انشا با موضوع روز اول مهر
کم کم داشتیم به اول مهر نزدیک میشدیم،ومن اصلا دوست نداشتم که پاییز از راه برسد چون به اول مهر نزدیک میشدیم و من اول مهر، سال تحصیلی و درس خواندن را اصلا دوست نداشتم.
من دوست نداشتم زود بخوابم که صبح ها زود بیدار شوم و وقتی مادرم میگفت از همین شب ها زود بخواب که برای سال تحصیلی عادت کنی،حالم بد میشد و اعصابم به هم میریخت .
وقتی یک روز دیگر به اول مهر مانده بود تصمیم گرفتم خودم را آماده کنم، بالاخره این وظیفه ای بود که باید آنرا انجام میدام و بالاخره به هر زحمتی که به حال و هوای مدرسه عادت کردم.
مطالب مرتبط: