نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

حکایت نویسی نگارش پایه هشتم

حکایت نویسی نگارش پایه هشتم

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

صفحه 36:

روزی اقا محمد خان در زمین کشاورزی خود مشغول به کار کردن بود و در حال انجام برداشت محصول بود که بدست اورده بود.
درهمین حال که داشت محصول خود را برداشت میکرد،غبار ناپسندی به سوی او آمد و غبار وارد چشم آقا محمد خان شد.
تقریبا یک کیلومتر پایین تراز زمین کشاورزی که اقا محمدخان داشت،یک دامپزشکی وجودداشت.
این هم چشم درد عجیبی گرفته بود با ناله های بلند میرفتم و میرفت تا به دامپزشکی برسد تا دردچشم خود را درمان کند. خلاصه ی داستان ما آقا محمد خان هم رفت و رفت و رفت تا اینکه به دامپزشکی رسید و گفت:((دکتر،دکتر،کجایی؟بیا که از چشم درد کور شدم زودباش به دادم برس.‌))
دکتر دامپزشک هم گفت:((عزیزمن،من دارویی که بشود تو را درمان کرد ندارم،اینجا دامپزشکی است فقط مخصوص درمان بیماری حیوانات میباشد.))
آقا محمد خان هم گفت:((امکان ندارد،توحتما باید یه کاری برای من کنی تا این درد شدیدچشم من درمان شود.
دکتر دامپزشک گفت:((آقا محمد خان من که گفتم،دارویی برای درمان تو ندارم.))
اقا محمد خان هم به حرف های دکتر دامپزشک گوش نکرد و دامپزشکی را با سروصدای خود شلوغ کرد و دامپزشک هم مجبور شد که قطره ای که مخصوص چشم حیوانات بود به چشم آقا محمد خان وارد کند و آقا محمد خان هم با همین درد شدید از دکتر دامپزشک تشکر کرد و راهی منزل خود شد و به منزل رسید و با اینکه درد داشت بدون هیچ سلام یا ایکنه کسی خانه است به اتاق خود رفت و روی تخت خود خوابید تا اینکه صبح ساعت ۹ بلند شد و هیچ چیز را نمی دید و فریاد زد:((پسرم،پسرم! ابرهیم کجایی؟ بیا، که پدرت کور شد و هیچ چیز را هم نمیبیند،پسرش ابرهیم را هم از خواب بیدار کرد و ابرهیم گفت:((پدر جان؟چی شده که نمیتوانی ببینی؟؟؟))
آقا محمد خان هم داستان را برای ابرهیم پسرش تعریف کرد و گفت من را سریع به دادگاه ببر.
پسر گفت:(( چرااا؟))
پدر هم با عصبانیت گفت:((من ان کاری را که بهت گفتم انجام بده.))
ابراهیم پدرش را به دادگاه برد و به پیش قاضی رفت و گفت:((آقای قاضی بنده شکایت دارم از دامپزشکی که در محله علی اباد است.
آقای قاضی هم گفت:((پدر جان!شکایت خود را اعلام کن تا ماهم کار هایی که باید انجام دهیم را انجام دهیم. ))
پدر جان دوباره داستان را هم برای اقای قاضی تعریف کرد.
آقای قاضی هم گفت:((پدرجان ببخشید هیچ حکمی نمیتوان به این دامپزشک دا‌د،شما اگه عاقل و باهوش بودی به دامپزشک مراجعه نمیکردی پس شما اگر خر نبودید نمی دانستید که وظیفه دامپزشک درمان بیماری حیوانات میباشد.
خلاصه داستان آقا محمد خان هم با پسرش با ناراحتی و کوری خود از دادگاه خارج شدند و به خانه ی خود باز گشتند.
پایان

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع جنگل

    موضوع انشا: جنگل

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    صبح و پرتو آفتاب مانند طلای روی امواج ملایم رود خانه می درخشیدامروز بیشتر از همیشه دلم  گرفته بوددرکنار رودخانه یک درخت هفتاد ساله بودمن نشستم سرم را بر تنه درخت تکیه دادم سکوت گرمی مرا فرا گرفت چشمانم رابستم باد مانند نوازش مادر روی گونه هاییم حس کردم صدا ی جاری بودن آب رود خانه مانند این است که با مداد آبی امیخته شده است قطره ها مانند چند دوست با یک دیگر شوخ وشنگ می کردند با قایقی کناره رود خانه رفتم درون اب قایق رود خانه را شکافته بود  به درون آب نگاه کردم خودم را می بینم  موروارید های رنگا رنگ دستم را درون اب کردم همانند پارچهای نرم بود  به کوه ان سوی رود خانه خیره شودم رنگ هایی قهوای آبی ... رنگ شده نفس عمیقی کشیدم  هوا را معطر حس میکردم از بوی خار گل گرفته تا بوی آب و.... من فکر کردم این ها همه از خلقت خداوند است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: توصیف جنگل

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    امروز انشا با موضوع توصیف جنگل اماده کردم که امیدوارم خوشتون بیاد. شما هم انشا خودتون در مورد جنگل را در قسمت دیدگاه ها بنویسید تا دوستان استفاده کنند.

    جنگل برای کیست؟

    جنگل ، هدیه خدایی و نخستین دوست بشر به شمار می‌رود. هیچ یک از پدیده‌های طبیعت به اندازه جنگل در زندگی آدمیان نقش اساسی و سازنده ندارند. انسان آغازین تنها در پناه جنگل توانست به حیات و تولید نسل خود ادامه دهد، او نیازمندیهای روزانه خود را از جنگل بدست می‌آورد. بدین سان احترام به درختان و احساس دوستی نسبت به آنها پدیده‌ای است که منشا بسیار دیرین در پندار انسانها دارد.

    این هدیه خداوند برای حیواناتی ست که به روال طبیعت زندگی می کنند می خورند و خورده می شوند جنگل برای پرنده ی کوچکی ست که می خواهد برای جوجه اش غذا پیدا کند. جنگل برای انسان هایی ست که می خواهند با ورود به طبیعت نعمت های خداوندی را لمس کنند و قدر ان ها را بیش تر بدانند. جنگل برای بوته ها و گل های زیبایی ست که ان را زینت می دهند و منظره ی ان را رویایی تر می کنند. جنگل برای درختان تنومند و بزرگی است که به شکوه و جلال این بهشت زمینی می افزاید. جنگل برای پروانه ی کوچکی است که بر روی گل ها جست و خیز می کند و نمادی کوچک از بزرگی و قدرت خداوند است. جنگل برای جنگل بان شجاعی است که همه ی خطر های ان را می پذیرد و از دل و جان مایه می گذارد تا بتواند از این رحمت خداوندی یعنی جنگل مواظبت و مراقبت کند. جنگل برای همه است و بدون هیچ چشم داشتی جذابیتش را به ما نشان می دهد پس بیایید قدرش را بدانیم.

    ایده برای نوشتن انشا درباره جنگل:

    فواید جنگل

    جنگل هوا را معتدل می‌کند، بر بارندگی می‌افزاید، از آسیب بادهای سخت می‌کاهد، هوای پیرامون خود را پاک و آن را برای تنفس مناسب می‌کند.جنگل از گرمای پیرامون خود می‌کاهد، زیرا اولا درخت برای تبخیر آب خود نیاز به حرارت دارد که آن را از هوای پیرامون خود می‌گیرد، دوم اینکه برگها و شاخه‌های درختان ، خاک جنگل را در برابر تابش مستقیم خورشید پناه می‌دهد و آن را سردتر نگه می‌دارد.

    جنگل از گرمای هوای پیرامون خود می‌کاهد و چون هر چند هوا سردتر شود، کمتر می‌تواند بخار آب را در خود نگه دارد، بنابراین هوای پیرامونجنگل زودتر اشباع می‌شود. جنگل مانند کوهستان مانعی در مقابل ابرها بوجود می‌آورد و باعث افزایش بارندگی می‌شود، بدین ترتیب هرگاه جریان هوایی که در آن بخار آب موجود باشد، در نزدیکی سطح زمین با جنگلی مصادف شود، به ارتفاعات بالاتر صعود می‌کند و سپس بطور ناگهانی منبسط شده، سرد شده و در نتیجه اشباع می‌شود و می‌بارد.

    نابودی جنگل ها

    هر ساله 115000 کیلومتر مربع از جنگلهای بارانی استوایی بهبهانهکشاورزی و دامداری نابود می‌شوند. از سال 1945 بیش ازنصف جنگلهای بارانی استوایی نابود شده است. اگر سرعت فعلی تخریب جنگلها ادامه یابد،خیلی زود فقط تعداد معدودی از نواحی حفاظت شده از جنگلها باقی خواهد ماند و هزاران گونه از گیاهان و حیوانات ، کاملا محو خواهند شد. وقتی درختان جنگلها قطع شده و سوزانده می‌شوند ، مقدار زیادی دی‌اکسید کربندر هوا رها می‌شود. دانشمندان معتقد هستند ، این پدیده باعث زیاد شدنگرمای زمین می‌شود.

    حریق جنگل ها

    آتش سوزی در جنگلها نیز از عوامل مخربی است که قدمتی برابر با زیستاجتماعی انسانها دارد. منتها از نظر میزان خساراتی که به بار می‌آورد در کشورها و مناطق مختلف و نوع جنگلهایی که آتش سوزی رخ می‌دهد متفاوت می‌باشد. حریق در جنگلهای سوزنی برگ به سبب سرعت و قابلیت اشتعال خسارتی را که به ارزش تجاری درختان وارد می‌آورد، به مراتب سنگین‌تر از درختان پهن برگ می‌باشد و جای خوشبختی است که بیشتر جنگلهای ایران از نوع پهن برگ می‌باشد. حریق در صورت وسعت و شدت و تکراردر یک جنگل سبب تغییر ارزش کیفی گونه‌ها می‌شود و به ظهور گونه‌های پست و نامرغوبی می‌انجامد که از نظر تجاری فاقد ارزش می‌باشند.

  • ۵ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع قصه ی تلخ حقیقت

    موضوع انشا: قصه ی تلخ حقیقت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    گاهی ناخودآگاه دست به قلم می شوی و هر آنجه در کهکشان اندیشه هایت سفر میکند را با جان و دل مینویسی تا شاید کسی در این حوالی تو را بخواند ؛ مینویسی و مینویسی، اما همیشه نوشتن حقایق شیرین نیست گاهی مینویسی و تلخ میکند هر کام نوشتنت را.
    قصه از آنجا شروع شد که آشکار شدی در نظرم ؛ قبل از آن خود را گول می زدم من شجاع نبودم احمق بودن چون فکر می کردم او بر میگردد ، به راستی فکر میکردم او برمیگردد اما برگشتی در کار نبود...
    حقیقت این بود که قلب من سه شنبه شبی در ایستگاه قطار تکه تکه شد ، خرد شد ، شکست و فقط از این سو به آن سو پناه میبرد و سالها پس از آن رفت و آمد ها هیچ توفیری بر دلم نداشت ؛ مثل آن نوشته که میگوید :((قطار میرود ، تو می روی ، همه ی ایستگاه می رود و اما من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام.))
    دیگر نمیشود زندگی کرد . شاید اگر حقیقت تلخ تا ابد کتمان میشد هنوز میماندم و همچنان می ایستادم بر فرازت!
    حقیقت مثل سرطان است . هر چه دیر تر متوجه شوی از وقت جبران و درمانش میگذرد و وقتی میگذرد ریشه میکند و میکشد و می کند و می برد حتی جان روئین ترین ها را.
    این ، قصه ی تلخ حقیقت است . قصه ای که با خیال بافی هایت شروع میشود اما جوری آن طعم خیال بافی هایت را بپز که وقتی حقیقتش را چشیدی حال زندگیت را بهم نزند...!

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ب مثل بابا

    موضوع انشا: ب مثل بابا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    همیشه وهمه جا شنیده ام که بهشت زیر پای مادر است حال من سوالی از خدا دارم می‌خواهم بدانم بالا تر از بهشت چه دارد؟ آن را برای زیر پای پدرم می خواهم.
    همان پدری که درکودکی از ما می پرسیدند مادرت را بیشتر دوست داری یا پدرت را و ما برای بار اول می گفتیم که هردو رابه یک اندازه دوست داریم و آنگاه که برای بار دوم از ما سوال میشد که کدام یک را کمی بیشتر دوست داری با خجالت می گفتیم که مادرمان را کمی بیشتر دوست داریم ونگاهی به پدر می کردیم پدری که با لبخندی که زیبایی بی همتایی داشت نگاهمان می کرد و چشمانش را بر روی یکدیگر می گذاشت تا حرفمان را تایید کرده باشد.
    پدرتو تپش قلب خانه ای وقتی هر صبح با تلنگر عشق ازخانه بیرون میروی و با کشش عشق دوباره باز میگردی.
    راستش را بخواهی گاهی حتی وقتی باتوکاری ندارم برای دل خودم صدایت می زنم بابا زیرا همین کلمه آنقدر شیرین ودوست داشتنی است که تا ساعت ها تمام ذهن و قلبم راغرق در خوشی وارامش می کند.
    گاهی هم می توان به موهای پدر نگاهی بیندازی تا ببینی برشب موهایش چند زمستان برف نشسته است تا فرزندش به بهار برسد.
    پدرم هرگاه دست در دستانم میگذاری خون گرم ارامش درکوچه رگهایم میدود ودربرابر طوفان های بی رحم زندگی با حمایت های تو ایستادگی می کنم.
    میدانید مادر مثل مدادیست که هرروز تراشیده شدن و کوچک شدنش را میبینیم وحس میکنیم تا وقتی که تمام شود اما پدر مانند خودکاریست که هر چقدر هم باان بنویسی تغییری در ظاهرش احساس نمیکنی چون از درون خالی میشود فقط یک روز باخبر میشوی که دیگر نمینویسد تا این دومروارید با ارزش را داریم قدرشان را بدانیم وبر دستان زحمت کش و مهربانشان بوسه بزنیم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    • ۵ نظر
      • انشاء

      انشا با موضوع صدا

      موضوع انشا: صدا

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      خدا،صدا را در وجود انسان نهاد.عروسک گِلی را نگریست.خنده ای کرد اما توام با نگرانی.فرشتگان گفتند:"صدای او با صدای دیگر مخلوقاتت گویی فرق دارد!"خدا حرفی نزد.انسان پرسید:"الها!گویا چشمانت از حال دل ناراحتت خبر میدهند.چه شده؟"
      خدا،نگاهی به انسان کرد.گفت:"صدارا آفریدم تا همچون خون قلبت،بگردد و بگردد.تو قلب باشی و صدایت رنگین کننده ی تو.این رنگ را برای تو که زیباترینِ نقاشی های منی،آفریدم.ولی انسان!نگران پیوند تو این رنگ رنگینم."انسان پرسید:"چرا؟!نقاش هم مگر دلواپس پیوند بین نقاشی و رنگهایش میشود؟!"
      خداخندید.گفت:"هر یک از رنگها را با حرفهایی آغشته کردم.جانت را با'نون'که با نان کمی آشنا باشد.خوابت را با 'واو'که در واژه باشد،ولی تو آن را نخوانی.صدایت را با 'صاد' آغشته کردم.بی نقطه و بی ریا.شاید حرف غریبی باشد،به امید آشنا.
      صدا را هرطور میخواهی،بخوان و ببین.صدا باشد یا ندا و حتی صبا.فرقی ندارد.هراسم از این است که مبادا صدا را داد بخوانی.داد خشم،داد نفرت...حواست باشد.صدا در همسایگی من است.صدا و خدا.مراقبش باش."
      انسان پرسید:"چگونه خسروِ زندگی من،طعم صاد را دوست تر دارد؟"خدا،نگاهی به او کرد و گفت:"شیرینِ نفسهای من،چیزی را دارد که از ارض تا عرش همه در آرزوی آنند.'اختیار'من میگویم برایت.اگر اطاعت کنی که احسنت بر شیر و شکر!
      انسان!صدا را هر از گاهی مردن پروانه بخوان.گاهی هم سقوط رود و تجزیه ی نور.گاهی هم رکوع و سجده های دریا به سمت ماه برای اطاعت از خورشید.صدا را مقدس بخوان.چون نام پاکم.چون نام پاکت!"
      انسان خندید.خدا هم.عروسک گلی خدا گفت:"به صاد قسم و به نام پادشاهی ات،به نفسهایت و همسایگی نامت،صدا را نه در قلبم و نه در خیالم،در چشمانم محافظت میکنم و روانه ی زبانم که اول تورا ببیند،بعد خلق تورا.اگر تو اینگونه میخواهی،پس من صد هزار اینگونه را خواهانم."

      دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    • ۱ نظر
      • انشاء

      انشا با موضوع زنگ های بی صدا

      موضوع انشا: زنگ های بی صدا

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      زنگ در لغت، به معنای آوا و یا هر صدایی است که برای مدتی مکررا تکرار می شود و خواهان فهم دریافتی از سوی ماست. اما در واقع، زنگ ها طیف وسیعی از عبارات و اتفاقات را شامل می شوند که هر کدام دنیایی جداگانه دارند و معنا و مفهومی متفاوت...
      چون قلم می رقصد بر صفحه کاغذ،خواستار تمرین نوشتن درباره موضوعیست و آن موضوع،زنگ های بی صداست...
      شاید از خودتان بپرسید،ماهیت یک زنگ این است که بنوازد و صدایی از خود ایجاد کند،اما من زنگ هایی را به رشته تحریر در می آورم که گوش مانده اند و مهر سکوت بر لب آویخته اند.
      همه ما بارها و بارها صدای زنگ مدرسه را شنیده ایم،کودکانی که با شادی و شور وارد حیاط مدرسه شده،سر کلاس ها به نوبت حاضر می شوند و در آخر هم با کوله های عروسکی و رنگارنگشان راه خانه را در پیش می گیرند.
      یک نفر مادرش منتظر است،او می رود. گروهی با اتوبوس به خانه بر می گردند.چندی با دوستان جان جانشان پیاده مسیر را می پیمایند اما در این میان،پسرکی است که آخر از همه،طمانینه وار بیرون می آید.عجله ای برای خروج ندارد،زیرا کسی را در انتظار نمی بیند.
      زنگ مدرسه مکررا نواخته می شود او هم مسیرش را ادامه می دهد،از خیابانهای پر ازدحام گذر می کند و از رودخانه،داروهای مادر را خریداری می کند.شکلاتی که در مدرسه به او داده اند را در کیف نگه داشته است،برای خواهرش می خواهد،خواهری که در خردسالی،قربانی این تقدیر بی رحم شد و بر اثر سرطان خون درگذشت...
      تنها بخاطر چند قران مال این دنیا،کودکیش با غم و رنج ادغام شد و در صبحگاهی دگر هیچگاه چشم هایش را نگشود.
      پسرک قصه من چشمان خیسش را به روی تلخی ها بست و به مانند هر روز،راه بهشت زهرا را در پیش گرفت...
      تا به حال گوشتان زنگ خورده است؟اصلا مگر گوش هم می تواند زنگ بزند؟من پاسخ می دهم،آری...
      زمانی که دخترکی بر اثر بیماری تلف می شود و هیچ کس را ندایی برای یاری نیست،زمانی که یک کارگر ساختمان بر اثر اتفاقی ناگوار،مهمان دائم یک ویلچر می شود و ذره ذره فروپاشی خانواده اش را به نظاره می نشیند و شاید هم زمانی که من این ها را می شنوم،می بینم و می فهمم اما دستی را نمی گیرم،گوش ها هم زنگ می زنند،زنگ هایی بی صدا که شاید شنیده نشوند اما ریشه های احساس و عشق را هدف می گیرند،می سوزانند،می خشکانند و می روند.
      و حال قلمِ تنها،تقلایی برای سمع آوای سکوت خواهد انگار...

      دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    • ۰ نظر
      • انشاء

      انشا با موضوع بهترین همدم، یعنی مادر

      موضوع انشا: بهترین همدم، یعنی مادر

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      مقدمه:گرچه پدر تاج سر است سلطان غم ها مادر است
      تنه:مادر یعنی دلسوز و بیقرار،مادر یعنی امید درسختی ها،مادر یعنی رایحه ی خوش گلها،مادر یعنی تمام وجود.ای که همه جا هستی وبوی تو آرامش بخش دلهاست.ای که پادشاهان قدرتمند گدای دستان تواند.ای کسی که بهشت بی صبرانه منتظر توست.
      بگو چگونه ستایش جان سوزی هایت رابکنم،بگو چگونه شب هایی راکه درخواب ناز بودم و تو بیدار ماندی را جبران کنم،بگو چگونه دوایی باشم بر دردهای زندگی ات.ای مادرم،بدان تا تو به بهشت نروی به بهشت نمیروم،بدان پس از گذشت سالها،سال مهرت در دلم جای می ماند.
      دوستت دارم،اشک های گوشه چشمت را هنگام موفقیتم دوست دارم،نگاه مادرانه ات را هنگام جدایی ها دوست دارم وتاابد محتاج دستانت هستم،محتاج دستانی که سرم را نوازش میکرد،محتاج دستانی که پارچه خنک بر پیشانیم نهاد.حتی محتاج آن دستانی هستم که سیلی بر صورتم نهاد و راه بد وراست را به من نشان داد.
      ای مادرم،ای کسی که هر چه گویم تلافی جان سوزی هایت نمی شود.ای کسی که آوردن نامت پرافتخارتر از قهرمان شدن درجهان است.بخاطر تمام خوبی هایی که در حقم کردی و من نادیده گرفتم ببخش.بمیرم،نبینم پیری مادر.نفهمیدم کی مادرم،کمر کرده خم، به پای نفهمی من،ندانم که از کی خدا، دوچشمان آغوش او،شده منتظر واسه بودنم.بخاطر ندارم به روزی که مادر،به گرییدنم گریه میکرد،زمانه چه کاری برایم بکرد!که آخر به گرییدنش،خنده آرم.یادم آید که ز مادر طلبیدم که مرا،بغلم کرده ونازم بکند.اینک او چون طلبی کرده که من،بغلش کرده وراهی ببرم.یادم آید نفسش،حافظه جانم بود.دیگر اکنون نفسش رفته وگاهی...نفسی می آید،یادم آید که چو دستش حرم...
      نتیجه:میم مثل مادر،مادر مثل ماه،ماه مثل روشنایی و روشنایی چون چشمانت و چشمانت چون آرزو.هر انسانی بوی خاصی دارد اما گاهی بعضی ها عجیب بوی خدا می دهند مثل مادر

      دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

      موضوع انشا: بهترین همدم،یعنی مادر

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      مقدمه:
      گرچه پدر تاج سر است سلطان غم ها مادر است

      تنه:
      مادر یعنی دلسوز و بیقرار،مادر یعنی امید درسختی ها،مادر یعنی رایحه ی خوش گلها،مادر یعنی تمام وجود.ای که همه جا هستی وبوی تو آرامش بخش دلهاست.ای که پادشاهان قدرتمند گدای دستان تواند.ای کسی که بهشت بی صبرانه منتظر توست.
      بگو چگونه ستایش جان سوزی هایت رابکنم،بگو چگونه شب هایی راکه درخواب ناز بودم و تو بیدار ماندی را جبران کنم،بگو چگونه دوایی باشم بر دردهای زندگی ات.ای مادرم،بدان تا تو به بهشت نروی به بهشت نمیروم،بدان پس از گذشت سالها،سال مهرت در دلم جای می ماند.
      دوستت دارم،اشک های گوشه چشمت را هنگام موفقیتم دوست دارم،نگاه مادرانه ات را هنگام جدایی ها دوست دارم وتاابد محتاج دستانت هستم،محتاج دستانی که سرم را نوازش میکرد،محتاج دستانی که پارچه خنک بر پیشانیم نهاد.حتی محتاج آن دستانی هستم که سیلی بر صورتم نهاد و راه بد وراست را به من نشان داد.
      ای مادرم،ای کسی که هر چه گویم تلافی جان سوزی هایت نمی شود.ای کسی که آوردن نامت پرافتخارتر از قهرمان شدن درجهان است.بخاطر تمام خوبی هایی که در حقم کردی و من نادیده گرفتم ببخش.بمیرم،نبینم پیری مادر.نفهمیدم کی مادرم،کمر کرده خم، به پای نفهمی من،ندانم که از کی خدا، دوچشمان آغوش او،شده منتظر واسه بودنم.بخاطر ندارم به روزی که مادر،به گرییدنم گریه میکرد،زمانه چه کاری برایم بکرد!که آخر به گرییدنش،خنده آرم.یادم آید که ز مادر طلبیدم که مرا،بغلم کرده ونازم بکند.اینک او چون طلبی کرده که من،بغلش کرده وراهی ببرم.یادم آید نفسش،حافظه جانم بود.دیگر اکنون نفسش رفته وگاهی...نفسی می آید،یادم آید که چو دستش حرم...

      نتیجه:
      میم مثل مادر،مادر مثل ماه،ماه مثل روشنایی و روشنایی چون چشمانت و چشمانت چون آرزو.هر انسانی بوی خاصی دارد اما گاهی بعضی ها عجیب بوی خدا می دهند مثل مادر

    • ۵ نظر
      • انشاء

      انشا با موضوع خلیخ فارس

      موضوع انشا: خلیج فارس

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      ای خلیج کشور من!
      تو از اَزَل فارس بوده ای و تا اَبَد هم خواهی بود.
      کسی تاریخ کُهَن کشور ما را هزاران سال قبل میلاد قدمت دارد را نمیتواند از بین ببرد.
      چه ترامپ باشد که تاریخ کشورش به۳۰۰ سال هم نمیرسدو چه عرب هایی که چِشم دیدنِ ایران و ایرانی را ندارند.
      بعضی کشور ها میخواهند با پول تاریخ بخرند؛مثلا جدیدا عمارات ۲ میلیارد دلار برای ساختن موزه هزینه کرده است و ۳۰۰ میلیون دلار به فرانسوی ها دادند که به مدت ۳۰ سال،اسم موزه را لوور بگذارند...!
      آن ها ۳۰۰ اَثر خریده اند و ۲۰۰ اَثر هم قرض کرده اند که فقط اَندکی تاریخ بسازند!
      اما آن ها زیر اَثر تاریخی چه میخواهند بنویسند!؟
      آیا عرب ها آثار تاریخی دارند!؟
      قِدمَت کشور هایشان چند سال است!؟
      آیا میتوانند یک نقشه ی قدیمی در موزه بگذارند!؟
      آیا نقشه ی تاریخی به نام خلیج جعلیِ "ع ر ب ی" وجود دارد!؟
      آن ها هر اشیائی هم که در موزه بگذارند،متعلق به کشور های :ایران،مصر و یونان میباشد و باید تاریخ کشور های دیگر را برای مردم خود نمایش دهند...
      کسانی که از واژه ی مجهول خلیج "ع ر ب ی" نام میبرند،بخاطر پول و هدایایِ مادی میباشد!
      مثل ترامپ!
      ولی او انقدر نمیداند که مردم او را بیسواد خطاب میکنند!
      اسکندر مقدونی که "ایران" را فتح کرد،نتوانست تاریخ ایران و تخت جمشید را نابود کند..!
      حال چه به این افراد بیسواد ونالایق که اِدعای رهبری جهان را هم میکنند
      کاش میشد این رئیس جمهور آمریکا و نوچه ی دست نشانده اش(پادشاه عربستان)را به ایران آوریم و تخت جمشید را به آنان نشان میدادیم که ببینیم باز هم میتوانند از این واژه استفاده کنند..!
      "خزر را دوست دارم مثل بابا"
      "خلیج فارس اما مادرِ من"

      دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    • ۱ نظر
      • انشاء

      انشا با موضوع یک روز زمستانی خود را شرح دهید

      موضوع انشا: یک روز زمستانی خود را شرح دهید

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      صبح بیدار شدم و سرمای عجیبی در اتاقم حس کردم نگاهم به پنجره افتاد که دیدم پشت پنجره مقدار زیادی برف سفید نشسته است… حس عجیبی در دلم جوانه زد و با سرمای برف و زیبایی آن دو حس متفاوت را در قلبم حس کردم…سریع از جا بلند شدم و به سمت حیاط دویدم برف سفید همه جا را سفید پوش کرده بود ..به سمت برفها دویدم و دستانم را در عمق برف فرو بردم و از شادی فریاد کشیدم…. خدایا شکر… عجب نعمت سرد و زیبایی! بی اختیار یاد لباسهای زمستانی ام افتادم و از اینکه سال گذشته همه چیز خریده بودم خرسند شدم اما در کنار این خوشحالی به یادکودک دست فروش کنار مدرسه افتادم به یاد لباسهای کهنه اش…. قطره اشکی بر چشمانم نشست او امروز چه خواهد پوشید؟ وقتی به مدرسه رسیدم فقط چشمانم در انتظار دیدن او بود بر خلاف انتظارم که امروز لباسهای گرمی خواهد داشت باز هم کفشهای پاره ی او سردی برف را برایم سردتر کرد…
      این بود انشای من.
      پایان.

      دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    • ۶ نظر
      • انشاء

      انشا با موضوع جوهر عشق

      موضوع انشا: جوهر عشق

      موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

      چقدر شکوهمند است که آدمی معشوق باشد وبر کرسی ناز بنشیندو چقدر باشکوه تر است که آدمی عاشق باشد و در مهراب نیاز زانو بزند.
      عشق آدمی را قهرمان میکند وعاشق از هیچ چیز مرکب نیست مگر آنچه پاک وپالوده است و بر هیچ چیز قرار ندارد مگر آنکه بلند و عظیم است.
      یک اندیشه بی ارزش هرگز نمیتواند در قلب او بشکفد چنانکه گزنه ای زهرآگین نمیتواند در صخره ی عظیمی از بلور یخ نفوذ کند روح او در این هنگام بر اوج تعالی نشسته است و در آرامش مطلق است.
      شهوات وعواطف فرودست به وی دسترسی ندارند.او بر فراز ابرها وسایه های تاریک جهان قرار دارد واز خطاها ودروغها وبیزاریها وغرورها وبیچارگی های این جهان فراتر است.
      منزلگاه او بلند آسمان آبی است و بازی های ژرف و تکان دهنده سرنوشت را در طبقات سفلای زمین همانقدر حس میکند که قله های بلند کوه ها از لرزش دشت ها باخبر میشوند.
      قلبش را آنگونه با گوهر عشقش خشت سازی میکند،که هرخشتش تقریر روحی بلند مرتبه است وهر ابراهیمی را مامور بر ساختش نمیکند ودر برابرهیچ نامهربانی طبیعت از پای در نمی آید و اثبات وجودی خودش را به همه آشکار میسازد.
      حریم عشقش را سرپناه هرچکاوکی نمیکند و به راحتی معتکف هر خدایی نمیشود و کعبه رحمش را محرم هر کسی نمیکند،زیرا مغیلان و بیابان راه این کعبه عشق،معماهایی میسازد وسراب هایی رو بوجود می آورد که هر تیغی برنده آن نیست.
      واین از او پوشیده نیست که روزی غنای خودش را خواهد شناخت و با آن انس خواهد گرفت .او نغمه نغمه اش را اذان عشق بازی کعبه اش میکند ودر هر لحظه در طواف به دور آن،خشنود و به دور از فکر وخیال ملخ های زیر پایش،برای آینده خویش،دیوان مسروری را به رشته تحریر درمی آورد و جوهر دواتش را به آن رنگی آغشته میسازد که بیانگر قصه شیرین وفرهادیش باشد وآنچنان کعبه اش را تذهیب میکند که هیچ پالوده ای حریف بر آن نباشد و رمز دفترش را بازی گل یا پوچ زندگی قرار میدهد،با وجود او زندگی را گل میداند و بی وجود او زندگی را پوچ .
      اما اگر روزی فدای حسرت قلبش شود،رنج خواهد کشید از دوره ای که باورش سرکوب شد،تا بدترین اتفاقاتی که لاجرم محبوب شد،او مشت در گل مانده است با ساقه دستان عشق.
      عشقی که ریشه اش در بنیاد او منصوب شد.
      شاید هم برعکس شود و زمین برای او آماده یک اتفاق خوب بشود، اتفاقی که او را عاشق خواب چشمانش کند و چشمانش را شرط او از مشروطه خواه یار کند تا بتواند شبی را بدون درد در آغوش رحمت او به سپیده دم برساند. او بر این باور زنده است که ناز عشقش را به قیمت جان بخرد و از گندم گیسوی او به سفره اش نان ببرد.
      من ایستاده ام چون به این حقیقت ایمان دارم که برای هدفی مقدس خلق شده ام وتو ایستاده ای تا همانند من آرمان های وجودی ات را به اثبات برسانی.
      ما ایستاده ایم تا بر بلندای اهدافمان بایستیم و راهنمای کسانی باشیم که میخواهند پایدار بودن را یادبگیرند و خود را در مسیر عشقی ببینند که پایانش رسیدن به کعبه عشق است.
      اگر هم بخواهیم روزی تحلیل برویم باید استنتاج خودمان را بر اساس واقعیت جلوه بدهیم و اگر غیر این باشد هیچ وقت تن به خواری نمیدهیم و در این حال است که ارتجالا بانگ آزادی سر میدهیم تا دیگران بدانند که من ما در ما بودن ما خلاصه میشود و تو تو گفتن ما در رهاورد های افکار خیال گونه مان.

      دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    • ۰ نظر
      • انشاء