نگارش دهم عینک نوشتن با موضوع آسمان شب
شب عیش است و ساقی با شراب ناب می آید
ز عکس طلعت او شعلهٔ مهتاب می آید
شب اندوه و تنهایی مرا از مطلع دولت
بشارت داد کان خورشید عالمتاب می آید
چون اندر می آید خیال لعل می گونت
به جای آبم از دیده همه خوناب می آید
"ابن حسام خوسفی"
▪️قلمم را در حصار انگشتانم می رقصانم و او چه دلبرانه نوازش می کند سفیدی دفترم را، همانگونه که شب خاک را عارفانه در آغوش پر مهر ولی سردش جای می دهد.
آسمان شب،معبد پرواز خیالات شاعرانه و رویا های دلبرانه است.
اشعاری که گاه قصیده هایش برگ غم بر تن می کنند و گاه غزلیاتش رخت شادی.
بی خوابی امشب مهمان ناخوانده ی دیدگانم گشته😴روشنائی الماس شب از لابه لای پنجره میگذرد و بر قالی کهنهٔ خلوتگاهم خودنمائی می کند، وسوسه می شوم که چشمانم را درسیاهی ظلمت وسفیدی عشق شب به پرواز در آورم.🌌
چه ناشیانه دلبری می کند آسمان شب امشب😍در عمق تاریکی اش گم می شوم! می شوم همانگونه که روزگاری در ژرف میکده ی چشمانت ساقی مجنون می شدم😔
سکوت این شب سرمشق کدام تقدیر است؟
خلوتی که خاطرات شیرین پیشین را در ذهنم به هیاهوی و آشوب تبدیل می کند. هر بار با رؤیت آن چادر سیاه رنگ دلتنگی وجودم را در بر میگیرداما نه دلتنگی که از فراق فرزند آدم باشد بلکه بیقرار مرور خاطرات می گردم
خاطراتی شیرین که امروز بزرگترین مؤذل دلشکستگی ام گشته
شب یعنی تنهایی و غم در عالم دلتنگی و نبود!
آه ای آسمان شب گرچه تو از هر دردی درد تری ولی با این حال باز ضرورت قلب منی
نویسنده: صدف عبدالله زاده
دبیر: خانم کفاشی