نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع قلب

نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

موضوع: قلب

نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا به روش جانشین سازی - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا با موضوع قلب

سرزمین شیشه ای

قلب! راستش نمیدانم چیست.؟!
کلمه ای گنگ و مجهول
از همان اول که چشم باز کردم دم گوشم نجوا کردند:《تو ،سرزمینی هستی که آسمانت از جنس شیشه،رودهایت آغشته به چاشنی عشق و کوه هایت بر روی صداقت و ایثار استوار است. سرزمینی که فقط خوبی ها حق ورود به آن را دارند.》
مدت زیادی گذشت و من به چشم خود دیدم که عضوی ساده از جسم بودم که با بارش خون بر رگ های آدمی زندگی اورا تمدید میکردم.
گاهی هم با مغز وارد جنگ و جدال میشدیم که او همواره از نفهمی من کلافه میشد و دنبال استدلال جدیدی برا قانع کردن من میگشت اما اغلب منطق های احساسی تهی از منطق عاقلانه من، مغز را مجبور به تسلیم میکرد.
گاهی با خود فکر میکنم واقعا من کیستم؟چیستم؟ چه جایگاهی دارم؟
شاید چیزی مانند ساعت هستم که ضربانم همچو عقربه هایش جلو میرود ؛ برنمیگردد و نمی ایستد. اما نه!
ساعت خواب میرود میتوانی آن را دوباره از نو کوک کنی و فرصتی برای جلو بردن دهی. اما من!
بازهم تکرار خواهم شد؟
حال کمی فکر کن! شما آدم ها تا به حال چندین ضربان مارا صرف برخی هایی کردید که به یغما بردند آرامش مارا!
چه اندازه به خاطر آدم های پوچ، ناراحتی درون ما تلنبار کردید؟ آدم هایی که شاید پنج سال بعد هیچ اهمیتی برایتان نداشته باشند.
فکرش را بکن! اگر روزی، تسلیم سیل ناراحتی ها شوم چه میشود؟
آیا بازهم غصه دیگران را میخوری؟
یا التماس ضربان هایم را میکنی که یکبار دیگر هم بزنند؟
راستی یادت باشد قلب که فقط جای خوبی و خوب ها نیست!
گاهی لازم است کمی باران منفی هم به سرزمین خشکم ببارد.
آخر میدانی؟ احساساتی همچو غرور اگر نباشد حیا مفهوم ندارد یا باید تنفر هم باشد تنفر از بدی ها تنفر از دورویی!
اما با این همه ، قلب چیست بماند!

نویسنده: تینا عیاری
دبیر: خانم سولماز شاپوران
دبیرستان نابغه،ناحیه ۳
تبریز استان آ شرقی

انشا - انشا با موضوع قلب - انشا به روش جانشین سازی - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

موضوع: قلب

نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا به روش جانشین سازی - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا با موضوع قلب

من درتنم،دروجود انسان
از طفولیت تا مرگ با آنها هستم
من مرکز زیبایی و عاشق شدنم
گاهی آن را می شکنند و به هزار تکه تبدیل میکنند اما باز هم کنار میایم می گویم آدمیست دیگر خطایی میکند هرچه باشد جایزالخطاست.خلاصه اینکه زود میبخشم!
من صدا های مختلفی دارم گاهی صدایی تند گاهی کند گاهم هم،بی صدا....
من یک عضو عجیبم بعضی اوقات خودخواهم بعضی اوقات هم آنقدر مهربان میشوم که خودم عاشق خودم میشوم!!
من اراده کنم میتوانم در یک نگاه دو نفر را عاشق هم کنم یا حتی میتوانم آنقدر بی تفاوت عمل کنم که هیچ حسی برقرار نکنم![enshay.blog.ir]
[قدر مرا بدانید کاری نکیند که هردویمان زود برویم]

نویسنده: حنانه سلمانپور
دبیر:خانم جعفری
مازندارن،شهرستان سوادکوه شمالی (شیرگاه)
دبیرستان:آیت الله صالحی مازندارنی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع کاپشن قدیمی

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: کاپشن قدیمی

    نگارش دهم درس پنجم 5 - نگارش - نگارش دهم - انشا به روش جانشین سازی - انشا - انشاء - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا

    و باز کنج سرد و خلوت کمدت! بازهم مرا مچاله کردی و انداختی زیر لباس های قدیمی ات، در کمد سرد و نمور چوبی گوشه اتاقت! اصلا از وقتی عمه سوگل ات برایت این کت چرمی را از ترکیه آورد، همه چی خراب شد! اصلا من نمیفهمم این دیگر چجور لباسی است، با آن طرح های عجیب غریب و ترسنکاش!!
    ترک است؟
    -باشد!
    مد است؟
    -باشد!
    مارک است؟
    -باشد!
    دلیل نمیشود. اگر آن کادوی عمه سوگل ات است، من هم کادوی تولدت از دست مهرانم! رفیق فابت!
    آخ مهران...آخ کجایی داداش که ببینی این جناب منو انداخته گوشه کمد و عین ندید پدید ها داره دوره این کت چرمش میگرده:/
    همیشه این من بودم که محکم با تمام تار و پودم بغلت میکردم، این من بودم که هیچوقت پشتتو خالی نکردم. یادته همیشه منو جدا از بقیه ی لباسات میزاشتی رو اون چوب لباسی قهوه ای که بالاش طلایی بود؟! یادته اصلا؟ یادت رفته از بس نبودیم...[enshay.blog.ir]
    الان اون کت چرمیت رو اونجا آویزون میکنی! جای از ما بهترون شده!
    خب خدا رو شکر هنوز عطرت تو تار و پودم باقی مونده، وگرنه حتما بخاطر دوری از آغوشت میپوسیدم.
    " و من با عطرت طاقت میاورم سردی کنج کمد را "

    "یک تکه پارچه"

    نویسنده: زینب شکاری
    دبیر: خانم جعفری
    استان مازندران شهرستان سوادکوه شمالی
    دبیرستان آیت‌الله صالحی

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم نوشته ذهنی جانشین سازی با موضوع تلفن همراه

    نگارش دهم درس پنجم نوشته ذهنی جانشین سازی

    موضوع: تلفن همراه

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - موضوع انشا نگارش پایه دهم - انشا به روش جانشین سازی - نوشتن انشا - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی

    سلام و عرض ادب خدمت عزیزانی که در حال شنیدن درد و دل های این حقیر هستید.

    من جعبه مکعب مستطیل جادویی هستم!نمیدانم چه در وجودم نهفته است که این صاحبم دست از سر کچل من بر نمی‌دارد.

    انگار که دکتر برایش قرص تجویز کرده است ولی خب قرص ۲۴ ساعته!

    چرا که شب تا ساعت سه،چهار با هانی و مانی و شالی چت میکند.بعدش هم خوابیدنی دو دقیقه یک بار اینور آنورم میکند تا ببیند هنوز سر جایم هستم و در نرفته ام.!

    صبح که تا خورشید خانم تک پایش را در آسمان میگذارد من را میگیرد دستش تا مثلا کلاس دارد و شبیه چی از من کار می‌کشد وقتی هم شارژم ته میکشد و بوکسر لازم میشوم با چند تا فحش تبدیل شارژر را وصلم میکند و همچنان حکایت باقیست.!

    بعد از این همه کاری که از من میکشد هنگ میکنم میگوید جنس گوشی به درد نمیخورد کار کردش خوب نیست.بعد چند ضربه نثارم میکند و بهم شوک وارد میشود و دوباره مجبور به کار میشوم.

    حس میکنم اگر آشغال در سطل زباله بودم خوشبخت تر از چیزی که هستم بودم.

    در آخر یک خواهش از شما دارم! لطفاً به گوشی هایتان رحم کنید و اینقدر از ما کار نکشید و این را بدانید که بدبخت ترین موجود در دنیا گوشی است.

    نویسنده:آیلار جوانی

    ________________________________

    نگارش دهم درس پنجم نوشته ذهنی جانشین سازی

    موضوع: تلفن همراه

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - موضوع انشا نگارش پایه دهم - انشا به روش جانشین سازی - نوشتن انشا - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی

    سلام من یک تلفن همراه هستم، از دست این صاحبم خیلی خسته شدم، دا‌ئم از من کار می‌کشد و می‌رود در تلگرام و با دوستانش چت می‌کند.
    و وقتی نگاهش ب مقدار شارژ بالای صفحه می افتد خیلی راحت من را به شارژ می‌زند و به کارش ادامه می‌دهد بدون اینکه بگذارد چند ساعت استراحت کنم، پس از گذشت [enshay.blog.ir]چند لحظه دوباره مقدار شارژ را نگاه می‌کند و عصبی می‌شود و میگوید: ای بابا چرا این گوشی شارژ نمی‌شود آخه نمیدونم اگر یکی به تو غذا بدهد و دوبرابرش از تو کار بکشد برای تو انرژی می‌ماند که حالا از من همچین چیزی را میخواهی؟؟
    و هنگامی که جلوی آیینه می‌رود و دستی به موهایش می‌کشد همان لحظه سلفی می‌گیرد و در گروه میفرستد (من همین الان یهویی) [enshay.blog.ir]
    در اینترنت دنبال مدل های لباس می‌گردد اما یک لباس هم نمی‌خرد نمی‌دانم شاید فقط می‌خواهد خودش را در آن لباس ها تصور کند،در فضای مجازی عکس های بازیگرهارا نگاه می‌کند و برای آنها ایراد می‌گیرد آخه یک نفر نیست ب او بگوید تو اول قیافه خودت را درست کن بعد برای بقیه ایراد بگیر.
    بعد از این همه کاری ام که از من می‌کشد وقتی هنگ میکنم می‌گوید جنس گوشی بدرد نمی‌خورد کارکردش خوب نیست بعد چند ضربه نثارم می‌کند و بهم شوک وارد می‌شود و دوباره مجبور به کار میشوم.
    حس میکنم اگر آشغال در سطل زباله بودم خوشبخت تر بودن از این چیزی که هستم و در آخر یک خواهش از شما دارم لطفا به گوشی هایتان رحم کنید و انقدر از ما کار نکشید و این را بدانید که بدبخت ترین موجود در دنیا گوشی است.

    نویسنده:یگانه سارانی
    دبیر: سرکار خانم حسین پور
    دبیرستان فاطمیه جلین(گرگان)

  • ۵ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع سایه

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: سایه

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا - انشاء - انشا چه بنویسم - انشا نویسی - نوشتن انشا - موضوع انشا نگارش پایه دهم - انشا به روش جانشین سازی

    سلام. من سایه هستم مطمئناً مرا دیده ای و شاید هر وقت که مرا دیده باشی ترسیده باشی و با جیغ و داد مادرت را صدا کرده باشی گفته باشی روح و شَبَح در حالی که من یک چیز تو خالی و خیالی ام. تو میتوانی من را در حالت های گوناگون ببینی ولی اکثراً منو یک چیز وهم بر انگیز و وحشتناک می‌پندارند و گمان می‌کنند لحظه ای بعد توسط من خورده می‌شوند در حالی که من چیزی نیستم و هویتم را مدیون خورشید هستم.
    من مثل یک عروسک خیمه شب بازی در دستان خورشید اسیرم میخواهم به این طرف و آن طرف بروم ولی نمی‌شود. خورشید دلش بخواهد لاغرم می‌کند بخواهد چاقم می‌کند قدم هم دست خورشید است و صبح بدست خورشید کش می آیم و ظهر ها کوتاه میشوم.
    خورشید می‌آید سایه های زیادی درست می‌کند و مانند یک کودک هرجور که دلش بخواهد با ما بازی می‌کند و بعد هم می‌رود تا به وقت خوابش برسد و وقتی هم که برود یک سایه ی غلیظ و عظیم به اسم شب روی جهان می‌افتد.
    شاید اینطور باشد که شب سایه خورشید است ولی نمیدانم هرچه که هست آنقدر غلیظ است که وقتی می‌آید همه چیز و همه کس را در خود گم می‌کند.

    نویسنده:سهیلا نارویی
    دبیر:خانم حسین پور
    استان گلستان شهرستان گرگان
    دبیرستان فاطمیه جِلین

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع آیینه

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: آیینه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    صبح فرا می‌رسد و انگار روز متفاوتی در راه است. به نظر می‌آید یک میهمانی بزرگ در پیش است. امروز خانه ای پر از تلاطم مشاهده می‌شود که ناگهان در همین حوالی پدر وارد خانه می‌شود و یک کت و شلوار نو در دست دارد و به اهل خانه می‌گوید : شما که هنوز آماده نیستید، انگار نه انگار که ما فامیل درجه یک هستیم و باید زود برویم و میزبانی کنیم.مادر و بچه ها با شنیدن این سخن پدر از جا پریدند و به سویم حمله ور شدند. چند دقیقه گذشت و من دیگر طاقت دیدن این همه رفت و آمد و قیافه را نداشتم. در همین زمان با آمدن مادر ترسی در چهره بچه ها نمایان ‌شد و پدر هم که در آن لحظه ای میخواست به جلویم بیاید با دیدن اخم مادر صحنه را خالی کردند. با کنار رفتن پدر و بچه ها مادر به سویم آمد و باهر قدم او به سمتم،به غصه هایم اضافه میشد. آه چقدر طولش می‌دهد، دارم از عصبانیت تَرَک میگیرم، از چهره اش معلوم است حس رقابت دیرینه با جاری اش شعله ور شده آخر کسی نیست به او بگوید چه کسی تورو نگاه می‌کند. در حال خود خوری بودم که به سلامتی، مادر از جلویم رفت و نوبت پدر رسید. وای چقدر با ریش پروفسوری هایش وَر میرفت و قربون کله ی کچلش می‌ رفت تا پدر میخواست چند بیتی برای کله کچلش شعر بسراید ناگهان مادر به او گفت: باجناقت این همه مو داره این کارها رو نمی‌کند تو چی؟ پدر که اعتماد به نفسش به صفر رسید از جلویم کنار رفت و حالا نوبت دخترای لوس رسیده است اولی آمد و نیم ساعت جلویم می‌رقصید و موهایش را از این سو به آن سو تکان می‌داد. دلم می‌خواست قیافه اش را کج و کوله نشان میدادم تا حساب کار دستش می‌آمد که ناگهان دستی بر موهایش حمله ور شد خواهرش بود که گفت بیا برو جوجه اردک زشت.
    وای این یکی آنقدر آرایش کرده انگار به جای صورت شوء لوازم آرایشی میبینی که ناگهان با یک فریاد پدر حساب کار دستشان آمد و به سرعت از روبرویم رفتند و یکی یکی خانه را ترک کردند چه آرامشی دارد خانه حالا باید نذرم را ادا کنم و هزار تا صلواتم را بفرستم.

    نویسنده :فاطمه ایزد
    دبیر:خانم حسین پور
    دبیرستان فاطمیه
    استان گلستان شهرستان گرگان
    دبیرستان فاطمیه شهر جِلین

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع من دیوار اتاقش هستم

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: من دیوار اتاقش هستم ...

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    عین مرگ است که اینگونه غم آلود است...
    جغد شوم تاریکی از پشت پنجره نگاهش میکند.
    گریه هایش را دیدم , با خود حرف زدنش را دیدم , شاید تنها تکیه گاهش بودم !
    قلبش گفته بود نگرانی لازم نیست طبق رای دادگاه کودتا همین امشب است !.....
    شب شد .. در اتاق را باز کرد به من نگاهی انداخت و گفت( من دیوانه ام چون در دنیای خودم زندگی میکنم ) مشتی بر تنم زد .
    آخ بشکنت تنم که دستت را به درد آوردم !
    های و هوی اقتدار سایه ها از بین رفت و با صدای بلند خندید! حتما خنده بر لب میزند که متوجه غمش نشوم ...
    اما به هر حال از روزی که لبخند بر لب دارد و با لبخند نگاهم میکند ..
    از خوشحالی ترک برداشته ام!

    نویسنده: مینا رستمی
    دبیر خانم قربانی
    دبیرستان عصمتیه کرمانشاه

  • ۴ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع کتاب

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع کتاب

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا - انشاء - انشا چه بنویسم - انشا نویسی - نوشتن انشا - موضوع انشا نگارش پایه دهم - انشا به روش جانشین سازی

    من یک کتاب قدیمی از سری داستان هایی هستم که حدود 50 سال پیش چاپ شده است و شاید بسیاری از شما حتی برای یک بار هم که شده نامم را در کتاب های فارسی شنیده باشید، داستان های قدیمی و کهن فارسی را بازگو می کنم و اگر من را تا انتها بخوانید بسیار یاد می گیرید، مسئله این است که عده ای که همیشه من را می خواندند فراموشم کرده اند و حالا دیگر یادی از من در ذهن ندارند.
    آن ها همواره سعی می کنند به سمت و سویی بروند که از نظر اقتصادی موفق تر باشند، در صورتی که هم می توانستند من را بخوانند و هم می توانستند به موفقیت های بزرگی که در ذهن خود دارند برسند.
    من در صفحه های خود داستان هایی داریم از زندگی های گوناگون انسان ها در عصر های مختلف و اتفاقاتی که برای هسی کسی ممکن بود رخ دهد.
    باید گفت که همه قفسه های این کتاب خانه پر هستند، چون این روز ها کم تر کسی کتاب می خواند و کم تر کسی اهمیت می دهد که در صفحات ما چه نکات مهمی نوشته شده، شاید آخرین کتابی که بسیاری از انسان ها خوانده باشند درسی باشد، البته که این نیز خوب است، اما خواندن کتاب می تواند بهترین تفریح ممکن باشد.
    هر چه تعداد کسانی که در یک شهر کتاب می خواند بیشتر باشد، مردمش نیز موفق تر و دانا تر خواهند شد.
    می توانند در زندگی تصمیمات منطقی تر و صحیح تری بگیرند و همواره اتفاقات تلخ نیز در زندگی آن ها رخ ندهد. از یاد نبرید که ما کتاب ها هر کدام بسیار گرانبها هستیم، نه از نظر قیمت بلکه از نظر محتوا ما کتاب ها همیشه چیز هایی را به شما انسان ها می آموزیم که بسیار ارزشمند است، اگر کسی چند بار یک کتاب را بخواند قطعا می تواند هر بار بیش از پیش علم فرا بگیرد و نکات جدید تری را آمو خته و حتی آن را به دیگران نیز منتقل کند.
    📚📚📚📚📚📚📚📚
    نویسنده: رومینا ربی
    دبیر: خانم فریبا اصغری
    منطقه ۹ تهران

  • ۷ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی دریا و صدا

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی دریا و صدا

    نگارش - نگارش یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - انشا - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش یازدهم گفت و گو - انشا نویسی - نمونه انشاء

    دریا قبل از آنکه دیده شود نوشته شد و واژه های دریا را با مخلوط واژه مانند،از دریا به سختی و تلخی به دریا تبدیل می کنند.
    یار و دیار و دریا،پژواک واژه ها در مفهوم متن ها هستند.
    دریا ،تنش بزرگتر از دلش و دلش بزرگتر از روحش است.
    آهسته ،آهسته وبا مشقت زیاد نوشتن دریا را یادگرفتیم ولی راحت تر از آنچه که فکرش را بکنیم فراموشش کردیم.
    غروب که خورشید با آفتاب سرخش همچون کشتی غرق شده در آب ،غرق می شود اشعه ها همچون ملوانان،از شدت ترس به خود می لرزند.
    دریا تَنِش های امواج را نادیده می گیرد و کورکورانه بر دست انداز های زندگی اش میغلتد.
    صدای ضعیفی ،آهسته و تن لرزان به دریا می گوید:تا کجا پیش خواهی رفت؟

    دریا می گوید:تا جایی که کسی باقی
    نماند که بگوید دریا چیست؟

    صدا گفت:یعنی تا ابد؟!

    دریا متعجب وار پاسخ داد :چه طور؟

    صدا گفت:در هر ثانیه که قسمتی از تنت خانه ای را خراب می کند یا برقی بر چشمانی ویا زخمی بر پاهای خسته ای به وجود می آورد همه تو و رنگ عجیبت را فراموش می کنند.

    دریا گفت:امکان ندارد ،من خانه ای خراب نمی کنم و یا پاهایی را زخم نمی کنم !می کنم؟

    صدا گفت : تو آنقدر غرق در خودت هستی که ثانیه هایی را که بر ساعت شنی ساحل می گذرد ،نابود می کنی.

    دریا گفت: غرق شدن!چرا باید بد باشد در حالی که غرق من می شوند؟!

    صدایی بلند نشد وسکوت صدا باقی ماند و دریا فراموش شد.

    نویسنده: نازنین حسن خانی
    دبیر: خانم مصطفایی
    دبیرستان: پروین اعتصامی،
    کرمان، ناحیه دو

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو با موضوع عقل و عشق

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو

    موضوع عقل و عشق

    نگارش - نگارش یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - انشا موضوع عشق و نفرت - انشا با موضوع طرح گفتگو - انشای موضوع نگارش پایه یازدهم - انشا - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی

    منو برادرم سر بعضی چیزا باهم جنگ داشتیم.

    من عشق هستم !به اعتقاد من دنیا از عشق ساخته شده است و همه آدمها از جنس من هستند..

    و
    به نظر من دنیا باوجود من کامل می شودچون
    اگر من نباشم، ظلم و بدی ،تیره و تاریکی زیاد می شود
    ودنیا دیگر جای زیبایی برای زندگی نیست..
    فکرکن همه چیز خالی از عشق باشد

    اه اصلا دوست ندارم حتی فکرش را کنم
    چون‌واقعا هرطور که فکر می کنم اگر روزی نباشم
    دنیا بی روح می شود...
    و انسانها ،
    طعم خوشی و لحظات ناب
    و حس دوست داشتن و دوست داشته شدن را نمی چشند یا دیگر نمی توانند با خدا ارتباط قلبی داشته باشند و به او عشق بورزند .

    اما برادرم که عقل است مثل من فکر نمیکند
    و مخالف حرفهای من همیشه به من می گوید: با عقل و منطق تمام کارها پیش می رود و به حساب خودش چرخ زمانه با اون می‌چرخد.

    یک روز دوستم، ثروت، به خانه ما آمد و از عقل پرسید: (( اگر مردم بخواهند بین شما یک نفر را انتخاب کنند به نظر تو کدوم یکی را انتخاب می کنند؟ تو یا خواهرت؟ ! ))

    عقل با فکر و غرور گفت : معلومه خب قطعا من...
    آخه خواهرم خیلی احساسی است و نمی تواند تمام مسائل را به درستی حل کند! او باعث می شود که انسانها ضربه بخورند و ..

    ثروت وسط حرفش پرید و گفت :(( نه ببین اگر مردم عاقل باشند هردوی شمارا انتخاب میکنند چون شمادوتا مکمل هم هستید .پس هوای همدیگر را داشته باشید و انقدر باهم جنگ نکنیید

    نویسنده: ترانه شکری
    استان گلستان، گرگان
    دبیرستان سرای اندیشه
    دبیر سرکار خانم حقیقت

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع کبوتر حرم

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: کبوتر حرم

    انشا به روش جانشین سازی - نگارش دهم جانشین سازی - نگارش - نگارش دهم - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا چه بنویسم - انشا نویسی - نگارش دهم درس پنجم 5

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    کبوتر حرم (نوشته ذهنی و جانشین سازی)
    امشب حرم حال عجیبی دارد . به هر طرف که نگاه میکنم ، میبینم دستهایی را که خالصانه ، از نداری ، به سوی آسمان است و امام را خطاب میکنند .
    از او میخواهند واسطه شود میان پیوندشان با خدا . در میان این آشفته بازار چشمم به دختری می افتد . میبینم که گاهی با گوشه چادرش اشک هایش را پاک میکند .
    آرام به سمتش می روم . نگاهش ک میکنم ، غم دلش دل مرا هم به درد می آورد .
    امام من ، اینها چه کنند با آتش ظلم و کار و کاسبی وجدان که آتش ظلم روز به روز شعله ور تر و کار و کاسبی وجدان روز به روز کسادتر می شود .
    چه کنند با ناتوانی هایی که امانشان را بریده . چه کنند با دلتنگی هایی که ذره ذره جانشان را فرا گرفته است .
    با اشک برایم دانه ریخت و با بغض دانه ها را نوک زدم ...
    هرچه دورتر میشد ، نزدیکتر میشدم .
    او نمیفهمید که اشک هایش ، لب های لرزانش ، حالم را دگرگون میکند.
    امامم ، میشود صدایش کنی ؟ می شود بین این همه دل بیقرار ، دلش را آرام کنی؟ چشمانش ناامید است. امیدش باش . گوش کن ! می شنوی ؟ عاجزانه صدایت می زند . حقیرانه طلب میکند ، دست خالی برنگردد شاه من!
    حسرت میان حرف هایش را میفهمی؟ دستان لرزانش را میبینی؟ هنوز هم التماس می کند . هنوز هم به جان عزیزانت قسمت می دهد ، دلخور راهی نشود محبوب من !
    امامم ، بی ادبی است . اما از این لحظه به بعد با هر قطره اشکش از سر غم و اندوه ، از سر بی کسی ، از سر بی عدالتی ، دور میشوم از مامنم که حرم شماست . رها میکنم آرامگاهم را که آغوش شماست .
    امامم ، جانم را بدهم شفاعتش میکنی ؟ اصلا اهل معامله هستی ؟ قیمت لبخند دوباره این دختر چقدر است؟ تمام هزینه اش را می پردازم . قبول است ؟
    بلند شد ، رفت . رفت و ندانست که جانم را ، فکرم را ، حتی ایمانم را هم با خود برد .
    رضای من ! دیگر حرمت پناهگاهم نیست . ضامن آهو شدی کاش ضامن ما هم میشدی...

    نویسنده: مینا مسعودی
    دبیرستان شاهد مهدیه
    سرکار خانم صفائی

  • ۱۰ نظر
    • انشاء