرد .
    آری سعدی یعنی شیراز و شیراز یعنی ایران ،ایران اصالتش به قومیتی کهن با ادبیات غنی که شهرتش در جهان زبانزد است معروفست.
    شاید در ایران کمتر کسی دیوان نظم و نثر سعدی را در قفسه کتابخانه خود داشته باشد ولی در دانشگاهای غربی و شرقی بعنوان یک رشته درسی تدریس می شود .
    محافل شب شعر سعدی نیز دلنشین است
    چند نفر دورهم جمع میشوند و فضا را آماده میکنند و در جمعی دوستانه اشعار سعدی را میخوانند .
    آری ایران با مردمانش به این شخصیتهای بزرگ معروف است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: سعدی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    "دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ بری که در بیابان بر تشنه ای ببارد"

    مدت ها می شود از پیشم رفتی ؛نمی دانم در کجای این کره خاکی به سر میبری. چنان از چشمم گم شدی نمی دانم به کدام سمت به جست و جویت بیایم.آن چنان دلتنگ آن مهربانی ات هستم که حتی قلبم تنگ تر از قلب یک گنجشک شده است؛دلتنگ زمان هایی که در میان هیاهوی مشکلات به تو پناه می بردم و از همه فارغ می شدم،
    لحظه رفتن گفتی می گذرد ،تمام می شود،فراموش میکنی...اما نشد جانم.
    چنان مست بودن دوباره ات شدم مثل بیابانی که در صحرای ناتمام مست شوق باریدن د‌وباره باران است؛به گونه ای تشنه‌‌ی مهربانی‌ات هستم که اگر بر من بباری تمام تورا در خود پنهان میکنم.
    می‌شود دوباره بیایی؟می شود؟ در این لحظه‌ست که قلب سکوتش را می شکند و می گوید:
    “دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
    ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد”
    ببار بر من ای یار غایب شیرین سخن بر بیابان من ببار که بسیار تشنه ام:)

  • ۲ نظر
    • انشاء

    حکایت نویسی پایه نهم

    حکایت نویسی پایه نهم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    حکایت

    روزی روزگاری بود اگر هم بود خدایی بود در قدیم الاایام مردم زندگی سخنی را داشتن همیشه برای تأمین نیاز های خود به صحرا ها و به قنات و أب أنبار ها و چاه ها سر میزدند و راه زیادی را باید گذر میکردن. و کم کم أب أنبار ها رو چاه ها را داخل روستان خود إیجاد کردند همه مردم با یکدیگر دوست بودند فداکاری و إیثار را داشتن. روز های زیادی گذر کرد زندگی برای مردم کمی اسان تَر شد مردم روستا بیشتر شدند وبچه ها بیشتر بودندوهمیشه کنارأب أنبار ها و چاه ها میرفتن.و بازی میکردن. خانه یکی از ساکنان ان روستا به چاه که در روستا قرار داشت نزدیک بود. روزی یک بچه کوچک شش ساله به داخل چاه می افتد و خانه پسر بچه از ان چاه دور است مردمی که کنارچاه اجتماع کردند رفتند به مردی که خانه آش نزدیک چاه بود گفتید که فرزندت در چاه افتاده است مرد بدون تامل و درنگ سریع طناب را به دور خود بست و به داخل أب أنبار رفت و پسر بچه شش ساله را بیرون می أورد به صورت پسر بچه که مینگرد میگویید این که پسر من نیست?? مردم به ان مرد نگاه شرم اوری کردند و گفتند تو واقعا اگر پسرت نبود نجاتش نمی دادی مرد سرش را به زیر انداخت وچیزی نگفت.... پسر بچه حالش اصلاا خوب نبوده واحتیاج به طبیب داشته است یکی از ساکنین روستا طبیب محلی بوده است وجان پسر بچه را نجات داده است.... روز ها گذر کرد ان پسر بچه کوچک بزرگ شد و با خارج از کشور سفر کرد و ان کسانی که زندگی آش را برایت باز گرداندن ان هارا بی نیاز کرد.... پس یادمان باشدحرفی نزنیم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را.....آنچه که به خود میپسندیم،به دیگران هم بپسندیم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع پول

    موضوع انشا: پول

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    پول چه کلمه وسوسه انگیزی ،بهتراست قبل از هر چیز اول پول را تعریف کنیم
    پول کاغذیست که دارای پشتوانه ارزی یا ذخیره طلا میباشد که برای ردو بدل کردن اجناس و کالاها بین مردم و ملل مختلف مورداستفاده قرار میگیرد .
    این کاغذ دارای خصوصیاتی است که آن را نسبت به کاغذهای دیگر متمایز میکند که برایتان بیان میکنم .
    جنس کاغذ پول روغنی ست دارای عددی که نشان دهنده مبلغ آن می باشد ونام بانک صادر کننده آن روی آن درج شده مثلا در ایران بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران دو امضا کوچک که با لیزر کوچک شده بنام وزیر امور اقتصاد ودارایی و رئیس کل بانک مرکزی روی آن قرار دارد .
    در یکطرف آن عکس شخصیت برجسته مملکت مثل حاکم ،رهبر و...قرار دارد نقشینه های اصیل ایرانی و معماری کهن آن روی پول ایران درج شده دارای شماره سریالی است نوار نقره ای رنگی در میان آن قرار دارد که وجه تمایز اصل پول از تقلبی بودن است
    پول اگر نباشد معاملات باید بصورت
    کالا به کالا یا پایاپای انجام شود که در معاملات کلان حمل پول سخت است .
    درست است که قدیمیها گفته اند پول چرک کف دست است ولی امروزه زندگی بدون آن ممکن نیست زیرا برای تامین معیشت زندگی پول نیاز است
    شاید پول آسایش نیاورد ولی رفاه
    می اورد .
    در قدیم پشتوانه پول ذخیره طلای ان کشور بود ولی با گذشت زمان و افزایش و کاهش ذخیره طلا این پشتوانه به ذخیره ارزی تغییر یافت
    برای همین امروزه طلا فی نفسه فاقد ارزش است و این ذخیره ارزیست که به آن اعتبار می دهد .
    کلام اخر اینکه هر چقدر پول دست مردم بیشتر شد محبت و عاطفه از میان انان رفت .

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: پول

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    هرچه که می‌گذرد ارزش این معیار مادی بیشتر و بیشتر می شود!
    این روزها همه چیز را می‌خرند...
    مداد را می‌خرند...
    خانه را می‌خرند...
    محبت را می‌خرند...
    عشق را می‌خرند...
    به راستی اگر پول نبود چه می شد؟
    شاید برای بسیاری از مردم خوشبختی رنگ می‌باخت و شاید هیچ راهی برای رسیدن به جاده ی بی انتهای قدرت نبود اما محبت ها واقعی تر بودند.
    شاید اگر همه ثروتمند بودند دیگر هیچ‌کس در خیابان خواب گندم نمی دید و مردم محبت های قلبی را با تکه ای فلز یا مقداری کاغذ مقایسه نمی کردند!
    اما به راستی صفا و صمیمیت می مرد اگر همه دارا بودند...

    البته در حوالی ما که صفا و صمیمیت یک شوخی شهرستانی بیش نیست فقط حرف های نمادینی است که به زبان می آوریم...
    می‌گویید نه؟
    هنوز بسیاری از ماها در جواب این سوال به ساده مانده ایم :" لبخند از ته دل یک کودک یا ۱۰ میلیارد تومان پول؟!"
    کاش مردم می‌فهمیدند که پول ابزار است نه هدف...
    کاش بانک هایی داشتیم که محبت پس انداز می‌کردند...
    یک بغل گرم وام می‌دادند...
    و چک هایی پاس می‌شدند به شیرینی یک نوازش در خواب...
    و قرعه کشی هایی با جوایز نفیس مثل یک بوسه ی گرم بر پیشانی...
    طور دیگر نگاه کنیم...
    شاید نوشته هایم بنظر خنده دار بیاید اما نه به اندازه ی حال و احوال این روزهایمان...
    به خاطر پول،غرور،بغض،حرمت‌ و شخصیت خیلی ها را می‌شکنیم ...

    برای یک بار هم که شده سرهایمان را از درون برف بی‌خیالی و سنگدلی بیرون بکشیم و دنیای ماشینی مان را با دست هایی به رنگ بخشش گرم کنیم...

    بهشت در همین حوالی است...

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دلی پردرد ولی زبان خاموش

    موضوع انشا: دلی پردرد ولی زبان خاموش

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه:

    دلم گرفته ز تکرار طلوع امروزها/دلم گرفته ز تکرار غروب دیروزها
    دلم گرفته از این فضا و شلوغی ها/دلم گرفته از این ریاو دروغ ها

    متن:

    اری دوباره پاییز شد و بی وفایی ها شروع. دوباره عصر پاییز و زانو در بغل گوشه ی دیوار اتاق.از آمدن عصر جمعه های پاییزی بیزارم چون یاد تمام غم هاودردها و ضربه هایی که از رفیق سالانه ام خورده ام می افتم. نگرانم از این غم و غصه روزی بمیرم.سخت است که گلویه من بغض داشته باشد و نتوانم با کسی دردودل کنم. این زبان جان سخن گفتن ندارد. زبانم زود تر از خودم جان داده است. پس خودم به زودی خواهم رفت. برایم دعا کن بدونه غصه از این دنیا بروم. از من وصیت به شما:(که هیچ وقت در رفاقت کوتاهی نکنید. دروغ نگویید که باعث آرزوی مرگ رفیقت می شوید) من همین حال و هوا را دارم. پر از غم و غصه ام  ناراحتم و هرروز  آرزوی مرگ دارم. خودم برای خودم سخن می گویم  آن هم  در دل.چون صدایی ندارم  و جانی در تن .از درد های خودم برایتان سخن گفتم.

    نتیجه:

    (مراقب رفاقت خود باشید دروغ نگویید و باهم دعوا نکنید که غیر از این بی جان خواهید شد)

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع رقص برگ های پاییزی

    موضوع انشا: رقص برگ های پاییزی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    مقدمه:
    پاییز را دوست دارم ، پاییز زمستانی است که تب کرده، تابستانی است که لرز کرده یادم باشد وقتی که پاییز رسید له نکنم برگهایی را که روزی هزاران بار نفس پاک را به من عطا کردند.


    بدنه:
    پاییز از راه رسید .... پاییزی با همه ی ابرهای تیره اش که کشیده می شود،روی آبی آسمان در بیشتر روزها .
    پاییز پر از باران هایی است که یادت می آورند هزاران خاطره ی خوب را . اما من نمیدانم ،چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمی برد.
    نمیدانم چرا هیچ وقت انتظارش را نمی کشم ،چرا آمدنش دلم را تیره می کند چرا این فصل پر از بی رنگی ها است .
    نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر،
    زیر باران راه بروم.... نمی دانم... نمیدانم
    چرا خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روز های من نمیشود.
    آری پاییز می آید خورشید رویش را از من برمی گرداند گرمایش دیگر،نوازشگر صورتم نیست .
    چشم هایم سبزی برگ های درختان را هر روز بهانه میگرد. آغوشم درختان خفته را نمی خواهد .
    پاییز انگار می آید تا بسراید دلتنگی را ...

    نتیجه:
    پاییز زیباست اما دلتنگ است اما من پاییز را دوست دارم با تمام دلتنگی هایش.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: رقص برگ های پاییزی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    رقص برگهای پاییزی
    صدای باد امد در این فصل زیبا
    صدای برگ درخت افتاده از شاخه ها
    صدای پای زیباش
    هنگام رقص برگها
    ای خدای الهی
    هزار بار تمنا


    حدودا ساعت ۵:۳۰عصر بود با صدای ملودی زیبا و ارامش بخش از خواب برخاستم به پنجره ی چوبی اتاقم نگاه کردم پتوی دستبافت مادرم را از رویم برداشتم و برخاستم از پله ها پایین آمدم در را باز کردم باورش برایم دشوار بود،شایدهم خواب بودم،شاید هم خواب بیدار بودم نمی دانم؛راستش را بخواهی برگها دور هم جمع بودند دستهای هم را گرفته بودند وباصدای ارامش بخش ویولون و گیتار می رقصیدن،آهنگ می خواندند و باهم یکنواخت می گفتند:
    پاییز رنگ عشق است
    پاییز مهربانی است
    پاییز بوی مهر است
    ‌بوی خوش جوانی است

  • ۲ نظر
    • انشاء