نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

نگارش دوازدهم نامه نگاری با موضوع نامه به فرزند

نگارش دوازدهم نامه نگاری با موضوع نامه به فرزند

نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس 4 چهارم نامه نگاری - انشا - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ - نوشتن انشا

▪️اینجا هوا تاریک است. اینجا کسی به در خانه نمیزند. شاید هم نه، مطلقا اینجا هوا تاریک است. اینجا مانند حبابی که در آن به سر می بری نیست. نه دختر من در اینجا هر یک از ما ریز اتم هایی هستیم در بدنی نامتناهی.
آری فرزند من. چقدر سخت است گفتن از دنیای جدیدت. و البته که سخت آسان ترین تعریف است و چه تعریف دشواری! در دنیایی که دقیق بعد از شش ماه و سیزده روز بعد به آن پا میگذاری. آمدنی با شیون و زاری و رفتنی محو شده در سکوت. خشکیده و زار. خودت بدان که آن چه آمدنی است، زمانی که با گریه های گوش خراش آغاز میشود.
از کجای این جهان بگویم؟ از دست های خرد شده زیر پاهای قدرت یا از پوشاندن هویت؟ و پوشاندن هویتی دیگر.
هیچ استعاره و مجازی گویای این حقیقت نیست.
حقیقتی که ریش به ریش وجودت را از هم می درَد.
از خودت برایم بگو. در آن کیسه ی زندان مانند چه میکنی؟ این شوق زیستن و به دنیا آمدن را برایم معنا کن. راستی اینجا آدم ها بر دو قسم اند. تو از کدام گروهی؟ زن هستی یا مرد؟ از کدام فرقه؟ از کدام حزب؟ ایسمِ آخر نامت چیست؟ زودتر بگو جدایت کنم. نژادت چیست؟ زودتر بگو تا جدایت کنم.
اگر مرد باشی زیر پتگ مردانگی به تنگ می آیی و اگر زن، زیر حجاب هایی که از ظلم آبستن است.
پرده هایی توخالی از فایده، مرز هایی حریص کننده.
رنگ به رنگ این زندگی تو خالی است. یک وهم مغموم.
اگر این را از همان آغاز که معلوم نیست به کجا گره خورده است می دانستی خودت با بریدن آن بند به کار خود پایان میدادی اما آه که این شوق بودن مجذوب تر از تحمل عذاب است. افسوس که رو به رویمان زندگی است.
📩📩📩📩📩📩📩📩📩
نویسنده: ....
دبیر: خانم نوروزی
منطقه تولمات گیلان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع قلم و خون شهید

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع قلم و خون شهید

    نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشا نویسی - نگارش دهم درس ششم - انشا بلاگ - انشای آماده

    قلم سه حرف دارد اما خون شهید هفت حرف دارد.
    قلم می نویسد،خون شهید هم می نویسد.

    خون شهید رنگ قرمز دارد ، اما قلم سیاه رنگ است.
    خون شهید همچون رود پر آب جاری میشود .
    جوهر قلم هم جاری میشود .
    خون شهید شجاعت ، دلاوری و توانمندی انسان های زیبا و خوب را باز گومیکند .
    قلم هم بر روی کاغذ شجاعت انسان های زیبا و خوب را برای ما بازگو میکند.
    قلم سیاه یادآور انسان های خطاکار و زشت و پلید هستند .
    خون قرمز شهید یاد آور شجاعت های برخی از انسان هایی هستند که جان خود را در راه وطن و عشق به خدا فدا کردند.
    بعضی آدم ها همچون قلم سیاه هستند و زشت.
    بعضی آدم ها همچون خون قرمز شهید زیبا هستند و خوب به راستی که هیچ رنگی زیباتر ،
    از رنگ قرمز خون شهید نیست .

    قلم با اینکه سیاه است اما گاهی از زیبایی ها و شجاعت های انسان های پاک دل و زیبایی می نویسد که آدم را مبهوت میکند.

    ✍️✍️✍️✍️✍️
    نویسنده:مهدیه سخایی
    دبیرستان سمانه شهرستان اردبیل روستای شام اسبی
    دبیر :سرکار خانم حق نظری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع قلم و پاک کن

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع قلم و پاک کن

    نگارش - نگارش دهم - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - انشاء - انشا نویسی - نگارش دهم درس ششم - انشا بلاگ - انشای آماده

    قلم سه حرف دارد.اما پاک کن پنج حرف دارد.
    قلم مینگارد و می نویسد. اما پاک کن پاک میکند .
    پاک کن دل بزرگی و مهربانی دارد. پاک کن زشتی و پلیدی هارا از دفتر زندگی و دنیا پاک میکند.
    و برای بهتر زیستن و بهتر نوشتن و زیبا نوشتن فرصتی را هدیه میکند.

    به قلم خود وقتی نگاه میکنم ، باید شجاع و توانا و اعتماد به نفس داشته باشم ، باید مراقب خود باشم که دل قلم سنگ و بی رحم و ظالم است.
    قلم به من فرصت جبران نمی دهد.
    با استفاده از قلم خطاهایم را به صورت خط های زشت و سیاه و بد چهره بر روی قلب سفید و پاک دفترم می گذارم .
    پاک کن نرم و نازک و زیبای من قلب سرخ و زیبایی در گوشه چپ سینه اش دارد.
    قلم ام را بر میدارم و شروع به نوشتن میکنم .
    انقدر می نویسم تا اینکه به جایی بر میخورم که باید خط بخورد و پاک شود و از بین برود .
    از پاک کن روشن دل خود یاد گرفته ام که گاهی باید به دیگران فرصت بدهم .
    هر کسی جایز الخطا ست،و حق بخشیده شدن و زندگی کردن دوباره دارد.
    نوشته ام را همانند ماه سفید و زیبا می نویسم.
    و به قلم خود اجازه بخشیده شدن میدهم.
    همانند قلبی سفید و زیبا به روشنایی ماه در آوردم تا ماه سفید و زیبای دلم باشد .
    من از پاک کن یاد گرفتم که به انسان های خطاکار و پلید فرصت جبران بدهم .من از پاک کن یاد گرفتم که بدی های انسان هارا از دفتر ذهن و دلم پاک کنم.
    من از پاک کن یاد گرفتم که همچون ماه سفید و زیبایی باشم و دیگران را ببخشم چرا که انسان جایز الخطا ست.
    🌺نویسنده :مهدیه سخایی
    🌸مدرسه سمانه
    🌺دبیر :سرکار خانم حق نظری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش با موضوع گفتگوی من و کرونا

    نگارش با موضوع گفتگوی من و کرونا

    نگارش - نگارش یازدهم - انشای موضوع نگارش پایه یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - انشا با موضوع طرح گفتگو - انشا - انشا نویسی - انشا بلاگ - انشای آماده - نوشتن انشا

    دیدمش خیلی از او ناراحت بودم فقط یک سوال داشتم‌ که چرا؟
    چرا دارد جان مردم را میگیرد.
    با یک غرور خاصی داشت راه می‌رفت.
    به او که رسیدم از او پرسیدم که چرا دارد با جان ادم ها بازی میکند؟
    دیدم حق به جانب گفت: من داشتم در بدن آن خفاش زندگیَم را می کردم شما انسان ها بودید که زندگی من را بهم ریختید با تعجب به او نگاه کردم و گفتم یعنی خودت از این وضع راضی هستی از اینکه هر روز چندین نفر را عزادار میکنی خوشحالی؟
    دیدم که یک دفعه زد زیر گریه گفت: راستش را بخواهی نه. [enshay.blog.ir]
    خودم هم دیگر از این وضع خسته شده‌ام از اینکه می بینم زندگی شما انسانها به خاطر من بهم ریخته ناراحتم.
    ناگهان میان گریه خندید و گفت برای شما دانش اموزان که بد نشده😂
    گفتم دلت خوش است،ها.آخر چه خبر داری از سختی های آموزش مجازی از استرس زمان کم امتحان ها
    از استرس پریدن لینک و از دست دادن زمان قبل از جواب دادن به همه سوالات و.....
    خندید و گفت انگار حسابی از من شاکی هستی و به خونم تشنه‌ای؟!
    گفتم من غلط بکنم به تو نزدیک شوم یا اصلاً خصومتی با تو داشته باشم، فقط میگویم دیگه برو خونه تون خسته شدیم یک سال و چند ماه است که مهمان مایی دیگر بس است، بیا با رفتنت خوشحالمان کن.،مهمان ناخوانده این روزهای زمین.
    گفت: میروم، میروم،خودم هم از این وضع خسته شده‌ام واکسن را که تولید کنند من هم خود به خود میروم.
    دوباره از او پرسیدم چرا ضعیف کش هستی؟
    گفت منظورت چیست؟
    گفتم یعنی با انسانهایی که سیستم ایمنی قوی ای دارند کاری نداری در عوض با انسانهای مُسِنّ و بیمار نامهربانانه تا میکنی.
    گفت:این قانون طبیعت است انسان‌های ضعیف میروند و آن‌هایی که قوی‌اند میمانند و تا شکست دهند.
    دوباره گفتم ویروس هزار چهره چرا هرروز رنگ عوض میکنی؟چرا نمیگذاری تو را بشناسند و واکسنت را کشف کنند چرا هر روز رنگ عوض میکنی؟
    با قهقهه گفت:اسم جالبی برایم انتخاب کرده‌ای"ویروس هزار چهره" و دوباره قهقهه زد
    ناگهان جدی شد و گفت ادم‌ها این روزها یک رنگ نیستند از من چه انتظاری داری؟!
    اما دوباره حق به جانب گفت شما انسان‌ها خیلی به خود مغرور شده بودید ،باید یک نفر به شما نشان میداد که چقدر ناتوانید قرعه هم به نام من افتاد و راهش را گرفت و رفت هرچه صدایش زدم نه ایستاد.
    با خودم گفتم که چقدر حرفهایش درست است ما خیلی به خود مغرور شده بودیم،به علم ناچیزمان،به قدرت ناچیزمان... اما دیدیم که ویروسی که اگر میلیارد‌ها از آن را کنار هم بگذاریم تازه یک گرم میشود چطور ما را عاجز و درمانده کرده و از پا در می آورد.
    🦠🦠🦠🦠🦠🦠🦠🦠

    نویسنده: شیوا حمیدی
    دبیر:زهرا قنواتی
    دبیرستان:کوثر،زهره شهر

    نگارش - نگارش یازدهم - انشای موضوع نگارش پایه یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - انشا با موضوع طرح گفتگو - انشا - انشا نویسی - انشا بلاگ - انشای آماده - نوشتن انشا

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش شیشه و دل

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش شیشه و دل

    انشا - انشا بلاگ - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم

    شیشه دل همه شکستنی است ،دل رادیده ای با تبسمی از هیجان تند تند میتپد؛با نوای عشق میلرزد ؛اماباغم صاحبش ناراحت و گریخته می شود.
    دل هم مانند غبار میگیرد و کثیف وسیاه میشود . آلودگی هایش را پاک کنی احساساتش از بین میرود .گاه باید دست مهربانی را بر جام شیشه ای و زیبای قلبت بکشی و آن راتمیز کنی .دل آلوده، حکم شیشه خاک خورده مغازه ای را دارد که هیچکس از آن خرید نمیکند و به آن توجهی نمی کنند.
    شیشه را دیده ای با سنگ میشکند ؛اماشیشه دل را شکستن ،احتیاجی به سنگ ندارد .گاهی با نگاهی،باسکوتی،رفتاری،حرفی،اشکی،وگاه با مرگ عزیزی میشکند .شیشه ،شیشه است .چه شیشه دل باشد ،چه شیشه پنجره اتاقت ؛ هر چه که آنها را کنار هم بگذاری ترمیم نمی یابد وهرچه با چسب آنها را بچسبانی ،باز جایش می ماند .
    دل نرم و لطیف است ،شیشه سخت و شکننده .دل مخزن اسرار است ، شیشه صاف و شفاف . هرچه درونش است به نمایش میگذارد . دل هم مثل شیشه نازک و شفاف است .برای همین است که با حرف ویا اتفاقی زود میشکند ؛ زنده میماند اما دیگر طاقت و زلالی اش راندارد .
    اگر دل را بشکنند شاید بتوانیم تکه های شکسته اش را از کوچه پس کوچه های نامردی مردمان شه پی بگیریم و بهم بچسبانیم ولی...
    اثرش تا پایان عمر برروی آن باقی خواهد ماند . پس حواسمان باشد به صدای شکستن دل های اطرافمان آنها دل هستند نه شیشه مبادا دلی را بی خبر بشکنیم ...
    ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
    نویسنده: سمانه بخت
    دبیر: سرکار خانم نعمت الهی
    دبیرستان:آیت الله مروج اردبیل

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش پدر و کوه

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش پدر و کوه

    انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - نگارش دهم - نگارش - نوشتن انشا - انشاء - انشا نویسی - انشا بلاگ - انشای آماده

    بسم الله الرحمن الرحیم

    پدر ها مانند کوه هستند.کوه هایی که استوار مانده اند تا زمین سست نشود پدر هاهم همین گونه ایستاده اند تا جامعه سست نشود .

    کوه ها مانند زنجیری دست در دست هم ایستاده اند و از ریشه های خود برای استواری زمین استفاده میکنند. پدران هم مانند کوه ها دست در دست یکدیگر جامعه را میسازند تا خانواده هایشان امنیت داشته باشند.

    کوه ها درد میکشند ،رنج میبرند ولی هیچ گاه شکست نمیخورند.پدر هاهم مانند کوه درد میکشند،رنج میبرند اما همیشه سعی میکنند استوار بمانند و سایه ی بالا سر خانواده خود باشند.

    فرزندان به پدر هایشان تکیه میکنند و همسران به مرد هایشان تکیه میکنند همان گونه که تکیه گاه درختان کوه ها هستند تا باد آن هارا از بین نبرد .

    به راستی که باید قدر پدر های کوه مانند راکه دلی همچون مروارید دارند را دانست تا ارزش آنهارا دانست و همیشه قدردان آن ها بود.
    🧗‍♀🧗‍♀🧗‍♀🧗‍♀🧗‍♀🧗‍♀🧗‍♀🧗‍♀

    نویسنده =فاطمه نوبخت
    دبیرستان =سمانه
    پایه =دهم انسانی
    دبیر =سرکار خانم حق نظری

    _________________________________

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش پدر و کوه

    انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - نگارش دهم - نگارش - نوشتن انشا - انشاء - انشا نویسی - انشا بلاگ - انشای آماده

    پدر مانند کوه است ،کوه های که استوار مانده‌اند تا زمین سست نشود وپدر ها هم همین گونه هستند.
    کوه ها مانند زنجیری دست در دست هم ایستاده اند و ریشه های خود را برای استواری زمین استفاده میکنند ، پدران هم مانند کوه ها دست در دست یکدیگر جامعه ای می سازند تا خانواده هایشان امنیت داشته باشند.
    کوه درد میکشد ،رنج میبرد ،استواری می‌کند اما هیچ گاه شکست نمی خورد،پدر هم مانند کوه ها درد می کشد،رنج میبرد اما استوار می ماند تا با وجودش سایه ی بالا سر خانواده اش باشد.
    فرزندان و همسران به مرد هایشان تکیه می کنند تا خستگی مشکلات را از تن خارج سازند و کوه ها تکیه گاه درختان می شوند تا باد ها آنها را از بین نبرند.
    به راستی که قدر پدر های کوه مانند را که دلی از جنس مروارید دارند را باید دانست تا ارزش آنها را فهمید.
    ☘️☘️☘️☘️☘️☘️
    نویسنده:اسما نجف نیا،
    دبیر: خانم فرنگیس نعمت اللهی اردبیل،دبیرستان آیت الله مروج،

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع اسلحه و قلم

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع اسلحه و قلم

    انشا - انشا بلاگ - انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم

    پدیده‌ای در جهان وجود دارد که می‌تواند بدون زخمی کردن یا حتی آسیب جسمانی رساندن چنان زخمی به فرد بزند که تا ساعت ها نتواند از جایش تکان بخورد!
    بله این پدیده نامش قلم است
    همانند اسلحه ای اماده و سنگین که ذهن را نشانه می‌گیرد!
    بعضی از انها در راه صلح، و برخی در راه جنگ استفاده می‌شوند.
    یا شوم است یا نیک!
    یک تفنگ، در دست همه جا میشود اما استفاده از ان هرگز کار هرکسی نیست.
    قلم ها یا خلق می‌کنند یا نابود می‌کنند.
    مانند اسلحه هایی که ممکن است تیر شادی ازدواج کسی در اسمان باشد،یا تیر مرگ کسی در زمین.
    این است که صاحب اسلحه یا قاتل است یا شهید!
    یک تفنگ میتواند کسی را بی صدا با تیر هایش بکشد همانطور که یک قلم می‌تواند با جوهر وجود خود که در پیچ و خمِ ریز کاغذ جای گرفته است جهل ذهن کسی را بی صدا با دانشش بکشد.
    همیشه تفنگ و قلم را به هم تشبیه کرده ایم.
    تا به حال کتاب هایی با قلم ها نوشته شده که بشریت را نجات داده.
    قلم هایی که کتب اسمانی و کتاب های قانون را نوشته اند.
    همانند تفنگ هایی که مردم کشور مظلومی را از چنگ استعمارگران نجات داده اند.
    در ذهن من، تفنگ و قلم برادر هایی دوقلو‌‌ هستند که با وجود تفاوت ظاهر خصوصیات و شباهت های بسیاری دارند.

    نویسنده: پریا بحرانی فرد
    پایه: دهم
    دبیر: معصومه محتشمی
    دبیرستان نمونه نجابت برازجان

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مادر و آفتاب

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مادر و آفتاب

    انشا به روش سنجش و مقایسه - انشا - نگارش دهم - نگارش - نوشتن انشا - انشاء - انشا نویسی - انشا بلاگ - انشای آماده

    خداوند بیشترین سهم زیبایی‌اش را میان دو مخلوقش تقسیم کرده و به آنها نوری بخشیده که زمین و زمان را زنده و پایدار نگه داشته.

    گرچه روشنایی وجود مادر با چشم قابل دیدن نیست اما نوری دارد ک پرتواش همه‌ی آفرینش را در بر می‌گیرد و به فرزندانش زندگی می‌بخشد همانطور که آفتاب به تمام موجودات زمین از گل و گیاه گرفته تا بلبل و قمری روشنایی و زندگی می‌بخشد.
    اگر آفتاب نباشد زندگی کردن ممکن نخواهد بود همانطور که اگر مادر نباشد زندگی همانند کلافی گره خورده پر از سختی و ناهمواری می‌شود.

    خورشید، مادر طبیعت است؛مادری مهربان که فداکارانه همه‌ی نور و زیبایی اش را برای تمامی فرزندان خود فدا میکند؛و مادر نور چشمان و گرمای دلش را عاشقانه به فرزندان خود هدیه میکند تا چراغی برای راهشان شود و عشقی در دلشان.
    شاید دلیل این همه نور و گرما، عشقی باشد که در دلشان جاریست؛عشقی بی پایان که هیچ گاه غز بین نخواهد رفت!
    خورشید، روزهای سرد زمستانی را به روزهای گرم و مطبوع تابستانی تبدیل می‌کند و مادر با وجودش سرمای استخوان سوز خانه را به گرمایی دلنشین و پر از عشق تبدیل می‌کند.

    آفتاب هنگامی که دلش هوای گریه دارد ابرها را پوششی برای خود قرار می‌دهد و آرام می گرید و آن را باران می‌نامد و مادر هنگامی که بغض گلویش را فرا می گیرد اشک هایش را بی‌صد می‌ریزد تا کسی را نگران نکند.

    آنها تمام زندگی‌شان را صرف فرزندان خود می‌کنند و هر پوتو از خود را گوشه ای می‌گذارند و روشنایی می‌بخشند.
    در گوشه گوشه‌ی زمین همه می‌گویند که شب‌ها خورشید می‌خوابد اما نمی‌دانند که حتی ماه هم روشنایی و زیبایی‌اش را از خورشید دارد.

    نویسنده: فاطمه خواجه‌ئی
    پایه: دهم
    دبیر: معصومه محتشمی
    دبیرستان نمونه نجابت برازجان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش نامه نگاری با موضوع نامه به وزیر علوم و فناوری در مورد کنکور

    نگارش نامه نگاری با موضوع نامه به وزیر علوم و فناوری در مورد کنکور

    نگارش دوازدهم درس 4 چهارم نامه نگاری - نگارش - نگارش دوازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا بلاگ

    با سلام و احترام

    امیدوارم حالتان خوب باشد.

    من دانش‌آموزی هفده‌ ساله در مقطع دوازدهم هستم. از شما چه پنهان سختی‌های درس و استرس کنکور، من و هم‌کلاسی‌هایم را ناامید کرده است. حتی گاهی از فرط خستگی و استرس زیاد به ترک تحصیل فکر میکنم. شاید شنیدن این حرف‌ها برای شما تکراری باشد اما من و دوستانم هرروز با اضطراب وترس و دلهره دست و پنجه نرم می‌کنیم. آن هم درست در روزهای نوجوانی که باید تمام انرژی‌مان را با امیدواری و نشاط صرف آموزش مهارتی سودآور بکنیم.

    از این حرف‌ها که بگذریم مشکل دیگری نیز گریبان‌گیر من و هم‌کلاسی‌هایم شده که مایلم با شما در میان بگذارم. راستش را بخواهید پدر من و بسیاری از دوستانم توانایی تهیه این همه کتاب درسی و کمک‌درسی را ندارند. آن هم برای آزمون رعب‌آوری که علاوه بر میزان سواد و تمرین ما، تا حد زیادی به توانایی‌های حاشیه‌ای ما و حتی شانسمان بستگی دارد. وقتی به دوستان بزرگترم که به تازگی کنکور داده‌اند و موفق نشده‌اند نگاه میکنم، همگی افسرده و سرخورده شده و غالباً قید درس خواندن را زده‌اند.

    آقای وزیر!

    چرا آینده و سرنوشت ما نوجوان‌هایی که آینده‌سازان کشور هستیم را به دست آزمونی سخت و پر استرس سپرده‌اید؟ آن هم آزمونی که فشار اقتصادی زیادی را متحمل خانواده‌ها می‌کند. آیا بهتر نیست که برای گزینش دانش‌آموزان از روش‌های کم هزینه‌تری مثل سوابق تحصیلی استفاده کنید؟

    لطفا به حال کسانی که چندسال پشت کنکور مانده و خسته و سرخورده شده‌اند فکر کرده و چاره‌ای برای رفع دلشوره و استرس‌های ما بیندیشید.

    با تشکر از توجه شما
    بیتا میری پایه دوازدهم
    عصمتیه - کرمانشاه

    _________________________________

    نامه نگاری با موضوع نامه به وزیر علوم و فناوری در مورد کنکور

    نگارش دوازدهم درس 4 چهارم نامه نگاری - نگارش - نگارش دوازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا بلاگ

    به نام خدا
    تاریخ: ۹۹/۱۱/۱۸
    وزیر محترم علوم
    موضوع: اظهار نظر درباره آزمون کنکور


    با سلام و احترام.
    اینجانب مبینا عبادی به عنوان یک دانش آموزی که در پایه ی دوازدهم تحصیل می کند، استدعا دارم که، با توجه به برگزاری امتحانات نهایی در خرداد ماه و چه بسا در مواردی مشکل بودن قبولی در برخی از این امتحات، و با ‌در نظر داشتن تمام اضطراب ها و نگرانی های یک دانش آموز نسبت به آینده ی خود، در مورد سطح بالا بودن سوالات آزمون کنکور تجدید نظر شود.
    همانطور که استحضار دارید، پس از برگزاری آزمون سراسری۱۳۹۹، همه دانش آموزان، معلمان و مشاوران کنکور نسبت به مشکل بودن و حتی در برخی موارد غیرقابل حل بودن سوالات این آزمون، اعتراض خود را اعلام کردند؛ اما تا به امروز پاسخی در این باره به آنها داده نشده است.
    اینجانب خواهشمند است بررسی های لازم درباره این موضوع بکار گرفته شود.
    ✉️✉️✉️✉️✉️✉️✉️✉️✉️
    با تشکر و آرزوی سلامتی.
    نام و نام خانوادگی: مبینا عبادی
    امضاء:

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع گفتگوی مردم شهر با ستاره

    انشا با موضوع گفتگوی مردم شهر با ستاره

    نگارش یازدهم گفت و گو - نگارش - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا بلاگ - انشا با موضوع طرح گفتگو

    دوباره‌شب‌شده‌بود‌آسمان‌شهر‌در‌هاله‌ای‌سیاهرنگ‌‌گم‌شده‌.ستاره‌ها یک‌به‌یک‌‌بیدار‌می‌شوند تا از تیرگی آسمان بکاهند و من هم هنوز درانتظار‌پایانی‌روشن‌.
    این شب هم از آن‌شب‌های سرد و دلگیراست.کاش‌میشدباکسی‌صحبت‌کنم.‌همینطور که این افکار در ذهنم می‌چرخید خیره به گلدان‌سبزرنگ‌اتاقم‌شدم ،صدایی‌تازه‌وعجیب‌وزیبا‌گوشم‌را‌نوازش کرد.
    از پنجره‌ی نیمه باز اتاقم آسمان را نگاهی کردم،ستاره ای درخشان به من نزدیک‌می‌شد..چه زود خدا ندای قلبم راشنید.چه‌کسی‌بهتر‌از‌ستاره‌‌؟
    ،لبخندی زدم، دستی برای ستاره تکان دادم؛
    +سلام دخترک بازهم‌که ‌بیداری‌!
    _راستش دلم گرفته منتظرت بودم.
    +من هم امشب دلگیرم،
    این شب ها‌آسمان‌شهر‌هم‌دلگیراست
    _با‌ ته‌خنده‌ای گفتم :کاش من‌هم‌آسمانی بودم بجای تو در دل آسمان شب می‌تابیدم..اون بالا‌خبری از غم و تلخی روزگار نیست.خبری از اشک و دلتنگی نیست.از درد خبری‌نیست‌خوش‌بحالت ستاره‌.!
    +سرش را پایین انداخت بعد از کمی مکث زیرلب گفت:"من‌از‌طبـــــیب‌‌و‌پرستار‌هـر‌دو‌ آزادم""دوای‌درد‌من این‌درد‌بـےدوای‌من اسٺ"
    زمان می‌برد تا بفهمی این ستاره‌ی خندان‌ غم عالم را به‌دوش‌می‌کشد.
    _چرا حال دلت آشفته‌است ستاره؟
    +دخترک تو در‌زمینی و حال هوا چه‌میدانی؟
    ادامه‌داد،در این شب ها از آن بالا،دستان‌خالی پدری رو دیدم که حتی توان راه‌رفتن هم‌نداشت.
    چشمان خیس پسرک‌ درحسرت دوچرخه‌ای آبی‌رنگ‌را دیدم که بازهم با بغض به‌دستان‌خالی‌پدر‌بوسه‌هدیه‌میداد تا مبادا دلش بشکند.
    این‌شب‌ها با‌پسربچه‌ای۱۰ساله‌حرف‌میزدم که‌لابه‌لا‌ی‌حرف‌هایش‌کرونا‌نفسش‌راگرفت.
    این‌شب‌ها‌ آدم‌های‌بی‌رحمی‌دیدم،
    کودک‌کار را دیدم که داشت‌‌برای دخترک‌نازپرورده‌فال می‌گرفت..چرا‌ بچه‌یتیم باید‌صبح‌تا‌شب‌کف‌خیابان‌اسباب‌بازی‌بفروشد به‌بچه‌هایی‌که‌تکیه‌دادند به‌آغوش‌‌گرم‌پدر..
    این شب ها،بی‌عدالتی‌دیدم،
    مردم‌هایی که‌برای‌هر‌مراسم‌ ومهمانی تجملی میلیاردی‌هزینه‌میکردندومردمی‌که‌گرسنه‌‌پلک‌روی‌هم‌میگذاشتند قلب‌هایی‌را دیدم‌که‌اگر سنگ‌نبود اشک‌دخترک‌جاری‌نمی‌شد.وتمایز‌هایی‌خاکستری‌‌که‌سایه‌اش‌چشمان‌عالم‌را‌کور‌کرده،دریغا‌که‌همه‌‌رفتنی‌اند‌وجزحق‌کسی‌نمی‌ماند.من‌شاهدانعکاس‌تضاد‌ها‌‌خواهم‌‌بود‌ و ای کاش نبودم‌ .این‌شب‌ها...
    منتظربودم هنوز از‌ دل‌های‌شکسته‌‌وخنده‌های‌تلخ تعریف کند که آهی کشید‌و‌گفت:' دردهـــــاے من‌نهفتنی‌‌است،دردهای من‌نگفتنی‌است'
    ستاره‌فلسفه‌ای‌گرانقدر‌‌ درسینه‌داشت‌دلش از مردم زیر سقف آسمان گرفته بود،غبار سنگین زمین حالش‌را‌آشفته‌کرده‌بود اما میخندید تا حالی را اشفته‌تر نکند ..او بیشتر از خود انسان‌ها آنها را درک میکرد. دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود.آسمان ابری شده بودآرام‌بغضش‌رامی‌شکست و قطره‌های اشکش‌روی‌شیروانی‌خانه مرا به خواب‌میبرد.گمان‌می‌کردم‌وقت‌خداحافظی‌من‌وستاره‌فرارسیده،اما هرگز دلم به این جدایی رضا نمی داد.درحالی که روشنایی ستاره داشت پشت ابرهای تیره‌رنگ و بارانی پنهان میشد گفت:
    +ازتو میخواهم مهربانی را به قلب های خسته‌ی مردمت هدیه بدهی..بدی نکن
    اگر نمیتوانی خوبی کنی..غمگین نکن اگر نمیتوانی شاد کنی ..دلی‌را نشکن اگر نمیتوانی دردی را دوا کنی.
    _گفتم‌: خیالت راحت،توزیباترین درس زندگی‌را به‌من‌ دادی.امیدوارم روزی جهان آراسته از همه ی پلیدی ها و غم ها بشود‌ و آن شب؛شبِ‌دیدار دوباره‌‌ی من با تو باشد؟
    +با همان لحن‌ارام گفت:بخاب دخترک و از شب‌های‌بیقراری‌ات‌شکایت‌نکن‌"آخراین‌درد‌و‌دل‌شب‌به‌دوایی‌برسد‌"آخراین‌ناله‌‌شبگیر‌به‌جایی‌برسد"لبخندی گوشه‌ی لب‌هایم نشست
    _گفتم :دلم‌برای‌بچگی‌هایم تنگ‌شده‌میشود کمی لالایی‌بخوانی؟
    درحالی که زمان زیادی نداشت اما درخواستم را پذیرفت..

    +لالا لالا هواسرده دلم به‌بودنت‌گرمه
    لالالالا گل پونه که دنیا یک خیابونه
    یکی رفت و یکی اومد چرا هیچکس نمیدونه
    لالادنیا گذرگاهه گذرگاهی که کوتاهه..
    لالالا..صدای ستاره دور و دورتر میشد
    چشمانم غرق رویا.من مانده بودم و ستاره ای که دیگر نبود و شهری که در خواب بود وبارانی که قلب‌های مردمم را تسکین می‌بخشید.

    نویسنده: نازنین دهنوی
    دبیرستان دانشوران دزفول
    دبیر: خانم خیامی

  • ۰ نظر
    • انشاء