نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۲۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نمونه انشاء» ثبت شده است

نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من آن ابری هستم که ...

نگارش دهم جانشین سازی

موضوع: من آن ابری هستم که ...

انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5

من آن ابری هستم که شب ها نمی تواند با مادر خود آسمان حرف بزند و درد و دل کند چون آنقدر شب ها انسان ها با مادرش حرف می زنند که دیگر وقتی برای من نمی ماند و دیگر مادرم حوصله حرف های من را ندارد .
من آن ابری هستم که انسان ها با اشک هایش به یاد یار و معشوق خود شب ها در خیابان ها اشک می ریزند شاید باور نکنید حتی گاهی من برای این عاشق های دلشکسته اشک می ریزم تا آنها بدون کنار گذاشتن غرور خود راحت بتوانند زیر اشک های من اشک بریزند اما اگر برای خودم گریه کنم سیل اشک هایم می تواند دنیا را نابود کند.
آری! من آن ابری هستم که عاشق ها در روزهای گرم تابستان به روی چمن ها نشسته وبا یار و معشوق خود به صورت من نگاه می کنند و با انگشت به من اشاره می کنند ، همان موقع من به شکل قلب در می آیم تا برا آنها خاطره بسازم ، اما میدانید این ابر اگر خودش عاشق شود کسی واسطه خاطره سازی او و یارش نمیشود حتی اگر به یارش نزدیک شود به جای عشق بین آنها رعد و برق ایجاد میشود و بعد از آن از هم فاصله می گیرند.

نویسنده: صبا شجاعی
دبیرستان نرجس
دبیر سرکار خانم ابراهیمی

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع نهال

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: نهال

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - نوشتن انشا - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نمونه انشاء

    سبزکی بودم بی جان و نهال، باتو اما چه شدم نمی دانم
    آه گر من بودم خاک، تو بودی نهال،
    آنگاه در وصف مادرانه،مادرت می بودم
    زیر این صحرای سرد شنیده ام
    جان فدای وی کردی ای عزیز
    پیچ و خم پاره کردی ای بصیر
    حال بگذار تاج بوستان برگشایم برت
    لانه ی مرغان گذارم سرت، آن همه غوغا کنان آمدم ، حال بگزار این گونه روم
    تشنه ی سیراب عشقت ، عاشق دلخسته
    گویا رفتنیست، اما یادش باتو ماندنیست

    نویسنده: غزل آتشکده
    دبیرستان نرجس، تهران،
    دبیر: سرکار خانم ابراهیمی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع ماه و پلنگ

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: ماه و پلنگ

    نگارش - انشا به روش جانشین سازی - نگارش دهم - نوشتن انشا - انشا - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشاء - انشای آماده - نگارش دهم جانشین سازی - نمونه انشاء

    یا لطیف ...
    دلش مغرور بود و خیالاتش خام. پلنگ سرکش قلبش میخواست سوی من جهد و مرا از آسمان به روی خاک آورد. پرید اما پنجه هایش خالی ماند. هرچه میپرید چیزی نصیبش نمیشد. نباید مرا میگرفت٬ باید مدتی سردرگم میماند٬ باید معنای عشق را میفهمید. خوب میدانستم عشقش هوس نبود آخر هوس که ماندگار نیست در چشم به هم زدنی از بین میرود. دلم برایش میسوخت. نمیخواستم اینگونه در آتشک محبتم بسوزد. دیگر طاقت نداشتم. سرنوشتمان همانند دو خط موازی شده بود که جز نرسیدن به یکدیگر چاره ای نداشتند.[enshay.blog.ir] شیشه تهی دلش شراب میخواست اما زمانه شرنگ به کامش ریخت و فریاد هایش برای همیشه بیصدا ماند. هرچه بیشتر می کوشید ٬ جادوگر دغل پیشه عمرش ناشنوا تر میشد. نمیخواستم سرنوشتش اینگونه باشد اما انگار خودش هم باور نداشت که به من میرسد. حمایت تلاش هایش قصه کرم ابریشم کوچکی را برایم تداعی میکرد که همه عمرش را به بافتن قفس تلف کرد اما فکر رهایی در سرش داشت. دیگر طاقت نداشتم، امانم بریده بود، به خدا گفتم:چرا مرا ماه آفریدی؟ من طاقت جان دادن خیالات خام پلنگ ها را ندارم. نفسم میگیرد وقتی نفس شان به شماره می افتد و امیدشان را از دست میدهند. بیشتر فریاد زدن اما صدایی نشنیدم. سکوت سنگینش اذیتم میکرد. به گریه افتادم. دلم از همه چیز گرفته بود. از سرنوشت تلخ آن پلنگ ناکام، از غرور خودم، از بی معرفتی زمانه. نمیدانستم چه کار کنم. ای کاش میشد بتوانم از این بالا پایین بیایم و با آن پلنگ هم صحبت شوم. ای کاش میفهمیدم چه چیزی در سرش دارد. ای کاش کیمیای عشقش اینگونه پامال نمیشد. ای کاش...

    نویسنده: فائقه سادات سیدعلیپور
    دبیرستان سلمان شهر تهران
    دبیر سرکار خانم دانشور

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی دریا و صدا

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی دریا و صدا

    نگارش - نگارش یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - انشا - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش یازدهم گفت و گو - انشا نویسی - نمونه انشاء

    دریا قبل از آنکه دیده شود نوشته شد و واژه های دریا را با مخلوط واژه مانند،از دریا به سختی و تلخی به دریا تبدیل می کنند.
    یار و دیار و دریا،پژواک واژه ها در مفهوم متن ها هستند.
    دریا ،تنش بزرگتر از دلش و دلش بزرگتر از روحش است.
    آهسته ،آهسته وبا مشقت زیاد نوشتن دریا را یادگرفتیم ولی راحت تر از آنچه که فکرش را بکنیم فراموشش کردیم.
    غروب که خورشید با آفتاب سرخش همچون کشتی غرق شده در آب ،غرق می شود اشعه ها همچون ملوانان،از شدت ترس به خود می لرزند.
    دریا تَنِش های امواج را نادیده می گیرد و کورکورانه بر دست انداز های زندگی اش میغلتد.
    صدای ضعیفی ،آهسته و تن لرزان به دریا می گوید:تا کجا پیش خواهی رفت؟

    دریا می گوید:تا جایی که کسی باقی
    نماند که بگوید دریا چیست؟

    صدا گفت:یعنی تا ابد؟!

    دریا متعجب وار پاسخ داد :چه طور؟

    صدا گفت:در هر ثانیه که قسمتی از تنت خانه ای را خراب می کند یا برقی بر چشمانی ویا زخمی بر پاهای خسته ای به وجود می آورد همه تو و رنگ عجیبت را فراموش می کنند.

    دریا گفت:امکان ندارد ،من خانه ای خراب نمی کنم و یا پاهایی را زخم نمی کنم !می کنم؟

    صدا گفت : تو آنقدر غرق در خودت هستی که ثانیه هایی را که بر ساعت شنی ساحل می گذرد ،نابود می کنی.

    دریا گفت: غرق شدن!چرا باید بد باشد در حالی که غرق من می شوند؟!

    صدایی بلند نشد وسکوت صدا باقی ماند و دریا فراموش شد.

    نویسنده: نازنین حسن خانی
    دبیر: خانم مصطفایی
    دبیرستان: پروین اعتصامی،
    کرمان، ناحیه دو

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع سنگ قبر پدرم

    موضوع انشا: سنگ قبر پدرم

    انشا موضوع سنگ قبر پدرم - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا با موضوع آزاد - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - نمونه انشاء

    هر وقت می آیم کنارت و سلام میکنم جوابی نمی شنوم

    وقتی دستانم را به رویت می کشم لطافت آن موقع را ندارد ولی آرامشم میدهد

    وقتی اشک میریزم دیگر دستانت گونه هایم را لمس نمی کند

    وقتی نگاهت میکنم چشمانت به من خیره نمی شود[enshay.blog.ir]

    وقتی به دو زانو کنارت مینشینم وحرف میزنم جوابی نمیشنوم

    وقتی به آغوشت میکشم گرمای تنت را حس نمی کنم

    وقتی زیاد حرف میزنم ودرد دلم را میگویم دستانت گیسوانم را نوازش نمی دهد

    وقتی هنگام رفتن به نیمرخ عکس بالای سرت نگاه میکنم صدایی نمی شنوم که نرو

    آخر چرا رفتی پدر

    که سنگ قبرت

    اینگونه حسرتت را در دلم بگذارد...

    دلم برات خیلی تنگ شده پدر

  • ۳ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع آرامش

    انشا با موضوع: آرامش

    انشا موضوع آرامش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نگارش - نمونه انشاء - انشا با موضوع آزاد - بهترین موضوعات انشا

    به نام خالق یکتا
    انسان به دنبال یافتن آرامش بوددرنظرش آرامش چیزی بود که می بایستی آن را در دوردستها ومیان بوته های گل ودر بالهای رنگارنگ پروانه ای زیبا پیدا می کرد.
    دل به طبیعت سپردو آسمان را چراغ روشنی برای طی مسیری که انتخاب کرده بود قرار داد.
    در میان سنگهای سخت وتیره ابهای زلال جاری شده بود ودر اثراختلاف حرکت ابشاری زیبا در مسیر بوجود آمده بود.صدای آب،پرندگان وتکان های چمن های سرسبز در نظرش معنی واقعی آرامش بودواین حس درونی مختص موجوداتی بود که در صحنه ی هستی بدور از دغدغه ها وآزارهای دنیایی زندگی زیبایی داشتند در همان لحظه نگاهش با گنجشک کوچکی گره خورد که لانه اش خراب شده بود وبال بال میزد واین سو وآن سو می رفت به نظرش آمد در چنین اوصاف خیال انگیزی چرا باید این موجود کوچک از آرامش برخوردار نباشد؟
    آن روز به جاهای زیادی سر زد و هر بار پدیده ای تلخ آرامشش را برهم زد تا اینکه نیمه شب درخشش ستارگان زیبا که در بیکران آسمان خود نمایی میکردند وهزاران شگفتی هزاران ساله را در دل کهکشان فریاد میزدند،او به فکر واداشت که آرامش هر کس به درون او وابسته است.[enshay.blog.ir]
    منشا عشق،نیکی،درخشش آرامش و... در روح انسان است،خدایی که حضورش ووجودش را هر لحظه در درون خود حس می کنیم وگرمای وجودش را در بذل محبت بر کسی که دستش بسویمان دراز شده ودرغنچه ی لبخند شکوفه های بهاری با سلامی دوباره بر زندگی می بینیم.آری آرامش دست یافتنی است هرچند چون درخشانترین الماسها در عمیق ترین جای زمین!

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع گرانی

    موضوع انشا: گرانی

    انشا موضوع درباره گرانی - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - نمونه انشاء

    اینجا صدای مرا از شهر فقیران می شنوید ؛ شهر گرانی ها . شما گرانی را در چه چیز هایی می بینید؟ خوراک؟ پوشاک؟ مسکن؟ پول؟ اینجا هما چیز گران است. حتی چندین برابر گران تر است. می گویم چندین برابر چون در شهر های دیگر هر چقدر هم که گرانی باشد ، هستند عده ای که بخرند و سیر کنند شکم زن و فرزندشان را ؛ اما اینجا شهر فقیران است . خشت خانه ها از "فقر" است . نام کوچه ها حک شده بر لوح "نداری" است . دروازه ی شهر را با ستون های حسرت بنا کرده اند.
    اینجا "گرانی" حکومت میکند، وزیرش "بدبختی" است ، داروغه اش "بیچارگی" و مردمش... . مردم اینجا فقیر اند چون حیایی ندارند که تن عریان چشم هایشان بپوشانند ؛ فقیر اند چون محبتی ندارند که بر سر کودکانشان نوازش کنند؛ فقیر اند چون ملایمتی ندارند که کلامشان را به آن آغشته کنند . فکر کرده اید گرانی فقط به پول است؟ فقر تنها نداشتن مادیات است ؟ یا فقیر کسی است که نانی برای خوردن ندارد؟
    نه! فرق دارد جنس فقر این شهر . فقرای اینجا شکم هایشان سیر و دل هایشان به قاروقور افتاده است ؛ چشمانشان فراخ و عقل هایشان را در بغچه ای بسته اند ؛ تن هایشان گرم و قلب هایشان لنگ سرخ بر رخ کوهستان های یخی می کوبد.
    فقیر اند مردمی که نمی توانند عشق را بخرند ‌. فقیر اند تن هایی که به آغوشی خوانده نشوند . فقیر اند دل هایی که با زلزله ی نگاهی بی خانمان نشوند .
    حال مسئله این است که چه باید کرد ؟ شاید داروئی از عشق ، شاید نسخه ای نوشته شده با جوهر محبت ، یا شاید هم یک نوشیدنی سحرآمیز ! مقداری چای احساس با چند دانه هل مهربانی در قوری ای از جنس دوستی را بر سر سماور زندگی گذاشت و با شعله ی صبر به تماشای دم کشیدنش نشست . شاید این چای نابود کند طلسم دل های مردم این شهر را ...

    نوشته: فاطمه محمودی
    دبیر: سرکار خانم اعتمادی
    شهر ری، کهریزک،

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس دوم عینک ذهنی با موضوع رشد گیاه

    نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن

    موضوع: رشد گیاه

    انشا موضوع رشد گیاه - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - نمونه انشاء

    عوامل بسیار زیادی شکوهمندانه و دلسوزانه در رشد نهالی کوچک و نهیف نقش دارند.به او کمک میکنند ومانند پدرومادری دلسوز و مهربان زیر پَروبالش را میگیرند واز جان خویش برای او جان فشانی میکنند.تا زمانی که شیرهٔ جانش به بار بنشیند وشکوفایی اش طبیعت را سرشار از شوق وشور ونشاط کند.تا زمانی که محبت هایی که در حق او شده تبدیل به چشمه ای جوشان وپایان ناپذیر در وجودش شودومحبت سرشار او دیگر مخلوقات الهی را فرا بگیرد.خورشید هر روز پر فروغ تر،با شکوه تر ومهربان تر از قبل طلوع میکند ودر آسمان بی کران وبی انتها رخ نمایی میکند.آنچنان غروری دارد که وجودش از آن غرور شعله ور میشودوگُر میگیرد،آنچنان گرما وحرارتی که از غرور او حاصل شده است امّا در عین حال به نیازمندان نیز یاری میرساندو این گرما را با ایشان به اشتراک میگذارد.نهال کوچک نیز یکی از این نیازمندان است که مراقبت ها وکمک ها میخواهد تا پایدار شود،تا استوار شودو خود یاری رسان عده ای مسکین باشد.نهال کوچک که خورشید را میبیند،پرتو اش را همچون آغوش مادری مهربان،گرم و صمیمی احساس میکند وآنچنان که کودکی خود را در آغوش مادر خویش رها کند تا آرامش یابد،خود را در پرتو این مهربان مادر رها میکند تا وجودش از محبت فراگیر خورشید پُر شود وعزمش را به جُنب وجوش وادارد.در همین حین که مادر وفرزندِ نهیفش در آغوش یکدیگراند،برادرانی پُر سر وصدا وچاق وچِله، هوهو کنان وهمراه آقای باد از راه میرسند.انگار که از قبل قصد قطع رابطهٔ مادر وفرزند را داشته باشند،سریع راه پرتو خورشید را سَد میکنند وشروع میکنند به بارش.بارش بارانی سهمگین بر سر جنگل.این قطرات وحشی وسرکش هر چند به گیاه آسیب نیز میرسانند وزُلف او را دگرگون و آشفته میسازند امّا نیکی هایشان بر بدی های ایشان چیره است.اگر همین قطرات گاهاً بی رحم نباشند ،گیاه نمیتواند رشد کند وپَر بار شود.دیری نمیکشد که هیاهوی این برادران پایان می یابد ودوباره گوهرِ تابناکِ آسمان قدرت و روشنایی خویش را به رُخ میکشد.وهر یک از این برادران را به یک سوی پراکنده میکند.در این میان از یک عامل مهم و دلسوز وپشتیبانی محکم واستوار غافل شده ایم.آیا میتوانید حدس بزنید او کیست؟کسی که شاید غمی بزرگ،به اندازهٔ تمام دنیا،در قلبش باشد امّا ذره ای از آن غم واندوه در چهره اش نمایان نیست،کسی که دلی به وسعت دریا دارد و حتّی بزرگ تر از دریا!!!کسی که وقتی از همه کس متنفر میشوی،کسی را جز او به خود نزدیک حس نمیکنی،کسی که......کسی که.......هرچه در وصف ایشان گفت باز هم کم است.حال فکر میکنم حدس زده باشید او کیست؟پدر!!آری پدر.!!وپدر این جوان پر امید و سرزندهٔ ما کسی نیست جز آقای خاک.کسی که همواره فرزند خویش را در آغوش دارد وریشه های تند وتیزش را با تمام وجود میپذیردو هیچ از او به خود نمیگیرد.آقای خاک همواره ساکت وسر به زیر ودر عین حال پر غرور و سرافراز کار خود را انجام میدهد.در شبانگاهان که صدای موجودات سحرخیز سکوت شب را در هم میشکند،در صبحگاه و.......
    ایشان خسته نمیشوند وهمواره برای عزیز تر از جان خویش میکوشند.مبینید...!؟؟میبینید که پروردگار متعال چگونه آهنگ طبیعت را سروده است.سروده ای که از هر آواز وشعر وآهنگی زیباتر ودلنشین تر است وروح آدمی را از تن جدا وبه عرش الهی میبرد.چنین است قدرت یگانهٔ او.
    (فَبِاَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان)سورهٔ الرحمٰن. آیهٔ۶۹
    پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار میکنید؟

    نویسنده:امیرحسین جعفری
    دبیر:آقای حسینی
    دبیرستان امام حسین همدان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم نثر ادبی با موضوع بغض زمستانی

    نگارش دوازدهم نثر ادبی

    موضوع: بغض زمستانی

    انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - چگونه انشا بنویسم - نگارش انشا موضوع زمستان

    سرمای سخت دی ماهی با تمام وجود عرض اندام می کند. آسمان انباشته از ابرهای سیاهی است که هر لحظه باید منتظر انفجارشان باشی. هوا سنگین است و این سنگینی، حال دلم را وخیم تر کرده است آخر هوای دلم نیز همچون هوای آسمان گرفته است. تفاوتی است چند ،که آسمان برف می بارد و دل من خون گریه می کند. آری حال دلم خوب نیست...

    از باد سردی که می وزد تمام تنم می سوزد. سرما تا ژرفای وجودم ریشه می دواند. به انگشتانی که از سر زمزمه های عاشقانه ی زمستان خجل شده نگاه میکنم. دستانم را نزدیک دهانم می برم تا نفس هایم واقعیت را برای آنها بازگو کند و بگوید که عشقی وجود ندارد. بگوید که خام حرف هایش نشود و با گدازه های آتشین حقیقت به او اثبات کند که سرما به همین راحتی می رود و تنهایش می گذارد.

    صدای هوهوی باد و قار قار کلاغ ها مراسم عزاداری طبیعت را کامل می کنند. درختان از غم مرگ فرزندانشان کمر خم کرده و با سوز صدای باد عزاداری می کنند. شانه هایشان می لرزد . اما سر بالا نمی آورند که مبادا غرورشان خدشه دار شود.

    خدا هم حوصله نقاشی بومش را ندارد. همه جا را بی حوصله رنگ سیاه و سفیده پاشیده است. آسمان و ابرهای دیو مانند خوفناکش، سیاه پوشیده اند و زمین به تلافی سفید . پاردوکس جالبی نیست ....
    نیستی را فریاد میکند...

    از این زمستان خشک و خشن، سرما تنها چیزی است که دوست دارم زیرا تنها چیزی است که با حال و هوای اتاقک پوچ و خالی سمت چپ سینه ام تناسبی عجیب دارد.

    آری حال دلم خوب نیست ....

    نویسنده: مهسا عباسی
    دبیرستان: فردوس خولنجان مبارکه
    دبیر: خانم صادقی

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس اول با موضوع کلید

    نگارش دهم درس اول

    موضوع: کلید

    نگارش دهم - نگارش دهم درس اول - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشا نویسی - انشاء - نوشتن انشا - نمونه انشاء

    مقدمه:
    هنگامی که نام کلید به گوشم می خورد، یاد تنها چیز هایی که می افتم شاید گشودن و یا بستن چیزی باشد.هرچیز؛ هر چیزی که قفلی داشته باشد.می تواند یا جسم باشد و یا اینکه به احساسات و درونمان مربوط شود.

    بند اول:
    در زندگی ام به چیزهایی پی بردم . شاید کم سن و سال باشم ولی به هر حال تجربه هایی هم داشته ام. یکی از آنها این است که هر چیزی کلیدی دارد .شاید بتوانم صندوقچه ای را مثال بزنم که کلیدش گم شده باشد و درش هم قفل باشد ولی قطعاً راه حلی برای باز کردنش است. نباید زود ناامید شویم و همینجاست که می توانم بگویم صبر کلید مشکلات است.

    بند دوم:
    ولی کلیدی که یافتنش شاید سخت باشد ،کلید قلب انسانهاست.قطعاً حداقل یکبار مادر یا پدر خود را رنجانده ایم اما در این لحظه به این فکر می کنیم که چگونه دوباره قلبشان را بدست آوریم و یا به عبارتی کلید قلبشان کجاست ؟!

    بند سوم:
    قطعاً هر فرزندی تا به حال کلید قلب پدر و مادرش را بدست آورده! حتماً که نباید کلیدش وجود خارجی داشته باشد. خیلی از اوقات می توانیم کلید قفل ها را با گفته هایمان بدست آوریم.حتما که نباید آنها را در دستانمان بگیریم
    و لمسش کنیم !
    بند چهارم
    ولی شاید بتوانم گفته هایم را نقض کنم ولی نه کاملاً.این مربوط به افرادی است که تا از یک نفر خوششان می آید کلید قلبشان را دودستی تقدیم حضور فرد مقابل می کنند ولی غافل از این که آن فرد می تواند چه استفاده یا بهتر است بگویم سوء استفاده هایی از آن کند!

    بند جمع بندی:
    و کلام آخر اینکه نباید کلید قلبمان را به راحتی و بی دقتی تقدیم دیگران کنیم.

    نوشته: مریم محجلین،شیراز
    دبیرستان امین لاری
    دبیر :خانم مرضیه دارنگ

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۳ نظر
    • انشاء