نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع اسلحه و قلم
پدیدهای در جهان وجود دارد که میتواند بدون زخمی کردن یا حتی آسیب جسمانی رساندن چنان زخمی به فرد بزند که تا ساعت ها نتواند از جایش تکان بخورد!
بله این پدیده نامش قلم است
همانند اسلحه ای اماده و سنگین که ذهن را نشانه میگیرد!
بعضی از انها در راه صلح، و برخی در راه جنگ استفاده میشوند.
یا شوم است یا نیک!
یک تفنگ، در دست همه جا میشود اما استفاده از ان هرگز کار هرکسی نیست.
قلم ها یا خلق میکنند یا نابود میکنند.
مانند اسلحه هایی که ممکن است تیر شادی ازدواج کسی در اسمان باشد،یا تیر مرگ کسی در زمین.
این است که صاحب اسلحه یا قاتل است یا شهید!
یک تفنگ میتواند کسی را بی صدا با تیر هایش بکشد همانطور که یک قلم میتواند با جوهر وجود خود که در پیچ و خمِ ریز کاغذ جای گرفته است جهل ذهن کسی را بی صدا با دانشش بکشد.
همیشه تفنگ و قلم را به هم تشبیه کرده ایم.
تا به حال کتاب هایی با قلم ها نوشته شده که بشریت را نجات داده.
قلم هایی که کتب اسمانی و کتاب های قانون را نوشته اند.
همانند تفنگ هایی که مردم کشور مظلومی را از چنگ استعمارگران نجات داده اند.
در ذهن من، تفنگ و قلم برادر هایی دوقلو هستند که با وجود تفاوت ظاهر خصوصیات و شباهت های بسیاری دارند.
نویسنده: پریا بحرانی فرد
پایه: دهم
دبیر: معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مادر و آفتاب
خداوند بیشترین سهم زیباییاش را میان دو مخلوقش تقسیم کرده و به آنها نوری بخشیده که زمین و زمان را زنده و پایدار نگه داشته.
گرچه روشنایی وجود مادر با چشم قابل دیدن نیست اما نوری دارد ک پرتواش همهی آفرینش را در بر میگیرد و به فرزندانش زندگی میبخشد همانطور که آفتاب به تمام موجودات زمین از گل و گیاه گرفته تا بلبل و قمری روشنایی و زندگی میبخشد.
اگر آفتاب نباشد زندگی کردن ممکن نخواهد بود همانطور که اگر مادر نباشد زندگی همانند کلافی گره خورده پر از سختی و ناهمواری میشود.
خورشید، مادر طبیعت است؛مادری مهربان که فداکارانه همهی نور و زیبایی اش را برای تمامی فرزندان خود فدا میکند؛و مادر نور چشمان و گرمای دلش را عاشقانه به فرزندان خود هدیه میکند تا چراغی برای راهشان شود و عشقی در دلشان.
شاید دلیل این همه نور و گرما، عشقی باشد که در دلشان جاریست؛عشقی بی پایان که هیچ گاه غز بین نخواهد رفت!
خورشید، روزهای سرد زمستانی را به روزهای گرم و مطبوع تابستانی تبدیل میکند و مادر با وجودش سرمای استخوان سوز خانه را به گرمایی دلنشین و پر از عشق تبدیل میکند.
آفتاب هنگامی که دلش هوای گریه دارد ابرها را پوششی برای خود قرار میدهد و آرام می گرید و آن را باران مینامد و مادر هنگامی که بغض گلویش را فرا می گیرد اشک هایش را بیصد میریزد تا کسی را نگران نکند.
آنها تمام زندگیشان را صرف فرزندان خود میکنند و هر پوتو از خود را گوشه ای میگذارند و روشنایی میبخشند.
در گوشه گوشهی زمین همه میگویند که شبها خورشید میخوابد اما نمیدانند که حتی ماه هم روشنایی و زیباییاش را از خورشید دارد.
نویسنده: فاطمه خواجهئی
پایه: دهم
دبیر: معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش آسمان شب با آسمان روز
🌝🌚 🌜🌛 🌚🌝 🌜🌛
شب از نیمه گذشته بود ،و اسمان سیاهی را به خود گرفته بودو ستاره هایی همچون مروارید ارام میدرخشید .
اما اسمان روز از داشتن مروارید بی بهره است . اسمان شب ،عروسی همچون ماه دارد که زیبایی تیره و تاری ان را چند برابر میکند .اسمان روز، در قلب خود خورشیدی جای داده است که ان را همچون دریا زلال و پاک میکند و در دل خود پلیدی راه نمیدهد.
باز هم نوبت اسمان شب شده و باید چند ساعتی را بیداری بکشد ما از خواب نازش بیدار میشود و خمیازه ای میکشید و با لبخندی توصیف نا پذیر ، از بالا زمین را تماشا میکند. [enshay.blog.ir]
هر چه زمان میگذشت تیرگی اسمان کمرنگ تر میشد و کم کم وقت اومدن اسمان روز بود.
اندکی بعد ماه دست و پا جمع کرد و محو شد ، اسمان هم تیرگی را رها کرد و همچون دریا ، ابی شد .خورشید خانم دوان دوان امد و روشنایی را به اسمان هدیه داد.
🌝🌚🌝🌚
نویسنده: آیدا کشت ورز
دبیرستان : نمونه دولتی فرشتگان
دبیر: خانم حسینی
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه خودکار با پاک کن
با آنکه پاک کن یک حرف کوچکتر از خود کار است ولی باطن و دل بزرگی دارد ،همه خطاکار اند و حق بخشیده شدن دارند. پاک کن زشتی ها و بدی هایم را از دفتر دنیایم پاک میکند و فرصتی دیگر برای آراسته نوشتن سرنوشتن به من هدیه میدهد، به خودکار نگاهی می اندازم اری شاید دیگر اعتماد به نفس خودکار به دست گرفتن را داشته باشم ، باید حواسم باشد خودکار دلش سنگ است، فرصتی برای جبران نمی دهد. اشتباهاتم را به صورت خطوت بد چهره ای بر دل دفترم میگذارد و مایه رسوایی هم در عالم می شود ،پاک کن نرم و نازکم را با قلب نارنجی اش که در گوشه چپ سینه اش است نوازش می کنم و در جیب لباس درست روی قلبم قرار میدهم خودکار را برمیدارم ،باید ظرفیت پذیرفتن خطاهایم را داشته باشد تا برای دیگران عبرت شود نه اینکه آنها هم عبرت دیگران شود ضربان قلب پاک کن ضربان قلبم را بیشتر میکرد ، کف دستم انگار سیلابی ویرانکننده به راه افتاده بود فرمان خشک شدند دادم دستم همچون کویر خشک شد خودکار را در دستانم فشردم و شروع به نوشتن سرنوشتم کردم نوشتم تا اینکه به نقطه ای رسیدم باید خط میخورد و از بین میرفت اما از پاک کن آموخته بودم باید فرصت بدهم ،هرکسی حق بخشیده شدن دارد .
همچون قلبی زرد به روشنایی خورشید در آوردمش تا خورشید شهر دلم باشد. [enshay.blog.ir]
🖋️🖋️
نویسنده: مریم زارع
مدرسه نمونه دولتی فرشتگان شهرستان مرودشت
دبیر: خانم آرمیتا حسینی
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات
به نام خالق باران
ریاضی و ادبیات
متن انشاء :
دنیا، پر است از رویداد ها و مسائل پنهان ، انواع قوانین ؛ و چیزهایی که در آن وجود دارند و هنوز هیچ مغزی از وجود آن ها در دنیا خبری ندارد.
گاهی ؛ تمام این مسائل کشف شده ، کاملا آشکار هستند و ما هر روز با آن ها سرو کار داریم ولی بر وجود آنها در دنیا هیچگونه درکی نداریم. نیوتون؛ فردی بود که جهان علم بشر را متحول ساخت و درک بیشتری از ساختار فیزیک ، طبیعت ، فلسفه و ریاضی را در جهان علم؛ پدید آورد. بجز نیوتون؛ انسان هایی بوده اند که همواره در تلاش کشف جواب برای سوالات خود بوده اند و این پرسشگری ها از زمان پدید آمدن انسان هوشمند آغاز شده و تا زمان حال ادامه داشته است. ولی نحوه جوابگویی این موجود به سوالات خودش از سوی خودش همواره دچار تغیر شده است.
و همواره او در آینده ؛ منطقی تر و با جزئیات کامل تری نسبت به گذشته توانسته به سوالات خود پاسخ بدهد و ریاضی این کنجکاوی ها و تحقیقات در مورد دنیا تاجایی پیش رفت که تمامی این دانش ها در مغز یک فیلسوف گنجانده نمی شد وهیچ مغزی نمی توانست پذیرای انواع مختلف علوم باشد. اغلب اوقات بشر پاسخی برای سوالاتی که خودش از خود و اطرافیان می پرسید نمی یافت و در نتیجه ؛ سوالش را در ترس و خشونت؛ رها می ساخت. یکی از راه هایی که بشر برای رفع کنجکاوی ها و رفع نیاز خود به حمایت استفاده می کرد پناه بردن به اتوریته های آسمانی بود که آثار آن در انواع مختلف هنر و ادبیات زمان های گذشته تا به حال مشاهده می کنیم و این دال بر آن است که این انسان ها نیازمند درک و شناخت خود هستند تا دچار اینگونه مشکلات عقیدتی و روانی نشوند. یک فکر آمیخته در ترس و خشونت که غریزه خود را می شناخت و علیه آن اقدام می کرد را در انسان ها مشاهده می کنیم و این به ادبیات نیز راه یافته است زیرا که ادبیات حاصل خلاقیت ها؛ دیدگاه ها و بینش های یک مغز است و آثار ادبی و هنری می توانند بیانگر چیزی باشند که انسان خلاق آن اثر در ذهن خود با آنها سروکار دارد.
مغز انسان ؛ علایق ، استعداد ها ، ترس ها ، و ویژگی های منحصر به فردی را دارا است که با ادبیات و هنر بهتر درک خواهند شد. در واقع خود واقعی انسان ؛ مغز او است و خود حقیقی او ذهن آن انسان است. ذهن و روان انسان تمام آن چیزی است که ما برای آن اهمیت قائل هستیم و می دانیم که نیاز به درک شدن دارد تا دچار اختلال در عملکرد درست خود نشود.
مغز؛ دنیا را آن گونه که خودش هست می بیند و این رفتار مغز انسان را در زیبا و یا زشت نامیدن برخی چیزها و توهم برخی انسان ها در وجود واقعی حرمت و احترام در دنیا می توان یافت.
در واقع؛ تمامی ارزش ها و حرمت های یک جامعه انسانی فقط در ذهن آنها وجود دارد و تمام آنچه که ذهن درک می کند نمی توان گفت به صورت واقعی وجود دارند و این ساختار ایده گرایی درمورد مسائل دنیا در ادبیات با تفکر علم ریاضی که کاملا درمورد مشهودات معین است ضدیت دارد.
اما انسان دارای آگاهی هایی است که بدون آنکه هیچ عضوی برای فهمیدن آنها از طبیعت داشته باشد آنهارا در وجود خود درک می کند. با وجود آنکه آگاهی های حسی فقط برای ماست می توان گفت شناخت آنها بسیار ارزشمند و مهم است و نقش حیاتی در تعین اهداف و موفقیت ها و برنامه ریزی های یک فرد در زندگی را دارا هستند.
احساسات وغریزه ها؛ تمایلات و گرایشات در انسان به قدری دارای اهمیت است که اگر درک نشوند و آن انسان بر آن ها آگاهی نیابد ویا آنهارا سرکوب کند به بیماری های مختلف روانی دچار خواهد شد و باید روش هایی برای درمان مشکلات روانی خود بیابد. این ابعاد درونی یک انسان ؛ با هنر و ادبیات توانایی بیان شدن پیدا خواهند کرد و دیگر نا گفته نخواهند ماند. دیگران نیز می توانند آن آثار ادبی را بخوانند و آن ها را از دیدگاه خودشان بررسی و مورد تحلیل قرار دهند. همانگونه که علم ریاضی درک بسیار وسیع تری از دنیای خارج را به ما می دهد؛ ادبیات و هنر نیز مارا در درک ابعاد درونی خود یاری می رسانند. ادبیات فقط به بیان وضعیت های روانی انسان ها در قالب های مختلف نمی پردازد بلکه درک یک انسان از هر آنچه که هست را دگرگون خواهد کرد.
ادبیات ؛ می تواند بشر را از خطر دچار شدن به خشک نگری؛ اختلال دو قطبی و تجزیه شخصیت دور نگه دارد درحالی که علم ریاضی چنین توانایی ای را ندارد.
ادبیات علم را با زبان هنر به علاقه مندان خود می رساند .
اگر ما بخواهیم درک درستی از دنیای خود داشته باشیم؛ باید انواع مختلفی از علوم را بدانیم هرچند علاقه داشتن به یادگیری بیش از یک علم ممکن است برایمان سخت باشد. قطعا انسان های زیادی هستند که مانند من فقط به یک علم واحد علاقه مند باشند ؛اما محدودسازی برای تفکر یک نوع حماقت بر علیه خودمان است.
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
نویسنده: آوات همه ئی
دبیر: آقای احمد مجید زاده
____________________________________________
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات
ریاضی بازی با اعداد و ادبیات بازی با واژگان است.
ریاضی در کنار ذهن ما میشیند و ادبیات در روح ما همبازی میشود. در ریاضی تمام X های مجهول دنیا را پیدا می کنیم و در ادبیات به دنبال معنی شعر و آرایه میگردیم.
در زندگی بعضی افراد مانند عدد در ریاضی،طبیعی و بدون رادیکال و جذر هستند،ولی بعضی دیگر انگار آرایه جان بخشی اند چون هیچوقت خودشان نیستند. بعضی از آدم ها بغض میکنند و لبخند میزنند.
بعضی آدم ها مانند فعل های ادبیات در جمله برای زندگی واجب اند ولی بعضی دیگر مانند فرمول سخت ریاضی اند و فقط برای اذیت کردن اطرافیانشان ساخته شده اند.[enshay.blog.ir]
بعضی افراد آرایه اغراق دارند و بعضی دیگر مثل اعداد صحیح هستند.
با زندگی فقط باید ساخت به همان اندازه که با ادبیات و ریاضی میتوانیم کنار بیاییم.
🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️
هانیه بهمئی
مدرسه نمونه دولتی فرشتگان
پایه دهم انسانی
سرکار خانم آرمیتا حسینی
نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه مقایسه مادر با باران
ای آنکه تویی صبور خانه
ای تویی شمع و فروغ خانه
می خواهم کسی را با چیزی مقایسه کنم که خیلی برتر از اوست و قلمم از توصیفش عاجز است.
مادر مثل باران است. بارانی که برای زنده شدن موجودات دیگر از جانش مایه می گذارد. باران وجودش برای همه زندگی است. مادر درست مثل باران است پاک بی ریا صاف صادق فداکار و سر شار از زندگی مثل باران می بارد و رنگ زندگی را تغییر می دهد.
باران به گل و غنچه و زمین و ..... می آموزد مادر به من یاد می دهد مادر درس عشق و زندگی محبت بی ریایی را یاد می دهد.
وجود هر دو آنها باعث تشویق به ادامه دادن است.[enshay.blog.ir]
باران می بارد و وجود زمین را پاک می کند و مادر می گوید و وجود من پاک میشود.
گل و غنچه و زمین و حیوانات زندگی شان را مدیون باران هستند من هم زنگی ام را مدیون مادرم هستم اگر او نبود هیچ کس به جلو هدایتم نمی کرد و من در جای خودم ساکن بودم.
✨✨✨✨✨✨✨✨
نویسنده: یگانه زارع
دبیرستان نمونه دولتی فرشتگان مرودشت
دبیر: سرکار خانم آرمیتا حسینی
نگارش دهم جانشین سازی با موضوع معاون مدرسه
با صدایه داد و بیداد بچه ها به خودم آمدم. یکی میگفت:خانم صدا نداریم.دیگری میگفت:تصویر نداریم ،میکروفون باز نمیشه و ....
درحال که سعی داشتم به آرامی مسئله را حل کنم ولی در دلم غوغایی بود. ازطرفی دلم به حالشان میسوخت و از طرفی دیگر به دنبال راه چاره بودم.
هنگامی که کمی سایت را راست و ریس کردم به دبیر کلاسشان یاد دادم تا وقتی دوباره این مشکل به وجود آمد چگونه درستش کند.[enshay.blog.ir]
از کلاس که خارج شدم مستقیم به سمت دفتر مدیر رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و بعد از کلی بحث در آخر تصمیم گرفتیم نت مدرسه را قوی تر کنیم تا بچه ها حداقل استرس کلاس آنلاین را نداشته باشند.
از پله ها که بالا میرفتم دبیران را میدیدم که چگونه با سختی تلاش میکنند کلاس را به نحو احسن برگزار کنند. چهره های نگرانشان باعث میشد تا مصمم تر شوم و هرچه زود تر این مشکل بزرگ را برطرف کنم.
نویسنده: زهرا پور حسین
دبیر: خانم میر کریم پور
دبیرستان فرزانگان لنگرود
جانشین سازی با موضوع پراید
سلام به همه دوستان داران من😁
باید خاطر نشان کنم ماشینی جذاب و خوش قیافه ام 😎 ... آره، آفرین ، پراید هستم!
اسمم فریاد میزنه کلاس بالا هستم ، روز به روز داره ارزشم بیشتر میشه ، گرون تر میشم 😏 ۱۰۰ ملیون ، دارم با کیا رقابت می کنم؟ 😉
رازی درونم نهفته است ولی تجربه کنندگانش ، از آن آگاه اند.
« تا دلتان بخواهد ، آدم زیر گرفتم ☺️ چپ کردم ☺️ گمان کنم خصوصیات اخلاقی و روحیام را می دانید!
با تمام این صفتهای خوب و عالی ، بعید نیست که من را همه دوست داشته باشند 🤞🏻
ماشاءالله هزار ماشاءالله ؛ حرف قیمتم را نزنید که غوغا است ، به گونه ای که صاحبم قدرت تعویض روغنم را هم ندارد!
باید این را هم بگویم که دوستانی لاکچری و شیک دارم که با عطر چند میلیونی صاحبشان مست می شوند و ویراژ می روند!
ولی من در خدمت انسان هایی هستم که حوصلهٔ خودشان را هم ندارند 😂 چه برسد به من که برویم و دور دور کنیم ؛ اصلا حس ویراژ را درونم کور می نمایند 🥺😂
البته بدون تعارف باید بگویم ، استعداد ویراژ دادن در من وجود ندارد که بخواهد پنهان باشد ،
استعدادم نفله کردن است که بعد از آن کسی جرئت دادگاهی کردن سازنده من را ندارد.🤞🏻
در تمام این مدت که از خصوصیات و خوبی هایم برایتان گفتم، باید این را اضافه کنم و بروم پِی کار و زندگیام :
در هر صورت همهٔ ما باید آن گونه که هستیم و خلق شده ایم ، خودمان را دوست داشته باشیم ! احساس کمبود و ضعف نکنیم ،
درست مثل من که دوستانم می توانند ویراژ دهند، ولی من نمی توانم اما توانایی هایی دارم که آنها نمی توانند. مثلا نمی توانند مثل من آدمها را به دیار باقی هدایت کنند!
🚙🚗🚙🚗🚙🚗
نویسنده: هانیه کرمی
پایه: دهم
دبیر : معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان
جانشین سازی با موضوع مهتاب🌜🌜🌜
گوی درخشندهٔ کوچکی هستم در دل تیره و تار آسمان شب ، که از درخششم ، زمینیان محو تماشای من می شوند!
درخششی دارم که از دورترین نقطه در گوی آبی زمین ، آشکارا و قابل دیدن همه است . افتخار می کنم که مهتابم و درون آسمان شب ، جای دارم ، چون:
در دل آسمان تاریک شب بودن هم حال و هوایی دارد،
زیرا که تماشاگر چندین حالت و وضعیت هستم.
یکی شادی ها است که با آنها جان می گیرم ، شادی هایی که بشریت در دل شب ، در دورهمی های صمیمی و گرم ، به هم با عشق منتقل می کنند.
دیگری تنهایی هایی است که همدمشان فقط آسمان و نشانهٔ چشمانشان، من.
و دیگری گریه هایی هستند که گرچه خفه اند ولی صدایشان تا کهکشان ها می آید.
باید اعتراف کنم که نظاره گر و شنوای هزاران هزار راز هستم که تا این هنگام ، زبان برای دیگری ، نگشوده اَم .
باید بگویم همه جا همه گونه آدم وجود دارد ؛ چیزی که من دیده ام ، این بود که همه افراد بشر روی زمین ، حداقل ِ حداقل ، دو نفر حالشان همانند هم بود.
این نشان می دهد ، هیچ انسانی نباید چنین فکری با خود کند که : « تنها من این مشکل را دارم و دیگر راهِ چاره ای وجود ندارد »
هیچ کسی تنها نیست ؛ همیشه در عالم هستی کسی همانند شما هست ؛
و این را به خاطر بسپارید که خداوند همه جا و همیشه هست.
او از من نیز بیناتر و شنواتر و حتی دقیق تر است .
کسی اگر دلش را با خدا همراه سازد ، تنهایی های دلگیر شبش قطعاً کمتر می شود.
و من در آن هنگام ، بیشتر نظاره گر شادی ها هستم ، تا اینکه نظاره گر دلتنگی های شبانه و اشک های خفهٔ داغ.
داغی که از دلتنگی و تنهایی و ... است !
به همهٔ بشر اعلام می کنم که ، زندگی کوتاه تر از چیزی است که شما فکر می کنید.
من هر روز می آیم و می روم ، ولی شما همان روز های تکراری را ادامه می دهید ! روزتان و زندگی ـِتان را متحول کنید و از زندگی به اجبار لذت ببرید :) هر روز زندگی ِ جدیدی است.
من هم بدون نور زیبا نیستم ، نورم و درخششم از خورشید است ، خورشید نیز تاب و توان این را ندارد که هر ۲۴ ساعت در حال کار باشد ، پس ما نیاز های هم را برطرف می کنیم.
شما نیز همین کار را کنید ، با هم به جلو بروید ، چرا از هم فاصله گرفته اید ؟
من ناظر همه چیز از قبل تاریخ بوده ام ، از هنگامی که انسان ها ، مقام خود را فراموش کردند و فاصله های قلبی از هم گرفتند ؛ گریه های شبانه و تنهایی های دلگیر بیشتر شد.
و اینکه درست است که درخششی از خود ندارم ولی از دورترین فاصله ها دارم می درخشم.
نباید به این فکر کنم که از خود نوری ندارم ،
باید حال را در نظر گیرم که می درخشم ، به فکر های بیهوده تن نمی دهم چون خسته کننده و آزار دهنده است ؛ شما هم تن ندهید و باید بگویم که:
زندگی از این بالا چقدر زیبا است!🌜🌜🌜🌜
نویسنده: فاطمه یوسفی
پایه: دهم
دبیر: معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان
جانشین سازی با موضوع من آستامینوفن هستم
به نام او که وجودم ز وجودش به وجود اومده است....(:
انشای ذهنی با جانشین سازی (من استامینوفن هستم)
با عرض سلام وادب فراوان خدمت شما سروران...؛ از همان اول بگویم! بنده را مجبور کرده اند خاطره ای برایتان تعریف کنم! نمیدانید که چقدر خواهش کردند.... اگر شما هم جای من بودید نمیتوانستید مخالفت کنید، خلاصه... اگر با شنیدن / خواندن این خاطره شاد شدید و خندیدید، برایم دعا کنید؛ اما اگر ناراحت شدید و گریه کردید همه اش تقصیر کتاب نگارش بانو و جناب آقای خودکار است! بسیار خوب، دیگر خوب گوش کنید:
یادش به خیر! در داروخانه شفا کنار یکی از دوستانم به نام آسپرین نشسته بودم و از وضعیتم در کارخانه میگفتم که ناگهان خانم عبداللهی مسئول داروخانه من را با چند ورق قرص سرما خوردگی و جناب آقای دیفن هیدرامین در یک پلاستیک گذاشت و به دست شخص بیمار داد. پلاستیک رنگی بود و دیگر نفهمیدم چه شد!!
در راه به این طرف و آن طرف پرت می شدم و به دارو های دیگر برخورد می کردم. حسابی خسته و کوفته شده بودم. وارد خانه که شدیم، مستقیم مارا به داخل یخچال پرت کردند و من قولنجم شکست!
دارو های زیادی آنجا بودند، به طوری که نخست گمان کردم به داروخانه دیگری منتقل شده ام! احساس غریبی می کردم و اگر راستش را بخواهید کمی هم خجالت می کشیدم.
مترونیدازول جلو آمد و گفت :« خودت را معرفی کن جوان! بگو ببینم از کدام دیار آمده ای و چه کاره ای؟!» مِن مِن کنان جواب دادم:«از دارو خانه شفا امده ام و مسکنی برای درد های خفیف و متوسط هستم. نام من استامینوفن است. در دارو خانه که بودم (اِسی) صدایم می کردند»
کوآموکسی کلاو شکمش را جلو داد و دستی به سر طاسش کشید و گفت:« از خانواده ات بگو داداش اسی!» از صمیمیتش خوشم امد و بدون خجالت ادامه دادم:« پدرم فارماپین بود که عمرش را داد به شما! خدا رحمتش کند؛ قرص شجاعی بود! همیشه می گفت:« هر درد که با من در افتاد بر افتاد....خودم تنهایی حریف ده تا مرض می شوم!»و سر همین قضیه جوگیر شد و خواست با کرونای پدر صلواتی درگیر شود که رفت و دیگر بر نگشت...! کرونا که ضعیف شده است، کروناز دست از سر و کله کچل ما بر نمی دارد و تسلیم نمی شود.
مادرم هم مورفین بانو است که دوای هر درد است. سراغ هر مرضی که برود، طوری فلجش می کند که گویی نسل آن درد را منقرض کرده است. به قول ننه نوافن مادرم شیر زنی است برای خودش!».........
همینطور داشتم از شجره نامه ام برای دارو های دیگر میگفتم که شخص بیمار مرا برداشت و در دهان مبارک گذاشت و فرو برد. انتظار این لحظه را میکشیدم تا به ننه نوافن ثابت کنم من هم به خوبی پسر خاله ام کدئین هستم.
از حلق بیمار که پایین آمدم، مقدار زیادی عفونت دیدم اما حیف که کار من مبارزه با آنها نیست.... از اپی گلوت رد شدم و از کاردیا پایین خزیدم؛ مشغول مبارزه بودم و کم کم در حال تجزیه شدن.....
به یاخته های عصبی چسبیدم و آنها را آرام کردم . لحظات آخر عمر من فرا رسیده و اثرم در حال از بین رفتن بود، برای همین یاخته ای را مخاطب قرار دادم و وصیت کردم: «دو دانگ پیراهنم را، دو پاره از کفنم را، به این دو چشم بدوزید....سپس ملال تنم را ، دو بال پر زدنم را، در این کفن بگذارید...» شعری از جناب آقای محسن چاووشی خواننده محبوبم... وصیتم که تمام شد به دیار باقی شتافتم. شنیده ام بعد از مرگ من شخص بیمار، سالم و تندرست شده است خوشحالم که توانسته ام به کسی کمک کنم. نمیدانید ننه نوافن چقدر به داشتن نوه ای مثل من افتخار میکند.
اوه مرا ببخشید! کاملا فراموش کرده بودم بگویم که بنده از آن سرا این خاطره را نوشته و برایتان فرستاده ام... آهان! پدر عزیزم جناب فاماپین از این دنیا سلام می رساند خدمتتان!
می دانید؟! گمان میکنم اکنون فضای کلاس مناسب نصیحت کردن باشد؛ خوب گوش کنید و به یاد بسپارید: عزیزان من! لطفاً از خودتان مراقبت کنید و سالم و تندرست بمانید.آخر من از جان خود گذشتم برای جان شما، فدای یک تار مویتان؛ اما نمیتوانم شاهد مرگ و فداکاری خانواده و دوستانم باشم! پس ال می توانید مریض نشوید و سلامت بمانید.... با تشکر از شما، زنده باشید!
کوچک شما: استامینوفن
رقیه هادی نژاد، پایه دهم، دبیرستان حضرت معصومه قائمشهر
دبیر مربوطه: سرکار خانم مظفری