نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا بلاگ» ثبت شده است

نگارش یازدهم درس دوم گسترش محتوا زمان و مکان موضوع دوشاب

نگارش یازدهم درس دوم گسترش محتوا زمان و مکان

موضوع دوشاب

نگارش یازدهم گسترش محتوا زمان و مکان - نگارش - نگارش یازدهم - نگارش یازدهم گسترش محتوا - انشا بلاگ - انشا

به نام خدایی که جهان و جهانیان را آفرید و انسان را اشرف مخلوقات قرار دادآفریدگار هستی جهان را زیبا و منظم آفریده است از این رو عالم انشای الهی است.....
شهر مراغه یکی از شهر های زیبای استان آذربایجان شرقی است ودر دامنه کوه زیبای سهند واقع شده است،دوشاب یکی از محصولات شهرستان مراغه است که از انگور سفید یا انگور کشمشی مرغوب که از باغات همین شهرستان کشت می شود بدست می آید و طعم و مزه بسیار خوبی دارد و از ارزش غذایی بالایی برخوردار است و بسیار مقوی و خاص است.
تهیه دوشاب یا شیره انگور فوق العاده سخت و خاص است و به راحتی به دست نمی آید ،از طعم و مزه خوب و رنگ و بوی جذاب آن که بگذریم،خواص بسیاری دارد: دوشاب یا شیره انگور منبع غنی آهن است و می تواند آهن مورد نیاز بدن را تامین کند،استفاده از آن در دوران رشد بسیار مفید و موثر است،از ضعف جلوگیری می کند و... از این رو میان مردم بسیار محبوب است .
علاوه بر اینها از دوشاب برای تهیه بسیاری از شیرینی ها استفاده می شود برای مثال:سجوق و باسلوق از شیرینی های خوشمزه و خوش طعم و از سوغاتی های معروف شهر مراغه هستندکه برای درست کردن آنها از دوشاب استفاده میشود.
پس نباید از مصرف این خوراکی مقوی و خوش طعم غافل شویم و از رنگ و مزه لذیذ آن لذت ببریم.😋😋

نویسنده: مائده مقدمی
کلاس:دهم ریاضی
مدرسه شاهد زهرای مرضیه(س )
دبیر: سرکار خانم صادق،

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم عینک نوشتن با موضوع آسمان شب

    نگارش دهم عینک نوشتن با موضوع  آسمان شب

    نگارش عینک نوشتن - نگارش دهم درس دوم - نگارش دهم - نگارش - انشا بلاگ

    شب عیش است و ساقی با شراب ناب می آید
    ز عکس طلعت او شعلهٔ مهتاب می آید
    شب اندوه و تنهایی مرا از مطلع دولت
    بشارت داد کان خورشید عالمتاب می آید
    چون اندر می آید خیال لعل می گونت
    به جای آبم از دیده همه خوناب می آید
    "ابن حسام خوسفی"

    ▪️قلمم را در حصار انگشتانم می رقصانم و او چه دلبرانه نوازش می کند سفیدی دفترم را، همانگونه که شب خاک را عارفانه در آغوش پر مهر ولی سردش جای می دهد.
    آسمان شب،معبد پرواز خیالات شاعرانه و رویا های دلبرانه است.
    اشعاری که گاه قصیده هایش برگ غم بر تن می کنند و گاه غزلیاتش رخت شادی.
    بی خوابی امشب مهمان ناخوانده ی دیدگانم گشته😴روشنائی الماس شب از لابه لای پنجره میگذرد و بر قالی کهنهٔ خلوتگاهم خودنمائی می کند، وسوسه می شوم که چشمانم را درسیاهی ظلمت وسفیدی عشق شب به پرواز در آورم.🌌
    چه ناشیانه دلبری می کند آسمان شب امشب😍در عمق تاریکی اش گم می شوم! می شوم همانگونه که روزگاری در ژرف میکده ی چشمانت ساقی مجنون می شدم😔
    سکوت این شب سرمشق کدام تقدیر است؟
    خلوتی که خاطرات شیرین پیشین را در ذهنم به هیاهوی و آشوب تبدیل می کند. هر بار با رؤیت آن چادر سیاه رنگ دلتنگی وجودم را در بر میگیرداما نه دلتنگی که از فراق فرزند آدم باشد بلکه بیقرار مرور خاطرات می گردم
    خاطراتی شیرین که امروز بزرگترین مؤذل دلشکستگی ام گشته
    شب یعنی تنهایی و غم در عالم دلتنگی و نبود!
    آه ای آسمان شب گرچه تو از هر دردی درد تری ولی با این حال باز ضرورت قلب منی

    نویسنده: صدف عبدالله زاده
    دبیر: خانم کفاشی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم گسترش محتوا با موضوع سال تحصیلی جدید

    نگارش یازدهم گسترش محتوا با موضوع سال تحصیلی جدید

    نگارش یازدهم گسترش محتوا - نگارش - نگارش یازدهم - انشا موضوع آغاز سال تحصیلی جدید - انشا بلاگ

    اون روز حالو هوای خوبی داشتم و احساس مسئولیت خاصی بهم دست داده بود.
    تا ۱ مهر ۱۳۸۹ لحظه شماری میکردم تا ببینم انقدر ادمای دورم ازش تعریف میکنن و میگن خانه دوم هرانسانی اونجاست،کجاست و چه شکلی میتونه باشه. فردا اون روز باشکوه بود که من تا صبح خوابم نبرد استرس اینو داشتم که چطور از پسش میتونم بربیام تا صبح شکل های مختلفی از اون مکان تو ذهنم بود که بهش میگفتن مدرسه. ساعت ۶.۳۰ پدرم منو بیدار کرد و اولین صبحانه روز دانش آموزی ام را در کنار هم خوردیم.بسیار برام دلنشین بود .تا به حال این موقع از صبح را ندیده بودم.بالاخره رسیدیم به مقصد،مقصدی که سرنوشت را برای من رقم خواهد زد. با خدا به همراه و موفق بشی پدرم راهی مدرسه شدم.دختران زیادی در مدرسه بودن که هیچ کدام از انها برای من اشنا نبودند و یه تنهایی خاصی داشتم ولی امیدوار بودم این تنهایی زود از بین خواهد رفت.اول صبح پشت بلندگو به کلاس اولی ها تبریک گفتن و ورزش صبحگاهی‌ را آغاز کردند.وارد کلاس هایمان شدیم و معلم ها برای آشنایی پیشتر اسم و فامیلیمون رو میپرسیدند.من با بغل دستیم که اسمش یلدا بود دوست شدم و هرروز قبل از شروع برنامه صبحگاهی منتظر هم میموندیم و تکالیفمون رو انجام میدادیم.
    روزهای خوبی بود که تکرار شدنشات ممکن نیست پس در همین لحظه قدر زندگی کردنت را بدون و به خوشی زندگی کن!

    نویسنده:مهدیه صبح صادق
    دبیرستان: سید جمال الدین اسد آبادی تهران
    دبیر: خانم مقالی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع جهان این روزهای من

    انشا با موضوع جهان این روزهای من

    انشا موضوع جهان این روزهای من - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا بلاگ

    این روزهاجهانم دیگرجهان نیست یعنی هیچ چیزی مثل گذشته نیست نه جانی است ونه جهانی خیلی چیزهاتغییرکرده است مردم ازنزدیک شدن به هم می ترسندازفشردن دست های یکدیگرمی ترسندازبه آغوش کشیدن عزیزانشان می ترسنددیگرنمی توانندآزادانه قدم بزنندوباخیال راحت ریه هایشان راازهواپرکنند کنندبلکه شایدهواپاک نباشد زمانی تنهاازتنهایی می ترسیدم ،هرچه بزرگ ترمی شوم ترس هایم باخودم قدمی کشندوبزرگ می شوندازآینده می ترسم، امااکنون ویروسی هست که بیشترازهمه ی ترس هایم ازاومی ترسم .غول نیست که مانندکودکی ام بتواند،مرابخوردسیل وزلزله نیست که مرانابودسازد،ولی ولی ویروسی است که ازهمه ی آن هاخطرناک ترشده است .هرروزدرخانه می مانم وبه این فکرمی کنم مگرمی شودیک ویروس کاری کندکه همه ازهم بترسنداشتباه کردم بزرگ ترین ترس تنهایی نیست. اکنون درجهان بزرگ ترین ترس ویروس کرونااست. تنهایی که به خاطرحفظ جان من وهم میهنانم باشدراباجان ودل می پذیرم، اگربه قطع شیوع کرونا کمک می کندمی پذیرم ،حاضرم صبح تاشب گرچه ناعادلانه است گرچه بی رحمانه است درخانه بمانم وبپذیرم ،چون این پذیرش من دربرابرکسی که صبح تاشب راازبیماران کرونایی مراقبت می کنکاربزرگی نیست، اگر کم شدن مسافرت هاباعث می شودپرستاران ذره ای خوشحال شوندمن می پذیرم . امن ترین مکان دنیاخانه می شود،این روزتنهاترشدیم خسته ترشدیم نه ازاین که کاری انجام می دهیم نه ازاوضاع به وجودآمده خسته شده ایم کاش می شدهرچه زودترویروس کروناازبین برودمحدودیت هاتمام شودمااین شرایط رامی خواهیم کاش می شدباردیگربه مدرسه بروم وکناردوستانم ازهیاهوی جهان فارغ باشم دورنیست می دانم می رسدروزی که خوب شوددرآن روزهم حال من وهمحال جهانم خوب می شودپس برای رسیدن به آن روزدرخانه می مانم ،ماسک می زنم وبه مکان های شلوغ نمی روم تاآن روزبرسدوازحال جهان بنویسم....😷

    نویسنده: یگانه افراشته
    دبیر: خانم سیرجانی
    شهر فیروزه

    ___________________________________

    جهان این روزهای من

    انشا موضوع جهان این روزهای من - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    یک چشم، در نگاهی به جهان، جهانی در این روز های من

    انگارنه انگار این روز یک روز سخت و سرد بود ؛ عشق به نوشتن با قلم وجودم (تدریس) روز ها و ساعت ها و سال ها بیشتر می شد ( دو چندان).♡
    _ اما یک چیز' فقط یک چیز" مرا در نقطه وجودم (ذهنم) تنها می کرد ؛
    آن فقط شش حرف داشت ^ فقط شش حرف" که قلبم را درهم می فشرد .
    آن حرف فقط یک حرف نبود ، بلکه یک دلی تنها و خاموش (خاموش شده) در کناری (گوشه) از اعماق (عمق) الفبای گمشده در ذهنم بود ، آری نامش دلتنگی بود ، دلتنگی این روز های من/* دلتنگی به صدای قهقهه بلند و کوتاه دوستانی که سال هاست در کلاس مانند خاطره در قلم ذهن من نوشته شده است و .... و آن، آن معلمی که ماه ها و سال ها و شاید تا انتها (بی پایان) با سوز دستان و قلم وجودش (ذهنش) آموختن (نوشتن) را بر آن تابلوی سیاه ادامه می داد ......

    و اینک صحبتم (بحثم) را تا اینجا پایان می دهم ..& انتهای بحثی که پایانش نامشخص است و تا کجا ادامه خواهد داشت ¿●○

    _ می خواهم حال و هوای این روز هایم را از قلم وجودم (ذهن) بر برگی خالی از هر نوشته ای با قلم بنویسم (جای دهم) &

    ⚜️ اولین بند خود را شروع میکنم ؛

    کلاسی به وسعت دریایی از دانستنی هایی که هرگز ندانستیم ☆ ، مدرسه ای که با هر رنگ و بوی خود لطافتی تازه داشت ، مدرسه ای که با هر مدرسه یا شاید هم هزاران مدرسه دیگر تضاد داشت آن هم از هزاران تفاوت $
    تفاوتی که به گوشی موبایل ختم می شد ؛
    دیگر تا اینجا کافیست (کافی است) فک کنم همگی تان می دانید منظورم با چیست ¿¡ / آری مدرسه ای مجازی (کلاسی مجازی) ؛ کلاسی ای که میتوان آن را در یک نگاه در موبایلی که من و تو دوست (معلم) را از دلتنگی و دوری نجات می دهد دید .... و علوم و علمی که تا حدی فراتر تر از مدرسه گسترش می یابد (درحال گسترش یافتن است) را رقم زد .

    ⚜️ و اینک آموزشی مجازی ، آموزشی که حماسه ای زیبا را خلق کرده است ؛

    و این بار معلمی که با چشمانی خسته و بسته به عینکی خمیده در گوشی (در گوشی) ، صبح ها تا شب ها در حال آموختن قلمی از ذهن خود (نوشته ای ، دانسته ای) به صد (هزار) زبانی که هر کدام از کلماتش هزاران علم و دانش را در ذهنمان صدا می زند (قوی تر از دیروز می کند).

    _ آری این هم بود جهان این روز های من ^

    # جهانی که در یک مدرسه ختم می شد (بسته میشد) ؛ مدرسه ای که در یک گوشی به کار خود پایان می داد ....... *♡

    و اینبار را با صدای بلند خواهم گفت که ما هیچ وقت و در هیچ اوضاعی شکست نخواهیم خورد ! آری خانه ی من مدرسه ی من و مدرسه ی من گوشی من .....

    💠 و اینک نتیجه ی مشخصی را رقم خواهیم زد"◆ نتیجه ای که گرچه پایانی در ره ( راه ) داشته باشد یا نه ؛ یک چیز ¿¡ فقط یک چیز ارزشمند را میهمان لب های خندان مان خواهد کرد ... و آن هم *موفقیت* است

    ⚜️ موفقیتی از جنس پیروزی ⚜️

    موفقیت هایی در اعماق زندگی و حتی فراتر از آن ، یعنی آموختن علم و علوم و کسب پیروزی در ختم (پایان) راهی که یک موفقیت برای ملت و یک افتخار جهان برای یک *قلب*..♡★

    نویسنده: آیناز قصاب
    دبیرستان کوثر دزفول
    دبیر: خانم ادیب فرد

  • ۲ نظر
    • انشاء

    شعر گردانی دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

    شعر گردانی

    دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟

    ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

    انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

    عجیب دلم هوای غزل می کرد.
    بهانه اش را می دانستم.سری به حافظیه زدم. اردیبهشت بود و آسمان نیمه عاشق .نسیم می وزید و آواز عشق با دف و چنگ به گوش می رسید:
    ای عاشقان،ای عاشقان من از کجا، عشق از کجا... .

    آرام در مقابل حافظش نشستم و سرمست نغمه همایون غرق در غزل شدم.
    آسمان نرم نرمک بارید و من از عشق تر شدم.
    آسمان بارید و من از شعر،پر شدم.
    نسیم وزید و من از ساز، مست شدم.
    و همچنان آرام در مقابلش، من بودم و نغمه بود و شعر و ساز و آسمان عاشق.

    و روز که به آخر رسید دلم بهانه نداشت. آرام ناب غزل شده بود.

    معصومه محتشمی،
    دبیر ادبیات برازجان

  • ۲ نظر
    • انشاء