نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

موضوع انشا اگر من ...

موضوع: اگر شما را به کارخانه چوب بری می بردند از شما چه می ساختند؟

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

اگر آن روز بهاری بود جعبه موسیقی ای می شدم که سالیان سال ؛در کنج اتاق دخترکی ، گاهی در خلوت و شب های تنهایی اش ، درعمق صدای آرامبخش من به دنبال پژواک عواطف خود بود...
اگر آن روز در اواسط گرمای مرداد بود؛ پرچین باغ زردآلو می شدم ...
و آنقدر کوتاه که پسربچه شش ساله همسایه به راحتی وارد باغ شود و با یک بغل پر از زردآلو به جمع دوستانش در خانه جنگلی شان برود و صدای خنده اش گوش آسمان را کر کند ؛ مگر باغبان چقدر خسارت میدید؟
اگر آن روز دوم آبان بود ؛ شاید سقف شیروانی ای میشدم برای خانه تازه عروسی در گیلان ...
و شب و روز دعا میکردم که رنگی شبیه فیروزه به جانم بپاشند که هنگام باران برای شمعدانی های سرخ روی ایوان ؛دلبری کنم ...
اما آن روز اواخر بهمن ماه بود و برف و سرما عبارتی بود که باعث شد آن کارخانه از من هیزمی بسازد تمام عیار ؛
خوب بسوزم و آتش را پروبال دهم ...
آن قدر خوب که همان دخترک به جای شنیدن موسیقی و لانه کردن آرامش در جانش ، عکس هایی قدیمی را بسوزاند و اشک بریزد.

نوشته: زهرا مجیدی - پایه یازدهم انسانی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا چهارشنبه سوری

    موضوع انشا: چهارشنبه سوری

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مقدمه: از گذشتگان ما تاکنون بسیاری از آداب و رسوم باب شده است که برای تک تک افراد بسیار حائز اهمیت بوده و دست به دست و سینه به سینه چرخیده است تا به امروز که به دست ما رسده است آداب و رسومی مثل عید نوروز و مراسم چهارشنبه سوری.

    تنه انشا: آداب و رسوم ما نشان دهنده ی فرهنگ و تمدن دیرینه ی ماست که با اجرا و احترام به آن اصیل بودن ما و ارزشمند شمردن گذشتگان ما جلوه گر می شود. این رسومات از گذشته های خیلی دور دارای یک عادت و سنت هایی بوده است که همه ساله اجرا می شده و می شود. همانطوری که عادت قاشق زنی و یا پریدن از روی آتش بوده است. که هرکدام ماجرایی را پشت پرده دارند. رسم قاشق زنی که مفهوم آن را دارد که در این شب عزیز که همگی به مناسبت عید شادی می کنند و جشن می گیرد درست نیست که افرادی در همسایگی گرسنه سر بر روی بالش بگذارد. با این رسم همدلی و مهربانی را نسل به نسل به فرزندانمان آموزش می دهیم و با تقسیم غذا و شیرینی و تنقلات خود برکت را به سفره های خود در این شب عزیز مهمان می کنیم و یا رسم پریدن از آتش که نشان دهنده ی این است که با شروع سال جدید تمام بیماری ها و زردی ها از تن و بدن انسان خارج شود و در مقابل آن سرخی و زیبایی آتش در وجودمان وارد شود و با دور هم جمع شدن خانواده ،اتحاد و پیوستگی را یادآور می شوند و با شادی و همهمه به استقبال سال جدید می روند تا در مقابل آن سال شاد و پر از خیر و برکتی داشته باشند. اما رفته رفته این سنت های مهم و پرمفهوم در حال نابودی است و در مقابل آن رسومات غربی دیگری وارد شده که نه تنها هیچ مفهوم و فایده ایی ندارد بلکه سرشار از خطرات و اتفاقات ناگوار را می تواند به همراه داشته باشد. مثل رسم آتش بازی و ترقه و فشفشه که می تواند با یک لحظه غفلت اتفاقی جبران ناپذیر به همراه داشته باشد و تنها چیزی که به جا بگذارد حسرت و پشیمانی است. بیاییم از گذشتگان خود درس بگیریم و آن ها را سرمشق و سرلوحه ی زندگی خود قرار دهیم و مهربانی و یک دلی و اتحاد و پیوستگی را به جای شادی ها و لذت های لحظه ایی جایگزین کنیم. زیرا که این آموزه های گران بها نه تنها لحظه ایی نیستند بلکه جاویدان و همیشگی هستند و با اجرا آن تنها با عشق و خوبی سال خود را شروع می کنیم.

    نتیجه گیری: گذشتگان ما درست است که در گذشته بودن و تمام شدن اما با کمی تحقیق و پرس و جو متوجه می شویم که با همه ی قدیمی بودنشان اما همیشگی بودند. بیاییم با پیروی از آن ها ما نیز همیشگی شویم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: چهارشنبه سوری

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ابتدا که معلممان موضوع را گفت خنده ام گرفت چون من هم مثل همه دوستانم ابتدا ذهنم به سمت ترقه و آتش بازی رفت ولی پس از کمی فکر کردن به نتایج جالبی رسیدم و دیدم چهارشنبه سوری یا همان سه شنبه آخر سال نکات زیادی در خود دارد که بر آن شدم آن هارا بنویسم. این سه شنبه آخر سال که ما به آن چهار شنبه سوری میگوئیم برگرفته از سنت نیاکان ماست و ریشه تاریخی دارد که بسیار زیبا و دلنشین است.چهارشنبه سوری موقعی اتفاق افتاد که در زمان قاجار مردم ایران به سبب ورود شاه جدید و تاج گذاری او در آخرین سه شنبه سال و ورود او به شهر ها در پست بام خانه های خود آتش روشن کردند و شادی کردند و از آن به بعد مردم هرساله در آن روز آتش روشن میکردند و از آن میپریدند و می گفتد که پریدن از روی آتش باعث می شود تمام بدی های آن ها در سال گذشته باقی بماند و آن ها نو و پاک از هرگونه به سال جدید پا بگذارند. هم اکنون نیز سنت روشن کردن آتش و پریدن از روی آن در بسیاری از نقاط کشور عزیزمان وجود دارد اما متاسفانه یکی از بدترین فرهنگ های موسوم در کشور با فرهنگمان ایران استفاده از ترقه و مواد آتش زاست که ساالنه جان بسیاری از هموطنان عزیزمان را گرفته و باعث داغداری بسیاری از خانواده ها می شود و بسیاری از جوانان و نوجونان کشورمان از کار خودپشیمان می شوند ولی سال جدید که می آید باز هم روز از نو روزی از نو و باز هم بسیاری از نوجوان و جوانان میهنمان به استقبال خطر می روند خطری که ممکن است باعث یک عمر پشیمانی برای آن ها شود... بگذریم این خطر ها هرساله وجود داشته و هرساله بسیاری از منابع مالی کشورمان بر اثر قاچاق همین مواد و خرید و فروش آن ها به کشورهای دیگر مانند چین می رود و همین نوجونان و جوانان کشور ما از وضعیت بد اقتصادی می گویند... پس حال است که باید بگوئیم بدون شرح....

    نویسنده: محمد حسین مرتضی پور

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: چهارشنبه سوری

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    یکی از جشن‌های سنتی ایرانی که در شب آخرین چهارشنبه سال برگزار می‌شود چهارشنبه سوری نام دارد. واژه «چهارشنبه‌سوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفته‌است و سوری که به معنی سرخ است ساخته شده‌است. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می‌شود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می‌کنند و از آن می‌پرند آغاز می‌شود و در زمان پریدن می‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاک‌سازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به دین یا قومیت افراد باشد و در میان عموم ایرانیان (بجز زرتشتیان) رواج دارد.امروزه در شهرهای سراسر جهان که جمعیت ایرانیان در آن‌ها زیاد است، آتش‌بازی و انفجار ترقه‌ها و فشفشه‌ها نیز متداول است. در سال‌های اخیر، رسانه‌های ایران توجه بیشتری به خطرات احتمالی ناشی از این مواد نشان می‌دهند. البته مراسمی که امروزه برپا می‌شود به طوری کلی متفاوت با آن روزگار است چون از نظر زرتشتیان آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی بی‌احترامی به آن نماد تلقی می‌شود. جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است. از نظر زرتشتیان پریدن از روی آتش بی‌حرمتی به آتش است. کورش نیکنام، موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ایران باستان، عقیده دارد که چهارشنبه سوری هیچ ارتباطی با ایران باستان و زرتشتیان ندارد و شکل گیری این مراسم را پس از حمله اعراب به ایران می داند. او در این باره می گوید: “ما زرتشتیان در کوچه ها آتش روشن نمی کنیم و پریدن از روی آتش را زشت می دانیم.ایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزه‌های سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، به‌زیر افکنده و آن‌ها را می‌شکستند و کوزهٔ نویی را جایگزین می‌ساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم می‌گردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد.در گذشته پس ار پایان آتش‌افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و آخرین دانه‌های نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می‌کردند و می‌خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان‌تر می‌گردد و کینه و رشک از وی دور می‌گردد. امروزه اصطلاح نمک‌گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته‌است. فال گوش یکی از رسم‌های چهارشنبه‌سوری است که در آن دختران جوان نیت می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی‌دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می‌گیرند. در رسم قاشق زنی دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می‌کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌روند. صاحبخانه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه آمده و به کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.شال‌اندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کرده‌است. پس از خاموشی آتش و کوزه‌شکستن و فالگوشی و گره‌گشایی و قاشق‌زنی جوانان نوبت به شال‌اندازی می‌رسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر می‌ساختند. آنگاه از راه پلکان خانه‌ها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل می‌کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می‌گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می‌سازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال‌هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می‌ریزند و گره‌ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می‌سازند که هدیه سوری آماده‌است. آنگاه شال‌انداز شال را بالا می‌کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری‌ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است.نویسندگان و نظریه‌پردازانی نیز بوده‌اند که جشن‌های چهارشنبه سوری و نوروز را آیینی ناپسند و مذموم می‌دانستند. برخی روحانیون پس از انقلاب سال ۵۷ سعی در زدودن این جشنها از تقویم ایران کردند. در اسفند ماه سال ۱۳۸۸، خامنه ای در پاسخ به سوالی در خصوص مراسم چهارشنبه سوری این مراسم را «مستلزم ضرر و فساد» دانست و خواستار اجتناب ازآن شد. مرتضی مطهری چهارشنبه سوری را از آن «احمق‌ها» می‌دانست. مکارم شیرازی نیز چهارشنبه سوری را حرام دانست و گفت:چهارشنبه سوری یک سنت خرافی است، نباید سنت خرافی را احیا کنیم و از همه اینها گذشته اسراف در مال است و نباید اسراف در مال کرد.رسانه‌های دولتی در سال‌های اخیر تبلیغات فراوانی برای خودداری از برگزاری آیین‌های چهارشنبه‌سوری انجام می‌دهند.

  • ۲۴ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا کویر

    موضوع انشا: کویر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نام خدایی که آسمان وزمینش را صاف آفرید و پاکدل .
    با همان شفافیت رنگ و بی خیالی طرح !
    کویری که با همان قوانین الهی شکل گرفته و غرورش را درخودش پنهان کرده و همه ی خلاقیت های الهی را دارد مگر آب.
    کاش انسان ها هم مانند کویر بودند درون و بیرونشان یکسان بود . خداوند کویرش هم مانند آسمان پاک و روشن آفرید و وسعت آن را به بزرگی دریای خروشان قرار داد . کویری که با تپه های ماسه ای و خاکی گوشه ای از این جهان بی کران گرفته .
    غروب کویر ، غروبی دل انگیز و غمگین است که انسان را از خود سیر نمیکند . وانسان دوست دارد به این غروب بنگرد و به تمام زندگی خود فکر کند .
    نتیجه: کویر را دوست بداریم اما نه کسانی که دلشان مانند کویری کرده اند خشک و بیروح وپر از تپه های غم و ناامیدی . کسانی را دوست بداریم که دلشان مانند کویر بی نهایت محبت است.

    نویسنده: ندا نهبندانی پایه هفتم

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: کویر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    هنگامی ک صحبت از زیبایی طبیعت می شود ،کم و بیش همه ما یاد جنگل های سرسبز، رودخانه های خروشان ، کوه های سر به فلک کشیده و دریای ابی میفتیم، اما طبیعت جلوه های دیگری هم دارد.
    سفرخانوادگی آن هم با تور کویر نوردی واقعا خاطره دل انگیزی است ، ساعت حوالی 7بعدظهر بود و تصمیم خانوادگی ما این بود یکی از برنامه های عید امسال ما رفتن به کویر مرنجاب که نزدیک کاشان بود باشد . سوار ماشین ها شدیم و حرکت کردیم.
    شب شد ، بعد از چند ساعت حرکت به کاروانسرای مرنجاب رسیدیم ، کاروانسرای بزرگی که به نظرم از هر هتل پنج ستاره دیگری جذاب تر بود . وسط حیاط کاروانسرا آتش روشن کرده بودند ، تقریبا بیشتر اتاق ها پر بود ، بچه ها به دنبال هم میکردند و بقیه هم عکس یادگاری میگرفتند، وارد اتاق ها شدیم و قرار بر این شد که شب را استراحت کنم و فردا بعدظهر به دیدن کویر برویم. اواسط شب از اتاق بیرون آمدم ، خوابم نمیبرد ، از پله ها پایین امدم و روی آخرین پله و کنار گلدان شمعدانی نشستم ، هنگامی که سرم را بالابردم ، هزاران نقطه درخشان را دیدم ک در آسمان کویر خودنمایی میکردند، بی نقص ، زیبا ، دل انگیز بود.
    بعدظهر فردا ،حوالی ساعت 5عصر سوار ماشین ها شدیم و به سمت دل کویر رفتیم ، تپه های شنی مرتفع و ریگزار های فراوان توجه هرکسی را به خود جلب میکرد. همه از ماشین ها پیاده شدیم و به بالای تپه ها رفتیم . به پیشنهاد پدرم سوار شترانی شدیم که کنار صاحبانشان بودند و کمی هم در کویر شتر سواری کردیم ، بسار لذت بخش بود.
    غروب خورشید در دل کویر ، در این افق بی همتا و این سکوت ، به جای اینکه دلگیر باشد ، بیشتر رویایی بود . با تاریک شدن هوا در کویر، آتش روشن کردیم و گروه موسیقیی که هم راه ما امده بودند کار خود را شروع کردند ، آواز های سنتی میخوانند و سکوت شب دل انگیز کویر را درهم می شکستند . خنکای نسیم و3 هوای معتدل شب کویر صورتم را نوازش ، و در گوشم آواز کویر را زمزمه میکرد. سوار ماشین ها شدیم و به کاروانسرا رفتیم و دوباره شب را انجا سپری کردیم.
    سفر به کویر و تماشای آسمان پرستاره آن یکی از بهترین سفر های عمرم بود که امیدوارم دواره تکرار شود.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا دلم بهار شد

    موضوع انشا: دلم بهار شد!

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بازتاب نوری که به پنجرهٔ اتاقم می‌تابید چشمانم را نوازش می‌کرد. رخت‌ِخواب پلک‌هایم را کنار زدم و چشمانم را رو به «امروز» گشودم. از جای برخاستم. پنجرهٔ اتاق مرا صدا می‌زد. گوش‌هایم را تیز کردم. او وعده از دنیایی دیگر به من می‌داد. پنجرهٔ اتاق را رو به دنیای بیرون باز کردم. زمین دامان خود را پهن کرده بود و آغوش خود را پذیرای قطرات باران بهاری اعلام می‌کرد. آوای نم‌نم باران، ریتم موسیقی پرندگان را می‌ساخت و وظیفهٔ بیدارکردن حیواناتی که در خواب زمستانی بودند را برایشان آسان‌تر می‌کرد.
    چشمانم را می‌بندم و با تمام وجود هوا را نفس می‌کشم. تک‌تک سلول‌های قلبم، عطر بهار را خود می‌گیرند.
    بیم آن را دارم که اگر چشمانم را باز کنم، دیگر انعکاس آن تصویر بهاری که در ذهن خود ساخته بودم در دل پنجره قاب نشود. با پلک‌هایی که به‌هم رسیده بودند، پنجره را می‌بندم و روی صندلی چوبی می‌نشینم. صورت خود را در کاسهٔ دستانم قاب کرده و سراپا گوش می‌شوم. جملهٔ «آغاز سال یک‌هزاروسیصدونودوهفت هجری شمسی» از رادیو به‌گوش می‌رسد. رادیو را خاموش و چشمانم را به‌روی سالی جدید و دنیایی نو باز می‌کنم. من مدتی پیش خبر آمدن بهار را از صدای قطرات باران هنگام برخورد با پنجرهٔ اتاقم شنیده بودم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا دریای رفاقت

    موضوع انشا: دریای رفاقت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خدایا دلم هوای رفاقت کرده یک رفاقت ناب یافتن رفیقی که تک تک واژه های پایداری ،صداقت ،وفاداری را برایم معنا کند وکنار او لذت زندگی را بچشم. دوستی میخواهم مرا دوست بدارد نه برای یک لحظه یا یک سال بلکه برای تمام عمر ...
    دوستی میخواهم ماندگار باشد نه یادگار. دوستی که در دور زدن خط قرمزش رفاقت باشد.
    رفیقی که در مسیر شکوفایی بر بال هایم ذره ای از معرفتش را هدیه دهد تا اوج گیرم و زخم های قلبم را تسکین دهد وارامم کند.
    رفیقی که روزی در کنارم و روزی در برابرم نباشد ودر میان راه نگوید رفا قطع دوستی که بر باران اشک هایم با دست هایی اغشته به معرفت و عشق پایان دهد .
    رفیقی که زمین از سنگینی معرفتش نالان باشد.
    آری خدایا دلم دریای رفاقت میخواهد تا در آن غرق شوم وهمراه او به اقیانوس عشق تو راه یابم.

    نوشته: زیبا فلاحی

  • ۳ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا رازهای پنهان

    موضوع انشا: رازهای پنهان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    همه آدم ها رازهایی دارن که درون پیچ و تاب سینه محفوظ نگه داشتن.
    راز هایی که گاهی سوزاننده تر از هر آتشی است و هیچ چیز نمی‌تواند مرحمی بر آن باشد.
    نه می توان آن را با کسی در میان گذاشت ونه سینه دردناکت تحمل حفظش را دارد.
    راز هایی که گاهی گفتنشان طوفانی را به پا میکند و گاهی نگفتنشان خرمی را به آتشی میکشد...
    رازهایی که گاهی باید تا ابد پشت لبها محفوظ بماند و گاهی باید سوختن را به جان خرید و پرده از راز های پنهان برداشت.

    نوشته: مهسا صلواتی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا روز مادر

    موضوع انشا: روز مادر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به نام عشق و دوستی
    به نام حضرت عشق که پروردگارش مادر است. به نام پنج فرشته مهر.صفا.پاکدامنی.صمیمیت و دوستی که به درگاه مادر سجده کردند
    به نام مادر که پیامبرش حضرت عشق است و مذهبش مهربانی
    به نام مادر که امام اولش عشق.امام دومش صفا. امام سومش مظلومیت. امام چهارمش صمیمیت. امام پنجمش پاکدامنی. امام ششمش شجاعت. امام هفتمش فداکاری. امام هشتمش ایثارگری. امام نهمش مهربانی. امام دهمش دانایی.امام یازدهمش زیبایی. امام دوازدهمش آرزو
    مادر تنها ممکن محالیست که در دنیا نظیرش نیست. محبت مادر بی منت ترین محبت عالم است. مادر تنها لیلای عالم است که مجنونش فرزندش است.
    مادر تو تنها صلیب عشقی که عیسی یه اویخته به تو منم
    مادر آنقدر مقامت بالاست که کلمات گنجایش توصیف تورا ندارند.
    خداوندا عشق را افریدی به ما اموختی ولی عشق ورزیدن را نه تا اینکه مادر را دیدیم تو فقط عشق ورزیدن بی منت را به مادر هدیه کردی.
    در پایان به نام مادرانی که هر چه خواستند برای دیگران خواستند.
    روز مادر مبارک

    نوشته: محمد جواد صفری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: روز مادر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مادر چه اسم زیبایی است
    وقتی می شنوم یک آرامش خاصی بر من غلبه میکند...
    یاد گرمی خانه مان میافتم
    خانه ای ک بهرحال اگر او نباشد یک سردی خاصی ب خود میگیرد و گویی خانه نیز حس گرمایی خود را از دست میدهد.....
    مادر ،خداوند تو را چه زیبا آفریده و چه مهربان آفریده و تمامی خصوصیاتی ک خودش دارد را در قلبت فرو نشانده....
    مادر خداوند تو را چه با بوی و عطر خاصی افریده ک در هیچ کدامین از مغازه های بازارهای جهان نمیتوانم آن را پیدا کنم
    کاش آن عطرت را در یک شیشه ای میشد ک بریزم و همراه با خاطرت ب تنم میزدم و بیشترتر در همه جای جهان حست میکردم
    مادر تو چه مهربانی ک در نقطه ب نقطه ی زندگی من همچو دریایی زلال اما مثل کوهی استوار ایستاده ای ...
    از زمانی ک چشم ب این جهان گشودم از آن شیر شیرینت ک خداوند در سینه ی تو با پر از مهر و محبت،عطوفت ب من دادی و سیرم کردم بعد کمکم کردی چهار پا در زمین راه بروم و کم کم تشویق ب راه رفتنم کردی و بعدها ب فکر درس و مشقم بودی و تا الآنی ک کنارم هستی و هیچ وقت با دست های مهربانت دست های سرد مرا ول نمیکنی و همیشه فکرت ب من هست ....
    ای مادر مهربانتر از قلبم دوستت دارم و اگر جایی مکانی زمانی از من خطایی دیدی مرا مثل همیشه عفو کن
    میدانم ک تمامی خطاهایم را دست فراموشی سپرده ای اما با این حال باز از تو ببخش میخواهم.
    دوستت دارم ای مهربان مادرم

    نوشته: فرناز اعتدالی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا سفر به تاریخ

    موضوع انشا: سفر به تاریخ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    صفحات این کتاب را یکی پس از دیگری ورق میزنم. کتاب قطور تاریخ، کتابی به عظمت شوش و استواری ستون های تخت جمشید، کتاب قطور تمدن این شکوه 2500 ساله .
    صفحات را ورق میزنم از ساسانیان و اشکانیان می گذرم. هنر شاه اسماعیل، رنگ و کاشی کاری می بینم و از قاجار...رد می شوم.
    نمیدانم ساعت چند بود، روز بود یا شب اما چشم هایم را که باز کردم خودم را دست بسته در دربار پادشاهی پیدا کردم. اطراف را نگاه کردم و از شکوه و تخت پادشاهی حیران بودم .نمیدانستم خواب می بینم ، بیدارم و یا شایده مرده ام .
    دستی به سرم زد و صدایی که گفت جاسوس! از جایم بلند شدم، ترسیده بودم که نکند فکر کنند جاسوس روس و انگلیسم! اگر اعدام بشوم؟ امتحان تاریخ فردا را چکار کنم!!؟
    با التماس گفتم قبله ی عالم به سرمبارکتان قسم من جاسوس نیستم، باور کنید!
    شاه خنده ای کرد و گفت روس و انگلیس که همه در دربار خودمان هستند! جاسوس برای چه بفرستند؟
    اشکی گوشه چشمم نشست و غمی به اندازه عصر یک روز مصدق در دلم. فهمیدم که در دربار قاجار هستم ..همان قاجاری که گفته بودم نمی خوانمش.خواستم بگویم نه! التماس کنم قرارداد ترکمانچای و گلستان و... را امضا نکند.خواستم از فقر رعیت بگویم، خواستم تمام وجودم چشم بشود و اشک بریزد اما..سرم را به زیر انداختم.
    پادشاه می خواست برود که گفتم خواسته ای دارم!
    گفتند: همین که تو را اعدام نمیکنیم برایت کافی است ! اما بگو امروز حالمان خوب است.
    به نشانه ی تشکر تعظیم کرم و گفتم بگذارید من مشاور شما بشوم.
    خنده بلندی کرد و گفت قبول مبکنم.
    نمیدانستم از این همه بی بند وباری ناراحت باشم یا خوشحال.
    چند روزی در قصر بودم و در بین مردم . من میتوانستم تاریخ را عوض کنم، میتوانستم جلوی مرگ امیرکبیر را بگیرم ، میتوانستم کشور های از دست رفته از قصرشیرین تا بند عباس را پس بگیرم ، میتوانستم فردا در امتحان با افتخار از دوره قاجار ، از کشورگشایی و استقلالش بنویسم. اما وقتی فکر می کردم که مردم هنوز در گذشته خود مانده اند و تا حرف از تمدن می شود از کوروش و دوران هخامنشیان حرف می زنند اما در خیابان زباله می ریزند دلم به حال خودم سوخت و زیر لب گفتم:
    ما مردممانی عاشق کوروش
    ما قوم در تاریخ جا مانده
    جدا کدام از ما فقط یکبار
    یک خط از آن تاریخ را خوانده
    تا فخرمان فرهنگ دیروز است
    انکار هر یک درد تسکین است
    باید پذیرفت این حقیقت را
    امروز ما فرهنگمان این است
    تا زخم را گردن نمی گیریم
    این درد های کهنه پاورجاست
    ما بیشتر دنبال توجیهیم
    این فرق ما با مردم دنیاست..
    چشم هایم را بستم، در من مصدقی سقط شده بود.
    به دریای شمال رفتم درست است حق کشتیرانی را روس ها از ما گرفته بودند اما حق خودکشی را که داشتم. خودم را به آب انداختم، مرگ تاریخی
    به آینده آمده بودم به اتاقم و درکنار کتاب تاریخ به خودم گفتم :
    من باید آینده را از امروز بسازم نه در گذشته. و سعی کردم قاجار را با افتخار بخوانم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا گوشی پزشکی

    موضوع انشا: گوشی پزشکی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    توی رخت خواب گرم ونرمم غلت میزدم وداشتم به این فکر میکردم که امروز سراغ معاینه چه کسانی می روم؟
    روزنه نوری چشمانم را اذیت کرد،بدنم راکش وقوسی دادم وقلنج دستانم را شکستم (تِق).

    دوست عزیزم را لبخند به لب بالای سرم دیدم که به من گفت :ᐸᐸ بلند شو رفیق که امروز خیلی کار داریم .من را برداشت ودورگردنش انداخت وپایم را داخل جیب روپوش اش گذاشت.
    وارد اولین اتاق شدیم،سراغ اولین بیمار رفتیم :پاهایم را روی قفسه سینه اش گذاشت،من با تمام وجودم صدای(تاپ،تاپ)قلبش را شنیدم.
    همین طور که حس می کنم صدای مبهمی در میان این صدای زیبا مرا آزار می دهد.
    می دانم که او هم از این صدا اذیت میشود.این صدا نشان می دهداو از بیماری قلبی رنج میبرد .
    سراغ بیمار بعدی رفتیم:بیمار مادربارداری بودکه به دلیل سرخوردن درحمام به بیمارستان آمده بود.این بار پاهایم را روی شکم مادر گذاشتم تا ببینم شیره وجودش زنده است؟
    وقتی پاهایم را روی شکمش گذاشتم ،صدای زیبای قلب آن کوچولو،چنان پاهایم را قلقک می داد که خنده ام گرفت
    واین لبخند سبب لبخند زیبای رفیقم شدوبالبخندبه مادر اون کوچولو نگاهی کردوگفت:ᐸᐸنگران نباشید،زنده است>>
    می خواهید صدای قلبش رابشنوید.
    مادرچشمانش از اشک جمع گردیدوازفرط خوش حالی زود قبول کردو دستانم را درگوشش گذاشت .باتمام وجود به صدای دلنشین قلب کودکش گوش کرد،گویا کودک بامادرش نجوا می کردبه گونه ای که مادر بااشک شوق جواب اورا میداد.
    بعد از آن اتفاق زیبا من ودوستم هر دو خسته بودیم وبه پایان شیفت کاری نزدیک می شدیم،هردوبه اتاق رفتیم،اومرا روی میز گذاشت ولباس هایش راعوض کردومرا درکشوی میز گذاشت ومن به اتفاق های شیرین امروز فکر میکردم وبه خواب رفتم تا فردایی بهتر داشته باشم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    موضوع انشا بازنویسی ضرب المثل آدم ترسو هزار بار می میرد

    بازنویسی ضرب المثل آدم ترسو هزار بار می میرد

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    روزی روزگاری در شهر شلوغ مردی منزوی و گوشه گیر زندگی می کرد. همسرش از دنیا رفته بود و هیچ فرزندی نداشت. از دار دنیا یک مغازه ی پارچه فروشی داشت که زندگی و دخل و خرجش از آن تامین می شد. از روی آینده نگری و نگرانی برای فردای خویش کیسه ایی زر برای خود کنار گذاشته بود، که همیشه ترس از دست دادن یا سرقت آن را داشت به طوری که هر بار در خانه صدایی می شنید یا کسی در خانه را می کوفت مرد هزار بار می مرد و زنده می شد، به طوری که همه ی دوستان و آشنایان مرد از ترس آن با خبر شدند و در فکر و خیال خود داستان های عجیبی در مورد مرد ساختند. در یکی از روزها که مرد از خانه بیرون می رفت بچه ها که در کوچه فوتبال بازی می کردند، مرد را دیدند و با تمسخر و خنده او را به یکدیگر نشان دادند و می گفتند این مرد بسیار ترسو است و از همه می ترسد. شاید از ما نیز می ترسد. مرد بسیار ناراحت و اندوهگین شده بود. او از نظر و فکر مردم حتی کودکان محل آگاه شده بود و با خود گفت:اینطوری ادامه دادن غیرممکن است. زیرا آدم ترسو هزار بار می میرد و دوباره زنده می شود. اینگونه هم زندگی به کامم تلخ شده و هم از کار و معاشرت با مردم نیز افتاده ام. رفت و کیسه ی زر خود را به دست معتمد شهر سپرد و به او گفت که من از دار دنیا نه همسری دارم و نه فرزندی، زمانی که من مردم، با این پول من را دفن کن و برای من خیراتی بده تا من از این دنیا آسوده بروم و هر لحظه ترس از دست دادن آن را نداشته باشم. اینگونه مرد هم خیال خودش را هم خیال بقیه را راحت کرد ، زیرا آدم ترسو نه به جایی می رسد و نه در زندگی لذت می برد بلکه هزار بار می میرد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مطالب مرتبط:

  • ۱ نظر
    • انشاء