نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۵۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود انشا» ثبت شده است

انشا با موضوع آش دوغ مادربزرگ

موضوع انشا: آش دوغ مادربزرگ

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

همیشه بعداز غذا خوردن بهترین و لذت بخش ترین کار خوابیدن است.
تصورش دلنشین است که بعد از یک روز فوق العاده سخت توسط مادربزرگ مهربان و لپ گلی خود دعوت به خوردن آش دوغ دلچسب و خوابیدن زیر کرسی بزرگ مادربزرگ بشوی؛ فکرش را کن!!
بعداز یک روز خسته کننده در مدرسه که از قضا آن روز امتحان ادبیات را هم خراب کرده باشی،ناراحت و عصبانی به خانه میروی، لباس هایت را با بی حوصلگی عوض می کنی و یک راست به خانه ی مادربزرگ تپلت میروی و از آش دوغ خوشمزه و ترش و داغ او می خوری...اوووووم
سپس در زیر کرسی دراز میکشی و در خود جمع می شوی؛به بخت و اقبال خود فکر میکنی،،فکر میکنی که:《آخه چرا امروز که من هیچی نخونده بودم باید امتحان میگرفت؟؟》
همانطور که داری با خودت فکر میکنی پتوی گل باف و لطیفی را که روی خود کشیده ای را لمس می کنی و عطر خوشبوی چای معطر مادربزرگ را با تمام وجودت بو میکنی،،و در آخر خواب که کم کم مهمان چشمانت می شود و از یک دنیای واقعی وارد دنیای رویایی و آرام خود می شوی....

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع عینک

    موضوع انشا: عینک

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    چشم ها را باید شست/ جور دیگر باید دید
    بینایی یک نعمت است که ما باید قدر ان را بدانیم ولی متاسفانه این کار را نمی‌کنیم. ما با انجام کارهای مانند استفاده زیاد از گوشی, موبایل,کامپیوتر, نگاه کردن به تلوزیون از نزدیک, نگاه مستقیم به خورشید و... قدرت بینایی مان را ضعیف میکنیم. بنابراین مجبوریم از عینک استفاده کنیم
    عینک, یک شی کاربردی است که دو عدسی دارد, انان که چشم هایشان ضعیف هستند یا مشکل دارند, از عینک استفاده میکنند.
    عدسی های عینک, شیشه ای و پلاستیکی هستند. جنس دسته های ان هم از پلاستیک است.عدسی عینک های طبی,شفاف و عدسی عینک های افتابی, تیره هستند
    ما غیر از عینک های طبی و افتابی,چند نوع عینک دبگر هم داریم مانند: عینک شنا, عینکی که در آزمایشات به چشم میزنند, عینکی که برای تماشا کردن فیلم های چند بعدی استفاده میشود و ...
    به غیر از این عینک ها, ما یک نوع عینک دیگر هم داریم. آن عینک, عینک دید به زندگی نام دارد. این عینک خود دو نوع است. عینک خوشبینی و عینک بدبینی.
    ما باید عینک بدبینی را از جلوی چشمانمان برداریم و آن. را دور بیندازیم و عینک خوشبینی را به چشم بزنیم تا از زندگی لذت
    نویسنده:فرزین رییسی دهکردی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: عینک

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    زیبایی دیدن را با کدر بودن عینک تلخ نکنیم.
    چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید.
    برخی از افراد عینک می زنند تا کسی از چشمان ناپاک که آنان باخبر نشوداین افراد همان کسانی هستند که جلوی آدم تعریف می کنند و پشت سر آدم غیبت.
    افرادی نیز هستند که چشمان زیبا و پاک دارند ولی عادت به شستن عینک های خود ندارند.این افراد توسط گروه اول مردم عینک هایشان کثیف شده ولی آنان این کثیفی را پاک نمی کنند و در دام می افتند.
    یک نمونه دیگر از افراد شیشه عینک شان شکسته و معلوم شده است که چه آدم هایی اند البته در ایران تا بیاید بفهمید این افراد کدامند کار از کار گذشته و اینها رای های شان را آوردند.
    تابه حال احتمالا با کسانی برخورد داشته‌اید که همیشه مشکوک اند.این افراد آنقدر عینک بدبینی می زنند و در چشمانشان فرو می‌برند تا خود را به لقا الله برسانند.
    این انشا شاید کمی گنگ و پیچیده بود.
    ولی اگر کمی فکر کنیم به تک تک کلماتش ایمان می آوری.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: عینک

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    از او میشود صداقت را آموخت اینکه
    تمام اشیاوجانداران راهمان گونه که هستند نشان میدهد نه کمتر نه بیشتر یارو همراه خوبی است.درروزمرگی هایمان دردیدن طبیعت و.... از جان برایمان مایه میگذارد والبته همه آدم ها این شانس راندارند که بااو دوست باشند ولی همان اندک آدمی که بااو دست رفاقت میدهند ازبس هلاک معرفت او هستند که لحظه ای هم بدون او حاضر نیستند دنیای اطرافشان را ببینند .
    بله این دوست بامعرفت همان عینک است که حکم شیشه ی عمررابرای آدم های عینکی دارد چراکه وقتی آدم ها نتواننددنیای
    پیرامونش رابه درستی ببینند دنیا برایش جذابیتی نداردوازآنجاکه آدم موجودی کنجکاو است ودوست دارد همه چیزرابا جزئیات ببیندعینک برایش حکم همان شیشه ی عمر را داردایفای میکند.همه ی ماازبچگی تجربه ی شیطنت،دزدیدن عینک های بزرگ ترها را داریم.و وقتی عینک بزرگتر هارا میدزدیدیم وبرای ثانیه ای به چشم می‌زدیم ازخوشحالی وذوق زدگی انگار جایزه ی ادبی نوئل رابه ما میدادند اماچه فایده که این خوشحالی فقط ثانیه ای طول میکشید وسریع یک نفرپیدامیشد که فریاد بزند که آهای فلانی بیا که این بچه عینکت رادزدیده وسریع صاحب عینک پیدا میشد وعینک را از چشمانمان می‌ قاپید و طوری بااخم به ما نگاه میکرد انگار ارث پدرش رابه او بدهکار بودیم .
    زیرا کسی حاضر نبود شیشه ی عمر خودرا شکسته ببیند و این نشاندهنده شخصیت بالای جناب عینک است که تا چ اندازه آدم های عینکی دوستش دارند.

  • ۲۷ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع روز اول مهر

    انشا با موضوع روز اول مهر

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    کم کم داشتیم به اول مهر نزدیک میشدیم،ومن اصلا دوست نداشتم که پاییز از راه برسد چون به اول مهر نزدیک میشدیم و من اول مهر، سال تحصیلی و درس خواندن را اصلا دوست نداشتم.
    من دوست نداشتم زود بخوابم که صبح ها زود بیدار شوم و وقتی مادرم میگفت از همین شب ها زود بخواب که برای سال تحصیلی عادت کنی،حالم بد میشد و اعصابم به هم میریخت .
    وقتی یک روز دیگر به اول مهر مانده بود تصمیم گرفتم خودم را آماده کنم، بالاخره این وظیفه ای بود که باید آنرا انجام میدام و بالاخره به هر زحمتی که به حال و هوای مدرسه عادت کردم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مطالب مرتبط:

    انشا با موضوع مهر امسال

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع اولین برف

    موضوع انشا: اولین برف

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    اَز خواب بیدار می شَوَم، هَمِه جا سِفید پوش شُده اَست،اَز خانه خارج می شَوَم، دِرَختانی که تا پَریروز لِباس سَبز پوشیده بودَند وَ دیروز بی لباس بودَند،اِمروز لباس سفیدی به تَن کَرده اَند.
    بامِ خانه ها هَم سفید شُده اَست. آب حوضِمان هَم یَخبَسته اَست.دیگر آن ماهی های رَنگارَنگ نِمی تَوانَنَد سَر اَز آب بیرون بیاوَرَند وََ اَز مَنظَره یِ بیرون اَز آب لِذّت بِبَرَند.
    دیگر آن چَمَنزارها دَر پیش ما نیستَند وَ لایه ای اَز بَرف صورتِشان را پوشانده اَست. رویِ کوها بَرف نِشَسته اَست و اَبرهایِ سیاه وَ سِفید، آسمانِ شَهر را به رَنگِ سِفید کَرده اَند.اَز تَماشایِ مَنظَره یِ زیبایِ بَرفی چِشم بَرمیدارَم وَ تَصمیمِ قَدَم زَدَن میگیَرم.
    جایِ پایِ کَفش هایم بَر رویِ بَرف ها نَقش بَر می دارَند. صِدایِ بَرف هایِ زیرِ کَفش هایَم مانَنَد صِدایِ خِش، خِش برگ هایِ خُشکیده وَ زَرد رَنگِ پاییزی اَست؛ چِرا که آن بَرف هایِ نَرم، زیر پاهایَم خُشک وَ سِفت می شََوََند.
    دَر آن طَرَف دانه هایِ بَرف بُلور مانَنَد دَر نُقطه ای جَمع شُده اند وَ به یِک آدَمَک بَرفی تَشکیل شُده اَند.به آسمان نِگاهی میکُنَم؛خورشید هِنگامِ طُلوع کَردَن را مُناسِب می بینَد وَ دامَنِ زَرد رَنگِ خود را بَر روی بَرف هایِ بُلورین پَهن میکُنُد وَ آدَم بَرفی ها اَز خِجالَت آب می شَوَند.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع اگر در کربلا بودم

    موضوع انشاء: اگر در کربلا بودم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
    بردلم ترســـــم بمند آرزوی کربلا

    کاش در آن لحظه ی ســــرنوشت ساز : پرنده ای میشدم و از حرم پر و به امام تشنه لب آب میبـــــردم
    کـــــــاش نمی گذاشتــــم چشمان رقیــــه پراز اشک بشود واز غم بی پدری ناراحت شود
    کـــــــاش پرستارے بچه ها را به عهده میگرفتــــم ونمی گذاشتــــم مردم به آنها ســـــــنگ بی اندازند
    کـــــــــاش با دستانم خیمه هـــــــای آتـــش زده را خــــاموش میکردم و گهــــواره علــی اصغر را تکان می دادم تا گریـــــه نکند
    هـــه چه رویــــاے قشنگی که بین این همه رویا اول هر کدام ( کاش) داشت
    پس ای کاش من آبی بودم که لب هـــــــای حسـین را سیـــراب میکرد
    پس ای کاش من دوءای حضرتــــ ابولفضل بودمــــ
    پس ای کـــــاش من پیش مرگ رقیه می بودم
    پس ای کــــــاش من بال و پر حضرت زینب بودم
    هـــه دوبـــــــاره کـــه شد( ای کاش )
    یاالله نفسی به من بده که تا اخر عمــــرم هر کدام از این ای کاش ها را بر زبان بیاورم کــــــه شایــــد یکی از این رویا هــــای من به حقیقتـــــ به پیوندد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۴ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دلنوشته ای با خدا

    موضوع انشا: دلنوشته ای با خدا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نمیدونم چیکار میکنم ...
    فقط می خوام خودمو با چیزای مختلف سرگرم کنم ،دلم می خواد با یکی حرف بزنم ولی نمی دونم باکی و نمی دونم باید چی بگم ...
    می خوام بنویسم ولی نمیدونم باید از کجا شروع کنم و چی بنویسم ، فقط دارم می گذرونم......
    نمی تونم حتی واسه کوچیکترین مسئله زندگیم تصمیم درست بگیرم ،نمی دونم باید تو این دو راهی کدومو انتخاب کنم و فقط توکل کردم به خدا ... خدایی که هزار بار بهش پشت کردم و کارایی انجام دادم که اون اصلا دوست نداره ، موندم این همه حق الناسی که گردنمه چجوری جبران کنم ، توکل کردم به خدایی که نه قرآنشو می خونم و نه کارایی که میگه رو انجام میدم ، توکل کردم به کسی که با این وجود منو بنده خودش میدونه که وقتی مشکلی واسم پیش میاد بازم چشماشو رو همه ی بدی ها گناهام می بنده کمکم میکنه که شاید یه روزی به خودم بیام و درست و غلط و از هم تشخیص بدم ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۶ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دین ما به شهدا

    موضوع انشا: دین ما به شهدا

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.irامروز که مردم عزیز ایران در آرامش و آسایش زندگی می کنند بخاطر دلیر مردانی است که دیگر در میان ما نیستند.
    ما امروز آرامشمان را مدیون شهیدانی هستیم که خود را فدای میهن خویش کرده اند کسانی که شربت شهادت نوشیدن رفتن و دیگر باز نگشتن؛کسانی که می دانستند آخر راه شهادت است رفتند و شهادت نصیبشان شد.
    مظلوم بودند و ظالمانه به شهادت رسیدن... کسانی که خدا را پادشاه قلبشان و بهشت را خانه ی ابدی خویش کرده اند.
    فرزندانی که دیگر مهر پدر نمی بینندوتنها یادگار پدرانشان نامه است برای وداع.[enshay.blog.ir]
    مادری که یک عکس وپلاک همدم شب های تنهایشان است و پدرانی که کوه غم هستند ولی دم نمیزنند.
    همسرانی که از این پس خودبه تنهایی باید سختی های زندگی را به دوش بکشند.
    این را می نویسم از زبان فرزندی که پدرش در راه حق جان به جان آفرین تسلیم کرده است:
    امروز؛ زندگی ام دچار چالش عظیمی شده است امروز پیکر بی جان پدرم را آوردند لحظه وداع سر رسیده است.
    او را در آغوش کشیدم این آخرین دیدارم با پدر است در گوشش زمزمه وار گفتم: رفتی ومن تازه فهمیدم چه کسی را از دست
    داده ام؛ پدرم پشتوانه زندگی ام باری دیگر گیسوانم را نوازش کن که من دلتنگ دستان پر مهرت هستم بوسه ای بر پیشانی ام بزن تا جانم لبریز از عشق شود.[enshay.blog.ir]
    پدر دیگر صدایت را نمی شنوم دوباره برایم لالایی بخوان ؛ بخوان تا بخوابم وبیدارشوم وببینم همه ی اینها خواب است.
    هستند کودکانی که شب های تنهایشان را با در آغوش کشیدن
    عکس پدرانشان به سحر می رسانند.
    خداوند صبر و تحمل را به خانواده ی شهیدان عنایت فرماید…
    یاد و خاطرشان گرامی باد.

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع تاکسی و خیابان ها

    موضوع: تاکسی و خیابان ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    سوار تاکسی میشوم, راننده از خیابان ها و میدان ها گذر میکند و تنها چیزی که ذهنم را مشغول میکند؛حسادت است.
    من بسیار حسودم؛به این شهر و مردمانش به کوچه ها و ایستگاه های اتوبوس حسادت میکنم و با خود میگویم:شاید از این خیابان گذر کرده باشد یا که از کنار این فرد عبور کرده باشد حتی شاید داخل این اتوبوس نشسته باشد.
    به کسانی که با او حرف میزنند یا کنارش می ایستند و
    لباس هایی که بر تن میکند بسیار حسادت میکنم.[enshay.blog.ir]
    با همه چیز خاطره دارم و همه ی وسایلم مرا یاد او می اندازد,یاد کسی که سال های سال آرزوی با او بودن را در سرم پرورانده ام .
    خانه را دوست نمیدارم چون چطور میتوانم اثر انگشتانش را از روی لیوان ها پا کنم یا جایی که او در خانه مینشسته
    را فراموش کنم؟[enshay.blog.ir]
    گاهی اوقات بیرون رفتن را هم دوست ندارم چون نبودن اورا حتی کوچه ها به رخم میکشد چه برسد به این آدم های دهان بین؟!
    در محل کارم گاهی یک تشابه اسمی مرا بهم میریزد یا درون حافظه تلفن همراهم آهنگ هایی موجود است که هرکدام
    یک خاطره را برایم زنده می کند. [enshay.blog.ir]
    های مردم!کسانی که عشق مرا به تمسخر گرفتید و باعث جدایی ها شدید بدانید اگر این عشق عشق نبود با پنج دقیقه نشستن در تاکسی این همه یادش را کردم سپس
    فکر کنید که من در بیست و چهار ساعت شبانه روز چه میکشم!!!
    تقدیم به کسی که حال در کنارم نیست

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع معنی واقعی زندگی

    موضوع انشا: معنی واقعی زندگی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    تا به حال فکر کردی که معنی واقعی زندگی چیست؟!
    آیا معنی زندگی از بدی خوبی ساختنه یا از خوبی بدی ساختن؟! خب جواب همه از بدی خوبی ساختن اما افسوس از اینکه تو این دنیا همه دارن ازخوبی بدی میسازن!بله...حتی شما!...
    از نظر خیلیا شاد بودن به عمل کردن بینی و گذاشتن گونخ وخیلی چیزای دیگه ست!!! امام معنی واقعی زندگی این نیست خیلیا این چیزارو دارن خوشبخت نیستن!هستن ادمایی که اونقدر پول ومنابع مالی دارن که شمردنشون کار یه روز دوروز نیست...اما غصشون هرروز بیشتر از روز قبله.
    خب...حالا چرا غصه دارن؟!چرا واقعا؟! چون خیلیا تلاش میکنن برای موفق شدن و تمام امیدشون به زندگی کردن اینه که بالاخره به اونجایی که میخوان میرسن..البته با زحمت و تلاش.این ادما وقتی یه کیف میگیرن،یه مداد میگیرن!خوشحال میشن؛و این خوشحالی همون امید به زندگیه!!!این ادما وقتی به شمال میرن ودریارو تماشا میکنند لذت میبرن! بعضیا هم بزرگترین ارزوشون دیدن دریاس!!! اما با امید اینکه یه روز به ارزوشون برسن زنده ان...
    وقتی دریارو ببینن ارزوشون بزرگ و بزرگتر میشه و امیدشون برای زنده موندن از دست نمیره.
    اما کسی که هیچ ارزویی نداشته باشه و هرچیزی که بخواهد سریع و بدون هیچ صبری به دست بیاد دیگه امیدی برای زنده موندن نداره و زندگی براش یکنواخت میشه...مثل یک تکلیف حل شده میشه از بدو تولد تا لحظه مرگ!

    پس یاد بگیریم از هر بدی ای خوبی بسازیم.
    باید بزرگ بزرگترین ارزوتون همین باشه!
    اگر دلمون شادو پراز امید باشه نیازی به پول و ثروت نداریم و بدترین شرایط دیگران برای ما بهترین شرایطه!

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع بیست سال آینده

    موضوع انشا: بیست سال آینده

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir
    بعضی وقت ها فکر میکنم زندگی مانند یک فیلم است یکدفعه روی صفحه ی نمایش سیاه میشود و یک متن کوتاه نمایان میشود (بیست سال بعد) بیشتر افراد زندگی خوش و خرمی خواهند داشت ولی اینگونه نیست، افراد منفی مسئولیت کارهایی را که کرده اند را نمیپذیرند، از جمله کار هایی چون ، نداشتن آب، تمام شدن انرژی و نعمت های خدا دادی ،خسارت های شهری... [enshay.blog.ir]
    اگر راستش را بخواهید همه مقصریم، تک تک مردم دنیا فرقی نمیکند سفید باشیم یا سیاه عرب باشیم یا عجم همه مقصریم تو ، تو ، حتی من،هر چقدرم انکار کنیم همه مقصریم . ولی این اخر ماجرا نیست ، کودکانمان از ما نخواهد پرسید :( چرا زمین اینگونه است؟ آیازمانی آب فراوان بوده است؟یعنی ما ایرانیان انرژی هایی طبیعی چون؛معادن ، آبشارها،چاه های نفت خیز،شهر هایی آباد و زیبا داشته ایم که مردم جهان به داشتن انها غبطه می خوردند؟پس چرا شما درست استفاده و مصرف نکرده اید؟) دوستان عزیز لطفا چشمتان را با سه شماره من ببندید. ....
    اینبار هم به بیست سال بعد امده ایم. اینجا از همه رنگ و نقش و طرح میتوان دید . مردمان مهربان و خوش زبان هستند. آب فراوان و نعمت هایمان ده برابر شده است. کودکانمان بخاطر امانت داری از شما تشکر میکند . اری سرنوشت در دستان شماست. همان دستانی که به Hنها خیره شده اید. با همین دستان میتوانید اینده را از این رو به آن رو کنید. ولی واقعا بیست سال دگر چگونه است؟

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: بیست سال آینده

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در کلاس نشسته بودیم قرار بود معلم موضوع انشای این هفته را معلوم کند
    در این فرصت با یک دیگر حرف میزدیم
    با صدای معلم که گفت:۲۰ سال آینده بقیه اش رو که هم نشنیدم.....
    زبانم لال شد
    بله 'موضوع انشا معلوم شد (۲۰سال اینده)
    ان لحضه ترس وجودم را میگزید
    این کلمه ی وحشی به تمام وجودم رخنه کرد
    فکرش هم برایم سخت بود وقتی به عمق این کلمه مینگریستم تا مغزاستخوانم سوت میکشید.......
    یعنی من از ۲۰ سال آینده در چه شرایطی هستم؟
    همین حالا افسوس روز هایی را که بیهوده گذرانده ام می خورم چه برسد به ۲۰ سال اینده؟
    و اما ۲۰ سال اینده؛
    شاید آن روز جلوی اینه می ایستم و اولین تار موی سفیدم با میجویم
    شاید کودکم را با عشق در آغوش میگیرم و موهایش را نوازش میکنم
    شاید یک پزشک موفق هستم و به مراجعینم با دقت تمام رسیدگی میکنم
    شاید در آن لحضه در کنار دریا قدم میزنم و به موسیقی طبیعت گوش فرا می دهم
    چقدر ۲۰ سال آینده با این خصوصیات زیباست ...
    اما.....
    اما اگر آینده ای در تاریکی مطلق داشتم چه؟
    نه.. نه..
    اصلا نمی خواهم بزرگ تر شوم
    فکر میکنم این ست بهترین سن زندگیم است

    البته نمی خواهم با آینده ی رو در رویم هم در جنگ باشم یا کاری کنم که در باتلاق گرفتاری فرو بروم
    افرادی را می شناسم که انقدرباروزهای نوجوانیشان در نبرد بوده اند که دوره ی جوانی خودرا به راحتی تباه کردند
    کاش این مردم مفهوم آینده را درک میکردند‼️اصلا میدانند که آینده ای هم هست‼️اصلا میدانند که ماهم هستیم‼️
    من می ترسم...
    آیا این آدم های بی وجود که ممکن است خود ما باشیم فکری به حال آینده می کنند؟
    اصلا آینده ی روشنی برای ما وجود دارد؟
    یا در تاریکی مطلق مثل یک روح سرگردان فقط می چرخیم؟

    آبی هوای پاکی تکه کاغذینوری یا اصلا تکه نانی برای ما باقی می ماند؟
    واقعا چه خواهد شد؟
    از روی دیگر به ۲۰ سال اینده می نگرم.......
    مهربانی و صلح تمام کشورمان را پر کرده...
    بعد از گوشزد کردن کم بود اب آمار استفاده ی بیهوده از آن بسیار بسیار و بسیار کاهش یافته...
    روشنایی تمام جهان را پرکرده و کمبود شغل ریشه کن شده و به حمدال...بیشتر افراد مشغول هستند...
    کمک به افراد بی بضاعت رایج شده....
    و...
    بحث بحث مهمی است که در ۲۰ سال آینده چه خواهد شد؟
    بیهوده که نمی گویم
    این ما هستیم که قرار است ۲۰ سال آینده را بسازیم...
    البته ساختن به معنای واقعی...
    همیشه عشق باشد همیشه برکت

  • ۱۸ نظر
    • انشاء