نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۹۷ مطلب با موضوع «انشای دوره متوسطه» ثبت شده است

نگارش یازدهم درس دوم موضوع گردش خانوادگی

نگارش یازدهم درس دوم

موضوع: گردش خانوادگی

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

آغاز فصل پاییز بود به همراه خانواده به جنگل های گلستان رفتیم و برای سپری کردن اوقات فراغت خانه ای را در جنگل اجاره کردیم.
شب با ذوق فردا به خواب رفتم دم سحر بود که از خواب برخاستم از خانه بیرون آمدم ٬ درختان زرد شده و جلوه ای رنگین به آن داده بودند.
برگ‌های درختان از شاخه جدا می‌شدند و به سوی زمین می شتافتند و با مادرشان وداع می کردند و هر یک راهی را در بر می گرفتند.
با اولین قدم بر روی زمین صدای دلنشین خش خش برگها بلند شد ٬ حس بس ناگفتنی سراسر وجودم را فرا گرفت. گویی آنان از آمدن من خوشحال بودند، ناگهان نسیمی
آمد و صورتم را همچون مادری مهربان نوازش کرد و بر آن بوسه می زد و دستم را گرفت به جلو راند تا که به منظره ای رویایی رساند.
روبه‌روی دیدمان من برکه ای زیبا بود که وصفش را خداوندم میتوانم دید. مرغابی‌ها درون آن بازی می کردند و از هوای دلنشین پاییزی لذت می‌بردند، گویی آنان از هوای پاییزی و غوطه ور شدن در آن برکه ی زیبا شاد و مفرح بودند. جلوتر رفتم٬ در کرانه برکه دراز کشیدم ٬ بوی روحانی و حیات
بخش گل و سبزه و آب را حس می کردم. چشمانم سنگین شد و به خواب رفتم در تمام لحظات خواب در فکر چگونگی خلقت خدا بودم که چطور این چنین فصل زیبایی را برای ما آفرید تا لذت ببریم و در آن تأمل و تفکر کنیم.
پاییز فصلی است که باید در آن بود و تأمل کرد تا فهمید خلقتخدا تا چه حد گسترده است و زیباست شاید هم این فصل فصلی باشد که بتوانیم خدا را در آن درک کنیم و به خودشناسی و خداشناسی برسیم.

نویسنده: یاسین کامران آزاد

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس سوم توصیف شخصیت با موضوع پدر آسمانیم

    نگارش یازدهم درس سوم توصیف شخصیت

    موضوع: شخصیت پدر آسمانیم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه: پدر همیشه آسمانی، آسمانی بود. به کودکی ام که بر می گردم .او از راه می رسد مرا به آغوش می گیرد و بر سر و رویم بوسه می زند. در شب ها، باز خودم را در آغوش او می بینم که مرا با آسمان آشنا می کند . ماه، ستاره ها و زیبایی های خلقت خدا در شب؛ نمی خواهد زمینی باشم و فقط جلوی پایم را ببینم.

    بند بدنه: مردیست با چشمانی عسلی و همیشه موقع نگاه کردن به ما شوقی عجیب در چشمانش بود. تقریبا تپل بود و موهای کم پشتی داشت. با این حال صورتش زیبایی ودرخششی بی نظیر داشت. همیشه ته ریشی می گذاشت وهیچ گاه اورا بدون ریش ندیدم.
    بند دوم بدنه: آرام بود وبا محبت علاقه ای شگفت انگیز به فرزندانش داشت با این که هفت دختر داشت با هر کدام از ما رفتاری داشت که انگار تنها فرزند او هستیم. بسیار مومن و با خدا بود شبی به یادم ندارم که تا صبح در خواب باشد همیشه زمانی که ما می خواستیم بخوابیم بالای سر ما بیدار بود و مشغول خواندن نماز شب وبعد قرآن می شد تا اذان صبح، که خودش با صدای بلند اذان می گفت تا همه بیدار شوند و این تنها زمانی بود که رعایت حال هیچ کس را نمی کرد. و اگر کسی در نماز خواندن کاهلی می کرد بسیار ناراحت می شد. بسیار مهمان دوست بود و همیشه می گفت مهمان حبیب خداست و بسیار به مهمان احترام می گذاشت.[enshay.blog.ir]

    بند نتیجه: پدرم یک انسان واقعی بود و چون اسمش «احد»، واقعا یکتا و بی مانند بود. پدر، مگر چند نفر بودی که بعد از کوچت به آسمان ها شهر خالی شد؟
    نویسنده: خانم مهری عباس زاده

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۳ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع دریا

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: دریا

    قطعه ادبی نگارش دوازدهم درس سوم - موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دریا همانی که گیسوان نیلگونش دور زمین ،افشان گشته اند.همانی که گهواره ی ظاهرا خاموش اما پر تلاطم زمین است. گهواره ای که فرزند درونش را با لالایی مهیب و خروشانی که غروب های خزان سر می دهد،به خوابی کوتاه اما توام با آرامش فرا می خواند.[enshay.blog.ir]
    همانی که خداوند آسمانی، تحفه هایی به او ارزانی داشته،تحفه هایی چون فصل سبز برای آرامش دیواره های کلبه ی عزیزانش. کلبه ای که درونش فرزندان عزیزی را برای عرضه به مخلوقات پرورش می دهد.
    همانی که با فرا رسیدن فصلی که عروس زمین و آسمان است به آرامش نه چندان پایدار و ابدی می رسد.
    آرزویم این است باشد پایدار تا قیامت نه برای من وما که برای همه....

    نویسنده: یلوفر پور سعید
    دبیرستان رشد خطبه سرا
    گیلان شهرستان تالش
    دبیر: خانم سوسن دارابی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: دریا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    کنار ساحل بی جان و بی رمق قدم میزدم و پاهای برهنه ام را به آغوش شن ها سپرده بودم. موهای خرمایی رنگم به صورتم شلاق میزد و گونه هایم را سرخ میکرد. شال مشکی ام را نسیم به رقصی در حوالی این پاییز دعوت کرده بود.
    کنار تخته سنگی نشستم و به آبی بیکرانش چشم دوختم و برای لحظه ای دلم خواست جای دریا باشم. مثل او رئوف و صبور.
    چه طور در تمنای ساحل پیش می آید اما ساحل قدمی جلوتر نمی آید و او بازهم چون عاشقی واقعی بی تاب در تمنای ساحل گیتار زندگی را می نوازد. چه داستان پیچیده ای دارد این عاشقی ، لیلی و مجنون در برابر شیدایی این دو سکوت پیشه کرده اند و خدا تمام مدت نظاره گر این دلدادگی است.[enshay.blog.ir]
    و چه صبورانه پای حرف های ناگفته انسان می نشیند و سکوت میکند و برای دل های ناآرام موسیقی بی کلام می نوازد،موسیقی از جنس آرامش.
    آغوشش برای همه باز است برایش فرقی ندارد که چه کسی را میان سینه ستبر خود جای میدهد. او فقط و فقط زاده شده تا آرام کند،تا صبوری کند،تا عاشقی کند و در غم دوری از معشوق بسوزد و دم بر نیارد.آری عاشقانه هایش هم با ما فرق میکند.
    و چه راحت میگذرد از عزیزانش. ذره ذره قلبش را به تور پهناور ماهی گیر میدهد و با لبخند لبان او،میخندد.
    دانه های باران را که غلتان و لرزان از مادر خود جدا می شوند را در آغوش سردش جای میدهد و شب هنگام برایشان لالایی میخواند و دستانش را روی گیسوانشان میکشد تا غریبی نکنند.
    آرامش وصف ناپذیر دریا و گرمای وجود ساحل باعث شد تا تن خسته ام را به آغوش ساحل بسپارم‌ و برای لحظه ای از هیاهوی قانون زندگی دور شوم و کنار این دو عاشق عاشقی کنم.

    نویسنده: زهرا کیهانیان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی

    موضوع: دریا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دریاتنهاکسی بود که شِنَوای حرف هایم بود،برایش از همه چیز حرف میزدم واوبا تمام وجود پایِ قصه هایم می نشست و گوش فرامی داد...
    باد که در این میان به محبت دریا به من حسادت می کرد باسرعتی وزید واورا درآغوش کشید،گویا می گفت بس است کمی هم به من گوش کن..
    دریادرحرف هایم غرق شده بود وبه او بی اعتنایی میکرد...
    باد هرچه اورا درآغوش می کشید موج هایی نصیب ساحل میشد و محبتی به او بازنمی گشت.
    دریاانگار بااوقهربود وشایددلیلش این بود که هرزمان دلش آغوش باد رامی خواست باد اورا پس میزدو به ساحل
    می سپردتش...
    اینگونه بود که دریا نسبت به باد دل سرد شده بود و دلگرم به بودن ساحل ...
    دریا عاشق شده بود واین تمام دلیل باجان و دل گوش دادن به حرفایم بود...

    حرف هایم بشنید وعاشق شد
    دل سرد زِ باد و دل سپردهء ساحل شد

    نویسنده :مهدیه فلاح نژاد

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع ممنوعه

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: ممنوعه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    حوای طماع،حوای طمع کننده...

    حوایی که جایی میان اسمان و زمین را کشف کرد.
    کسی که با اشتباه کوچکش همه ما عمری در ازمون و خطاییم!
    حوایی که میپرستمش، او اسطوره ی من است.
    جرئت می خواهد رفتن به ممنوعه ها، خوردن ممنوعه ها، وقتی قرار است رانده شوی.
    اما او...
    نترسید؛ ماند و کاری را کرد که دلش خواست.و چه زیباست وقتی پیرو قلبت هستی...
    شاید از اول هم نباید حوایی می آمد تا دنیا را به هم بریزد،با دلبری هایش، با هوس هایش و با تمام زیبایی هایش.
    شاید نباید حوا می آمد تا آدمی را مات خود کند، تا اشتباه کند،تا عاشق شود و دلش برود.
    شاید وجود حوا و چون حوا از ریشه اشتباه بوده، شاید نباید کسی در دنیا دلبسته شود تا دنیا ادم های بدش را بشناسد؛ آدم هایی که بی محابا تو را در تنهایی هایت رها می کنند و میروند...
    یا شاید همه اینها که بر سر ما می اید تقاص سیب قرمز بهشت است،نمی دانم...
    نمی دانم،نمی دانم قرار است چه بر سر حوا های این دنیا بیاید.
    کاش می شد سیب را دوباره بر درخت آویزان کرد...
    کاش می شد دوباره برگشت،به بهشت،به خداوند؛ به ممنوعه ها...
    به نظرم ممنوعه های انجا راحت تر از ممنوعه های عشق اینجاست...
    و چه بی محابا رانده شده ایم... :]

    نوشته: مهسا خواجه افضلی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس سوم توصیف شخصیت با موضوع رزمی کار

    نگارش یازدهم درس سوم توصیف شخصیت

    موضوع: رزمی کار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    انگار در دنیای دیگری است، آمال و آرزوهایش آرمانی اند و با آرزو های معمولی ما تفاوت دارد. اهدافش آرمانی اند، اما چنان تلاشی دارد که گویی آرمان های ما اهداف کوتاه مدتش هستند.
    آرمان هایش ایرانی هستند مانند ظاهرش؛
    چشمانی گیرا به رنگ شب با نگاهی پر نفوذ، پوستی سفید و شفاف به سان برف، پیشانیش هم مانند بختش بلند،
    یک بانوی شرقی تمام عیار.
    او همیشه به ظاهر خود اهمیت می دهد، رسمی، شیک، اسلامی. می گفت : 'ظاهر یک بانوی ایرانی باید گویای اصالتش باشد.
    مذهب را می شناسد، به گونه ای که انگار برداشتی متفاوت از دیگران از دین دارد.خدا و پیامبرش را می شناسد.ارادت خاصی برای مولایش علی(ع) قائل است، گویی در رزم پیر و مرادش علی(ع) است.
    می گوید : " ما رزمی کار ها باید مانند علی(ع) جوانمرد باشیم، باید خلق و خویی پهلوانی داشته باشیم."
    در کتاب ' سلام بر ابراهیم ' خواندم " اگر ورزش برای خدا باشد می شود عبادت، اما اگر به هر نیت دیگری باشد ضرر می کنید. ' گویی این جمله در شخصیت ورزشکاری اش جایگاه ویژه ای دارد.
    امام علی (ع) می فرمایند :
    قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی
    اعضای بدنم را برای خدمتت نیرومند کن.
    این حدیث یکی از اهدافش است. چنان ورزش می کند گویی دارد زندگی میکند، گویی میخواهد به چنان توانایی برسد که رویا هایش را به تصویر بکشد و خود را به کمال انسانیت برساند.
    می دانید برای من فقط یک مربی بزرگ نیست، یک معلم بزرگ است.یک دوست و یک انسان بزرگ است که نه تنها راه پرورش و قوی شدن جسمم را به من می آموزد بلکه زیبایی اندیشه و لطافت روحم را در کنار رزمی کار بودنم، نیز مدیون او می باشم.
    خدا را برای اقبال بلند خود شاکرم و قطعا خواست خدا بود که من به طور تصادفی با چنین استادی آشنا شدم و افتخار شاگردی اش نصیبم شد.

    نویسنده: الهه احسان دوست

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی با موضوع صدای باران

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: صدای باران

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    می شنوی؟ صدای پاییز است،صدای باران ،هوهوی باد،خش خش برگ ،بوی نم خاک باران خورده.
    قدم هایمان ،بارانی که می بارد و بند نمی آید،عطر کاهگل باران خورده ی خانه های روستا و....
    بی شک پاییز همان بهاری است که عاشق شده.ازدحام رنگ ها را می بینی؟گفتم که پاییز عاشق شده است رنگ می بازد و...سرخ و سپید می شود،گویی برگ های زرّینش را فرش کرده زیر پای معشوقش.دل عاشق پیشه ی قصّه ی ما نازک است،با اندک اخمی از سوی جوانانش، دلش به درد آمده و اشک هایش روانه ی زمین خدا می شود .
    می بینی من عاشق اشک های این عاشق دل خسته ام.گریه کن پاییز ،گریه هایت رادوست دارم،گریه هایت از بهر عاشقیست ،عیبی ندارد،به چشمانت بگو که ببارند.ببار پاییز که تو خود معشوقه ی مایی ،با همین باران دل برده ای از ما و....
    باز باران ،با ترانه،با گهر های فراوان ،می خورد بر بام خانه......
    پاییز!روز های بارانی ات عجیب شیرین اند،دل باران خورده ام،گوشه ای رنج می طلبد که به دور از هیاهوی دنیا و آدم هایش،میهمان جنجالی چای شود.
    ای فصل خزان و برگ ریزان ،از همه ی دلبری هایت که بگذریم ،دلگیری عصر هایت گذر کردنی ت
    نیست.وای به حال وقتی که عصر باشد ،باران ببارد و دل رمیده ی ما اسیر غم و غصّه شده باشد
    ای معشوقه ی شیرین حواست به ما باشد،پر مهر باش.جوجه هایمان در انتظار شمرده شدن هستند ،نکند کم و زیاد شوند. به دخترت آذر و پسرت آبان بگو همانند مهر ،مهربان باشد.دل بسپاریم به شعری از فروغ فرّخزاد؛
    "کاش چون برگ خزان رقص مرا/نیمه شب ماه تماشا می کرد
    در دل باغچه ی خانه ی تو/شور من ،ولوله بر پا می کرد."

    نویسنده: سیده زهرا رضوانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع فراموشی

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: فراموشی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در نقطه ای دور بایست و به آنها نگاه کن . . . حرکاتشان را ، لبخند هایشان را ، حتی حرکات اجزای صورتشان ؛ راحت تر از آن چیزیست که فکرش را میکردی . آنهه حتی متوجه تو نخواهند شد .
    برای کنار گذاشتنت به چند لحظه بیشتر نیاز ندارند ، به تو پشت میکنند و میروند . . .
    در عرض همین چندلحظه فراموش میشوی . . . چندلحظه صبر کن . . .

    تبریک میگویم ! فراموش شدی !
    ما میتوانیم همیشه جاودانه باشیم و میتوانیم در عرض چندلحظه فراموش شویم ، اما این دو اصلا به ما مربوط نمیشود . . . شاید هم بشود ، برگردیم به عقب ، چندساعت ، چندروز ، یا چند ماه و چند سال ، به آدم انتخوابیمان ، به آدم های انتخوابیمان فکر کنیم .
    چه شد که وارد زندگیمان شدند ؟ _ ببخشید میتونم کنارت بشینم ؟
    به همین راحتی وارد تنهاییت شدند؟ به همین راحتی دیوار تنهاییت را شکستند ؟
    من همیشه دوست داشتم تنها باشم ، از آمدن ها هرگز نترسیدم ترس اصلی من از رفتن هاست ، فقط از رفتن ها ، یا بدترش اینکه از بی هوا رفتن ها و فراموش شدن ها و کنار گذاشته شدن ها . . .اما من هرگز از آمدن ها نترسیدم ، ترس اصلی من از رفتن ها بود . . . از بی هوا رفتن ها . . .

    نویسنده: کوثر ظهیری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع رد تماس

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: رد تماس

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    گـاهے دلتنگ میشوی ودلـت، بهـانہ هایی میگیرد،کہ بهتر است سکوت کنی.
    گاهی وقت ها نمیدانم دلگیرم یا دلم گیر است هیچوقت نتوانستم معنی این دورا ازهم تشخیص دهم.
    دلتنگ که میشـوم شماره شش را میگیرم(ایمان،محبت،عدالت، صداقت،مهربانی،راستی ودرستی)
    بــــــوق...
    اما اینگونه میشنوم :شمـاره ی مورد نظـر درشبکہ ی زندگی انسان ها موجود نمی باشد لطفا مجددا شماره گیری نفرمایید...
    واما شماره ها ی دیگر
    (همدم ،دوست،همکلاسی،یار)بــوق
    اما بازهم...[enshay.blog.ir]
    مخـاطب دردسترس نمی باشد.
    نا امید گوشه ای مینشینی، ودرافکار خودت غرق میشوی
    اماهنوز یک شماره مانده (خدا)
    یعنی ممکن است جواب دهد؟
    بــوق بــوق
    لطفا پس ازشنیدن صدای بوق پیغام خودرا بگذارید.بــــوق...
    ســلام خدا.خـودتی؟
    اگہ پیغام منو دریافت کردی لطفا باهام تماس بگیر، خسته شدم ازبس تماس گرفتم و کسی جواب نداد
    خستہ شدم ازبس تماسم رد شد شاید فراموشم کردی خداااا.
    واینجاست که خدا میگوید:من از رگ گردن به تو نزدیک ترم، نزدیک تراز هرکس به من ایمان داشته باش وازمن کمک بخواه.
    اگرکسی نیست، من که هستم‌.
    من همیشه هستم.دلت راکه صاف کنی مطمئن باش هیچوقت تماست را رد نمی کنم.
    به امید روزی که ازقطارخوشبختی ها جا نمانیم و راه قشنگ آرزوهارا گم نکنیم .
    امید روزی کہ خدا جواب تماس تک تک مارابدهد وتماس مارا رد نکند.
    به امید روزی کہ آسمان دلمان صاف وبهاری باشد و تمام کینه وبرف های سرد ویخ زده در دلمان ذوب شوندو چشمان هیچکس بارانی نباشد.
    ازالآن شروع کن یک قدم باتو وتمام گام های مانده اش با خدا.

    نویسنده: مریم زارعی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع باران

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: باران

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    باران اشک اندوه بار ابرهاست که از جور آسمان سنگدل بر زمین سخت و مصیبت دیده فرو می‌ریزد باران حیات مخلوقات را تداوم می‌بخشد و مامور احیای زمین است باران با ظرافت خویش دست بر شاخ و برگ و برگ درختان و گلبرگ گل‌ها می‌کشد و خستگی را از تن آنان می زداید باران الطاف گوناگونی دارد و یکی از آنها بیدار کردن موجودات خفته در زیر زمین است باران به حدی زیباست که حیوانات می‌بخشد و عطر خود را به آنان هدیه می‌دهد امابیگمان هر سفری پایان و هدفی دارد هدف باران وصال با دریای بیکران است باران با شجاعت خویش مادر مهربانش ابر را ترک کرده و از زمین گذر می‌کند تا با دریا وصلت کند. این است پایان راه باران محبتی از محبت‌های خداوند متعال.

    ارسال کننده: نیما طبیب نیا

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: باران

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    این شب های پاییزی را می‌بینی؟ صدای پچ پچ باران؛ خوردنش به شیشه ی اتاق وگم شدن صدای موزیک آن و آرشیو همیشه فعال خاطرات در ذهن،چه غوغای وزیبایی برپاست.
    نمی دانم...
    آدم های آهنی چگونه برداشت میکنند این عشق بازی آسمان را،اصلا نمیخواهم بدانم؛زیرا بیزارم از چهره ی کسانی که زیر باران طوری راه میروند که گویی سنگ در حال باریدن است.[enshay.blog.ir]
    چه میفهمند بارانی را که می تواند آتش جنگلی را خاموش کند و اما در طرف دیگر در دلی آتش به پا کند.
    من ساعتهای زیادی پشت این پنجره نظاره گر آدم های زیر باران هستم، آدمهایی که تند راه میروند، حتما جایی کسی را دارند که منتظر شان است.
    آنهایی که گوشه ای ایستاده اند،نه از ترس خیس شدن نه،آنها هم قطعا منتظر کسی هستند که نفس زنان در این هجوم باران می آید.
    اما آدم هایی که تنها با قدم هایی خسته سر به زیر و آرام سر پیش میروند حتما درگیر فکر به کسی هستند که دیگر نیست.
    این آدم ها همان آدم آهنی هایی هستند که برایشان سنگسار است این قطرات باران.
    اما به راستی لذتی که در « انتظار محال است » در « رسیدن » نیست.
    برای همین است که می‌گویند: بعضی آدم ها را باید یک بار دید و یک عمر به آنها فکر کرد...!

    نویسنده: زهرا منصور آبادی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۷ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع روی خوش زندگی

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی

    موضوع: روی خوش زندگی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روی خوش زندگی؟!
    پارادوکس، تضاد، ایهام، تناسب و تکرار؛ آرایه‌هایی که در خلال جریان حال دریاییِ زندگی‌ام اهتمام وصف‌ناپذیری برای خلق یک شاهکار ادبی غمگین صرف می‌کنند!
    نمی‌دانم اینهمه تناقض و دوگانگی از کجا نشأت می‌گیرد؟
    نمی‌دانم این مرتبط بودن بی‌ربط بین اتفاقات زندگی‌ام چگونه شکل می‌گیرند؟
    اصلا سرنوشت از این همه تکرار مشمئذکننده خسته نشده است؟
    نمی‌دانم این راه سبزنمای سیاه در پی اثبات چه چیز در بطن خودش است؟
    و من، م‌رپ تنهای دل‌شکسته‌ی مغروق در سیاهی‌ها سردرگم و بی‌راهنما راهی را پیش گرفته‌ام که نمی‌دانم به کجا ختم می‌شود؟! خوبی‌ها؟ بدی‌ها؟ چه؟
    می‌دانم که می‌خواهم به سمت پاکی‌ها و سفیدی‌ها بروم، اما آن نوجوان سرکش و بازیگوش درونم مرا به راهی که انحراف دارد از مسیر اصلی، می‌کشاند.[enshay.blog.ir]
    توشه‌ٔ تجربه‌هایم پر از پوچی‌ست، دلم خالی از مجموعه‌ی احساسات است و ذهنم مشوش‌تر از انسانی در سیاهی شب کویر است.
    سال‌های سختی را پشت سر گذاشته‌ام، آموخته‌های تلخی یاد گرفته‌ام؛ اینکه عشق چیزی نیست که بشود به راحتی بدستش اورد یا فعلش را صرف کرد! که آدم‌ها همیشه همان‌جوری که تو فکر می‌کنی نیستند، به همان پاکی، صادقی و جاری بودنی که من فکر می‌کردم نبودند!درکی از جهان و انسان‌ها پیدا کردم که روز به روز از دستشان خسته‌تر از دیروز می‌شوم!
    ربع راه را پیموده‌ام و برای سه‌چهار باقی‌اش امید و مشوقی ندارم! لبخندها و خنده‌ها و شادی‌هایی که برای احتکار نشیب‌های زندگی‌ام صعود کرده‌اند به بالا و همچون اخبار خارجه‌ای برای دور کردن اذهان از شکست‌های درونی پخش می‌شود، به صورتم می‌نشینند.
    و من بعد از تمامی از دست دادن‌ها، شکست‌ها و نمکدان شکستن‌ها، پشت در ساده‌ای که تابلوی 'روی خوش زندگی!' بر آن نصب شده ایستاده‌ام؛ تا که عرش‌نشینان و اجاره‌نشینان در را برای عضو جدیدی که شاید من باشم باز کنند!
    می‌گویند که در آنجا خبری از آرایه‌های ادبی نیست؛ بالعکس پر است بی‌وزنی، بی‌ثباطی و متغیرالحال بودن احوال خوب!
    راستی،
    سکه‌ی شما در چه رویی‌ست؟ شیری همچون اصلان است یا خط ممتد؟

    نویسنده: محدثه رییسی‌پور

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء