نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع اسلحه و قلم
پدیدهای در جهان وجود دارد که میتواند بدون زخمی کردن یا حتی آسیب جسمانی رساندن چنان زخمی به فرد بزند که تا ساعت ها نتواند از جایش تکان بخورد!
بله این پدیده نامش قلم است
همانند اسلحه ای اماده و سنگین که ذهن را نشانه میگیرد!
بعضی از انها در راه صلح، و برخی در راه جنگ استفاده میشوند.
یا شوم است یا نیک!
یک تفنگ، در دست همه جا میشود اما استفاده از ان هرگز کار هرکسی نیست.
قلم ها یا خلق میکنند یا نابود میکنند.
مانند اسلحه هایی که ممکن است تیر شادی ازدواج کسی در اسمان باشد،یا تیر مرگ کسی در زمین.
این است که صاحب اسلحه یا قاتل است یا شهید!
یک تفنگ میتواند کسی را بی صدا با تیر هایش بکشد همانطور که یک قلم میتواند با جوهر وجود خود که در پیچ و خمِ ریز کاغذ جای گرفته است جهل ذهن کسی را بی صدا با دانشش بکشد.
همیشه تفنگ و قلم را به هم تشبیه کرده ایم.
تا به حال کتاب هایی با قلم ها نوشته شده که بشریت را نجات داده.
قلم هایی که کتب اسمانی و کتاب های قانون را نوشته اند.
همانند تفنگ هایی که مردم کشور مظلومی را از چنگ استعمارگران نجات داده اند.
در ذهن من، تفنگ و قلم برادر هایی دوقلو هستند که با وجود تفاوت ظاهر خصوصیات و شباهت های بسیاری دارند.
نویسنده: پریا بحرانی فرد
پایه: دهم
دبیر: معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مادر و آفتاب
خداوند بیشترین سهم زیباییاش را میان دو مخلوقش تقسیم کرده و به آنها نوری بخشیده که زمین و زمان را زنده و پایدار نگه داشته.
گرچه روشنایی وجود مادر با چشم قابل دیدن نیست اما نوری دارد ک پرتواش همهی آفرینش را در بر میگیرد و به فرزندانش زندگی میبخشد همانطور که آفتاب به تمام موجودات زمین از گل و گیاه گرفته تا بلبل و قمری روشنایی و زندگی میبخشد.
اگر آفتاب نباشد زندگی کردن ممکن نخواهد بود همانطور که اگر مادر نباشد زندگی همانند کلافی گره خورده پر از سختی و ناهمواری میشود.
خورشید، مادر طبیعت است؛مادری مهربان که فداکارانه همهی نور و زیبایی اش را برای تمامی فرزندان خود فدا میکند؛و مادر نور چشمان و گرمای دلش را عاشقانه به فرزندان خود هدیه میکند تا چراغی برای راهشان شود و عشقی در دلشان.
شاید دلیل این همه نور و گرما، عشقی باشد که در دلشان جاریست؛عشقی بی پایان که هیچ گاه غز بین نخواهد رفت!
خورشید، روزهای سرد زمستانی را به روزهای گرم و مطبوع تابستانی تبدیل میکند و مادر با وجودش سرمای استخوان سوز خانه را به گرمایی دلنشین و پر از عشق تبدیل میکند.
آفتاب هنگامی که دلش هوای گریه دارد ابرها را پوششی برای خود قرار میدهد و آرام می گرید و آن را باران مینامد و مادر هنگامی که بغض گلویش را فرا می گیرد اشک هایش را بیصد میریزد تا کسی را نگران نکند.
آنها تمام زندگیشان را صرف فرزندان خود میکنند و هر پوتو از خود را گوشه ای میگذارند و روشنایی میبخشند.
در گوشه گوشهی زمین همه میگویند که شبها خورشید میخوابد اما نمیدانند که حتی ماه هم روشنایی و زیباییاش را از خورشید دارد.
نویسنده: فاطمه خواجهئی
پایه: دهم
دبیر: معصومه محتشمی
دبیرستان نمونه نجابت برازجان
نگارش نامه نگاری با موضوع نامه به وزیر علوم و فناوری در مورد کنکور
با سلام و احترام
امیدوارم حالتان خوب باشد.
من دانشآموزی هفده ساله در مقطع دوازدهم هستم. از شما چه پنهان سختیهای درس و استرس کنکور، من و همکلاسیهایم را ناامید کرده است. حتی گاهی از فرط خستگی و استرس زیاد به ترک تحصیل فکر میکنم. شاید شنیدن این حرفها برای شما تکراری باشد اما من و دوستانم هرروز با اضطراب وترس و دلهره دست و پنجه نرم میکنیم. آن هم درست در روزهای نوجوانی که باید تمام انرژیمان را با امیدواری و نشاط صرف آموزش مهارتی سودآور بکنیم.
از این حرفها که بگذریم مشکل دیگری نیز گریبانگیر من و همکلاسیهایم شده که مایلم با شما در میان بگذارم. راستش را بخواهید پدر من و بسیاری از دوستانم توانایی تهیه این همه کتاب درسی و کمکدرسی را ندارند. آن هم برای آزمون رعبآوری که علاوه بر میزان سواد و تمرین ما، تا حد زیادی به تواناییهای حاشیهای ما و حتی شانسمان بستگی دارد. وقتی به دوستان بزرگترم که به تازگی کنکور دادهاند و موفق نشدهاند نگاه میکنم، همگی افسرده و سرخورده شده و غالباً قید درس خواندن را زدهاند.
آقای وزیر!
چرا آینده و سرنوشت ما نوجوانهایی که آیندهسازان کشور هستیم را به دست آزمونی سخت و پر استرس سپردهاید؟ آن هم آزمونی که فشار اقتصادی زیادی را متحمل خانوادهها میکند. آیا بهتر نیست که برای گزینش دانشآموزان از روشهای کم هزینهتری مثل سوابق تحصیلی استفاده کنید؟
لطفا به حال کسانی که چندسال پشت کنکور مانده و خسته و سرخورده شدهاند فکر کرده و چارهای برای رفع دلشوره و استرسهای ما بیندیشید.
با تشکر از توجه شما
بیتا میری پایه دوازدهم
عصمتیه - کرمانشاه
_________________________________
نامه نگاری با موضوع نامه به وزیر علوم و فناوری در مورد کنکور
به نام خدا
تاریخ: ۹۹/۱۱/۱۸
وزیر محترم علوم
موضوع: اظهار نظر درباره آزمون کنکور
با سلام و احترام.
اینجانب مبینا عبادی به عنوان یک دانش آموزی که در پایه ی دوازدهم تحصیل می کند، استدعا دارم که، با توجه به برگزاری امتحانات نهایی در خرداد ماه و چه بسا در مواردی مشکل بودن قبولی در برخی از این امتحات، و با در نظر داشتن تمام اضطراب ها و نگرانی های یک دانش آموز نسبت به آینده ی خود، در مورد سطح بالا بودن سوالات آزمون کنکور تجدید نظر شود.
همانطور که استحضار دارید، پس از برگزاری آزمون سراسری۱۳۹۹، همه دانش آموزان، معلمان و مشاوران کنکور نسبت به مشکل بودن و حتی در برخی موارد غیرقابل حل بودن سوالات این آزمون، اعتراض خود را اعلام کردند؛ اما تا به امروز پاسخی در این باره به آنها داده نشده است.
اینجانب خواهشمند است بررسی های لازم درباره این موضوع بکار گرفته شود.
✉️✉️✉️✉️✉️✉️✉️✉️✉️
با تشکر و آرزوی سلامتی.
نام و نام خانوادگی: مبینا عبادی
امضاء:
انشا با موضوع گفتگوی مردم شهر با ستاره
دوبارهشبشدهبودآسمانشهردرهالهایسیاهرنگگمشده.ستارهها یکبهیکبیدارمیشوند تا از تیرگی آسمان بکاهند و من هم هنوز درانتظارپایانیروشن.
این شب هم از آنشبهای سرد و دلگیراست.کاشمیشدباکسیصحبتکنم.همینطور که این افکار در ذهنم میچرخید خیره به گلدانسبزرنگاتاقمشدم ،صداییتازهوعجیبوزیباگوشمرانوازش کرد.
از پنجرهی نیمه باز اتاقم آسمان را نگاهی کردم،ستاره ای درخشان به من نزدیکمیشد..چه زود خدا ندای قلبم راشنید.چهکسیبهترازستاره؟
،لبخندی زدم، دستی برای ستاره تکان دادم؛
+سلام دخترک بازهمکه بیداری!
_راستش دلم گرفته منتظرت بودم.
+من هم امشب دلگیرم،
این شب هاآسمانشهرهمدلگیراست
_با تهخندهای گفتم :کاش منهمآسمانی بودم بجای تو در دل آسمان شب میتابیدم..اون بالاخبری از غم و تلخی روزگار نیست.خبری از اشک و دلتنگی نیست.از درد خبرینیستخوشبحالت ستاره.!
+سرش را پایین انداخت بعد از کمی مکث زیرلب گفت:"منازطبـــــیبوپرستارهـردو آزادم""دوایدردمن ایندردبـےدوایمن اسٺ"
زمان میبرد تا بفهمی این ستارهی خندان غم عالم را بهدوشمیکشد.
_چرا حال دلت آشفتهاست ستاره؟
+دخترک تو درزمینی و حال هوا چهمیدانی؟
ادامهداد،در این شب ها از آن بالا،دستانخالی پدری رو دیدم که حتی توان راهرفتن همنداشت.
چشمان خیس پسرک درحسرت دوچرخهای آبیرنگرا دیدم که بازهم با بغض بهدستانخالیپدربوسههدیهمیداد تا مبادا دلش بشکند.
اینشبها باپسربچهای۱۰سالهحرفمیزدم کهلابهلایحرفهایشکرونانفسشراگرفت.
اینشبها آدمهایبیرحمیدیدم،
کودککار را دیدم که داشتبرای دخترکنازپروردهفال میگرفت..چرا بچهیتیم بایدصبحتاشبکفخیاباناسباببازیبفروشد بهبچههاییکهتکیهدادند بهآغوشگرمپدر..
این شب ها،بیعدالتیدیدم،
مردمهایی کهبرایهرمراسم ومهمانی تجملی میلیاردیهزینهمیکردندومردمیکهگرسنهپلکرویهممیگذاشتند قلبهاییرا دیدمکهاگر سنگنبود اشکدخترکجارینمیشد.وتمایزهاییخاکستریکهسایهاشچشمانعالمراکورکرده،دریغاکههمهرفتنیاندوجزحقکسینمیماند.منشاهدانعکاستضادهاخواهمبود و ای کاش نبودم .اینشبها...
منتظربودم هنوز از دلهایشکستهوخندههایتلخ تعریف کند که آهی کشیدوگفت:' دردهـــــاے مننهفتنیاست،دردهای مننگفتنیاست'
ستارهفلسفهایگرانقدر درسینهداشتدلش از مردم زیر سقف آسمان گرفته بود،غبار سنگین زمین حالشراآشفتهکردهبود اما میخندید تا حالی را اشفتهتر نکند ..او بیشتر از خود انسانها آنها را درک میکرد. دیگر حرفی برای گفتن نمانده بود.آسمان ابری شده بودآرامبغضشرامیشکست و قطرههای اشکشرویشیروانیخانه مرا به خوابمیبرد.گمانمیکردموقتخداحافظیمنوستارهفرارسیده،اما هرگز دلم به این جدایی رضا نمی داد.درحالی که روشنایی ستاره داشت پشت ابرهای تیرهرنگ و بارانی پنهان میشد گفت:
+ازتو میخواهم مهربانی را به قلب های خستهی مردمت هدیه بدهی..بدی نکن
اگر نمیتوانی خوبی کنی..غمگین نکن اگر نمیتوانی شاد کنی ..دلیرا نشکن اگر نمیتوانی دردی را دوا کنی.
_گفتم: خیالت راحت،توزیباترین درس زندگیرا بهمن دادی.امیدوارم روزی جهان آراسته از همه ی پلیدی ها و غم ها بشود و آن شب؛شبِدیدار دوبارهی من با تو باشد؟
+با همان لحنارام گفت:بخاب دخترک و از شبهایبیقراریاتشکایتنکن"آخرایندردودلشببهدواییبرسد"آخرایننالهشبگیربهجاییبرسد"لبخندی گوشهی لبهایم نشست
_گفتم :دلمبرایبچگیهایم تنگشدهمیشود کمی لالاییبخوانی؟
درحالی که زمان زیادی نداشت اما درخواستم را پذیرفت..
+لالا لالا هواسرده دلم بهبودنتگرمه
لالالالا گل پونه که دنیا یک خیابونه
یکی رفت و یکی اومد چرا هیچکس نمیدونه
لالادنیا گذرگاهه گذرگاهی که کوتاهه..
لالالا..صدای ستاره دور و دورتر میشد
چشمانم غرق رویا.من مانده بودم و ستاره ای که دیگر نبود و شهری که در خواب بود وبارانی که قلبهای مردمم را تسکین میبخشید.
نویسنده: نازنین دهنوی
دبیرستان دانشوران دزفول
دبیر: خانم خیامی
انشا با موضوع گفت و گوی ستاره با انسان
نشسته ام بر بام شب....
از ذهنم فقط آسمان می گذرد....
نشسته ام وستاره هارا رصد می کنم....
کاش امتداد نگاهم به ستاره ای برسد که مرا می نگرد.....
مثل همیشه تلسکوپم را برداشتم و به پشت بام رفتم.آسمان شب مانند همیشه با ستاره ها آذین شده بود.چه رمزی است در این تاریکی که در اوج سیاهی زیباتر از هرچیزی است.انتهای نگاهم به ستاره ای رسید که برایم چشمک می زد.
گفتم:«خوشا به حالت! سالهاست در اوج فلک دلبری می کنی و جهانی به تو چشم دوخته است. اما من جز چند نفر، کسی اسمم را نمی داند وسراغم را نمی گیرد.»
ستاره گفت:«تو از من چه می دانی؟ من سالهاست که می درخشم اما همیشه هم مورد توجه نبوده ام.»
گفتم:« چرا؟»
گفت:« این خاصیت ستاره است که هرچه تنهاتر باشد،نگاه های بیشتری شکارش می شوند؛ اما اگر دورش شلوغ باشد، گم می شود.»
گفتم:« ما انسان ها فرق داریم. ما ستاره نیستیم ولی عاشق درخشیدن هستیم. انسان هایی بین ما بوده اند که چون ستاره ای پرنور درخشیدند و هرگز از چشم نیفتادند حتی بعد از مرگشان.»
گفت:« ولی ما هروقت بمیریم هیچ کس نمیفهمد و برایش مهم نیست، حتی کسی صدای فریاد ما را هم نمی شنود ؛چون شما همه ی ما را به یک شکل می بینید. اگر الان نگاهت را برگردانی،مرا گم خواهی کرد.آری،ما در اوج درخشانی گم می شویم.»
گفتم:«ولی ماه وخورشید که هرگز گم نمی شوند.»
گفت:«این قانون فلک است که هرچه درخشان تر باشی هرگز از دیده نمی روی؟»
گفتم:« این قانون، فقط برای فلک نیست؛ بین ماآدمیان هم همین قانون پابرجاست.
هرانسانی درخشان تر باشد بعد از مرگش فقط از دیده ها می رود ولی هرگز از یادها نمی رود.»
یک لحظه احساس کردم ستاره را گم کردم، اما نه! او خاموش شد. آن،مرگ یک ستاره بود.حق با او بود؛ مرگ او برای هیچ کس مهم نبود. ستاره ها در چشم ما دراوج سکوت می میرند، ما هرگز صدای فریاد آنها را نمی شنویم.
نگارشیخ اسدی
دبیر: خانم خیامی
دبیرستان: دانشوران دزفول
گفت و گوی ساکنان کره زمین با کرونا
ساکنان زمین:خیلی از ماها بلند پرواز بودیم و برنامه هایی برای آینده داشتیم اما حال حتی تفاوت ساعت و روز ها را از یاد برده ایم و ویروسی به این کوچکی کره ی زمین را بیمار و هزاران انسان را بی امید کرده است.
کرونا:همیشه دشمنان قرار نیست غولها و یا بیگانگان باشند و قهرمانان هم تافته های جدا بافته شما در عین اینکه میتوانید قهرمان داستان خود باشید میتوانید خطرناک ترین دشمن خود نیز باشید،هر چندین سال یکبار بیماری فرا گیر شیوع پیدا کرده تا تلنگری باشد برای انسان که محیط زیست،آینده بشریت و .....فدای یک لحظه غفلتت نکنی کمی به خودت بیا،از زندگی روزمره فاصله بگیر و بفهم گاهی بعضی هزینه ها برای عوایدی ناچیز سنگین اند و این بها بسیار کمر شکن است . رعایت اصولی ساده و ابتدایی برای حفظ جان کسانی که ادعا میکنید برایتان عزیزند نباید چندان سخت باشد دست از لجبازی و غفلت و خودخواهی بردارید.
ساکنان زمین:فاصله ای که تو میان ما و عزیزانمان ایجاد کرده ای را با هیچ گونه رعایتی نتوانستیم پر کنیم.موضوع که فقط این نیست رشد منفی اقتصاد، خانه نشین شدن هزاران نفر،کسب و کارهای از رونق افتاده،عزیز های از دست رفته...... انسان اگر صبر ایوب را هم داشت هم در برابر اینهمه درد کم می آورد.
کرونا: ایوب تکیه بر خدا و اعتقادی داشت که او رامعروف به صبر کرد هر اتفاقی هر چند سهمیگن متشکل از خوبی و بدیست،و بدان هر مشکلی ک بر سر راهت بیاید از تو آدمی قوی تر و با اراده تر می سازد.[enshay.blog.ir]
ساکنان زمین:ای بی انصاف کارد بیخ گلوی خلق گذاشته ای و خود مرحم به دستی و مارا مجروح میگذاری؟!! نوش داروی دیر به مزار رسیده مباش،
که دیریست بر مزار روح ما خسته دلان بانگی جز تنهایی و سکوت نمیپیچد.
کرونا:به جای ناله و نفرین از چرخ روزگار بدانید که خوشی و ناخوشی بی هم هیچند و کار دنیا را لنگ میگذارند اگر فکر میکنید من از رگ گردن به شماها نزدیک ترم به خدایی ایمان بیاورید که آفریننده این نظام و فلک گردون است و راست کار همه را میداند.
ای ساکنان زمین تا هستید قدر یکدیگر بدانید که فردا ممکن است جای هر یک از ما خالی باشد، آینده ای برای آیندگان باقی بگذارید تا شما را یاد کنند،سختی ها را گذراندید رنگ خوشی راهم خواهید دید با رعایت چند نکته ساده دوباره به آغوش هم باز خواهیم گشت.
بماند به یادگار که بعدها یادمان بیاید فقط مرگ ما را با یکدیگر مهربان کرد.
از گندم زار ما مشتی کاه باقی مانده که این سیاهِ سردِ روزگار طمع کرده همین را هم از چنگ ما بگیرد.
وقتش که شد دوباره خواهم نوشت که روزگاری در این آبادی مردم لبخند میزدند و رخت عزا تن هیچکس نبود و اشکی هم اگر بود از شوق وصال بر گونه سرازیر میشد نه از درد و غم.
( به امید هوایِ نفسی وصل
و با تشکر از کادر درمان )
🗣🗣🗣🗣🗣🗣
نویسنده:شادی طاهریان پور
دبیر: سرکار خانم خیامی
دبیرستان: دانشوران دزفول
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع سنجش آسمان شب با آسمان روز
🌝🌚 🌜🌛 🌚🌝 🌜🌛
شب از نیمه گذشته بود ،و اسمان سیاهی را به خود گرفته بودو ستاره هایی همچون مروارید ارام میدرخشید .
اما اسمان روز از داشتن مروارید بی بهره است . اسمان شب ،عروسی همچون ماه دارد که زیبایی تیره و تاری ان را چند برابر میکند .اسمان روز، در قلب خود خورشیدی جای داده است که ان را همچون دریا زلال و پاک میکند و در دل خود پلیدی راه نمیدهد.
باز هم نوبت اسمان شب شده و باید چند ساعتی را بیداری بکشد ما از خواب نازش بیدار میشود و خمیازه ای میکشید و با لبخندی توصیف نا پذیر ، از بالا زمین را تماشا میکند. [enshay.blog.ir]
هر چه زمان میگذشت تیرگی اسمان کمرنگ تر میشد و کم کم وقت اومدن اسمان روز بود.
اندکی بعد ماه دست و پا جمع کرد و محو شد ، اسمان هم تیرگی را رها کرد و همچون دریا ، ابی شد .خورشید خانم دوان دوان امد و روشنایی را به اسمان هدیه داد.
🌝🌚🌝🌚
نویسنده: آیدا کشت ورز
دبیرستان : نمونه دولتی فرشتگان
دبیر: خانم حسینی
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه خودکار با پاک کن
با آنکه پاک کن یک حرف کوچکتر از خود کار است ولی باطن و دل بزرگی دارد ،همه خطاکار اند و حق بخشیده شدن دارند. پاک کن زشتی ها و بدی هایم را از دفتر دنیایم پاک میکند و فرصتی دیگر برای آراسته نوشتن سرنوشتن به من هدیه میدهد، به خودکار نگاهی می اندازم اری شاید دیگر اعتماد به نفس خودکار به دست گرفتن را داشته باشم ، باید حواسم باشد خودکار دلش سنگ است، فرصتی برای جبران نمی دهد. اشتباهاتم را به صورت خطوت بد چهره ای بر دل دفترم میگذارد و مایه رسوایی هم در عالم می شود ،پاک کن نرم و نازکم را با قلب نارنجی اش که در گوشه چپ سینه اش است نوازش می کنم و در جیب لباس درست روی قلبم قرار میدهم خودکار را برمیدارم ،باید ظرفیت پذیرفتن خطاهایم را داشته باشد تا برای دیگران عبرت شود نه اینکه آنها هم عبرت دیگران شود ضربان قلب پاک کن ضربان قلبم را بیشتر میکرد ، کف دستم انگار سیلابی ویرانکننده به راه افتاده بود فرمان خشک شدند دادم دستم همچون کویر خشک شد خودکار را در دستانم فشردم و شروع به نوشتن سرنوشتم کردم نوشتم تا اینکه به نقطه ای رسیدم باید خط میخورد و از بین میرفت اما از پاک کن آموخته بودم باید فرصت بدهم ،هرکسی حق بخشیده شدن دارد .
همچون قلبی زرد به روشنایی خورشید در آوردمش تا خورشید شهر دلم باشد. [enshay.blog.ir]
🖋️🖋️
نویسنده: مریم زارع
مدرسه نمونه دولتی فرشتگان شهرستان مرودشت
دبیر: خانم آرمیتا حسینی
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات
به نام خالق باران
ریاضی و ادبیات
متن انشاء :
دنیا، پر است از رویداد ها و مسائل پنهان ، انواع قوانین ؛ و چیزهایی که در آن وجود دارند و هنوز هیچ مغزی از وجود آن ها در دنیا خبری ندارد.
گاهی ؛ تمام این مسائل کشف شده ، کاملا آشکار هستند و ما هر روز با آن ها سرو کار داریم ولی بر وجود آنها در دنیا هیچگونه درکی نداریم. نیوتون؛ فردی بود که جهان علم بشر را متحول ساخت و درک بیشتری از ساختار فیزیک ، طبیعت ، فلسفه و ریاضی را در جهان علم؛ پدید آورد. بجز نیوتون؛ انسان هایی بوده اند که همواره در تلاش کشف جواب برای سوالات خود بوده اند و این پرسشگری ها از زمان پدید آمدن انسان هوشمند آغاز شده و تا زمان حال ادامه داشته است. ولی نحوه جوابگویی این موجود به سوالات خودش از سوی خودش همواره دچار تغیر شده است.
و همواره او در آینده ؛ منطقی تر و با جزئیات کامل تری نسبت به گذشته توانسته به سوالات خود پاسخ بدهد و ریاضی این کنجکاوی ها و تحقیقات در مورد دنیا تاجایی پیش رفت که تمامی این دانش ها در مغز یک فیلسوف گنجانده نمی شد وهیچ مغزی نمی توانست پذیرای انواع مختلف علوم باشد. اغلب اوقات بشر پاسخی برای سوالاتی که خودش از خود و اطرافیان می پرسید نمی یافت و در نتیجه ؛ سوالش را در ترس و خشونت؛ رها می ساخت. یکی از راه هایی که بشر برای رفع کنجکاوی ها و رفع نیاز خود به حمایت استفاده می کرد پناه بردن به اتوریته های آسمانی بود که آثار آن در انواع مختلف هنر و ادبیات زمان های گذشته تا به حال مشاهده می کنیم و این دال بر آن است که این انسان ها نیازمند درک و شناخت خود هستند تا دچار اینگونه مشکلات عقیدتی و روانی نشوند. یک فکر آمیخته در ترس و خشونت که غریزه خود را می شناخت و علیه آن اقدام می کرد را در انسان ها مشاهده می کنیم و این به ادبیات نیز راه یافته است زیرا که ادبیات حاصل خلاقیت ها؛ دیدگاه ها و بینش های یک مغز است و آثار ادبی و هنری می توانند بیانگر چیزی باشند که انسان خلاق آن اثر در ذهن خود با آنها سروکار دارد.
مغز انسان ؛ علایق ، استعداد ها ، ترس ها ، و ویژگی های منحصر به فردی را دارا است که با ادبیات و هنر بهتر درک خواهند شد. در واقع خود واقعی انسان ؛ مغز او است و خود حقیقی او ذهن آن انسان است. ذهن و روان انسان تمام آن چیزی است که ما برای آن اهمیت قائل هستیم و می دانیم که نیاز به درک شدن دارد تا دچار اختلال در عملکرد درست خود نشود.
مغز؛ دنیا را آن گونه که خودش هست می بیند و این رفتار مغز انسان را در زیبا و یا زشت نامیدن برخی چیزها و توهم برخی انسان ها در وجود واقعی حرمت و احترام در دنیا می توان یافت.
در واقع؛ تمامی ارزش ها و حرمت های یک جامعه انسانی فقط در ذهن آنها وجود دارد و تمام آنچه که ذهن درک می کند نمی توان گفت به صورت واقعی وجود دارند و این ساختار ایده گرایی درمورد مسائل دنیا در ادبیات با تفکر علم ریاضی که کاملا درمورد مشهودات معین است ضدیت دارد.
اما انسان دارای آگاهی هایی است که بدون آنکه هیچ عضوی برای فهمیدن آنها از طبیعت داشته باشد آنهارا در وجود خود درک می کند. با وجود آنکه آگاهی های حسی فقط برای ماست می توان گفت شناخت آنها بسیار ارزشمند و مهم است و نقش حیاتی در تعین اهداف و موفقیت ها و برنامه ریزی های یک فرد در زندگی را دارا هستند.
احساسات وغریزه ها؛ تمایلات و گرایشات در انسان به قدری دارای اهمیت است که اگر درک نشوند و آن انسان بر آن ها آگاهی نیابد ویا آنهارا سرکوب کند به بیماری های مختلف روانی دچار خواهد شد و باید روش هایی برای درمان مشکلات روانی خود بیابد. این ابعاد درونی یک انسان ؛ با هنر و ادبیات توانایی بیان شدن پیدا خواهند کرد و دیگر نا گفته نخواهند ماند. دیگران نیز می توانند آن آثار ادبی را بخوانند و آن ها را از دیدگاه خودشان بررسی و مورد تحلیل قرار دهند. همانگونه که علم ریاضی درک بسیار وسیع تری از دنیای خارج را به ما می دهد؛ ادبیات و هنر نیز مارا در درک ابعاد درونی خود یاری می رسانند. ادبیات فقط به بیان وضعیت های روانی انسان ها در قالب های مختلف نمی پردازد بلکه درک یک انسان از هر آنچه که هست را دگرگون خواهد کرد.
ادبیات ؛ می تواند بشر را از خطر دچار شدن به خشک نگری؛ اختلال دو قطبی و تجزیه شخصیت دور نگه دارد درحالی که علم ریاضی چنین توانایی ای را ندارد.
ادبیات علم را با زبان هنر به علاقه مندان خود می رساند .
اگر ما بخواهیم درک درستی از دنیای خود داشته باشیم؛ باید انواع مختلفی از علوم را بدانیم هرچند علاقه داشتن به یادگیری بیش از یک علم ممکن است برایمان سخت باشد. قطعا انسان های زیادی هستند که مانند من فقط به یک علم واحد علاقه مند باشند ؛اما محدودسازی برای تفکر یک نوع حماقت بر علیه خودمان است.
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
نویسنده: آوات همه ئی
دبیر: آقای احمد مجید زاده
____________________________________________
نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع مقایسه ریاضی با ادبیات
ریاضی بازی با اعداد و ادبیات بازی با واژگان است.
ریاضی در کنار ذهن ما میشیند و ادبیات در روح ما همبازی میشود. در ریاضی تمام X های مجهول دنیا را پیدا می کنیم و در ادبیات به دنبال معنی شعر و آرایه میگردیم.
در زندگی بعضی افراد مانند عدد در ریاضی،طبیعی و بدون رادیکال و جذر هستند،ولی بعضی دیگر انگار آرایه جان بخشی اند چون هیچوقت خودشان نیستند. بعضی از آدم ها بغض میکنند و لبخند میزنند.
بعضی آدم ها مانند فعل های ادبیات در جمله برای زندگی واجب اند ولی بعضی دیگر مانند فرمول سخت ریاضی اند و فقط برای اذیت کردن اطرافیانشان ساخته شده اند.[enshay.blog.ir]
بعضی افراد آرایه اغراق دارند و بعضی دیگر مثل اعداد صحیح هستند.
با زندگی فقط باید ساخت به همان اندازه که با ادبیات و ریاضی میتوانیم کنار بیاییم.
🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️🖋️
هانیه بهمئی
مدرسه نمونه دولتی فرشتگان
پایه دهم انسانی
سرکار خانم آرمیتا حسینی
نگارش دهم درس ششم سنجش و مقایسه مقایسه مادر با باران
ای آنکه تویی صبور خانه
ای تویی شمع و فروغ خانه
می خواهم کسی را با چیزی مقایسه کنم که خیلی برتر از اوست و قلمم از توصیفش عاجز است.
مادر مثل باران است. بارانی که برای زنده شدن موجودات دیگر از جانش مایه می گذارد. باران وجودش برای همه زندگی است. مادر درست مثل باران است پاک بی ریا صاف صادق فداکار و سر شار از زندگی مثل باران می بارد و رنگ زندگی را تغییر می دهد.
باران به گل و غنچه و زمین و ..... می آموزد مادر به من یاد می دهد مادر درس عشق و زندگی محبت بی ریایی را یاد می دهد.
وجود هر دو آنها باعث تشویق به ادامه دادن است.[enshay.blog.ir]
باران می بارد و وجود زمین را پاک می کند و مادر می گوید و وجود من پاک میشود.
گل و غنچه و زمین و حیوانات زندگی شان را مدیون باران هستند من هم زنگی ام را مدیون مادرم هستم اگر او نبود هیچ کس به جلو هدایتم نمی کرد و من در جای خودم ساکن بودم.
✨✨✨✨✨✨✨✨
نویسنده: یگانه زارع
دبیرستان نمونه دولتی فرشتگان مرودشت
دبیر: سرکار خانم آرمیتا حسینی