موضوع انشا: دلی پردرد ولی زبان خاموش

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

مقدمه:

دلم گرفته ز تکرار طلوع امروزها/دلم گرفته ز تکرار غروب دیروزها
دلم گرفته از این فضا و شلوغی ها/دلم گرفته از این ریاو دروغ ها

متن:

اری دوباره پاییز شد و بی وفایی ها شروع. دوباره عصر پاییز و زانو در بغل گوشه ی دیوار اتاق.از آمدن عصر جمعه های پاییزی بیزارم چون یاد تمام غم هاودردها و ضربه هایی که از رفیق سالانه ام خورده ام می افتم. نگرانم از این غم و غصه روزی بمیرم.سخت است که گلویه من بغض داشته باشد و نتوانم با کسی دردودل کنم. این زبان جان سخن گفتن ندارد. زبانم زود تر از خودم جان داده است. پس خودم به زودی خواهم رفت. برایم دعا کن بدونه غصه از این دنیا بروم. از من وصیت به شما:(که هیچ وقت در رفاقت کوتاهی نکنید. دروغ نگویید که باعث آرزوی مرگ رفیقت می شوید) من همین حال و هوا را دارم. پر از غم و غصه ام  ناراحتم و هرروز  آرزوی مرگ دارم. خودم برای خودم سخن می گویم  آن هم  در دل.چون صدایی ندارم  و جانی در تن .از درد های خودم برایتان سخن گفتم.

نتیجه:

(مراقب رفاقت خود باشید دروغ نگویید و باهم دعوا نکنید که غیر از این بی جان خواهید شد)

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir