نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا چه بنویسم» ثبت شده است

انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی

امروز بیست و دوم اسفند است ،روزی پر هیاهو در قلب آدم‌های قصه ی غم انگیز کرونا، روزی مانند روزهایی که با جان کندن یک پیرمرد شصت ساله میگذرد یا شاید هم پرستاری ک این روز ها اسمش توصیف از خودگذشتگی برای جهانی با حکومت کرونا است.
مقایسه کار دشواری است ، حتی دشوار تر از جان سالم بدر بردن از هیولایی با هیبت ناپیدای امروز و دیروزمان اما ناچارا شروع میکنم؛ کرونا شبیه عشق است شاید هم نه .آخ از عشق بیچاره مگر جرمش چه بود که باید با کرونا قاتل بی رحم مقایسه میشد؟
دنبال جواب می‌دوم نفس کم اورده ام اما باز هم بی طاقت تر از قبل میگردم دنبال جرم عشق بیچاره دست اخر هم میرسم به جوابی که شاید از این دنیا فقط انهایی درکش کنند که عشق بی رحمانه به صورتشان سیلی کوبیده سیلی ک حتی جای انگشتان بی رحمش هنوز بر چهره ی دنیایشان باقی است ؛عشق بی رحمی می‌کند گاهی مانند کرونا می‌گذارد خوب درگیرش شوی. درگیر ، کلمه ی بی جانی است برایش ، شاید بتوان گفت در آن غرق شوی،خوب که نفس کم اوردی اخر پیدا می‌شود، پیدا میشود جوری ک چشم بسته هم آن را با تمام وجود به آغوش می کشی میدانی دیگر عطرش با سلول های بینیت اخت می‌گیرند، اما یک فرق بزرگ بین عشق بیچاره و کرونا این است که عشق به یک بار در قلبت خانه ی چوبی اش را میسازد اما وای از کرونا که هی خانه میسازد و خراب میکند.

آخر سر اگر دوباره بیاید بازهم مشغول ساخت و سازش میشود ول کن که نیست این عجوبه ناشناخته، عشق و کرونا هر دو باهوش اند ، هر دوی آنهاخوب میدانند باید بروند جایی که عقل هم زندانی آن است شاید الان فکر کنید کجا کجاست اینجا که عقل بینوا را هم در بند گرفته؟ اینجا جایست که عشق و کرونا دست در دست هم به سراغش می‌روند ،قلب بی عقل و منطق است .هر دو عاقل اند خوب میدانند کجا را از کار بیاندازند که دیگر از انسان هیچ باقی نماند حتی مانند این کرونای بی رحم چیزی از آن دیده نشود .
نفس عمیقی میکشم،خیلی چیزهاست که میتوانم کرونا را با عشق مقایسه کنم اما این عشق اجازه را از من می‌رباید نمی گذارد بدی هایش را بگویم او دوست دارد همیشه در نظر ها لطیف و با احساس جلوه کند نه قاتل روح و جسم انسان‌ها.
پس سکوت میکنم، دست از نوشتن می‌کشم و می‌نشینم به تماشای روزهایی که کرونا سلطنتش را از من ربوده و در اخر هم منتظر می مانم که ببینم کی سفر این قاتل عشق مانند تمام می‌شود.

نویسنده: خانم حدیث مهاجری
دبیر: معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان

______________________________________

انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی 

این روزها دغدغه ی هر انسانی بر روی این کره خاکی،یک موجود است.یک مشکل،یک درد،یک عشق...اما نه،اینبار نه از آن عشق های غزل های حافظ و قصه های شیرین و فرهاد.اینبار خود خود عشق ویرانگر است.آری ویرانگر!
کرونا همان عشق است اما کمی مهربان تر.همچو عشق،آرام آرام می آید.بی خبر از هر جا می آید.بی صدا می آید و مالکیتش را در دل فریاد می کشد.به خودت می آیی و می بینی دچار شده ای.مبتلا شده ای،به خودت می آیی و میبینی قلبت آن قلب سابق نیست.طور دیگری می تپد.دستانت می لرزد و چشمانت برق می زند،انگار سد اشک هایت شکسته شده است.نفست در سینه حبس می شود و دیگر بالا نمی آید.
کرونا درد بدیست.خطرناک و بی رحم.اما عشق بی رحم تر است! آری بی رحم تر!
همه از لطافت و مهر و محبتش می گویند اما نمی دانند این عشق با قلبها چه ها می کند.این عشق همچو گرگی در جامه گوسفندان است.اما دست کرونا از همان ابتدا رو شد.

می گویند کرونا از بین آنهمه مبتلایان تنها 2% را به کام مرگ می کشد.اما برای عشق بهتر است بگوییم تنها2% را ودیعه ی حیات می بخشد.چه کسی می داند که در زیر این آسمان خاکستری بی فروغ،چند نفر؟ نه،چند هزار نفر؟ نه،چند میلیون و میلیارد نفر از مبتلایان به عشق می میرند؟!اما نه آنطور که اعلامیه ای سر در خانه شان باشد،نه!اعلامیه ی آنها سر در قلبشان نصب می شود و تا ابد قاتل روحشان خواهد ماند.آری قاتل...
عشق نیز قاتل است.همچو کرونا.کرونا از همان ابتدا قاتل بودنش را جار زد.اما عشق.امان از عشق که همه چیزش پنهانی است.عشق نگفته بود که این چنین قاتل و بی رحم است.وگرنه چه کسی تسلیمش میشد؟ زنهار ای دل که چه ساده ای!مگر دست خود آدم است که مبتلا شود؟عشق نیز همچو کرونا ناخواسته می آید و تنها بر تعداد گورستان ها می افزایند و می روند.کرونا گورستان تن ها،عشق گورستان دل هایی که خود لبریز از آرزوهای خاک شده اند.

تو چه میدانی که در اینجا،آری همین جا.چند نفر از درد عشق به کرونا متوسل شده اند تا بلکه آنها را برای همیشه از صفحه ی روزگار محو کند.آری همین است.وقتی همه وجودت عشقی میشود که دیگر نیست. وقتی چشمانت ،قلبت،گوشت ، پاهایت و تمامی سلول هایت عشق را فریاد می کشند و عشق کوله بار سفر می بندد.وقتی چشم باز میکنی و می بینی در فراغ می سوزی و در قرنطینه ی دلت ذره ذره آب می شوی،وقتی راه نجاتی نداری،وقتی تنهایت می گذارند،وقتی ماندگاری کرونا از عشق بیشتر باشد،وقتی معرفت کرونا از عشق بیشتر می شود،درد کرونا نیز از درد عشق کمتر خواهد شد.
کرونا روزی بی خبر آمد و سرو صدایی به پا کرد و انسان هایی کشت و روزی نیز درمانی برایش پیدا خواهد شد و«این نیز بگذرد»اما عشق!عشق بی خبر آمد و در درونت سروصدایی به پا کرد و روح هایی کشت و هیچ روزی در هیچ کجای جهان درمانی نخواهد داشت.و تا ابد در درونت خواهد ماند.آری تا ابد!

نویسنده: زینب ایوب زاده
دبیر: خانم معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان

______________________________________

انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی 

عشق هم همانند کرونا حس نمیشود نمیفهمی، تا وقتی که به خودت میایی میبینی تمام شد
مرض عشق تمام وجودت دار دربرگرفته. کرونا بدنت را به نابودی میکشاند اما عشق قلبت را، روحت را ،و تمام زندگیت را...!
کرونا درمان میشود اما برای عشق دارویی نساختند زیرا اندرمرض عشق بجز عشق دوا نیست.
چه کسی میداند شاید آمار کشته های عشق ٩٩درصد باشد اما جااار نمیزنند. عشق بی سروصدا میاید بی سروصدا میماند و جاودانه باقی میماند.کرونا تنها2درصد کشته میدهد اما تا قفل گوشیت را بازمیکنی میبینی حرف حرف اوست، تا سوارتاکسی میشوی میبینی راننده و مسافر درباره کرونا حرف میزنند و بازهم تلویزیون که روشن میشود حرف اوست حرف اینکه چگونه پیشگیری کنند ازمبتلاشدن به این ویروس پس چرا هیچ جایی درباره پیشگیری از عشق چیزی نمیگویند مگر عشق مرض نیست؟؟؟!مگر عشق مانند کرونا نفست را تنگ نمیکند؟مگر عشق مانند کرونا استرس همراه ندارد؟!مگر عشق هم سردرد نمی آورد؟؟؟می آورد جانم می آورد وقتی که فکرو خیالت پرشد از خاطرات،پرشداز خیال یک شخص انقدر سرت درد میگیرد که طاقت نمی آوری...
و در آخر اگر کرونا درمان شود خوب است و اگر عشق جاودانه باشد بهتر.

نوشته: مبینا نژادعلی
استان گیلان منطقه رودبنه
دبیر : خانم رجبی

______________________________________

انشا با موضوع مقایسه کرونا با عشق

انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم - نگارش یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی 

آرزو کردیم آرزوی باهم بودن ولی چه شد همه چی خراب شد بخاطرچه بخاطر یه ویروس کرونا:)
وقتی گفته اند امکان دارد زنده نمانم پس عشقم چه میشود ارزوهایمان چه میشود ،قول هایمان حرف ها و پیش بینی هایمان ..
اگر چیزی شوم چه میشود ،حتی فکر کردنشم داغونم میکند .
من کرونا را شکست میدهم کرونا نتنها من بلکه تمام مردم کشورم را درگیر خود کرده است ،نمیگزارم این ویروس مرا و ارزوهایم را با خود ببرد و با خود خاک کند .
نمی دانم در این قزنتینه دلم آتش میگیرد دلم برای فردای خود میسوزد فردایی ک نمی دانم چه میشود من کرونا را به زانو در می اورم نمیگزارم عشقم را قلبم را با خود خاک کند ...

نویسنده : مهشاد قاسمیان
هنرستان راهیان نور ساری
دهم کامپیوتر

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ویروس کرونا

    انشا با موضوع ویروس کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - enshay.blog.ir

    قلم من امروز سر باز کرده؛سر باز کرده تا بگوید از دردها؛از گره ها؛بگوید از داغ هایی که در این شش ماه بر دل خانواده ها زده شد.بگوید از بی وجدانی هایی که در این دوران شد.
    چه ها شد...بیایید مرور کنیم.آنچه در این ماه ها گذشت.بگوییم از ووهان چین و آژانس هواپیمایی ماهان و بگوییم از ایرانی که اکنون بر عزای از دست رفتگانش نشسته.بگوییم از جهانی که در نبردی سخت به سر می‌برد...
    پدری که خانه‌نشین شده؛قیمت هایی که روز به روز سر به فلک می‌کشند...
    اما برای عده‌ای چه خوب شد!برای سودجویان،برای آنهایی که در هرشرایطی به دنبال منافع شخصی خود هستند.گرانی ها دیگر بی‌بهانه نبود!آنهایی که به فکر خانواده‌ای نبودند که اگر یک روز کاری نباشد،شب را گرسنه سر بر بالین خویش میگذارند.به گمانم کرونا تنها بهانه‌ای بود برای همین افراد!
    ولی فراموش نکنیم فانوس هایی که در این تاریکی درخشیدند.از یاد نبریم پزشکان و پرستاران و کادر درمانی که جان بر کف در صحنه پیکار حضور داشتند.عاشقانه می جنگیدند. چه آنهایی که در این راه شربت شهادت نوشیده‌اند و چه کسانی که هنوز هم گوش فرمان به ندای الهی سپرده‌اند و برای نجات ایران عزیز از همه چیز خود گذشتند بی هیچ منتی!حتی همان صاحبخانه‌ای که از اجاره‌اش گذشت.یا آن فروشنده‌ای که کالاهایش را در اختیار مردمش قرار داد...ستاره های آسمان تاریک تاریخ را از یاد نبریم...

    نویسنده: مائده داودی
    دانش آموز شهرستان نور

    _______________________________________

    موضوع: کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    به نام خدای عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت!

    بیماری های واگیر دار و مسری همانند طاعون،وبا،کرونا و .... هر صد سال یک بار گریبان گیر مردم می شدند و مردم را از روند طبیعی زندگی خویش بازمی داشتند و این خود واخوردگی آدمیان را به همراه داشت ولی آیا میتوان این بیماری ها را بلا نامید؟
    جواب یک کلمه است: خیر .
    کمی غور کافی است تا جواب را در یابیم
    انسان ها در کوری مستغرق شده اند نه کوری چشم، کوری ذهن.همان کوری که باعث میشد چشم بر همه چیز ببندیم بر استثمار،بر زورگویی،بر بی عدالتی و مهم تر از همه بر انسانیت و ذات آدمی.
    در این دنیایی که پر شده از دریوزه هایی با ظاهر آراسته ،از مقهور هایی در جامه ی فائقان ، از محکوم هایی در قالب حاکمان، نمیتوان دست به گریبان یک بیماری شد و بلاهت و رخوت خود را بدان مربوط کرد.
    نمیدانم چقدر از عمرم را تنها با نگاه نکردن در درون خودم ،یا نگاه کردن و ندیدن از دست داده ام ولی خوب میدانم که زندگی انسان ها درست همانند یک عکس است.(بنا بر گفته صادق هدایت)
    یک عکس تا وقتی که در تاریکخانه به ظهور نرسد،جلوه و زیبایی اش نمایان نمیشود،درست همانند انسان ها.احساسات و دانایی هایی در انسان نهفته است که با ارتباط با دیگران،دوندگی و زندگی روزمره ظهور پیدا نمیکند،بلکه گاهی نیازمند تنهایی و تاریکی است که به تفکر در درون خویش بپردازد و هر آنچه از جهان پیرامون خواستار است،در خود بجوید.
    پس بنا بر آنچه گفته شد این به اصطلاح بلا،از نظری میتواند فرصتی بزرگ و شگرف برای انسان باشد تا بر آنچه شرط بقای آدمی و انسانیت است دست یابد،ولی افسوس که ما هر روز غافل تر از دیروزیم.

    سوختن در آتش خود را خواهان باش
    بی خاکستر شدن کی نو توانی شد؟
    (زرتشت)

    پرستو لاری، پایه یازدهم دبیرستان فرهنگ سبزوار
    دبیر: خانم برزویی

    _______________________________________

    موضوع: کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    به نام خدا
    اینجا ایران است سال 1398خورشیدی اواخر بهمن ماه بود که سر و کله اش پیدا شد درحالی که هر کسی مشغول کاری بود مادرها خانه تکانی میکردند و گرد وغبار از خانه ها پاک میکردند سبزه می کاشتند و خواستار سالی پر بر کت از خداوند میشدند خیابان ها پر بود از مردمانی که آمده بودند تا رخت و رویی تازه کنند.
    که جهان یک باره متوقف شد ،نه! دیگر بس است دیگر جهان تحملش را ندارد،انگار بد بختی های این نسل پایان ناپذیر است از جنگ وتحریم و سیل و طوفان گرفته تا ویروسی که همه جهان را به هم ریخت و آدمیان را پریشان کرد
    به راستی چه کسی فکرش را میکرد دنیا در برابر این ویروس ناتوان و عاجز شود جهانی که ادعای مدرن بودن میکرد؟!
    یا چه کسی گمان میکرد دانش آموزان از تعطیلی خسته شوند وبرای رفتن به مدرسه لحظه شماری کنند؟
    به فکر آن کودکانی هستم که دنیا را از پشت نقاب های شیشه ای دیدند به نظرتان دنیا از نظر آن ها چگونه است؟کاش میتوانستم از آن ها بپرسم و به سوالم پاسخ دهند
    کرونا این نام آشنا این مهمان نا خوانده که به همه کشور ها و شهر ها سفر کرد غافل از این که همه را از سفر انداخت،صد ها هزار نفر را کشت و ملییون هانفر را بیکار و آواره ،تا به حال هیچ کس حریفش نشده و یکه تازی میکند.
    اما از حق نگذریم خوبی هایی هم داشت حد اقل باعث شد بفهمیم هنوز چیز هایی هست که بشر در برابر ان ها عاجز است شاید این لازم بود تا بشر زیاد به خود مغرور نشود ،کرونا به ما فهماند هر کس باما دست دوستی دراز کرد دوست نیست و گاه باید دست شست از بدی ها و زشتی ها
    فهماند که پشت نقاب خود را پنهان کردن نفس مان را تنگ میکند یاد داد که خود مان باشیم.
    به راستی مرگ از آنچه فکر می کنیم به ما نزدیک تر است قدر یکدیگر را بدانیم و مرا قب یکدیگر باشیم.

    #کرونا-را-شکست-میدهیم

    نویسنده: زهرا آزا دمنجیری
    پایه یازدهم
    دبیرستان:نمونه فرهنگ سبزوار
    دبیر خانم برزویی

    _______________________________________

    موضوع: کرونا

    انشا - انشا با موضوع آزاد - انشا در مورد ویروس کرونا - انشا موضوع ویروس کرونا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش

    مهمان ناخوانده
    🔸در خیابان شلوغ شهر قدم میزدم ، درشهری که بوی بهار به مشامش خورده بود ودلش میخواست زود رخت تازه ی بهاری را بر تن کند. مثل هرسال همه خود را آماده ی مهمان نوازی از بهار کرده بودند ،بهاری که هرسال مهمان همه ی خانه های شهر می شد.
    اما ناگهان مهمانی ناخوانده در خانه های شهر را به صدا در آورد ،آیا بهار بود؟ نه کسی دیگرپشت در ها بود آمده بود تااین جشن وسرور را بر هم بزند آمده بود تا به جای بهاری که هرسال توری از شکوفه های صورتی وسفید را بر سر نو عروس شهر میانداخت ،پارچه ای خاکستری بر سر شهر بیندازد .
    گویی ابر سیاه بزرگی کل شهر را محاصره کرده باشد ،شهر خلوت وخوفناک شده است.
    در این هیاهویی که مهمان ناخوانده راه انداخته بود،بهار ما هم به مقصد رسید ‌.ولی شهر را که دید ،بی سروصدا با دلی پر از غم وخالی از فریاد خوشحالی وامید پشت خانه های شهر نشست .
    کسی از خانه ها بیرون نمی آمد تا بهار بر درخت قلبش شکوفه های تازگی ، امید ، صبر وتلاش کردن برویاند.
    حال در تنها یی هایم قدم میزنم ،همه ی مان در کنجی تنها نشسته ایم و به خاطراتمان فکر می کنیم،خاطر های باهم بودنمان .اما آیا خاطره ای از باهم بودن را داریم؟
    مگر نه اینکه گاهی دل هایمان تنهایی میخواست ،این ما نبودیم که برای با هم بودن وقت نداشتیم وسرمان همیشه شلوغ بود.
    حال خاطره ای نداریم تا به ان فکر کنیم باید با تمام تنهایی یمان افسوس بخوریم،افسوس روز هایی که باهم بودیم ولی قدرشان را نمی دانستیم ،افسوس بخوریم برای روز هایی که دوستی هایمان را بر سر هیچ باهم قطع کردیم ،مانند تبری که درختی رانصف میکند قلب های یکدیگر را نصف کردیم .
    همه در زندگی به تلنگری نیاز داریم تا بدانیم با هم بودن بزرگ ترین موهبت خداوند است .تلنگری را در زندگی تجربه کردیم اما شاید زمانی احساسش کردیم که دیگر کسی نباشد تاباهم دیگر خاطره ای بسازیم ویا قلب های نصف شده یمان را باهم پیوند بزنیم.
    ولی مگر نه اینکه بهار هرسال بر قلبمان شکوفه ی امید میرویاند و شعله های امید هرگز خاموش نمیشوند پس بیایید کاری کنیم که شعله هایش زبانه بکشد وخودمان در قلبمان بهاری بسازیم تا فردایی باشد برای با هم بودن.
    🦠🦠🦠🦠🦠🦠🦠
    نویسنده: هستی محمد پور،
    پایه یازدهم
    دبیرستان شاهد سقز
    دبیر: خانم زینب وروایی

  • ۲۸ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع ساز

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: ساز

    انشا - انشا با موضوع ساز - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

    پشت ویترین فروشگاه منتظر بودم . منتظرِ کسی که بیاید و روح مرا از خستگی رها کند ....
    تا اینکه روزی پسرک خوش قد و بالایی وارد فروشگاه شد و با وسواس خاصی به ساز ها می نگریست نگاهش روی من ثابت ماند به سمتم آمد ،مرا در دستانش گرفت و انگشتاتش را نوازش گونه روی تارهایم کشید لبخندی از سر رضایت زد ، من انتخاب شده بودم...
    روزی را که مرا به اتاقش برد فراموش نمی کنم . آنقدر ذوق زده بود که حتی فراموش کرده بود کاپشن خیسش را از تن دراورد . با ذوق شروع به نواختن کرد و پس از لحظاتی صدایی طنین انداز شد . صدایی از جنس ابریشم،آرامبخش روح و جانم شد و نوازشی به گوش هایم عطا شد.
    سالها من و پسرک باهم رفیق و همدم بودیم بودیم
    تا اینکه پسرک عوض شد . شب ها دیر به خانه می آمد ، گاه شاد بود و سروده های عاشقانه سر می داد و دستهایش رقص کنان بر جانم می نشست و گاه آشفته بود و ترانه هایش خیلی غمگین ....
    عاشق شده بود!
    هیچ وقت آن شب سرد زمستانی را فراموش نمیکنم .
    پسرک دیر وقت به خانه آمد . شانه هایش خمیده شده بود
    پریشان بود
    پایین تختش نشست و زانوهایش را در آغوش گرفت صدای هق هقش سکوت اتاق را شکست . ناگهان از جایش برخاست به سمت گلدان شیشه ای روی میز رفت و آن را به دیوار کوبید . فریادی سر داد و نام دخترک را به زبان می آورد
    فهمیدم دخترک او را ترک کرده است...پسرک به جنون رسیده بود کل اتاق را بهم ریخته بود و دیگر چیزی برای شکستن وجود نداشت . ناگهان نگاهش به من افتاد به سمتم آمد لحظه ای مکث کرد سپس با عصبانیت تمام مرا به دیوار کوبید.
    تمام خاطراتمان در ذهنم مرور شد از روز اول تا حالا که چون بیگانه ای مرا مینگریست
    این من بودم که تا اینجا با او آمده بودم و نهایتا برایش جان داده بودم .
    فقط نمی دانستم بعد من چه کسی قرار بود همدم شب هایش شود؟

    نویسنده : فاطمه خطیری
    دبیر: خانم سالاری،
    دبیرستان ایمان گرگان

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم نامه نگاری با موضوع نامه دوستانه به دبیر ادبیات

    نگارش دوازدهم نامه نگاری

    موضوع: نامه دوستانه به دبیر ادبیات

    نگارش دوازدهم درس 4 چهارم نامه نگاری - نگارش دوازدهم - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا نویسی

    وقتی برای اولین بار شمارا ملاقات کردم در سطرسطر وجودتان واژه ی دلسوزی را دیدم.هنگامی که شمارا به من هدیه دادند من برای روز های شانزده سالگیم ساعت کوک میکردم.از همان روز اول جلد زیبایتان مرا جذب کرد همان نیروی جوانی همان استعداد شگرف درادبیات، مرا جذب کرد. شمارا بی گمان از درختی ساخته بودند که حرفِ زندگی میزد.
    فصل اولتان رابایک شربت سرد در یک هوای گرم پاییزی آغاز کردم با موزیک آرام یک پرستوی مهاجر.فصل، فصلِ طعنه بود.فصل ایهام و مجاز.اصلا درون مایه ی شما همین بود. همین فصاحت شما که پیوست شما بود مرا برای ادامه دادنتان راسخ تر میکرد.
    فصل دومتان، بوی رفاقت بوی صمیمیت بوی اعتماد می داد بویِ یک تن و دو نفس.هرچه که بود ورق به ورقتان را با ولع میخواندم.من ادبیات را در کنار شما آموختم.من در کنار شما از یک "چه" به یک "بقچه " تبدیل شدم.
    فصل دلچسپتان اما فصل حرص خوردنتان بود که من با قهقهه میخواندم.دلسوزی را در بند بند آن فصل به استعاره کشیده بودید و این شمارا از دیگر کتاب ها متمایز میکرد.
    وقتی به اینجارسیدم به همینجا که اندکی طعم پختگی میدهم، ندیدنتان در کلاس ادبیات را با یک علامت تعجب دیدم و آن را بلند خواندم اما نشنیدید؛ به عمد هم نشنیدید.آنجا بود که فهمیدم من شمارا نمی نویسم من فقط و فقط می خوانم.
    در این نیمه شب تاریک شمعی که سه سالی بود روشن کرده بودم رو به خاموشی است.من شمارا تار میبینم.شما از آن کتاب هایی بودید که دیر تمام میشوند. تمرکز میخواهند اما دیگر زمانی نمانده. چشمانم برای دیدنتان سویی ندارد. زمزمه ام را فریاد میزنم تا بشنوید: یاد باد آن روزگاران یاد باد!

    نویسنده:مریم رنج روزی
    دبیر:خانم خردخورد
    دبیرستان حاج عبدالهادی هرنگ/هرمزگان،بستک

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفتگوی عقل و قلب

    نگارش یازدهم درس چهارم

    گفتگوی عقل و قلب

    نگارش یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - نگارش - انشا با موضوع طرح گفتگو - انشای موضوع نگارش پایه یازدهم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    شده موقع ظرف شستن ،کتاب خواندن یا درس خواندن به چیزی فکر کنید؟!
    همه ادما اینطوری شده اند ،مثلا خود من!بار ها موقع درس خواندن به فکر فرو میروم بدون اینکه متوجه گذر زمان بشوم. تا به خود می آیی میبینی که دقیقه ها گذشته و تو درگیر جدال بین قلب و مغزت بوده ایی .قلب و عقل من دشمنی دیرینه دارند .به هیچ وجه باهم کنار نمی آیند .قلبم یک چیز میگوید و عقلم سرسختانه با او مخالفت میکند .و اینگونه میشود که عصبی میشوی.بیشتر اوقات قلب برنده بازی است ،اما اگر کمی منطقی باشیم ،میبینیم که عقل ،حرف حق را میزند.مثلا در انتخاب عشق!
    عقل:این برای تو مناسب نیست!
    قلب:برایم مهم نیست،من او را دوست دارم و میدانم با او خوشبخت میشوم.
    عقل:هنوز خام است و وارد مشکلات زندگی نشده،نمیداند سختی یعنی چه!
    قلب:نه،از حرف هایش فهمیدم که میتواند یک زندگی را اداره کند.
    عقل:ممکن است موقعیت های بهتری سراغت بیایند و آینده بهتری را میتوانی داشته باشی!
    قلب:بهتر از این وجود ندارد.
    عقل:به این فکر کرده ایی که اگر بخاطر خودت دوستت نداشته باشد ،چه میشود؟!
    قلب:او میگوید دوستم دارد و من حرفش را باور میکنم.
    عقل:ارزش خراب کردن زندگی و اینده ات را ندارد.
    قلب:دارد..‌.
    و این بحث ها آنقدر ادامه دارد که سرت درد میگیرد و بدون اینکه متوجه گذر زمان باشی ،میبینی ک دقیقه ها بعضی اوقات ساعت ها درگیر این جدال بوده ای.
    ولی این را خوب میدانم که هیچ چیز ارزش این را ندارد که قلب و مغزتان را وارد جنگ و جدل کند. باید با هرکس اندازه لیاقتش رفتار کنیم.درست مانند خودش. بعضی اوقات خوب است بیخیال شویم ،اینطوری زندگی راحت تر و آرام تری داریم.برای هر چیزی غصه نخوریم ،به فکر هرچیزی نباشیم .بیایید بخشیدن را یاد بگیریم. بیایید در بعضی مسائل ،بیخیال بودن را یاد بگیریم . دنیایی که ما از ساعت بعد زندگیمان خبر نداریم ،ارزش تنش و جنگ و اعصاب خردی را ندارد.
    بیایید منطقی باشیم.

    نویسنده:کوثر امیرخانی
    دبیر: خانم حسین پور
    دبیرستان فاطمیه جلین ،گرگان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع سنگ قبر

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: سنگ قبر

    انشا با موضوع سنگ قبر - انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

    اینجا مثل من زیاد است یعنی همه مانند من هستند ، من سفیدم وبقیه تیره رنگ هستند .
    سه روزی می شود که مرا در اینجا قرار داده اند ، در این مدت زنی هر روز به دیدنم می اید ، زنی که گوی مادر است و با هر بار امدنش برایم گل می آورد و دستی بر سرم می کشد ، و برایم لالایی می خواند و در پایان نیز مرا می بوسد و می رود . دختری امد با یک گل رز آبی رنگ ، در کنارم نشست .چند دقیقه خیره به من زل زد وسپس شروع کرد به تعریف خاطرات گذشته ، از غمها وشادی ها ، اشکها همراهی اش کردند در تعریف ناب ترین لحظه های زندگی ومن متحیر وبهت زده تنها نگاه گردم .بعد از مدتی ارام و قرار رزهای آبی را بر سرم پرپر کرد و رفت . بعد از مدتی پسری امد گویی از رفقای بامرام وبامعرفتش بود. به قیافه اش مغرور بود متکبر . وقتی در کنارم نشست غرورش شکست و مغموم وناراحت به من زل زد و لبهای لرزانش شروع به جنیدن کردند اونیز به مرور خاطرات تلخ و شیرین زندگی پرداخت
    چه زود می گذرد و تمام میشود خاطرات زیبای زندگی که هرگوشه آن پر شده از غم وشادی . او نیز آرام ارام با دوستی های گذشته خداحافظی کرد و رفت .
    تنها شدم .اینجا پایان راه زندگی است ، جایی است که دیگر برگشتنی نیست .دیگر از آغوش گرم و امنش خبری نیست اینجا؛ تمام دنیا در یک متر جا خلاصه میشود ، اینجا خوابگاه ابدی پسری است که به امید توبه در پیری زندگی کرد ورفت. 

    نویسنده: فاطمه بابایی
    دبیر: خانم خلیلی
    آموزشگاه: راهیان نور، ساری

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع ستاره

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: ستاره

    انشا با موضوع ستاره - انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

    از شب های ابری بدم‌می آید ، آخر تو را نمی توانم ببینم . امشب ، برای من آن چنان کش آمده که انگار سالهاست در انتظار دیدن چشمانت هستم . ولی سوالم این است ، آیا تو هم همین حس را داری ؟
    یک شب که داشتی از میان آسمان شب، ستاره ای برای خیره شدن انتخاب می کردی ، من از شدت هیجان ، ضربان قلبم بالا رفت و آن چنان درخشیدم که دیده شوم ، لحظه ای که چشمت به من افتاد . تازه فهمیدم این همه مدت دنبال چه چیزی بودم . نگاهت به من خیره ماند . من همچنان بدنم داع بود و صدای قلبم را می شنیدم و تو ... و تو نور قلبم را می دیدی . آن شب در چشمامت تنها یک کلمه موج می زد و می رقصید ، دلم نمی خواهد ان را بیان کنم ، بگذار در دلم مانند رازی باقی بماند تا هر وقت که دلتنگش شدم بخوانمش .
    آن شب فهمیدم که مرا دوست داری . شبهای دیگر من منتظر تو ماندم و تو باز به ملاقاتم امدی ، تو مرا انتخاب کرده بودی . از تو ممنونم که ماندی و ستاره ای کوچک را در دلت نشاندی . یک شب که داشتی درباره ی باران شعر می نوشتی ، من نگاهت می کردم وآرزو کردم کاش باران ببارد ! تا تو شادمان گردی نمی دانستم در آسمان جای ستاره هاست یا باران ؟ ناگهان ابرهای سیاه آمدند و لشکرشان را گستردند و تو قطره های باران را با نگاه مخملی ات نوازش کردی و حدس زدم مرا فراموش کردی و این غیر ممکن است مرا از یاد برده باشی ؟!
    به هر حال بی صبرانه منتظرم تا باران بند بیاید ، ابرها کنار بروند و دوباره با صدای قلب تو همصدا شوم .پس امشب را با لالایی باران در رویاها یت سیر کن .من نیز امشب را در انتظار دیدنت سپری می کنم.

    نویسنده: زهرا کاظمی
    دهم فتو گرافیک
    هنرستان راهیان‌نور، ساری
    دبیر : خانم خلیلی

  • ۳ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع طلا

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: طلا

    انشا با موضوع طلا - انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

    ظرافت و زیبایی ام در بین زنان زبان زد است. همه شان برای رسیدن به من مغز شوهرانشان را می خورند، آخر من وسیله ای هستم برای دک و پوزشان، جاری کش، دهن پر کن و کوری چشم بدخواه ها. اما مرد ها تصور خشن و بهت آوری را از من در ذهنشان هک کرده اند. مانده ام چرا و برای چه؟مگر قیمتم چقدر است که جیبشان توان خریدنم را ندارند؟ گرانم؟ خب باشم.
    جای من پشت ویترین طلا فروشی محل نیست. آهای آقایان جای من یا در قلب بانوان شماست یا در گاوصندوق خانه تان.
    من، طلا بانو،کاری به کار تحریم های ترامپ و گرانی جهانی ندارم. یا من را می خرید ...یا من را می خرید چون آن طور که طلافروش محل میگفت قیمتم ارزان نمیشود که هیچ، گران تر هم میشوم .پس تا پشت ویترین شیشه ای طلافروشی به علف یا جلبک تبدیل نشدم، ذهن خود را باز کنید، اصلا هم به شرایط اقتصادی تان فکر نکنید. کمتر بخورید،کم خرج کنید و کم مصرف کنید اما....طلا بخرید.
    الان میگویید چه طلای مغرور و بی انصافی ! اما باور کنید ما هم تحت فشار هستیم خب! ما با این هدف ساخته شده ایم تا فروخته شویم و به زنان زینت ببخشیم. اما الان همگی در حسرت یک نگاه😟
    آیا میدانستید چند میلیون طلا در افسردگی کامل به سر می برند؟چند نفرشان در تیمارستان امین آباد بستری شده اند؟اصلا میدانید چند ست حلقه ازدواج به یکدیگر نرسیده اند و در فراغ یکدیگر به سر میبرند؟
    پس قضاوت نکنید تا می توانید طلا بخرید.

    دبیر:سرکار خانم تیموری
    نویسنده: نرگس زمانی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع برج میلاد

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: برج میلاد

    انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا با موضوع برج میلاد

    چشم هایم را از هم گشودم. فضای همیشگی که هر روز مهمان چشمانم بود را نمی دیدم. چندبار پلک زدم...
    اما باز هم تغییری به چشم نیامد.
    گمان می‌کنم چشمانم ضعیف شده اما چقدر سخت است ندیدن زیبایی ها.
    در دلم از حرف های خودم خنده ام می گیرد.
    تهرانِ ایران ، زیبایی چشمگیری داشت که در دل این غول های بزرگ گم گشته بود و ضعیف به چشم می آمد.
    چند ساعتی صبر کردم بلکه آن زیبایی خفته مثل هرروز روبه روی چشمانم ظاهر شود. اما این چند ساعت ، به چند روز موکول شد،هرچه پیش می رفت ؛ تاریِ دیدم بیشتر می‌شد.
    نمی‌دانستم ماجرا از چه قرار است، چشمانم مقصر است یا مردم و این غول ها.
    می‌دانستم مقصر چشمانم نیست آخَر نَشِنیده بودم تاریِ دید بر ریه ها هم تاثیر بگذارد و نفس کشیدن را برایم دشوار کند.
    حال قدر این دوست وفادار را می‌دانم، او همیشه همراه زندگی من بود و کاش قدر این نفس هارا پیش تر می‌دانستم.
    روزها می‌گذشت، آرزوی دیدن و نفس کشیدن بر دلم مانده بود.
    دلم مانند هوایش گرفته شده بود و تیره و تار.
    این تهران من بود. تهرانی که من پادشاهش بودم. تهرانی که سالها قلمرو قدرت من بود و ویرانی اش خواب را از چشمانم دزدیده بود، حال محو شده...
    تیره شده...
    درست مانند هوای دل من که روز ها با او زندگی کردم...!!

    نویسنده: مژده_غلامی
    هنرستان طوبی، دهم حسابداری.
    شهرستان ملارد.
    دبیر: خانم کوچکی

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من آن ابری هستم که ...

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: من آن ابری هستم که ...

    انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

    من آن ابری هستم که شب ها نمی تواند با مادر خود آسمان حرف بزند و درد و دل کند چون آنقدر شب ها انسان ها با مادرش حرف می زنند که دیگر وقتی برای من نمی ماند و دیگر مادرم حوصله حرف های من را ندارد .
    من آن ابری هستم که انسان ها با اشک هایش به یاد یار و معشوق خود شب ها در خیابان ها اشک می ریزند شاید باور نکنید حتی گاهی من برای این عاشق های دلشکسته اشک می ریزم تا آنها بدون کنار گذاشتن غرور خود راحت بتوانند زیر اشک های من اشک بریزند اما اگر برای خودم گریه کنم سیل اشک هایم می تواند دنیا را نابود کند.
    آری! من آن ابری هستم که عاشق ها در روزهای گرم تابستان به روی چمن ها نشسته وبا یار و معشوق خود به صورت من نگاه می کنند و با انگشت به من اشاره می کنند ، همان موقع من به شکل قلب در می آیم تا برا آنها خاطره بسازم ، اما میدانید این ابر اگر خودش عاشق شود کسی واسطه خاطره سازی او و یارش نمیشود حتی اگر به یارش نزدیک شود به جای عشق بین آنها رعد و برق ایجاد میشود و بعد از آن از هم فاصله می گیرند.

    نویسنده: صبا شجاعی
    دبیرستان نرجس
    دبیر سرکار خانم ابراهیمی

  • ۱ نظر
    • انشاء