نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۴۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا با موضوع آزاد» ثبت شده است

انشا با موضوع در چوبی

موضوع انشا: در چوبی...

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

صدای گنجشک ها و کبوتر را می شنوم روی من یک خونه کوچک درست کردند که دو کبوتر کوچک در این خونه هستند دیدن این کبوتر ها خیلی لذت بخش است

در یکی ازاین روز ها ناگهان صدای اره برقی را شنیدم که داشتند درخت هارا قطع می کردند من خیلی ترسیده بودم نوبت تنه بدن من رسید که من را هم بریدند من و چند تا از دوستانم را در یک ماشین بزرگ انداختند و راهی کارخانه شدیم که در آنجا درخت هارا در یک محفظه بزرگ می انداختند و از آن ها در چوبی می ساختند دستگاه بزرگی بود که برگ های من را ازم جدا کردند و من را در یک سوراخ بزرگ و گرم انداختند دمای گرما زیاد می شد و بعد از کمی گرمای زیاد من را به سمت پایین انداختند و به مرحله ی صافکاری رسیدم تمام بدنم را صاف و زیبا کردند.
و بعد من را به قطعه های بزرگ و پهن تبدیل کردند و در قسمت دیگر روی من طرح های زیبایی مربعی و بیضی ایجاد کردند و من را مشکی و سفید رنگ کردند خیلی زیبا بود در قسمتی کارگر های زیادی در آنجا دسته های در را امتحان می کردند البته روی بدنم سوراخی دایره ای ایجاد کردند برای قرار گیری دستگیره و رنگ دستگیره من مشکی شد حالت دیگری پیدا کرده بودم خیلی خوب بود در آنجا در های زیادی وجود داشت کوچک ، بزرگ، دراز و پهن و در رنگ های مشکی ، قهوه ای ، سفید
روی من سلفون کشیدند و در ماشین های بزرگ قرار دادند ومن را برای منطقه ای در شهر بردند و روی یک در خانه وصل کردند
در این خانه خانواده بسیار مرتب بودند و خیلی خوب از من مراقبت می کردند.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ریگی در کفش

    موضوع انشا: ریگی در کفش

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    تکه ای از سنگ تراشه های یک کوه که در اثر سردی و گرمی هوا و تغییر در شرایط آب و هوا و شرایط اقلیمی از سنک بزرگی جداشده در نظر بگیرید و این تکه سنگ در اثر برخورد با محیط اراف اعم از آب و خاک و غیره کم کم سایده شده و به تکه های کوچک تری تبدیل میشود و به شکلی در می آید که به آن ریگ گفته می شود , آری ریگ , و اکنون این ریگ اگر در کفش مسافر و یا فردی که قصد پیاده روی از روستایی به روستای دیگری را داشته باشد , بیفتد , می تواند ضربان کشنده و محکمی به پای این بنده خدای روستایی ویا هر شخص دیگری وارد کند و پیر مرد بیچاره هر چند وقت که پایش در هنگام راه رفتن اذیت می شود و کفشایش را از پا بیرون آورده و به اصطلاح می تکاند , و به راه رفتن خود ادامه می دهد ولی بازهم در مسیر راه پایش در اثر ریگ در کفش هایش که بتدریج خونی شده و جوابهایش را سوراخ سوراخ کرده و بشدت خسته و آزرده می شود و نتیجه ای هم جهت بیرون انداختن ریگ از کفش هایش نمی گیرد , بنظر شما این بنده خدا گناهش چیست و چکار کند و نهایتا" ,اینکه در برابر ضربات مستهلک ریگ تسلیم میشود و تمام مسافت و پیمودن مسیر حرکت را به سختی می پیماید ,آری بعضی از انسانها را میگویم که بمانند همان ریگ می مانند و بیخودی و از هر جهت موجب آزردگی خاطر همنوع خود می شوندو چون از نظر روحی و روانی بیمارند در جامعه موجب درد سر سایر افراد می شوند و این فراد را می توان سربار خانواده ها و جامعه دانست و در جامعه هیچ نقش مثبتی جز پس ماندگی ندارند , ما آدم ها طبق گفته قران کریم : انما المومنون اخوه
    همانا ما انسانها و مومنان برادر یکدیگریم ,پس باید مایه افتخار و سر بلندی همدیگر و کشور عزیزمان شویم و هر گز سنگ سد را ه دیگران و ریگی در کفش هم نوعان خود نباشیم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ای کاش میشد که ...

    موضوع انشا: ای کاش

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ای کاش می توانستم به مردمان این شهر بگویم ،چیزی که آرزو می کنید زود تمام شود ، بهترین دوره زندگیتان است بهترین دوره ای که نوازش های مادرتان، نصیحت های پدرتان را دارید. بهترین دوره ای که بدون دغدغه زندگی خواهید کرد .
    ای کاش بتوان جار زد که دیوار صاف بزرگسالی از دور زیبا است نزدیک که میروی دیواریست پر از چاله و چوله
    ای کاش ای کاش ای کاش
    ای کاش های زیادی در زندگی وجود دارند، بیاید مهمترین ای کاش زندگیمان را از بین ببریم .
    بیاید قدر کودکی را بدانیم تا در کوچه پس کوچه ها این دیار گمش نکردیم.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: ای کاش می شد که ...

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ای کاش می شد یک روز هنگام سحر، پر بگیرم و به آسمان ها بروم.ابرها را ببینم.آسمان راببینم.فرشتگان را ببینم،و شاید! شاید با نامه‌ای که دست راست مرا در برگرفته به دری برسم که رویش نوشته شده:

    به بهشت ابدی خوش امدی!

    با سرعت دستم را روی دستگیره میگذارم.میخواهم وارد شوم،وارد بهشت خیالی‌ام شوم!
    در را باز میکنم.هنوز نیامده عاشق این بهشت خیالی‌ام شده‌ام!
    بویی فضای اطرافم را فرا گرفته است.اما براستی چه بویی افتخار بوی بهشتی را داراست؟
    بوی شقایق ترین شقایق؟یا بوی گل یاسی که اندازه هزار یاس دیگر خوشبوست!
    حتما بهترین بو لقب بوی بهشت را خواهد گرفت.ناسلامتی اینجا بهشت است.
    اسب سفیدی انتظار مرا میکشد.اسب سفید یال طلایی و دمی سرخ دارد که سخت مرا در خود فرو برده است.
    اسب مینشین تا مرا در راه رفتن کمک کند.
    حالا دارم مانند یک اشراف زاده سربلند و پرافتخار سوارکاری میکنم.
    اسب به من نعمات بی پایان بهشت را نشان میدهد.من جویبار شیرین عسل را میبینم. این نامی است که من روی ان گذاشته‌ام!زیرا از عسل شیرین تر است!
    من جنگل درختان میوه و‌ تپه های شنی،روباه و گرگ،خرگوش و موش،اسمان پاک و اب زلال و هزاران نعمت بی پایان خدایم را در خیالم تصور میکنم.
    فکر خیال دیگر بس است.
    من دیگر باید تلاش کنم،برای رسیدن به بهشت واقعی هرکاری که لازم باشد میکنم.
    ظلم نمیکنم.گناه نمیکنم.حق کسی را نمیخورم. تا مگر!شاید!
    این بنده حقیر توانایی طواف بهشت را داشته باشم.

  • ۵ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع انتظار

    موضوع انشا: انتظار

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    به بیرون پنجره خیره می شوم .پرتوهای خورشید اتاق را روشن کرده اند اتاقی که رنگ و بویش به تاریکی می زند...

    در همان فنجان هایی که برایمان خریده بودی قهوه میریزم شاید امروز بیایی و زندگیم را که مانند همین قهوه که به تلخی میزند شیرین کنی

    لباس پشمی آبی رنگم را میپوشم همان آبی آسمانی که تو عاشقش بودی. برای آب دادن به گلهایت سراغ باغچه می روم گلهایی که روز به روز با نبودت پژمرده میشوند; خودت که میدانی باغبان خوبی نیستم...

    با قطره بارانی که روی صورتم می نشیند دست از کار میکشم به آسمان نگاه میکنم او هم مثل من دلش پر است با این تفاوت که بغض او میشکند اما من نه...

    روی صندلی دونفره زیر همان آلاچیقی که برایم ساختی مینشینم به جای خالی ات که حال با عکست پر شده می نگرم
    پایان روز است و خورشید در حال غروب ، باز هم شب شد و هیچ رد و اثری از تو نیست ;اما در را برایت کمی باز می گذارم شاید فردا برگردی...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع موهبت نوشتن

    موضوع انشا: موهبت نوشتن

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نوشتن از نعمت‌ها و موهبت‌هایی است که هر کس شیرینی آن را بچشد و آن را در وجود خود بارور کند، هرگز از آن دست نمی‌کشد. البته نوشتن شاید در ظاهر آسان باشد؛ اما سخت است.
    هنگام نوشتن باید خود را رها کرد و ذهن را در آسمان خیال پرواز داد و محدودیتی برای واژگان قائل نبود تا نوشتهٔ ما نوآورانه و خلاقانه باشد. در نوشتن باید با توجه به نیاز از آرایه‌های ادبی بهره برد تا نوشته زیباتر و جذاب‌تر شود.
    وقتی وجود انسان سرشار از دردها و اندیشه‌های گوناگون است، هیچ‌چیز مانند نوشتن آن افکار انسان را آرام نمی‌کند.
    خاطره‌نویسی و ثبت اتفاقات روزمره از اولین پیشنهادهای نوشتن برای نویسنده‌های نوقلم است.
    در نوشتن باید صمیمی باشیم و تلاش نکنیم نوشته‌مان رسمی و اداری و خشک و بی‌روح باشد. اجازهٔ آزادی و جنبش به واژه‌ها بدهیم و رهایشان بگذاریم.
    اگر طعم شیرین نوشتن زیر زبان ما برود و از لذت نوشتن آگاه شویم، هیچ‌گاه این لذت را با چیز دیگری عوض نخواهیم کرد؛ پس شروع کنیم به نوشتن و نترسیم. پیش‌ِپا‌افتاده‌ترین موضوعات می‌تواند مقدمهٔ جذاب‌ترین نوشته‌ها باشد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع جام زرین

    موضوع انشا: جام زرین

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خش خشی آشنا سکوت پر هیاهوی قلبم را در هم می شکند و نوید از فرا رسیدن فصلی میدهد،ک برگ ها هنگام وداع با دامان پر مهر مادرشان تابستان را تداعی میکند.
    دیو زرد رنگ پاییزی با سربازانش ب سوی فصل تابستان لشکر کشی کرده و نسیم های ملایم را ب گردباد های هراس انگیز مبدل میکند.
    نغمه چکاوک ها در بام آسمان مژده از آمدن قاصدک های پاییزی را میدهد.
    گیسو های طلایی رنگ خورشید اینبار با نوازش کمتری دست بر برگ های طلایی رنگ درختانی میزند،ک از شادابی خود خداحافظی کرده اند
    برگ های پاییزی با یکدیگر نوایی میسرودند گویی میگفتند:«خیزید و خز آرید ک هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است»
    وان هنگام ک برگ ها با حس طلایی رنگ در می آمیختند و غرور سر تا پایشان را فرا گرفته بود ،تنها بادی ضعیف یاد آور آن شد ک فرجام غرور زیر پا له شدن است ن پادشاهی و تاج سر بودن
    ایوان مصلی پاییزی دیگر برای برگ ها ترانه های شور و شوق را نمیسرود بلکه صدای ناله های غمبار آنها را در زیر پای عابران ب تکرار می آراست
    دیگر هنگام شمارش جوجه ها فرا رسیده بود ، جوجه هایی ک واپسین لحظات خود را با پاییز سپری میکنند جوجه هایی ک خود هم لباس های زرد پاییزی بر تن کرده اند.
    درختان خود را برای خواب طولانی زمستان آماده میکردند.
    پاییز نفس هایش ب شمارش افتاده و دروازه های خود را ب روی فصل های سال بست و راهی سفر دور و درازی میشود و معرکه را برای زمستان تهی میکند.
    گویند قالی از صد رنگ بودن زیر پاست پس سعی کنیم در زندگی خود را اسیر باتلاق های غرور و تکبر نکنیم و همیشه یک رنگ باشیم زیرا ک غرور و تکبر برگ های وجود انسان را از عرش ب فرش میکشد ک پایان آن زیر پای عابران له شدن است.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع خواب و بیداری

    موضوع انشا: خواب و بیداری

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بیداریم را غرق خواب های خیالی میکنم، خواب هایی که نمی خواهند نبودنت را حتی برای یک ثانیه باور کنند و این زیباترین قانون زندگی من است که بعد از تو جز خوشی طعم تمام تلخی های روزگارم را بچشم...
    در اتاق تار و مبهوتم غرق شده ام و باز هم سعی می کنم از بیداری فرار کنم که جای جای آن مرا به اغوای تو می کشاند و حتی گوش هایم نمی خواهند صدای قدم های دور شدنت را باور کنند ودائم خودم را به خواب و خیالی فرو می برم که تنها رنگ و بوی بودنت را به مشامم می رساند و گرمای آن مرا از هیچ سرما و زمستانی نمی ترساند و مصوب دور ریختن لباس های گرمم از خانه ای می شود که تک تک آجرهایش با عشق تو روی هم چیده شده و در گوشه ای دنج از آن کنار شومینه ای که شعله های محبت تو از آن زبانه می زند، ساز های خوشبختیم را کوک می کنم و هر صبح آن را به گوش تمام مردم شهر می رسانم و تنها می خواهم در بین هیاهوی شهر صدای خنده مان پیچیده شود و آغوش گرمت را چون حصاری می پندارم که هیچ گاه هوس پرواز از آن به سرم نمی زند و دستانم را تا ابد به دستانی گره می زنم که می دانم بی من خون به جای جریان در آن بر زمین سرد می چکد اما بیدار شدنم تو را برای همیشه از عکس های دو نفرمان زیر و زبر کرد و دوباره مرا در دریای نبودن کسی هدایت کرد که هیچ گاه شنا کردن را از او نیاموختم و لحظه به لحظه در آن فرو تر می روم و منتظر دست نجاتی هستم که تا ابد مرا از این کابوس رهایی بدهد.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    موضوع انشا: خواب و بیداری

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دلنوشته از کودکی که مادرش را از دست داده است

    خواب دیدم ،خواب اینکه لحظه ای آزادم از بند دنیا ،خواب دیدم ساعتی می توانم با کسی که دیگر نمی توان با او حرف زد خاطره گویم . خواب دیدم آمده است ؛ شاید برای بردن من و شاید....
    مادر آمدی ولی چرا دیر؟نکند نمی دانستی هربار که باران می آمد ،منتظر کلام آخرش می نشستم تا شاید حرفی از تو بزند،نکند نمی دانستی باسرنوشت آشتی کردم تا شاید روزی تو را آورد،همان سرنوشتی که تورا به بهشت هدیه کرد.
    با فریاد به تقدیر گفتم:« اگر تو را نیاورد با تمام دنیا قهر خواهم کرد».حال که آمدی دیگر نه سر نوشت چیزی می خواهم نه از نویسنده ی آن.
    مادر می دانی دنیا بی وفاست؟می دانی حقیقت ها تلخ است؟می دانی زخم روی قلبم آشناست؟می دانی ساز شکسته ای که در سینه ی من است درد می نوازد؟ می دانی بی وفایان قلم سیاه به دست گرفته ،تا دنیای کوچکم را تیره و تار کنند.

    مادر چرا از من دوری؟اندکی نزدیک تر بیا می خواهم دست هایت را لمس کنم،تا از اسیر بودن در این دنیا لحظه ای آزاد شوم.
    مادر چرا نمی توانی از این مرز عبور کنی؟نکند...شاید فراموشم کردی.چرا سخنی به زبان نمی آوری؟من برای این روز دعوت خورشید را رد کرده ام، مگر می شود تو نباشی و ستارگان میهمانی بگیرند؟می دانی کسی که نقاشی مرا کشید خیلی ماهر است ؛ آخر غم کشیدن کار هر نقاش نیست؟
    با فرزندت سخنی نمی گویی؟حرفی نیست می دانی که دستان نویسنده ،دل مرا در گهواره ای گذاشته و از خوشبختی به بد بختی تکان داده و در نهایت جایی که ایستادم تباهی محض تمام زندگی ام را خریده ومالک دنیای کوچکم شده . غافل از اینکه هیاهویی بزرگ اما بی سر و صدا در راه است.
    مادر باران چشم هایم را می بینی؟پس چرا برای خاتمه دادنشان کاری نمی کنی؟نکند سیل تو از باران من درد ناک تر است. نرو صبر کن؛شاید ندانی من برای لحظه ای با تو بودن و با تو درگلستانت قدم زدن، غرورم را دردستانم خفه می کرده ام،کلاس عاشقی گل ها را به هم می زنم.مگر می شود عشق تو باشی گل درس عاشقی دهد؟
    نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست.

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۳ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دل

    موضوع انشا: دل

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    دل چیزی بس عجیب زبان نفهم است. از دیدگاه من دل هر انسانی از جنس شیشه است فقط نوعش فرق میکند. ادم هایی ک مهربانانه از ادم های اطرافشان انتظار دارند،ادم هایی ک عاشقند، انهایی ک وابسته اند،جنس دلشان از شیشه ی فانوس است.
    نازک است و با ضربه ای هر چند کوچک از کسی ک توقعی ندارند تیکه تیکه میشود.
    ادم های دورو، دروغ گو ، ظالم و پست و کسانی ک ذره ای ایمان در دلشان نیست جنس دلشان از شیشه است، اما از نوع مشجرش؛ صاف نیست پاک نیست و خدا در ایینه اش جایی ندارد . اما جای شکستن دارد.
    ادم هایی ک داغ از دست دادن عزیزشان به دلشان مینشیند یا کسی را از دست میدهند منطقشان ب فنا و شیشه ی دلشان دوجداره میشود.
    نه حاضرند صدایی بشنوند و ن حتی صدایمان را ب دلشان راه دهند . معتقدم هر انسانی از روز ازل ظالم ب دنیا نیامده است.
    اما شاید جز ان دسته از شیشه فانوشی ها بوده ک بارها شکسته و هر بار تیکه هایش را محکمتر چسبانده. و ذره ای از ان گمشده و احساس و عاطفه ای برایش باقی نمانده است .
    و جنس شیشه قلبشان مانند شیشه ضد ضربه طلافروشی میشود و اما بازهم جای شکستن دارد ادم های قاتل جانی هم روزی شیشه ی دلشان سالم بود. اما خرد شد.
    و با تیکه ای از ان سعی بر ارام کردن دل خود را دارند گاهی دلهایمان را می شکنیم ذره ذره هایش از فشار قلبمان ب جسممان هم فرو میرود. و ان را میخراشد.
    امـــا، امان از این لحظه دل بعضی هامان چقدر سگریختی و سخت است . و دل بعضی دیگر چقدر نازک و لطیف. باور کنید گاهی انهایی ک وانمود میکنند از سنگند مهربانند ، فقط هر بار ک شکستند خرده های دلشان را محکم تر می چسبانند.
    تیکه تیکه و پودر شدن دل ها هم منزلت بالا و پایینی دارد . گاهی دل شکستن های سادست ک هیچ، اما انهایی ک وابسته و عاشقند اگر دلشان تنها شود ریزه ریزه های دلشان همانند شن ساحلی میشود. له میشود. دل دیگر دل نمیشود. دل شکستنی شان باید با احتیاط حمل میشد ک نشد پس از ان احتیاجی ب احتیاط نیست هر طور مایلید حمل کنید و انهایی ک خیانت میبینند دلشان همانند پودر لباسشویی پاک اما ریز ریز میشود گاهی هم همانند براده ی اهن سیاه میشود و رنگ کینه را ب خود میگیرد . انهایی ک دل میشکنند اما روز ب روز شیشه ی دل خود را مشجرتر میکنند و شیشه فانوسی ها را همانند خودشان میکنند .
    همه ی ما از اول یکی بودیم سرنوشت و حکمت خدا، و اراده ی خودمان وضعیت این دل شیشه ای که متعلق ب خداست و از روح بزرگ او سر چشمه میگیرد سنگ نیست و نمیشود اگر سنگ هایی ک بر شیشه ی دل میزنیم را زمین بگذاریم و تسلیم شویم جنس دل همه ی مان فانوسی میماند . امــــا،امان از روزی ک سنگی ک بر دل میزنی انرا بشکند و اهش را تا اسمان بکشاند انگاه دامن گیرت میکند و دنیا هم ذره های دلت را ب همان اندازه خورد میکند اگر می دانستیم خرد شدن دل با روح وجسم انسان ها چ ها ک نمیکند دست و دلمان ب سنگ نمیرفت ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۳ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ریزش

    موضوع انشا: ریزش

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    تاریکی را تا روشنایی ، بیدار میمانند ابر ها. ابر های مغرور که به خود قیافه میگیرند و چ در تغییر اند. آنها ، با رعدی ، برف میبارند و میگریند . از سوی آسمان تیره و تار خاکستری ، پر های کبوتر بچه ها جاری است . سفید ، آرام ، ساکت ، مظلومانه و در عین حال دیوانه وار . هیچ نگاهی پیش پای خود را نمیبیند . نفسی ک از ته دل ، گرم ، خارج میشود ؛ مانند دیواری سرد ، سخت و تیره جلوی چشم ، قد علم میکند. تا صبح جدال است.
    سیلی سرد سرما ، گوش سپهر را برده است ؛ ثریا ، بامداد را سرخی سحرگه میکند و اگر نه ، شب با روز یکسان است. درختان ، اسکلت هایی از بلور و یخ ، همچون موج دریای پر تلاطم ، در دستان باد میرقصند .
    پیر زن بیدار است. تنها. در تلالو کوچکی از نور ، ک از دست سد آسمان عبور کرده ؛ نان میپزد. ب دید او ، این زمستان بوی دیگری میدهد. مخصوصا امروز. ن بوی نان های تازه ای ک از خانه ی او ، تا چند خانه آن طرف تر را فرا گرفته و از سویی ب سوی دیگر میپیچد ؛ بلکه مثل آلبالو میماند ، ترش و در عین حال شیرین از خاطرات. تک درختی سالهاست در کنج حیاط نشسته. مشتی از اقوامش آن سو تر ایستاده اند. او ب تنهایی از همه ی همهمه های آنها دور شد. در نظر آنها ، او چقدر مغرور است. اما سرو جوان ، بی اعتنا و با شوق به پیرزن همیشه تنها و صورت چون نان ها ، قرمز وی مینگرد. گویی ، سرما ، سخت میسوزاند. پیر زن پس از اتمام کار های روزانه اش ، مانند همیشه ، دستش را روی تنه ی جوانک کشید. مانند مادری مهربان. پس از مدتی نگاه کردن ب سرو ، ک ب نظر درخت ، نگاه شوری بود ؛ از او دور شد و ب خانه رفت . زمستان ، با دستان استخوانی و انگشتان کشیده اش ، جای گرمای دست پر مهرش را پاک کرد. مانند الکل زود پرید.
    فردا هایی ک آمدند تاریک تر بودند. با این ک برف هنوز هم همانطور سفید ، آرام ، ساکت ، مظلومانه و در عین حال کوبنده و دیوانه وار میبارید ؛ سرو دلش از سردی هوا ، سرما خورد و دستی برتنش ننشست. خانه ، دیگر روحی نداشت. بوی نان در آن نمیپیچید. بوی آلبالوی ترش میداد و مزه ی ریزش احساس. مزه ی مرگ.

    کاش میشد در ورای خاطرات کودکی
    چرخ گردون فلک
    ساعتی زین گردش بی حاصلش
    مکث میکرد و مرا
    در میان خاطرات کودکی جا میگذاشت
    کاش میشد فاصله معنی نداشت
    در دل ما غصه ها جایی نداشت
    بی کسی چون قصه ها افسانه بود
    عاشقی سهم دل دیوانه بود

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع اذانگاه

    موضوع انشا: اذانگاه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    صدای نابش را می شنوی!

    صبح،ظهر ،شام 
    جا نماز و تسبیحی زیبا !
    مطمئنم احساسش کرده ای ...
    لحظه ی زیبای تسبیح را می گویم ،انگاری که آفریش همه یک به یک ،بزرگ و کوچک،زیبا و زشت در این لحظات شکر گزارند .
    از خاک در زمین تا جو در آسمان ها که علل زندگی هاست ،لحظه نزدیکی قلب ها به خداوندگار و استجاب دعاست...
    گنجشکان در بلندای درختان فریاد می زنند و انسان ها در قنوت خویش ربنا می گویند...
    آری وقت اذان است که همه می گویند از آن
    آری همه مقدمه چینی است !!مقد مه ای
    بی نظیر با الله اَکبر های دلنشینش ...
    سعی خویش را می کنیم تا اَشهَد اَن لا اِله الاالله
    را درک کنیم و بگوییم تو هستی و آفرینش، تو بی نظیر عالمی ...
    بسیار لذت بخش است این ذکر اَشهَداَن مُحمّد رسولُ الله ، به یاد آن وقت که بلال بر بیت الله اولین اذان را بر امّت خواند ...
    زیبا تر از این بیت در بانگ جهان نشنیده ایم مطمئن هستم ...
    اَشهَد اَن علی وَلیُ الله را می گویم به یاد رمضان ، لیالی قدر ، سفره افطار و...
    بسیار زیباست که با دعوت نامه های بهشتی با
    نواهای حَیّ الصَلاه و حَی الفَلاح به سوی بندگی می رویم و می گوییم سبحان الله ...
    همه شعار های خویش را مرور کردیم از روز اول که به دنیا آمده ایم در گوشمان اذان پیچیده است تا مبادا از یاد بروند و چه زیباست هنگامی که با صدای حی علی خیر العمل هر صبح بیدار می شویم ...
    و سپس دوباره با الله اکبر فرود می آییم و به زندگی مبهوت خود باز می گردیم و به انتظار اذان گاه بعد میمانیم ، و به حال خود غبطه می خوریم که چرا ما مناره های خانه خدا نیستیم ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء