نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا چه بنویسم» ثبت شده است

نگارش دوازدهم نامه نگاری با موضوع نامه به استاد شفیعی کدکنی

نگارش دوازده نامه نگاری

موضوع: نامه به استاد شفیعی کدکنی

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

سلام وعرض ادب به محضر فرزانه دهر ، آن دردانه ی نازنین!
بیست سال پیش برای اولین بار شعرزیبا
"به کجا چنین شتابان "ازمیان تمامی اشعار زیبایتان برای دانش آموزان خواندم، بغض صدا همراه باشعر فاخرتان برای بچه ها گوش نواز بود!
راست میگویند:" هرآنچه ازدل برآید،لاجرم بردل نشیند.آری ،بردل نشست براعماق وجود!!!
میدانستم ازاهالی کوچه باغهای نیشابوری !
واژه استاد برازنده ی شماست.پس چرامن درشماذره ای فخرنمی بینم؟ تبختری که این روزهای بلای جان آدمهای این زمانه شده ! من در شمای والا وجود، نمی بینم؟[enshay.blog.ir]
لباسهای ساده ورخسار بی آلایش ونهاد پر مهرتان چه دلنشین بر دل ما جلوه گری می کند!این رانیز درخیلی ها نمی بینم!!!
راست می گویند:" دل اگر پاک بود ، جلوه گه نور خداست."
من این نوررا درشما وامثال شما می بینم.
آن زمان که بر سرکلاسهایتان، مشق عشق می کنید، چهره ی آن دانش آموختگانت که گوش جانشان را به کلام ونگاه شما سپرده اند دیدنی است.من این رادرکلاسهای خود نمی بینم!!!
چقدر غبطه می خورم! کاش من نیز میتوانستم دقایقی درکلاس شما حضور داشته باشم.تنها افتخارمن این است که هماره خودرامرید شما بدانم.ای پیر ومرادمن!
این چه سری است دروجود شما،که لحظه به لحظه بر خیل عظیم مشتاقان مکتب شما افزون می گردد!
با جادوی کلامتان چه می کنید که اینگونه اشعارنابتان با ماحرف میزند؟
خشوع نگاهتان، خضوع وجودتان چه زیبا درشما متبلور می شود!
تجلی کدام آینه هستی" ای مهربان ترازبرگ... " درجای میفرمایید:" بیرون زتو نیست آنچه می خواسته ام/ فهرست تمام آرزوهای منی!
ای کیمیای جان،تک بیت های زیبایتان مرابه یاد تک گویی های جناب صائب می اندازد.آری این بیت سزاوار معرفت شماست!
خوشا به سعادت ما!
استاد ، میدانم گاهی دراین دوره ی " زر نشناس " طلای نابی چون شمارا قدر نمیدانند.
میدانیم ازاین زمانه بی وفا، این آدمهای نامهربان، ناخرسندید.دل اگر چرکین شد، چکارش می کنیم؟!" استاد،حال و روز مانیز تعریفی ندارد ؛ از این همه بی هنری ، قدرناشناسی ها، دلگیریم .اما شماغمناک نباشید شعرهای طربناکتان ، حال دلمان را دگرگون میکند.
استاد ، افسوس گاهی اززبان شما سخنانی نقل میشود که بر قامت علم ومعرفت شما گاه برخورنده است.چاره ای نیست .توقع ماازشما دریا دریا بزرگی است .میدانیم از سرعمدنیست.سپس ازخوانندگان دلجویی می نمایید.مانیز منتظر همین تفقد شماییم.تفسیرواژه بزرگواری همین است.
ولی بازهم آن کلام جاودانه ی استاد همایونفر در توصیف شما بس که فرمودند: " احترامی است به فضلیت شماست."
کجا می کشانی مرا سوی آسمان یازمین...
آری ،او کسی نیست جز
استاد عالیقدر، آقای محمدرضا شفیعی کدکنی.
میگویند:" باید خیلی عزیز باشی تادریاد فردی ،درقلب فردی و دردعای فردی باشی.پس تقدیم تان باد:
"بهارسبززندگی ، مال شما"

نویسنده: زینب وروایی، ، دبیر دبیرستان استاد شیرازی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع تو

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: تو

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    من اکنون خودم را بجای تو گذاشته ام.خوشا به حال تو.خوشا بحالت که دوست داشته میشوی.خوشا بحالت که همه تو را قبول دارند.خوشا به حالت که من را داری.
    راستی! اکنون که من جای تو هستم،تو هم جای منی؟ خوش می گذرد آنجا؟ اکنون عمق حرفهایم را درک کردی؟ طاقت نمی آوری.
    بگذار از خود توام برایت بگویم:تو اینجا و همه دنبال تو.تو را خوووب می پندارند همه.فکر می کنند که تو،دردی نداری در سینه.آآه به راستی که سینه پر رمزو رازی داری.راستی اشکالی ندارد که من،درون سینه ات قرار دارم؟
    در این یک تکه کوچک از روحت هزاران زخم بسته داری و.هر زخمت،مثل چشمانت،حیران میکند من را.سراز کار هیچ کدام در نمی آورم.تو چطور توانسته ای،ساکت بمنی؟من چطور نتوانسته ام سکوت کنم؟تو چرا چیزی به من نگفتی؟ من، چرا همه چیز را به تو گفتم؟
    در دو.دنیای متفاوت از تو زندگانی میکنم.زمانی که به قلبت راه میایم، آشفته بازاری را می،بینم که از قلب خودم بدتر است.و مغزت همچون دفتر خط خطی،شده ایست که چیزی نصیب آدم نمیکند. وقتی،بیرون می آیم دلم میخواهد فریاد بزنم اما یادم می افتد که من،تو نیستم.پس من کیستم؟نه منم،نه توام. من هیچم،، هیچ. هیچی پر از معنا

    نویسنده: مائده خسرو شیری دبیرستان فرهنگ بانو امین

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    مثل نویسی با موضوع از دل برود هر آنکه از دیده برفت

    مثل نویسی

    موضوع: از دل برود هر آنکه از دیده برفت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    باسمه تعالی

    روزگاری جهان دوشهر بود، که در موازای هم قرار گرفته بودندو آسمانی همچو آیینه ،حَدّ واسط این دوشهر،به تماشای زندگانی بشر در دو جهان نشسته بود.

    نام شهر بالا دل و شهر پایین دیده بود ،مردم شهرِ دل ،حقیقت بودند و سایه آنها در شهر دیده زمام اختیار زندگی را به دست داشت و مردم شهر دل نظاره گر سایه خودشان در شهر دیده بودند .
    درواقع داستانی که میخواهم از جوهر خامه به کاغذ بنشانم اینگونه بود که...:
    سایه ای بودم!!!، به دنبال حقیقت میگشتم ، .
    من با چشم هایم در خودم میگشتم،!! و در تاریکی هایم نور نمیدیدم و بدنم پر از جای خنجر هایی بود که خاموشی ،غم آلوده، بر تنم حکاکی کرده بود .و هیچ عشقی را نمیدیدم و نمیدیدم ....!

    از همه جا نامید ، پریشان خاطر ،دراز کشیدم و در آیینه آسمان شهرمان خود را نظاره میکردم .
    بغض گلویم را چنگ میزد . چشمانم به من گفتند اشک بریز .

    پس چشمانم باریدند و اشک هایم با من سخن گفتند.:((دیده را برهمه چیز ببند، و تصویر آیینه را بر قلبت بگذار.))
    تصویری از آیینه گرفتم ،در دل نهادم و دیده را بر هر آنچه که بود بستم .

    ناگهان خودم را در دنیای بالا دیدم (شهره دل) ،خودم را ، و خودم را...!!

    در چشمان خودم نگریستم و با خودم یکی شدم، دیگر سایه نبودم ..!

    سپس من در آن دنیا تنها کسی شدم که در شهر دل اختیار دار خویش بود و در هر دوشهر زندگی می کردم.

    نویسنده: معصومه بهادرى
    دبیرستان مهرفروغ،
    ناحیه یک اهواز
    دبیر: خانم ماندانا گرجیان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    مثل نویسی

    موضوع: از دل برود هر آنکه از دیده برفت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    چندصباحی از ردوبدل شدن حرف های عاشقانه میان من وامیر می گذشت و من درپس رویاهای دخترانه ام جدایی ازامیر رامحال وهرشب درخواب های شیرین کودکانه ام خودرادرلباس سفیدبرسرسفره ء عقد می دیدم آنهم کنارامیر، پسرک کاظم آقا رامی گویم،،،
    باورتان میشود؟ ؟ ؟
    بعدازگذشت یک سال هردویمان بزرگ شده بودیم، دیگر امیر آن پسرک 17ساله نبود، دیگررویاهایش تنها لمس کردن دست های من نبود،،،
    رویاهایش رافعلی به نام"رفتن"تغییرداده بود، رفتن ازاین کشور،آری یک فعل ساده آنهم ازجنس رفتن شکست کمررویاهای دخترانه ام را ...
    امیر رفته بودو چند هفته‌ای از آن روز کذایی می گذشت ومن تنهاباخاطراتمان روزهایم را سپری می کردم ودرخیالم فراموش کردن امیررایابهتر است بگویم آن عشقِ 17ساله را اتفاقی محال می دانستم، اما پس ازگذر یک سال تمامی خاطرات درآخرین اتاقک تاریک ذهنم زندگی می کردند...

    دیگررنگ چشمان امیررافراموش کرده بودم وباشنیدن اسمش چیزی دراعماق قلبم به وجود نمی آمد...
    ودر آن روزبود که به یاد حرف مادرم افتادم که می گفت : از دل برودهرآنکه ازدیده برفت °°°

    نویسنده: فاطمه یعقوبی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع دماغ

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: دماغ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    من دلیل نفس کشیدن همه هستم...منم که باعث می شوم اکسیژن وارد شش ها شود و آدمی زندگی کند و نفس بکشد.

    من دماغ هستم!با دو حفره در قسمت جلویی خود , با مویرگ های بسیار نازک و حساس , به گونه ای که با یک ضربه کوچک خون از حفره هایم جاری می شود.
    برخی از آدم ها به من ظلم می کنند , قدر من را نمی دانند و دائما از من بد می گویند . بعضی از آدم ها عقیده دارند که من زیادی بزرگ هستم و به قول خودشان به فیس آن ها نمی آیم . آنها به کار هایی که برایشان انجام می دهم که فکر نمی کنند , آنها فقط می خواهند از نظر بقیه خوب به نظر برسند و دائم به فکر کوچک کردن من بی نوا هستند و از وجود من شرم می کنند.
    باز خدا خیرشان بدهد این دسته از آدم ها را...بعضی ها هستند که کلی پول خرج می کنند تا من را اندازه نخود کنند ! آخر آن ها نمی دانند چه کارها که از دست من بر نمی آید , وگرنه غیر ممکن است که این گونه مرا شکنجه دهند…با عمل جراحی . آدم های سفید پوش با تیغ و چاقو و کلی وسایل تیز و ترسناک دیگر به جانم می افتند و نیمی از مرا می برند و از من جدا می کنند . جدا از درد طاقت فرسایی که می کشم , درد جدایی نیز بد دردی است!
    بعضی وقت ها که با خود فکر می کنم می بینم در حق من خیلی ظلم شده است . زمانی که بر روی من چسب می زنند و وانمود می کنند که مرا عمل کرده اند . به قول خودشان کلاس دارد دیگر…مد است!
    برخی از آدم ها نیز از قصد من را به در و دیوار می کوبند تا به بهانه ی شکستگی من پول هنگفتی از خانواده‌هایشان بگیرند و مرا به زیر تیغ جراحی ببرند . آخر خانواده‌هایشان راضی به اذیت شدن و درد کشیدن من نیستند و می گویند که من به صورت فرزندانشان می آیم…می گویند هر چه که خدا آفریده بی عیب و نقص است و البته که راست می گویند . آخر مگر می شود خدا چیزی را زشت خلق کند!?
    من را همانطور که هستم دوست بدارید . تحقیقی کنید و دریابید که چه کار های خوب و مفیدی برایتان انجام می دهم . شاید اگر شما بفهمید من کمتر از اکنون درد و عذاب بکشم…شاید دیگر با جراحی من را کوچک نکنید…البته در حق من که فقط ظلم نمی شود , شما نیز با این کار صورت خود را مصنوعی می کنید.

    نویسنده: آرتمیس مصطفی پور

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع مرگ

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: مرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ابر های سیاه آسمان رافرا گرفته بود هوای سرد و باد پاییزی می وزید،برگ های زرد و نارنجی درختان درهمه جا پراکنده شده بود. صدای پرندگان مهاجر که از ترس من دسته به دسته فرار می کردنند ،صدای قارقار کلاغ ها که از مزرعه دانه می چیدندو باز هم صدای باد پاییزی.
    باد پاییزی که درختان را به زیر شلاق خود می گرفت و آخرین برگ های خشکیده آنان را به زمین می ریخت و من به مردی که روبه رویم بودو باید او را باخود می بردم نگاه می کردم ،انگار فهمید که وقتش است ....
    وقت آن است که از این زندان رهایی پیدا کند اما دل کندن سخت است .
    دست اورا می گیرم و برای خوابی ابدی اورا آماده میکنم.
    مرگ زیباست ،رهایی زیباست ،مرا نیز مانند زندگی دوست بدار ،اما افسوس که دل کندن سخت است ...
    می گویم می خواهم تو را آزاد کنم ،می گویم می خواهم برای خوابی ابدی آماده ات کنم اماباز هم هیچ.....
    جان گرفتن سخت است گاهی اوقات مجبورم فرزندی که در آغوش پدر است را از او جدا کنم ،مادری که چشم به راه فرزندان خویش در خانه سالمندان است ،عشقی را به پایان برسانم ، کودکی را که در آغوش مادر گریه می کند را از هم جدا کنم .....
    زندگی فکر می کند جایش را تنگ کردم، زندگی خیلی بی تجربه تر از این حرف هاست و نمیوداند که انسان هاوتا زمانی دوستش دارند که بر وقف مرادشان باشد.
    من زندگی را دوست دارم، من انسان هارا دوست دارم اما مجبور به انجام چنین کاری هستم .
    چه خوب بود اگر مرگ را مانند زندگی با عشق در آغوش بگیریم و دوستش بداریم.

    نویسنده: فاطمه احمدی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: مرگ

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    من مرگ هستم، روشنایی هستم که با بسته شدن چشمان تاریک می شود، پایانی هستم که آغازش مشخص نیست، ناگهانی می آیم و خبر نمی دهم، وجودم پر از غم است و شادی ندارم، انتخاب نمی شوم و انتخاب نمی کنم، مسیرم بدون بازگشت و بی پایان است، رنگ و لباسی ندارم مگر آن زمان که به یادم باشند، معامله نمی کنم و کالای کسی نمی شوم، فرصت می دهم اما رحم نمی کنم، زجر می دهم اما درد نمی کشم، خوابی بلندم که بیداری ندارد، زندگی می گیرم اما زنده نیستم، ترسناکم ولی ترسی ندارم، من پیشامدی هستم که زمان ندارد و معلوم نیست که چه زمانی در کجا باشم، هدفی ندارم و انتخاب نمی کنم، من همانی هستم که هیچکس آرزوی دیدنش را ندارد.[enshay.blog.ir]

    نویسنده: سعید منصوری
    دبیرستان: شهید بهشتی (تیزهوشان) ایلام
    دبیر: دکتر قیطاسی،

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه ای به رئیس جمهور

    نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری

    موضوع: نامه ای به رئیس جمهور

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    باعرض سلام خدمت آقای رییس جمهور حالتان خوب است؟
    حال شماراکه نمیدانم ولی احوال ما که این روزها خیلی گرفته است..
    آخر میدانید چیست؟ مشکلات در کشور بیداد میکندو مسئولین بجای رسیدگی به این مشکلات سعی میکنند اوضاع کشور را بهتر ازقبل نشان دهند!! چرا وقتی گرانی در بازار بیداد میکند مسئولین بجای رسیدگی به این مشکل به دنبال دلایل بیخود هستند که مردم را قانع کنند وبا وعده ی سرخرمن دادن که کالاها ارزان تر خواهدشد سر مردم را گرم میکنند. ببخشید آقای رییس جمهور چرا مسئولین کشور ما در انجام کارهایشان ضعف دارند مثلا سیاست مداران کشورمان چندوقتی به دنبال این بودند که تلگرام را فیلتر کنند و پیامرسان های ایرانی را جایگزین آن کنند اما اینقدر دراین کار ضعیف عمل کردند و آنقدر پیامرسان های ایرانی بی کیفیت بودند که کسی از آنها استفاده نکرد و تازه مردم با نصب انواع فیلترشکن روی گوشی موبایلشان به فعالیت در پیامرسان های خارجی ادامه دادند.
    در کشورهای خارجی همیشه پیش از افتادن حادثه ای به فکر این هستند که نقص ها را برطرف کنند اما درکشور ما تازه بعداز اتفاق افتادن یک حادثه ی ناگوار مسئولین به فکر برطرف کردن عیب ها هستند، حدود یک ماه پیش اتوبوسی که حامل تعدادی از دانشجویان دانشگاه آزاد تهران بود واژگون شد و در آن عده ای از دانشجویان کشته شدند بعدازین که این حادثه اتفاق افتاد مسئولین به این فکر افتادند که باید اتوبوسهای دانشگاه را تعویض کنند و عده ای از مسئولین دانشگاه راهم اخراج کنند همیشه در کشور ما باید عده ای کشته شوند تا مسئولین به فکر رفع کردن عیب ها بیافتند، از مشکل بیکاری که برایتان چه بگویم که این روزها به هرکسی میرسی یا با لیسانس یا فوق لیسانس در یک رشته خوب دانشگاهی بیکار است و از سر مجبوری باید کاری را انجام دهد که در تخصصش نیست نمیدانم این وعده ی اشتغال برای چهار میلیون نفری که داده بودید کی میخواهد عملی شود؟ راستش را بخواهید با این اوضاع خیلی از جوانان از تحصیل ناامید شده اند. چرا وقتی در کشور خودمان مشکلات فراوانی وجود دارد باید رسانه های ما در مورد موضوعاتی بی ربط به کشور گفت و گو کنند مثلا همین مرگ آقای خاشقچی که دو ماه تمام در شبکه های تلوزیونی در مورد آن به بحث و گفت و گو بپردازند و مردم را کلافه کرده بودند واقعا خود آن مرحوم هم راضی نبود که ما مسائل کشورمان را رها کنیم و برای او تا چهلمش عزادار باشیم به نظرم به جای صحبت کردن از همچین موضوعی که اصلا به کشور ما ربطی ندارد و دردی را از مردم دوا نمیکند باید به موضوعاتی مثل گرانی، بیکاری، بی ارزش شدن پول کشورمان، قاچاق، اختلاص، ارزان شدن محصولات کشاورزان، ارزانی کالای ایرانی، تبعیض بین طبقات مختلف کشور و... صحبت میشد که این ها همه نشان میدهند مسئولان که برای اداره ی کشور انتخاب شدند مسئولان با لیاقتی نبودند یا در انجام کارشان کوتاهی کرده اند. [enshay.blog.ir]
    به امید روزی که مردم کشورمان نگران مشکلی مثل گرانی نباشند، شاهد گوشه نشین شدن استعدادهای درخشان نباشیم. مسئولین به دنبال حل کردن مشکلات باشند، به امید این که کسانی با پارتی جای افراد با استعداد را نگیرند و اختلاص کردن در کشورمان به راحتی آب خوردن نباشد که آقای رییس جمهور این ها همه و همه همت شما و مسئولین زیر دستتان را می طلبد. به امید فردایی بهتر برای کشور و مردم عزیزمان.

    نویسنده: زهرا قومنجانی
    دبیرستان:آفرینش
    دبیر: خانم منوچهری
    منطقه قائنات خراسان جنوبی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری

    موضوع: نامه ای به رئیس جمهور

     موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سلام رئیس جمهور عزیز کشورم!

    امیدوارم این نامه که فرسنگ ها راه را طی می کند تا به دستان شما رسیده و خوانده شود پذیرا باشید؛البته اگر خوانده شود و راهی سطل زباله نگردد.
    از راهی بس دور دستانتان را میبوسد و قدر دان تمامی زحماتی است که برای کشورش کشیده اید چه بسا اگر زحمات بی شائبه شما نبود کشورش کنام پلنگان و شیران میگشت...
    رئیس جمهور عزیزم از اینکه به تک تک نامه های مردم و شکایاتشان رسیدگی می کنید نهایت تشکر را دارم از اینکه به کشاورزان رسیدگی کرده و زندگی راحتی برایشان فراهم نموده اید...[enshay.blog.ir]
    از اینکه به کارهای کارگران توجه کافی دارید تا بر اثر کوچک ترین اتفاق جان خود را از دست نداده و پشتیبان خانواده هایشان باشند ...
    از اینکه جوانان کشورمان را از دست اشرار و اراذل نجات داده اید تا در دام کثیف اعتیاد نیفتند متشکرم.
    من ایرانم را مدیون شما و مسئولین ذیربط می دانم.
    من ایرانم را مدیون ابر مردی می دانم که با ریاست خود کشور را به سوی پیشرفت سوق داد...
    او باعث شد که کشورمان از ایران ویران به کشوری اباد و ازاد مبدل شود.
    پس باید زنده باد ای ایران سرفراز را شعار خود قرار دهیم.
    رئیس جمهور عزیز از اینکه باعث شدید بیکاری به نحو احسنت کاهش یابد متشکرم و من از اینکه در کشوری به نام ایران زندگی می کنم به خود میبالم.
    من در اینجا از تمام مسئولینی که باعث جمع اوری افراد اسیب دیده اجتماع گشته اند ؛ مسئولینی که با نظارت صحیح اقتصاد کشور را به بهترین شکل در دست خود دارند تا هیچ گونه تورم و گرانی نباشد هیچ گونه معضل اجتماعی ، ازار و اذیت به حیوانات بی دفاع و هیچ کودک کاری نداشته باشیم سپاسگزارم....
    پس دوستت داریم رئیس جمهور و تا اخرین نفس شعارمان این است: «زنده باد ایران سرفراز»

    نویسنده: نازنین سارخانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری با موضوع نامه دوستانه

    نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری

    موضوع: نامه دوستانه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خواهر مهربانم
    امیدوارم حال خودت و حال دلت خوب باشد. درنبود تو همه چیز تغیر کرده. زمستان هوای شهر را سرد و بی روح کرده و قندیل ها بام خانه هارا زینت داده. آبشار گنج نامه یخ بسته و طبیعت بکر عباس آباد جامه دریده. هرروز صبح که چشم باز میکنم به کنار پنجره می روم و زمین سفید پوشی را می بینم که رد پای من و تو را کم دارد. دروغ چرا دلم برایت لک زده،برای تمام شیطنت ها و بدجنسی هایت. قاب عکس روی طاقچه را هرروز نگاه میکنم و ساعت ها قربان صدقه مهرو محبتت و چال روی گونه هایت می روم. لبخندت را چاشنی تمام عکس هایت کرده ای و خاطره های شیرینی برایم رقم زده ای. هنوز عطری را که از توی وسایل شخصی ات برداشتم و میدانم اگر الان کنارت بودم کتک جانانه ای برایش میخوردم را نگه داشته ام و روزی هزار بار آن بو را به ریه هایم تزریق میکنم که مبادا عطر تنت را فراموش کنم. [enshay.blog.ir]
    هرسال زمستان که کنارم بودی قدم زدن را در سرما به آغوش گرم خانه ترجیح می دادی و مراهم به دنبال خودت به آغوش برف ها می کشاندی. راستی هنوز بوی تلخ شکلات و قهوه را دوست داری؟
    از روزی که رفته ای تمام شکلات های تلخ شهر را بو کرده ام اما بوی هیچ کدامشان شبیه بوی شکلات هایی که تو برایم می خریدی نیست. یاد تمام بدجنسی هایت بخیر‌. یادم نمی رود تمام لیوان هایی را که شکستی و تمامی لباس هایی که با اتو سوزاندی و همه را گردن من انداختی. گلوله های برفی را که محبت خواهرانه ات را چاشنی آن میکردی و بوسه هایت را که با برف به صورتم پرتاب میکردی از یاد نمی برم.
    راستی مامان هرروز گل هایت را آب میدهد اما نمیدانم چرا پژمرده شده اند آن ها هم مانند من دلتنگ هستند. کاش درس خواندن در پاریس را دوست نداشتی و مارا تنها نمی گذاشتی. میدانی؟ میترسم درس آنقدر برایت مهم شده باشد که الویت هارا فراموش کرده باشی.بابا به تمام دست آورد هایت افتخار میکند و ساعت ها برای مهمانان از دخترک باهوش و با استعدادش می گوید. اما همین که تنها شد آهی از حسرت میکشد.گاهی به این فکر میکنم که تو آن قدر مشغله داری که شاید جایی برای دلتنگی نداشته باشی. در این نامه میخواهم برگردی.
    برگردی و دوباره روی تخت بنشینی و طلبکارانه قهوه بخواهی. برگردی و ساعت ۱۲شب گیتار بزنی و باهم دعوا کنیم من موهایت را بکشم تو مرا گاز بگیری. من نت های موسیقی ات را پاره کنم و تو دفتر خاطراتم را دزدکی بخوانی. خواهر عزیزتر از جانم تو تلخ دوست داشتنی هستی. امیدوارم در تصمیمت تجدید نظر کنی.‌به امید اینکه صبحی را با دیدن چهره تو شروع کنم.

    نویسنده: زهرا کیانیان از بومهن

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش دوازدهم درس چهارم نامه نگاری

    موضوع: نامه دوستانه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سلام بهترین من!
    وقتی این نامه را می نویسم، که دلم عمیقا برایت تنگ است؛ البته نه هر دلتنگی!
    بعضی دلتنگی ها برای نبودن مخاطب است؛ اما تو که هستی، هستی، اما نیستی!
    پارادوکس تلخی است! قلب آدم را به درد می آورد.
    همین که دیگر جانم هایت را نمی شنوم، انگار نیستی! بودن سردت از نبودنت بدتر مرا ویران میکند.
    اما نه!نمیتوانم نبودت را تصور کنم..می دانی چیست؟«دلم برای خودم می سوزد»
    درمیان برزخ بودن یا نبودن گیر کرده ام و تنهایی با آن میجنگم..جانان!یک کمکی نمی کنی؟!من تحمل این وضعیت متشنج را ندارم.
    دلم برای دلواپسی ها و نگرانی هایت تنگ شده.
    وقتی که تو هرگز این نامه مرا نمیخوانی؛چه فایده دارد نوشتنش؟‌!شاید فقط کمی سبک تر شوم.
    بیخیال همه این گله ها..من با همه اینها بازهم دوست دارم
    و این،هزارمین دوست دارم است که میگویم و تو نمیشنوی.

    نویسنده : فاطمه حسینی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع قطره

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: قطره

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در میان انبوهی از مه چشم گشودم!با صدای مهیبی که از برخورد دو ابر ایجاد شد از جای پریدم و جاری شدم.
    دوستانم اطرافم را گرفته بودند و با خوشحالی برای رسیدن به زمین انتظارم را می کشیدند؛من از ارتفاع می ترسیدم برای همین اصلا پایین را نگاه نکردم و در طول راه چشمانم بسته بود؛خب دست خودم که نیست هرکسی از چیزی می ترسد.
    حس دوگانه ای داشتم! هم خوشحال بودم و هم کمی ترسیده بودم؛ ترسم که برای ارتفاع بود و خوشحالی ام برای اینکه دوباره به دل خاک خواهم رفت و درختان و گل ها را سیراب خواهم کرد.[enshay.blog.ir]
    اما مثل اینکه این بار داستان عوض شده بود.ارتفاعم با زمین در حال کم شدن بود؛هر کدام از دوستانم روی گل ها و برگ درختان فرود آمدند اما من!..
    از دور دخترکی غمگین را دیدم؛دقیقا روی گونه راستش فرود آمدم ،صورتش نمناک بود،به گمانم چشمان او نیز مانند آسمان امروز بارانی بود.
    نمی دانم از چه چیز ناراحت بود که انقدر سوزناک می گریست؛ای کاش می توانستم کمی کنارش بنشینم، از چیزی که باعث بارش چشمان زیبایش شده برایم بگوید،کمی دلداری اش بدهم تا شاید حالش بهتر شود؛اما حیف!..
    حیف که قطره ای بیش نبودم و کاری از من ساخته نبود.با سیل اشک های دخترک روانه شدم و در گودالی که زیرپایش بود سقوط کردم.

    نویسنده: فسانه مسیبی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    مدتی است انگار ذهنم تالار گفت و گو شده... جنجال بزرگی به پا شده و تمام افکارم را مخدوش ساخته...
    به این می اندیشم که بنای زندگی بر چیست...؟ که گفت و گو های ذهنم اوج می گیرد و در فورانش فرو می روم...
    تضاد می گفت: همیشه شیفته ی تقابل های عمیق بوده ام؛ شیفته ی نساختن ها!
    ترادف گفت: اما همیشه برابری، حاصل پیشرفت است!
    تضاد: پیشرفت؟ کدام پیشرفتی حاصل می شود، زمانی که درست همه چیز مثل هم باشد؟!

    ترادف: اگر همه در جامعه باهم برابر باشند و از یکدست بودنشان اطمینان خاطر داشته باشند و بدانند همه در یک سطح قرار دارند، در هر یک انگیزه و شور و شوقی متولد می شود برای بالا بردن سطح آن جامعه... که همین باعث می شود تا با خیال آسوده و به دور از اختلاف و تنش با یکدیگر در کمال آرامش، تعامل سازنده داشته باشند و به مسائلی فراتر از روزمرگی هایشان بپردازند.

    تضاد: اما معمولا این تغییرات و تفاوت های بنیادین هستند که دنیا را تغیر می دهند.
    اصلا اگر تمام کائنات یکسان عمل می کردند که این زندگی ملال آور همه را خسته و افسرده می ساخت و شورو شوق و تلاطم از دنیا رخت بر می بست.
    ترادف: اگر نگاهی به اطراف بیندازی درمیابی که هرکسی تنها با هم نوع و هم فکر و هم زبان خود روابط دوستانه ی عمیق و صمیمی برقرار می کند.
    انسان که هیچ، حتی حیوانات هم با موجودات متفاوت، سر ستیز دارند. مگر نظاره نمی کنی که جهان سراسر درحال مشاجره بر سر تضادهاست؟؟

    تضاد: پس تو طالب یک دنیای سراسر و یکنواختی هستی، با ربات هایی که برای انجام یک هدف برنامه ریزی شدند؟
    اما این اختلافات هستند که باعث رشد و کمال افراد شدند و به ما یاد که چطور در اوج تفاوت های بنیادین با یکدیگر در صلح و آرامش زندگی کنیم. هنر اصلی دریافت این درجه از کمال است. درست مانند شب و روز، زمستان و تابستان، اگر سختی سنگ ها نبود ما نرمی و لطافت چمنزار را درک می کردیم؟ این تضادها هستند که دنیا را زیبا و دگرگون ساختند.
    درست مانند «نور در حضور تاریکی، اسارتی به امید آزادی...

    همیشه تعادل از بطن تضاد ها می روید...»

    نویسنده: مینا قلی پور
    دبیر: خانم مریم میرمحرابی
    از: گناباد

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    امروز سر کلاس نگارش ،من و دوستم هردو یک موضوع را برای انشا انتخاب کرده بودیم.قرار بر این شد که هر کس در مناظره ،بحث و جدل به عبارتی کم اورد باید موضوع خود را تغییر دهد.شروع مناظره با من بود و این چنین اغاز کردم :
    بهشت رابو می کنم ،در هر گل از چادر مادرم .
    گفت :همه یفرشته ها اسمانی نیستند،
    یک فرشته زمینی هم داریم که مادر صدایش می زنیم.
    گفتم :می ترسم برای دیدارم از بهشت به جهنم اید ،مادر است دیگر ...
    گفت:به بهشت نمی روم اگر مادرم انجا نباشد.
    گفتم :امنیت یعنی اغوش مادر.[enshay.blog.ir]
    گفت:اغوش مادر جایست که به هر سنی هم برسی باز انجا ارام می شوی.
    گفتم :پرسیدند بدترین درد کدام است؟ یکی گفت :عاشقی .یکی گفت :تنهای و یکی گفت:دلتنگی.ولی هیچ کس نگفت :پیر شدن پدرومادر.
    گفت:ای مادر ،هواچیزی است که دور سر تو می چرخد و وقتی می خندی صاف می شود.
    معترضانه گفتم:ی لحظه وایسا ، اگر راست می گویی بیا بیت های شعر بگوییم .
    گفت :
    مادر یعنی :عاطفه،مهرو وفا
    مادریعنی:معدن نوروصفا
    گفتم :ای انکه تویی صبور خانه، مادر
    ای شمع تویی فروغ خانه،مادر
    گفت:به فدایت مادر ،که مرا در گهواره تاب می دادی
    به فدایت مادر که شب ها برایم نمی خوابیدی.
    گفتم :
    مادر یعنی:راز ،محرم ویک رفیق
    مادر یعنی:یار یکدل ،یک شفیق
    گفت :
    ای عطر تو عطر هر بهاریست،مادر
    ای مهر تو در حد کمال است ،مادر
    گفتم جمله پایانی من این است:
    برای مادرت کاری بکن،فردا نه ، چند ساعت بعد هم نه،همین الان
    یک باره گفت:
    اگر به اسمان رفته،قبرش را،اگر کنارت نیست یادش را ، اگر قهری ،چهره اش را ،اگر اشتی هستی ،دستش را ،ببــوس.
    گفتم :قبول نیست ،ادامه متن مرا چرا گفتی.
    خندیدوگفت:من هم همین بیت ومتن را برای پایان انتخاب کرده بودم.
    و هر دو باهم گفتیم :
    وبه نام نامی مادر،دوستت دارم.
    ازاین جدال ها بگذریم!!.....
    خوشبختی یعنی،قلب مادرت به تپد و...

    نویسنده: شریفه افشار دبیرستان غیر دولتی سما شهرستان مرودشت

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نشسته بودم رو به رویش، مدتی می شد که داشتم به چشمهایش نگاه می کردم. یک غم خاصی در حالت نگاه کردنش بود .طوری که انگار از همه چیز خسته شده بود. با اعصاب خردی ازش پرسیدم:اصلا خودت میدونی چته؟
    گوشه لبش را به حالت پوز خند بالا آوردو هیچی نگفت. زل زدم بهش ,گفتم انگار خسته ای؟؟!!آره؟؟؟ فقط سرش رابه نشانه تایید حرفم تکان داد و باز هیچی نگفت. با لبخند گفتم :دلت یه تغییر نمیخواد؟ چیزی که زندگی ات را عوض کند. کمی فکر کرد و لبخند زد .بعد پشیمان شد و با اخم گفت:نه. انگار به این حال مزخرفش عادت کرده بود .به اینکه روی حرف کسی نمی شود حساب کرد
    گفتم :دلت چی میخواد؟؟ گفت :هیچی دیگه هیچی نمیخوام.
    بنظرم همین که آدم دلش چیزی را نخواهد حالش را بد می کند . آدم باید امیدی ته دلش داشته باشد .
    خیلی وقت است به این نتیجه رسیده ام که این آدم را نمیفهمم. به ظاهرش نگاه کردم. چقدر آشفته بود!! دیگر خودش هم خبر داشت که غیر قابل تحمل شده .
    آخرین سوالم را پرسیدم:دلتنگی؟؟؟ چشمهایش را از من گرفت و سرش را پایین انداخت . از گفته خودم پشیمان شدم. حس کردم دارم دستم را روی یک جایی از بدنش که شکسته فشار میدهم و او فقط دارد تحمل می کند .
    دستانش می لرزید. نگاهی به چشمانم کرد و گفت:دلتنگی؟؟؟؟دلتنگی مثل حال لحظه های آخر زندگی آدمه ولی مدام داره تکرار میشه,نه می میره که راحت بشه و نه مثل آدم زندگی میکنه . نتوانستم در چشمانش نگاه کنم .شرمنده اش شدم. به یکباره آن آیینه لعنتی را برای همشه خرد کردم.

    نویسنده: فاطمه فیروزبهر - دبیرستان نمونه زینب کبری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی درس پنجم با موضوع کودک جنگ زده در سوریه

    نگارش دهم جانشین سازی درس پنجم

    موضوع: کودک جنگ زده در سوریه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سلام!

    امروز می خواهم داستان زندگی ام را برایتان تعریف کنم.
    من احلام هستم. دخترپانزده ساله سوریه ای که درحلب زندگی می کنم. من دریک خانواده چهارنفره بزرگ شده ام ویک برادربزرگترازخودم دارم. ما مردم سوریه مظلوم ترین مردم جهان هستیم چون چیزهایی رابه چشم دیده ایم, که حتی باتصورش هم اشک درچشمانتان جمع می شود.
    ماجرا ازآن شبی شروع شدکه بایک صدای مهیب ازخواب پریدیم وقتی از اتاقم بیرون رفتم خانواده ام را آشفته وحیران دیدم. بامادرم به دنباله پدروبرادرم به کوچه دویدیم همه همسایه هاترسیده وقدرت فکرشان راازدست داده بودندازچند متر آنطرف ترصداهایی راشنیدیم که می گفتند: بدبخت شدیم داعشی هاآمدند،داعشی هاآمدند فرارکنید. غافلگیرشده بودم اسم ترسناک داعش رابسیارشنیده بودم تاآمدیم به خودمان بجنبیم صدای گلوله ولاستیک ماشین هاوتانک هاقفلمان کردمردان هرچه داشتندبرای دفاع آوردندولی چاقووبیل آنهاکجاواسلحه های ترسناک داعشی هاکجا.[enshay.blog.ir]
    آنهانزدیک ونزدیک ترشدندآنقدرنزدیک که مانندشیرهای درنده دورمان حلقه زدندسربازانی باقیافه های پوشانده شده وچشمانی خوشحال ازدیدن زنان وکودکان.حالاخودتان راجای من بگذاریدباچاقویی تیزسرپدرم راجلوی چشمانم بریدند،باخنده های کریهی آتش بزرگی برپامیکنند.یکی ازآنهابه سمت مادرم می آیددستش رامیگیردوکشان کشان به طرف آتش میکشدمن اشک میریزم والتماسش میکنم امااوبایک حرکت ناگهانی مادرم راداخل آتش می اندازدومن همچنان اشک میریزم.صدای جیغ وفریادهای مادرم بلندمیشود:کمک،کمک تورابه خداکمکم کنیدسوختم خداچشمانم تورابه خداکمکم کنید.ولی داعشی هابالذت به سوختن مادرم نگاه میکنندتاآنجاکه صدای مادرم برای همیشه قطع میشود.
    بااشک وآه به برادرم نگاه میکنم که همراه چندتن دیگرداعشی هادستانشان رابسته اندومردانمان بااشک ونفرت به انهانگاه میکنند.داعشی هاآنهاراروی زمین می اندازندوازیک سوی دیگرتانکی به سوی آنهامی آیدچشمانم رامی بندم صدای فریادبرادم که بلندمی شودروی زانوهایم می افتم به آسمان نگاه میکنم وازخداخانواده ام رامیخواهم که صدای بلنداسلحه می آیدوتمام...
    نویسنده: سیده زهرا اجاقی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء