نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۷۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا نویسی» ثبت شده است

نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن با موضوع تفنگ

نگارش دهم

درس دوم عینک نوشتن

موضوع: تفنگ

نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا درباره موضوع تفنگ - نمونه انشاء

در یک صبح بهاری با صدای گوش نواز پرندگان بیدار شدم و از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. خورشید خانم داشت زمین را گرم می کرد، ناگهان صدای گوش خراشی را شنیدم و به دنبال آن گنجشک کوچکی را دیدم که با بالهای خونین نقش بر زمین شد، با خودم گفتم نکند باز شکارچی ها به جان این پرنده های بی زبان افتاده اند؟ بله حدسم درست بود.
از خانه کمی دور شدم، به جنگل رسیدم تا عامل این کار را پیدا کنم، کسی در جنگل نبود ولی از آن دور چیزی توجهم را به خود جلب کرد، یک تفنگ بود. جلوتر رفتم و آن را در دست گرفتم ، با خشم و نفرت گفتم: چرا دست به این کار پلید می زنی؟ اگر به جای یک پرنده، یک کودک نقش بر زمین شود چه؟ تفنگ جواب داد: ای دخترک مرا چنین قضاوت نکن. وقتی من به دست انسان های پلید می افتم بسیار اندوهگین می شوم .چون می دانم آنها جان افراد بی گناه را می گیرند و خانواده شان را داغ دار می کنند، اما وقتی به دست رزمنده ای می افتم به خودم افتخار می کنم که دست اشخاص پلیدی از روی زمین کوتاه می شود و حق مظلومان از ظالمان گرفته می شود.
در واقع این انسانها هستند که می توانند از من درست یا نادرست استفاده کنند. پس تو در ذهنت مرا همچون دیو تصور نکن زیرا که دلم مانند کارم پلید نیست.

نویسنده: عاطفه جافر
دبیرستان:صدیقه کبرا (س) - گرگان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن نوشته ی ذهنی با موضوع کشتی

    نگارش دهم درس دوم
    عینک نوشتن
    نوشته ی ذهنی
    موضوع کشتی

    نگارش انشا موضوع کشتی - نگارش دهم - نگارش دهم درس دوم - نگارش - انشا - انشای آماده - انشاء - انشا چه بنویسم - انشا نویسی - نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    کنار امن کجا؟ کشتی شکسته کجا؟ کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا؟

    با ضربه ای شدید از خواب بیدار شدم و چشمانم را در مقابل نور عصیانگر خورشید به سختی باز نگه داشتم. متوجه شکستگی عمیقی در بدنه ام شدم که در اثر برخورد با صخره ایجاد شده بود. آه از نهادم بلند شد، انگار تازه آن درد عمیق را حس کرده بودم.
    چشمانم را به سوی هدایتگرم ، به سوی ناخدایم گرداندم. اما انگار از آن ناخدای پر ابهتم خبری نبود. کمی بیشتر به اطرافم چشم دوختم.نه از ناخدا خبری بود و نه از کارکنان کشتی که ناخدا برایشان چون یک اسطوره ای سهمگین بود.
    لحظاتی را درنگ کردم، صدایی شنیدم، چشمانم را به سوی منبع آن گردانیدم، متعجب شدم، تعجبم باعث رعشه ی شدید در تمام اعضای وجودم شد که باعث شد با شدت بیشتر در آب فرو روم. تعجبم از آن بود که ناخدایم را نا امید دیدم، شکسته تر از حال الآنم. او درحال باز کردن بند قایق اضطراری بود. قایق را در آب دریا انداخت و پارو زنان از من دور شد.
    شکستگی را در قفسه ی سینه ام احساس کردم. چشمان پر از اشکم را به سوی ناخدایم دوختم که ذره ذره از از دیدگانم محو می شد و مرا تنها و دل شکسته رها می کرد .
    چشمانم را بستم و خودم را به دریا سپردم تا شاید او هدایتگر خوبی برایم باشد. در اعماق دریا فرو می رفتم و به این فکر می کردم که نباید به ناخدا اعتماد می کردم و این ناخدای بی رحم نبود که باخت بلکه من با دل دادن به این اسطوره ی بی رحم باختم.

    نویسنده: زهرا مهدی نژاد
    دبیر: خانم مهری عباس زاده
    دبیرستان شهید غلامی
    گیلان، نوخاله

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم نثر ادبی با موضوع بغض زمستانی

    نگارش دوازدهم نثر ادبی

    موضوع: بغض زمستانی

    انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - چگونه انشا بنویسم - نگارش انشا موضوع زمستان

    سرمای سخت دی ماهی با تمام وجود عرض اندام می کند. آسمان انباشته از ابرهای سیاهی است که هر لحظه باید منتظر انفجارشان باشی. هوا سنگین است و این سنگینی، حال دلم را وخیم تر کرده است آخر هوای دلم نیز همچون هوای آسمان گرفته است. تفاوتی است چند ،که آسمان برف می بارد و دل من خون گریه می کند. آری حال دلم خوب نیست...

    از باد سردی که می وزد تمام تنم می سوزد. سرما تا ژرفای وجودم ریشه می دواند. به انگشتانی که از سر زمزمه های عاشقانه ی زمستان خجل شده نگاه میکنم. دستانم را نزدیک دهانم می برم تا نفس هایم واقعیت را برای آنها بازگو کند و بگوید که عشقی وجود ندارد. بگوید که خام حرف هایش نشود و با گدازه های آتشین حقیقت به او اثبات کند که سرما به همین راحتی می رود و تنهایش می گذارد.

    صدای هوهوی باد و قار قار کلاغ ها مراسم عزاداری طبیعت را کامل می کنند. درختان از غم مرگ فرزندانشان کمر خم کرده و با سوز صدای باد عزاداری می کنند. شانه هایشان می لرزد . اما سر بالا نمی آورند که مبادا غرورشان خدشه دار شود.

    خدا هم حوصله نقاشی بومش را ندارد. همه جا را بی حوصله رنگ سیاه و سفیده پاشیده است. آسمان و ابرهای دیو مانند خوفناکش، سیاه پوشیده اند و زمین به تلافی سفید . پاردوکس جالبی نیست ....
    نیستی را فریاد میکند...

    از این زمستان خشک و خشن، سرما تنها چیزی است که دوست دارم زیرا تنها چیزی است که با حال و هوای اتاقک پوچ و خالی سمت چپ سینه ام تناسبی عجیب دارد.

    آری حال دلم خوب نیست ....

    نویسنده: مهسا عباسی
    دبیرستان: فردوس خولنجان مبارکه
    دبیر: خانم صادقی

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع ماه و ماهی

    موضوع انشا: ماه و ماهی

    انشا موضوع ماه و ماهی - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - نگارش یازدهم - esmha.blog.ir

    از زمانی که دیدم تو را همانند چراغی خانه ام را روشن کردی در تاریکی های محض شب های تنهایی و بی کسی، آمدی و شدی سبب، که دوست بدارم این سیاهی مطلق را . نه ،نه فقط چراغ خانه بلکه چراغ دل من شدی ، اما حال...
    در پیچ و تاب حوض برای چندمین بار خانه ی کوچک، آسمانی، بدون ابرم را دور زدم که نگاهم به خورشید افتاد ، آرام آرام گل روغنی خورشید به پوست پرتقالی تبدیل شد و پایین و پایین تر رفت وآسمان را تنها گذاشت.
    رنگ آبی آسمان به سیاهی تبدیل شد و سکوتی محض بر دل آسمان چنگ زد و بر وجودش چیره شد ، سکوت همانند مرگ خاموشی پروانه درد آور بود.
    در آن طرف آسمان گردی سفید رنگی بالا آمد و دل تاریک شب را شکافت ‌. آن خورشید سفید رنگ آمد و خود را در قلب خانه من مهمان کرد.
    او را که دیدم گویا بر سر سوگ آسمان چون نور امیدی می تابید‌. او را در دل خانه خود چون چراغ خانه دیدم که در آن مواقع و در آن لحظات گویا به زندگی من رنگ بودن را داده بود.
    بی آنکه بدانم شیفته اش شدم ، شیفته آن روشنایی شیری رنگ و هر روز این علاقه افزایش می یافت .
    با او سخن می گفتم از همه چیز و همه کس و او با مهربانی فقط یک شنونده بود ‌. از زمان های بی او بودن که چقدر سخت بود سخن می گفتم اما او فقط شنونده بود و بس.
    چند شب درخشش فراوان شده بود و تابشش پر نور اما بعد از آن دیگر او را ندیدم.
    تنها در تنهای شب با تو سخن می گویم برای آخرین بار:«تو ماه هستی و من ماهی. آفریده شده ام تا به دور تو در حوض کوچک خود بگردم و تو برای عاشق کردن من. حال که نیستی زندگی و زنده ماندن برای این حیوان کوچک قرمز رنگ معنایی ندارد.
    از زمانی که دیدم تو را همانند چراغی خانه ام را روشن کردی در تاریکی های محض شب های تنهایی و بی کسی آمدی و شدی سبب، که دوست بدارم این سیاهی مطلق را .نه ، نه فقط چراغ خانه بلکه چراغ دل من شدی ،اما حال که از تو خبری نیست قلب من نمی خواهد بتپد ».
    در سکوت محض شب ، ماهی همانند برگی بر روی آب شناور ماند و در آن سوی آسمان ماه بود
    که بالا می آمد.
    تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
    اندوه بزرگی است زمانی که نباشی

    نویسنده: نگار ممبینی
    دبیرستان عصمت میداوود (خوزستان)
    دبیر: خانم مومبنی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع قلم

    موضوع انشا: قلم

    انشا موضوع درباره در مورد قلم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - موضوع انشا - نگارش دهم - نگارش دهم درس دوم

    گاه نرم نرمک راه می رود بی هیچ عجله ای در پیاده رویی سفید رنگ
    و رد کفش های گِلی اش را یک به یک جا می گذارد،گاهی هم سراسیمه و
    سرگردان بدو می رود تا به مقصد برسد .
    قلم، رد پاهایش گاه یک داستان عاشقانه است با پایانی تلخ شاید هم شیرین و گاه شعری با ملودی از جنس باران.
    گاه با آن چنان لطافتی آرام آرام و موذیانه ممنوعه هایی را فریاد میزند که
    فقط در افکار گنجانده می شود و هرگز با زبان آدمی قابل بیان نیست .
    قلم، خود اگرچه بی صداست ، اما زبانی برای نویسنده است کسی که
    افکار و اندیشه های خود را آزادانه بر بالین کاغذ می نویسد ، بی هیچ هراسی
    و کاغذ همچون فرزندی است که این پند و رمز را در خود محفوظ می دارد.
    قلم، زبانی خاموش و یاور همیشگی دست هایمان.
    روشن است آنگاه که دیده و خوانده می شود ، پر از فریاد است،

    نویسنده: ثریا پاک پور.
    دبیرستان الزهرا، منطقه تولمات

  • ۶ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع تلنگر

    موضوع انشا: تلنگر

    موضوع انشا تلنگر - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش عینک نوشتن - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس دوم

    طنین دل انگیز اذان، نوعی تلنگراست.تلنگریست برای من و شما، تلنگریست وصف ناپذیر از جانب خداوند،که هر لحظه از زندگی را مملو از کلمه ایمان می کند.

    ای حق تعالی؛ صدای دل انگیز اذان از کدامین گنبد و گلدسته ها لاله های گوشم را نوازش می کند، که خواه، ناخواه انسان رابه اندیشیدن درباره عظمت آفرینش وا میدارد. با اندیشیدن به تک تک کلمات این سرود آسمانی دلم را روانه ی حق می کنم. آوای دلنشین اذان، آرامش بخش روزها،ساعت هاو دقیقه های عمرمن است.

    مگر می شود صدای شور انگیزاذان را شنید و تمامت هستی و همت برای اقامه نماز نشود و آنگاه است که آرامش وصف ناپذیری به قلبت سرازیرمیشودوروحت بانام خدایت مزین می شود و این توهستی که باروحی سرشار از آرامش به سوی پروردگارت می شتابی. گاهی خداراصدابزن،بی آنکه از او گله کنی، بی آنکه بگویی چرا؟ ای کاش!!!وبی آنکه نداشتن ها و نبودن ها را به او نسبت دهی، گاهی خدا را به خاطر خدا بودنش صدابزن! [enshay.blog.ir]

    نویسنده :فاطمه محمدپور
    دبیرستان عصمیته
    دبیر:خانم قربانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس اول با موضوع آدم ها

    نگارش دهم درس اول

    موضوع: آدم ها

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    ما چه هستیم؟ تا کنون فکر کرده اید این موجودات دارای دو دست،دوپا،یک سر و دارای عقل و به عبارتی این حیوانات ناطق چگونه موجوداتی هستند؟ انسان؟ آدم؟ یا...
    به هرحال، ما موجودات عجیبی هستیم؛حتی خودمان هم خودمان را درک نمیکنیم. به کسی که فریاد میزند توجه نمیکنیم و توجه ما به سمت کسی است که آرام و درگوشی صحبت میکند. بهتر است اسم خودمان را بگذاریم زنده ها. زنده ها بیهوده خودشان را میشویند،بیهوده میخورند و میخوابند،بیهوده به خودشان عطر میزنند اما درونشان بوی گند میدهد. در دنیای زنده ها غایب ها همیشه مقصرند اما کم کم میفهمید همیشه حق با همین غایب هاست. این موجودات گاهی اوقات چون نمیتوانند موجود ویژه ای در جهان باشند،راهی برای پنهان شدن پیدا میکنند. نقاب میزنند. نقاب خجالتی،شاداب،خوش بین و...
    گاهی اوقات نیز نقاب های پیچیده تری به صورتشان میزنند،محزون و شاداب،آسیب پذیر اما قوی،مغرور اما افسرده...
    اما این نقاب های پیچیده زنده زنده،زنده ها را میخورند...
    در دنیای زنده ها،همه احساس میکنند که سرشان کلاه رفته است؛بنابراین فکر میکنند این حق را دارند برسر دیگران کلاه بگذارند،دروغ بگویند یا...
    اصولا زنده ها با یکدیگر مشکل دارند. دنیای آنها،دنیای تاریکی است. اگر از زنده ها بپرسید چرا کتاب میخوانید،جواب های سربالا می دهند؛مثلا میگویند میخواهیم شاد شویم یا اوقاتمان را پرکنیم...
    اما به نظر من،زنده ها باید کتابی بخوانند که مشتی به جمجمه شان بزند و دریای یخ زده درونشان را آب کند. اگر اینگونه نباشد،بدون کتاب هم میشود شاد بود بدون کتاب هم میشود اوقات خود را پر کرد...
    اصلا،زنده ها چرا زندگی میکنند؟همه انها در زندگی خود به دنبال چیزی میگردند که حتی خودشان هم نمیدانند آن چیست...
    تاکنون زنده ای را ندیده ام که بخاطر دیگری از حق خود بگذرد...
    اینها،در دنیای خودشان هم با یکدیگر مشکل دارند؛وای به آن روزی که غریبه ای وارد دنیایشان شود.
    شاید،حتی خود زنده ها هم میدانند بیهوده زندگی میکنند،اما این رسم زنده هاست که در عین فهم مسائل،خود را به نفهمی بزنند...
    آخر،مگر ما چه هستیم؟...

    نویسنده:فروغ رحمانی
    دبیرستان:عصمتیه
    نام دبیر:خانم قربانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۴ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس اول با موضوع ابر

    نگارش دهم درس اول

    موضوع: ابر 

    انشا موضوع ابر - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس اول - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا

    ابر، این توده ی پشمکی، آسمان را با نقش و نگارهایی که درست میکند زیبا جلوه میدهد.
    حرف های زیادی برای گفتن دارند که با گریه ،غرش و گاهی با آرام بودنشان به ما می گویند . عصبانی که می شوند ، به هم می خورند، داد می زنند و دانه های تسبیح بارانی از دستانشان رها می شوند و هر کدام در جای جای این جهان پهناور فرو می افتند.
    آرام که هستند ، دردهایشان را درون خود می ریزند، سیاه می شوند و جلوی خورشید تابان را میگیرند و گاه برف های ریز سفید را از درون سیاهی رها میکنند.آبیِ آسمانی را تصور کنید که با سفیدی ابرها که در گوشه ای جنگل،گلها،درختان و در گوشه ی دیگر حیوانات و گربه ای که منتظر موشی است را نمایش می دهند. چقدر زیباست این گونه تصور کردن . چقدر زیباست هر روز قصه ای را از زبان ابرها شنیدن ویا حتی دیدن .
    قدرشان را بدانیم که اگر نباشند، قصه ای نیست، زیبایی نیست ، ویا حتی زندگی نیست.
    بدانیم که خدا آفریده و آفریده های پروردگارم بیهوده نیستند.

    نویسنده: نگین فیلی
    دبیرستان: عصمتیه
    دبیر: خانم قربانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۹ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس اول با موضوع نفس

    نگارش دهم درس اول

    موضوع: نفس

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس اول - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا با موضوع نفس

    منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات پس درهر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

    عشق٬ زندگی٬ دوست٬ درخت٬ گربه و پرنده همگی به یک‌چیز مشترک نیاز دارند. چیزی که داشتنش زندگی و نداشتنش چیزی جز مرگ نیست٬ بودنش امید است و فقدانش مرگ ٬ به همه چیز رنگ‌می دهد و اگر بخواهد مرگ ٬ به چشم ها نور می دهد و اگر نباشد دود ٬ دیده نمی شود ٬ لمس نمی شود ،رنگ نمی شود ،اما حس می شود ، حس می شود اما برای همه یکسان نیست . کم می شود درد دارد زیاد می شود درد دارد .
    درد ، درد ، درد ، کلمه سه حرفی که از هر طرف که بخوانی اش چیزی تغییرش نمی دهد حتی وقتی میخوانی نیز درد دارد.[enshay.blog.ir]
    «نفس» سه کلمه ی «ن- ف-س» نیاز فراوان ساکنین زمین. نیازی بی پایان و نامتناهی .دوری از هرچیزی را اگر بشود تحمل کرد ، آن را نمی شود .
    هوا نفس زندگی است.نفس این زندگی پرتلاطم ما موجودات .موجودات همه را شامل می شود و نه فقط ما انسان ها را.
    اولین چیزی که درباره اش مرا ناراحت میکند و یا حتی به جنون می کشاند عدم آن است .
    بعضی وقت ها می بینیم و می شنویم «آسم» چه بر روزمان می آورد.آسم ،بیماری تنفسی،گرفتگی عضلات،کبود شدن ،کم آوردن،نشستن ،یخ کردن ، تار شدن ، بسته شدن ، ندیدن ، زنده زنده مردن .اما، اسپری ، اسپری اکسیژن ، چادر اکسیژن پاک میکند ، کم میکند ، آرام میکند اما...
    آسمان آبی زمین پاک آرزوی همه ما آدماست .
    آرزو چیزی است که به دست آوردنش نیز درد دارد . وقتی فیلتر سیگاری روی زمین است درد دارد.وقتی تکه چوبی می سوزد درد دارد .وقتی جنگلی آتش می گیرد درد دارد.وقتی جوانان دود قلیان را به سینه می کشند درد دارد .وقتی کارگری در معدن های بی هوا نفس می کشد درد دارد .وقتی عروس و دامادی در اثر عدم آن می میرند درد دارد . وقتی اکسیژن هم پولی شده درد دارد.همه درد داریم وهمه به آن بی توجه ایم.
    امید برادر آرزوست.امید وارم روزی فرا رسد که آرزوهایمان یکی پس از دیگری دردهایمان را مانند مادری مهربان که حاظر است درد های فرزندش را با بوسیدن آن کم کند بر طرف سازد .
    امیدوارم روزی فرارسد که دیگر کنار ساحل رفتن و دیدن دریا بر اثر دود،زباله،شیشه ناراحت کننده نباشد .
    امیدوارم روزی فرا رسد که دیگر چشمانی گریان نباشد . امیدوارم روزی فرارسد که پدری شرمنده نباشد . امیدوارم روزی فرارسد که دیگر مادری زجر نکشد.
    امیدوارم روزی درد نیز برای همه آرزو شود.

    نویسنده : بشری ویسی
    دبیر : خانم قربانی
    دبیرستان عصمتیه

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس اول با موضوع تنها و منزوی

    نگارش دهم درس اول

    موضوع: تنها و منزوی

    نگارش دهم درس اول - نگارش دهم - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا با موضوع تنهایی تنها انزوا منزوی

    اینجا روزها طولانی ترین شب هارا رقم می زنند.
    باد و هو هو اش نجوای مرگ را سر میدهند.
    آسمان نعره میزند و درخت ها برگ می گریند.
    و پنجره سرابی بیش نیست.
    از بهتر می شود, به مثل قبل می شود.
    از بدتر نشود.. به عادت میکنیم.
    از چگونه به چرا... .
    آخرین لبخند کی بود؟ نمیدانم.
    آخرین سرخوشی.. آخرین امیدواری.
    اما چقدر دردناک است که میدانم روزی بود. میخواستم که باشد.
    حسرت و بغض و کینه.
    خاطری خوب در سر نمیگذرد.
    همیشه خوبترین ها تلخ ترین می شوند.
    دیوار ها با من سخن میگویند:
    از کِی تا به کِی؟ +زیاد نمیگذرد یک عمر است!
    گذشته را به یاد می آوری؟ +گذشته ای که نگذشت؟ قدر حال را میدانی؟ +حالی که ندارمش؟
    آینده... حرفش را قطع میکنم...
    من بیزارم از این نمایش های رنگی در این قاب سیاه و سفید.
    آرزو های محال.
    روز به روز کوچک شدن و از دست رفتن.
    و تسکین این درد با یاد آور شدن رنج همدیگر؟! نظاره گر کسانی هستیم که تا رسیدن به هدف مسیر را گردن میزنند.
    هنگامی که یک جهان گزاف در کلام است,
    سکوت بلند ترین فریاد می نماید؛
    اما نه در جمع زهر به دست ها و لبخند به روی ها.
    در توهم بودن.. تظاهر به وهم,
    مساوی است با ندیدن, نادیده گرفتن...
    و وظایفت منت گذارده میشوند.
    و منت ها پذیرفته میشوند.
    و پذیرفتگان نابود در دود... .
    انتخاب میشویم, بی فکر انتخاب میکنیم,
    بی فکر برما چیره میشوند, بی فکر در نبردیم,
    و تیک تیک ساعت ها به ما میگویند که فرصتی برای فکر کردن نمانده است.

    هنگامی که در بند نباشی, خط خورده میشوی؟
    نه! تو را برمی گزینند تا از خود بی خود شوی.
    مغز را میپوکانند, روح را میخراشند و قلب را میفرسایند.
    تقدیر درخت تبر است؛
    اما با دوستت دارم هایی از جنس خنجر.
    تقدیر درخت تبر است؛
    اما با به فراموشی سپرده شدن.

    نویسنده: امیر چمن،
    دبیرستان شاهد فومن،
    دبیر: فرید مرادخانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء