نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۶۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چگونه انشا بنویسم» ثبت شده است

انشا با موضوع سیل

موضوع انشا: سیل

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

موضوع انشا: انشا از زبان یک کودک سیل زده

مقدمه: با نام خداوند هستی بخش انشای خود را از زبان یک کودک سیل زده آغاز میکنم.
انشا درباره سیل
بعضی وقتی ها تنها چند دقیقه زندگی تو را زیر و رو میکند. این چند دقیقه در زندگی من زمان آمدن سیل بود.
خانه ام ، وسایل زندگی ام . کوچه هایی که در آن بازی میکردم .
محله که از آن خاطره داشتم.
درخت روبری خانه ، گل فروشی سر خیابان ، ساندویچی ته کوچه … مسجد محل ، سالن ورزشی شهر
سیل همه کودکی و خاطراتم را در چند دقیقه شست و رفت.
هرگز فکر نمیکردم روز از باران بترسم .
اما حالا قطره های بی شمار بارانی که عاشقش بودم جمع شدند و زندگی ام را نابود کرده اند.
حالا من مانده ام و شهری شناور در آب .
حالا من مانده ام و خاطرات شبی که سیل جاری شد و بسیاری از نزدیکان مرا با خودش برد.
حالا که سیل تمام شده است و ما ماندیم و زندگی گل آلودی درد آور که باید با امید و تلاش دوباره بسازیم .
از خداوند بزرگ و مهربان میخواهم که با دستان قوی و مهربانش کمک کند تا کودکان ضعیف و بی پناهی مثل من دوباره خانه و تکیه گاه و پناه داشته باشند . آمین.

نتیجه گیری: سیل ، زلزله ، طوفان ، آتش سوزی ، خشکسالی ، بیماری ها و … همه روی دیگر زندگی هستند و ممکن است در همه جای جهان رخ دهند. بد نیست به خود تلنگر بزنیم که شاید روزی ما مبتلا به این بلاهای سخت و دردناک باشیم . پس نباید هموطنان و هم نوعان خود را در روزهای سخت فراموش کنیم و حتی کمترین کمک های ساده را از آنها دریغ نکنیم.

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: سیل

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

لرستان زیبایم برخیز بهاراست بلبلان بی قرار میخوانند
لاله های واژگونت از شرم سر برنمی یارند
درختان کهنسال بلوط غمباری وچهره به گل نشسته تو را دربهار به یاد نمی آورند
برخیزهنگام خواندن کبکان در قله کوه هاست

مگر کدام چشم زخم به چهره زیبایت رسید که اشک آبشارانت خونین شد
سرزمینم هربهارمناظردل انگیزت دل ازعاشقان می ربود تو را چه شد که چون زنان داغدار باران صورتت را خراشید
خروش کشکان آرام را باور نداشتیم سیمره برایمان سرود زندگی بود وسرزندگی
پل هایت برایمان افسانه دلدادگان را میگفتند
درلابلای هیچ ورقی ازتاریخ خم شدن کمرت را نخوانده ام
زخم خورده ایستاده ای میدانم
سفره هایت را آب برد اما سخاوتت برجاست
برخیزوگیسوان آشفته دخترکانت رابباف وبردوسوی شانه هایشان انداز
بهاراست پسربچه هایت هوای رفتن به کوه وصحرا دارند دیدن انبوهی ازگل بجای گل های دشت وصحرا را تاب نمی آورند
برخیزتا دوباره زنان سیه چشمت آواز(سیت بیارم )بخوانندوجوانانت درحلقه(چوپی)دوباره باشادی بارون بارون را بخوانندبیاد ندارند که باران برایشان غم باریده باشد
برخیز شنیدن سوز چمری از سرنا قلبمان را میشکند ساز کمانچه ات راساز کن همه ایران آمده اند تا باز رقص دوپا را از سر بگیری

  • *چوپی: رقص دسته جمعی محلی
  • *سیمره وکشکان: ازرودهای لرستان که علت سیل طغیان این دو رود بود.
  • *سیت بیارم: ازسرودهای محلی که در عروسی می خوانند
  • *چمری: نوای عزاداری

نویسنده: خانم اکرم ابراهیمی
دبیر ادبیات شهرستان کوهدشت

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: سیل

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

مهمان ناخوانده ی سال ۹۸ هم از راه رسید،
باران...
آمدنت شروعی بود که هنوز پایانش را نمی دانم تا کی و کجا ادامه دارد،
از غرق شدن زیبایی های گلستان،تا ویران شدن دروازه ی قرآن در استان فارس و یا فرو ریختن پل دختر در خرم آباد...
سیستان بلوچستان وجودش سالهاست تشنه ی قطره ای آب است،ولی حال از این سیرابی زیاد فریادش حتی گوش فَلک را هم کَر کرده است...
نمیدانم آسمان دلش از چه پُر است که این چنین می بارد...
نَبار باران،
بُگذار رخت نو فصل بهار به تن داشته باشیم،این چنین انصاف نیست که لباس داغ از دست دادن هموطنانمان را به تن کنیم...
آسمان،حال و هوای ما بیشتر از تو بارانیست...
ما همه با چشم خود داریم میبینم که باران همچون سایه ای سیاه بر کشورمان ماندگار‌ می شود،
سایه از جنس داغ هم وطنانمان...
از آمدنت دلگیرم،
آمدنت خراشی بر سَختی سَد های خوزستان، شکست کَمر دروازه ی قرآن و حتی چنگ زدن را بر قلب همه ی مردم ایران هدیه کرده...
همیشه دستانمان را به طرف آسمان بلند میکردیم‌ برای بارش باران،
ولی حال دستانمان محتاج دستی ست برای نجات در زیر ویرانی و سیل ها...
باران دیگر تمامش کن، تا بدتر از این را در ذهنمان ثبت نکرده ای،
سال‌۹۸را برایمان تلخ کرده ای...
میدانم که همه ی ایرانی ها به مهمان نوازی معروفند ولی این بار همه دَرها به رویت بسته شده است، ای مهمان ناخوانده ی سال ۹۸...ایرانم تسلیت...

نویسنده: آسیه قاسمی
دبیر: خانم نظری
سال یازدهم دبیرستان ۱۲ بهمن

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

موضوع انشا: سیل

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

سیل هیولای ویرانگر خشمگینی‌است که هر آنچه و هرآنکه پیشِ رویش باشد را از بیخ و بُن بر می‌کَنَد و با خود می‌برد...

تصورش در مُخیله‌، هم نمی‌گنجد،
تا با چشم‌های خودت این غول گردابِ خروشان را نبینی، درک درد و وحشت حاصل از دیدن این صحنه‌ها بسیار سخت و حتّی غیر ممکن است!

این غولِ گرداب خروشان، محاصره‌مان کرد، به دورمان پیچید ،
دهان باز ‌کرد و آدم‌ها و خانه‌هایمان را ‌بلعید...
ساختمان‌های بزرگ در مقابل قدرت خیره‌کننده‌اش چون مشتی خاک فرو ‌ریخت و در کامش ناپدید گشت...
با چشم‌های بهت زده‌ی خودمان دیدیم که چگونه خانه خانه، پل‌دخترِ زیبایمان را ‌بلعید....
ما را در بهت و حیرت و وحشت
با کوهانی از گِل و لای و ویرانی برجای گذاشت و با سرعتی دیوانه‌وار ، رفت...

من ماندم و شهری ویران شده...
و مردمانی در گِل مانده...
من و ماندم و ماتم
من ماندم و رنج و سوگ و عزا...

این دردها و رنج‌ها قابل توصیف نیست،
می‌دانم الآن زمان عزاداری نیست
باید پل‌دخترم را از گل و لای و ویرانی و بوی چندش‌آور سیلِ وحشی و بی‌رحم پاک کنم و دوباره آبادش کنم!

حس تنهایی و انبوه ویرانی آزارم می‌دهد
اما
همدردی‌ها و همدلی‌های تو هم‌وطن
وفادار و غیرتمندم ،تسلّایم می‌دهد،
تویی که علارغم اینهمه مشکل اقتصادی که با آن دست ‌به گریبانی،
همیشه در چنین شرایطی ، در زلزله و آتش‌سوزی و سیل،
همیشه با تمام وجود و توانت برای دستگیری از هم‌وطنت ، حضور داری...

محبّت‌ها و کمک‌های بی‌دریغت را بر دیده‌ی منّت می‌نهم و دست‌های یاری و همدلی‌ات را صمیمانه می‌فشارم و قدر می‌دانم.
هرگز فراموش نمی‌کنم که مرا در این رنج تنها نگذاشتی و نمی‌گذاری،
فراموش نمی‌کنم که
تو با اطلاع‌رسانی‌های به موقع و پیگیری‌های مداومت ،
با فرستادن کمک‌های ارزشمندت،
و با حضورِ صبورانه‌ات در شهرِ به گِل نشسته‌ام و زحماتِ بی ‌دریغِ بدونِ چشم‌داشتت در کنارم بودی!

در این مسیر اگر نامردمانی بی‌انصاف،
که به دنبال گرفتن ماهی‌های حقیر از این سیلِ گِل‌آلود هستند، به پای خسته‌ات سنگ زدند و تو را دلسرد و مأیوس کردند
آنها را عفو کن،
تـــو بزرگوارتر از آنی که با فرو رفتنِ خاری در پایت از قدم گذاشتن در مسیرهایِ انسان‌دوستانه‌ات پشیمان شوی و همه را مثل هم قضاوت کنی.

قطره قطره‌های محبّت و لطفت را ، دریا دریا عوضِ نیک از خداوند ِقهّار بخشایشگرِ بخشنده ،برایت آرزومندم!

نویسند : سهیلازارع
شهروند پلدختر

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۹ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع چگونه عید تبریک بگوئیم؟

    موضوع انشا: چگونه عید تبریک بگوئیم؟

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    با اینکه خودم اهل شعر و ادبیاتم، ولی تو این سال ها هیچ وقت برای تبریک تولد و عید و سال نو دنبال نوشته‌های قلمبه سلنبه‌ی ادبی نگشتم.
    هول و ولایی که همه برای پیدا کردن یه «متن یا شعر قشنگ» دارند که «سِند تو آل» کنند و این جوری مناسبت ها را تبریک بگویند به دوستان و آشناهاشون یه کم غریبه؛ و همیشه می‌پرسم «خب چرا؟»

    خودمون از زبان، اندیشه و با قلم خودمان تبریک بگوییم.
    هر چه که از ته دلمان بر میاد را بنویسیم. [enshay.blog.ir]
    این گونه متن تبریک ساده و صمیمی که خیلی بهتره؛ حتی اگه خیلی هم شعرگونه و پر از تشبیه و استعاره نباشه.
    جداً دریافت یک پیام «عیدت مبارک، سال خیلی خوبی داشته باشی» قشنگ‌تره از گرفتن این پیامایی که معلومه واسه همه ست و گاهی هیچ روح و اشتیاقی هم پشتش نیست، صرفا یه عادته.

    نویسنده: آنا جمشیدی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع دریغ یاد عیدهای قدیم

    موضوع انشا: دریغ یاد عیدهای قدیم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    نزدیک عید پدرم و مادرم ما را به کفش ملّی می‌بردند.

    خودشان از پشت ویترین انتخاب می‌کردند و به فروشنده می‌گفتند سایز پای ما بیاورد و اصلا سوال نمی‌کردند که این کفش را دوست دارید یا نه؛
    فقط همیشه می گفتند این ﻛﻔﺸﻬﺎ "ﻣﺮﮒ" ﻧﺪاﺭﻧﺪ...

    عاشق عید بودم.
    بوی عید را دوست داشتم.
    بوی شیرینی‌ها، بوی عود و بوی سبزی پلو ماهی مادر و مادر بزرگهایم و سفره‌ای که اولین روز عید پهن می‌شد و همه فامیل دور آن می‌نشستند ...[enshay.blog.ir]

    چرا فکر نمی‌کردیم شاید این روزها تمام شوند؟
    چرا آنقدر خاطرمان جمع بود؟
    چرا مواظب لحظه‌ها نبودیم؟
    چرا خوشبختی را عمیق نفس نکشیدیم؟
    که امروز مجبور نباشیم فقط چنگ بیندازیم به گذشته‌ها و خیره شویم به آن و با خاطراتش زندگی کنیم...

    از کودکی به نوجوانی و جوانی راهی نیست؛ اما همراهانت همیشگی نیستند.
    در فراز و فرود راه، خیلی‌ها را از دست می دهیم.

    ما در همین از دست دادن‌ها بزرگ شدیم، پخته شدیم و ساخته شدیم!

    خیلی‌ها ﺭﻓﺘﻨﺪ و من امروز بعد از گذشت این چند سال، می‌خواهم بنویسم فقط کفش ملّی نیست که مرگ ندارد، "عشق" هم مرگ ندارد،
    بعضی خاطرات هم مرگ ندارد،
    بعضی قلبها،
    بعضی آدمها،
    و ...

    نویسنده: ...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم ناسازی معنایی موضوع فریاد و سکوت

    نگارش دهم ناسازی معنایی

    موضوع: فریاد و سکوت

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    <سکوتم فریاد فردایم است>
    کلمات به هم برخورد کردند؛ وازگره خوردن آن ها صدا متولد شد.
    صدا نغمه ها وموسیقی را به زندگی آموخت، زندگی خواستار ریتم های نویی شد ؛تا اینکه خانوده ی صدا گسترش ورونق یافتند.فرزندان با روزهایی که توسعه یافتند تفاوت های آن ها آشکار شد؛ جهت های فرعی که مسبب خیره شدن برخی صدا ها شدند، واین امر نیز آغاز گر تولد سکوت شد .سکوت امد. وپا به دنیا نهاد ؛ او نیز شروع به گسترش یافتن کرد؛ تا اینکه سالیان پر زاد وولد چنین گذشت. خیلی ها آمدند ورفتند؛ وفرزندان ظلم ،قدرت طلبی، جنگ ،نارامی بی ارزشی وتورم شدت یافته بودند.سکوت هامنزوی تر شدند؛وگاهی جنبشهایی از ان ها دیده می شد.گویی :انها آرامش قبل از طوفان هستند وهر لحظه ممکن است که بسوزند . قرن ها گذشتند ولی خبری نیست. چرااا !!!؟ هست. آن طرف تر. خوب بنگر .قلب ها وعقل ها جبه ی جنگ بسته اند ،سکوت ها از ان صبر ،واز بغض های گرفته شده ،از تنهایی، زندان، از محدودیت ها بدجوری در هم امیخته شده بودند. آ ن ها فوران کرده بودند ؛واز نقطه جوش خود گذشته بودند آتشفشان درون آنها منفجر شد سکوت ها می غریدند وفریا دها می زدند گویی در این نبرد قلب ها بر عقل ها منتصر(پیروز) شده اند سکوت ها آزادی از جنس پرواز می خواهند آنها خواستار عشق، وحدت وسازش اند..... سکوت چون اسبی نا فرمان می دویدو خودرا از این همه غوغا دور میکرد تا آنکه به لبه ی پرتگاهی رسید واز آن آسمان ها نظاره گر تمام عشق های رها شده، بی وفایی ها ،رویاهای پرکشیده، ظلم و تاریکی بود بغضش ترکید .او چون شیری با صدای مهیم (ویران کننده )فریادی از جنس امید، آزادی ،بی صبری وشعله های سوز دار را به زمین نشاند او به آهنگ زندگی رسیده بود چه بسا درد هایی راکه برای تولد فریاد کشید ؛ولی مرگش بی ثمره نبود او فریا دابدی را حکم فرما کرد؛ فریادی که پس از <مرگ >سکوت صدای تازه ای را آفرید وتمام نقطه نقطه ی قلب ها را پرکرد .
    پس همه ی صدا ها ممنون از سکوتن سکوتی که به آن ها از ناتوانی هایشان قدرت بی مانند ی را عطا کردقدرتی که در <روزی> چنان تخلیه می شود که کسی قادر به توقف وخفه کردن صدایش نخواهد بود.👊 (ما همیشه دانش آموز روزگاریم)

    خوزستان رامشیر
    مدرسه حضرت زهرا(س)
    آموزگار مریم آبشاری
    نویسنده رضوان راشدی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم با موضوع سکوت یک فریاد

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم

    موضوع: سکوت یک فریاد

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    سکوت منطقی ام را به فریاد های پوچ ترجیح می دهم.
    آدم عاشق سکوت می کند و عشقش را در خانه دلش حبس می کند تا کسی نداند که او دلش را باخته،تا نکند که رغیبی از راه برسد و عشقش را صاحب شود.آدم کینه ای ،نفرتش را فریاد میزند و جنگ طلبی می کند.به نوعی آن روی سگش بالا می آید و شروع می کند به بی احترامی کردن و دل شکستن؛او نمیداند که با این کارش دارد آدم های مهم زندگی اش را از خود می راند و در آخر تنها می ماند.[enshay.blog.ir]
    کینه ای که باشی بی قید می شوی نسبت به آدم ها و دلت می خواهد که آنها را سر به نیست کنی یا گاهی چنان آنها را زیر مشت و لگد بگیری که دیگر نتوانند زندگی کنند اما اگر عاشق باشی دلت می خواهد که راه بروی و به دیگران لبخند بزنی ، بی دلیل حالت خوب است و آدم مهمت را از همه دور می کنی و محدود که تنها برای تو بماند و هوایی نشود.

    نویسنده:ام البنین خنجرزاده
    نام دبیر:سرکار خانم مریم آبشاری
    استان:خوزستان
    شهرستان: رامشیر

    ______________________________________

    نگارش دهم درس هفتم تضاد مفاهیم

    موضوع: سکوت یک فریاد

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    موضوع: سکوت وفریاد

    سکوت وفریاد واژه ای هستند که تفاوت زیادی باهم دارند. سکوت،ساکن است آرام وبی حرکت،بی نقض ولرزش،سکوت فریادی است بی صدا،حرف های زیادی دارد سنگین است. فریاد طبلی است که صدای بلندی دارد ولی درخود چیزی ندارد،فریاد نتیجه ی جنگ،ناآرامی وترس است.گاهی تنها درسکوت است که همه ی صداهارا میشنویم.باید شاکت شویم تا بشنویم،تا درک کنیم،باید بدانیم این دنیا زمانی ساکتِ ساکت بوده است وابتدا تنها یک آدم روی آن بوده،اما غمگین نبوده چون سکوت را درک کرده بود🥀
    ساکت که باشی همه ی صداهارا میشنوی حتی صدای خدارا ودر می یابی که چه صدایی را که تا به حال نشنیده بودی ولی وقتی فریاد میزنی تنها صدای خود را میشنوی ومتوجه نمیشوی که دیگران چه می گویند.
    تفاوت فریاد وسکوت را میتوان تحمل درد فهمید،شاید فکرکنید که اگر درد زیاد باشد نتیجه اش فریاد است اما آدم از دردهای کوچک است که می نالد وفریاد میزند🔒
    چرا که اگر ضربه سهمگین باشد لال می شوی پس قدرت هرکس به اندازه ی سکوت اوست. سکوت بلندترین صداست حتی از فریاد هم بلندتر است،سکوت درخود خشم ندارد احساس دارد،تنفرندارد عشق دارد وبرخلاف بعضی حرف ها که تلخ وسرد وگزنده هستند🥀برخلاف بعضی نگاه ها که ناامید کننده وسرزنشگر هستند،سکوت لذت بخش است عاشق ساکت است❤️واین فارغ است که فریاد میزند ،شایدهم به خاطر همین است که خدا ساکت است زیرا عاشق است. عاشق بندگانش ولی فریادهای ما اجازه نمی دهند که عشق خدارا ببینیم.

    نویسنده:سعیده شفیعی
    نام دبیر:خانم بنفشه فیضی
    دبیرستان عطار

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع روح و سایه

    نگارش دهم سنجش و مقایسه

    موضوع: روح و سایه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    اوبود هرجا ،همه جا و یا گاهی هیج جا!
    او بود در حال نبودنش،مرا دنبال می کرد،قدم به قدم، پا به پا وحتی گاهی من سکوت می کردم او پرحرفی می کرد!!
    مانند سایه ای،سایه ای که بودنش را پشتم احساس می کردم اما هرگاه دست دراز می کردم لمسش کنم سرمای نبودنش را لابه لای انگشتانم احساس می کردم درست ،درست مانند زمانی که لابه لای این انگشتان را دستان مادرم پر می کرد اما حالا فقط و فقط روحش بود.
    روحی که گاهی مرا سفت می چلاند و گاهی مرا بین زمین آسمان رها می کرد
    آیا گاهی شده سایه تان را در آینه ببینید اما تا رویتان را برمی گردانید خبری از سایه نباشد؟
    آگر شده که شاید بتوانید درک کنید شباهت و تفاوت یک وجب از احساس روحی که مانند سایه دنبالت می کند اما تا چشم کار می کند هیچ گاه نیست.!
    بودن و نبودن!مسئله این است .
    سایه ها هستند تا زمانی که روشنایی روز باشد مانند روحش ،سایه در کل روز تا زمانی که قدم هایت را استوارو محکم برمیداری و به پشت سر نگاه نمی کنی هستند و هیچگاه ناپدید نمی شوند دقیقا مانند روح گرمش.

    که روز ها پشت به پشتت می آید،در کارها وتصمیم هایی که گاه به فریاد هایم وگاه به چشمان ذوق زده ام منتهی می شود.
    اما شبها .شبهایی که من به پهنای صورت اشک می ریزم و یا گاهی صدای هق هق دخترانه بغض دارم گاه در سینه وگاه در بالش خفه می شوند.
    آن موقع ها نیستند،نه سایه ونه روحش،زمانی که من از تاریکی شب می ترسم نه سایه ای هست که پشتم را گرم کند و نه روح مادری که مانند کودکی ام سرم را سینه اش پنهان کند.

    ومن چنگ بزنم به پیراهن گلدارش،گل هایی که هیچگاه چشمه اشک وجود من آن ها را سیراب نمی کند.
    اینجا فقط می ماند روح مادری که سایه وار هوایت را دارد.
    قدم می زند،مانند سایه!
    هست و یا گاهی نیست مانند سایه!
    اما تنگ نمی شود یا نمی گیرد از نبودش این دل،سایه را می گویم!و خدانکند بگیرد روزی دختری دلش برای آغوش گرم که نه
    اما دلش برای گرمای حمایت روح مادرش تنگ شود.
    خدا نکند:)

    نویسنده:زینب وحدانی
    منطقه:تولمات، دبیرستان الزهرا
    دبیر: خانم نوروزی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع جنون و فاصله

    نگارش دهم سنجش و مقایسه

    موضوع: جنون و فاصله

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    خلاء ای دیوانه کننده که انتظاراتمامش به لب میرساندجان را.به حدی که درپایان روزگارانی تاریک که توام بوده با درماندگی،دیگرجانی نداری برای لذت بردن از روزهای روشن پیشِ رو.
    هزاران هزارنفر،بیخوابی کشیده اندتا درمان کنندجنون را!امّا چه کسی یک بار،فقط یک بار تلاش کرد تا التیام بخشد زخم هایی که فاصله،میزندبر روح وجان آدمی؟
    مگرهست جانسوزترازدوری؟مگرهست دیوانه کننده تر ازینکه بدَوی امّا فاصله همچون سدی محکم مانع رسیدنت شود؟
    کسی چه میداند!شایدهم جنون دردناک ترباشد.شایدبی تابَت کندکه ببینندتورا،امّانبینند!یعنی نخواهند که ببینند.به چه جرمی؟جنون!شایدهم دردناک ترباشدکه انگشت نمای همه باشی وبگویند:《فلانی مجنون است وفارغ ازغوغای این جهان پرهیاهو!》امّادریغ ازیک نفرکه بشنودهیاهوی غوغایی که جنون دردلت به پاکرده![enshay.blog.ir]
    بعضی گفته اند دنیا کوچک است چه خوش خیال اندبعضی هایی که دهان گشوده اند تابه رخ بکشندحقارت این دنیارا.شایدهم نچشیده اندطعم تلخ فاصله را،آنهم فاصله ای بی پایان که هرچقدرهم بمیری وجان بدهی نتوانی مُهرپایان بزنی برآن.
    جنون وفاصله هردوسیاه می کنندسرنوشتت را وروزی"به خواست خودشان!"کوله بار رابردوش می نهندو تَرکَت می کنند.امّاهیچگاه فکر کرده ای روزی که اثری نباشد از آن دو،چطورروشنی روز هایت دل به سیاهی شب می سپارد؟می بینی؟سخت است عاقل باشی و ببینی حقایق تلخ روزگار را وخودت را به ندیدن بزنی ومتهم شوی به نفهمیدن!سخت است به عادت روز های تلخ یاشایدهم شیرینِ دوری بدَوی امّا مقصدی برای رسیدن نداشته باشی!
    هردو میروندامّاردپای روزهای سیاهی که باروحت عجین بوده اندپاک نمیشود!
    و درپایان:《تا "جنون" "فاصله" ای نیست از اینجاکه منم! :) 》

    نویسنده:سوگندابراهیمی
    پایه:دهم تجربی
    دبیرستان: الزهرا تولمات
    دبیر: سرکارخانم نوروزی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازده سازه نوشتاری مثل نویسی ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند

    نگارش دوازده سازه نوشتاری مثل نویسی

    ضرب المثل: آفتاب پشت ابر نمی ماند!

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir


    در دشتی وسیع،جویبارجوینده در
    جستجوی حقیقت جهان گردی میکرد در پستی و بلندی کوه ها،اعماق دره ها ،بالای شاخسار های بیدمجنون ،در دل سیاه شب و در بین امواج پر تلاطم اقیانوس ها.[enshay.blog.ir]
    خسته ازاین هیاهوی زمین در گرمای ان روز تابستانی سری سوی اسمان بلند کرد که گله و شکایت خودرا اغاز کند
    نگاهش به ابرهای وسیع افتاد که نور لطیف حقیقت از لابه لای انها سرک میکشید و دل و جان جویبار را با خود میبرد. به اسمان چشم دوخت ان ابرهای زیبا دیگر زیبا نبودند چون جویبار می دانست خورشید حقیقت را از او پنهان میکنند.
    ابرها کنار رفتند نور حقیقت تابید و تن جویبار را ایینه کاری کرد ایینه هایی که هرکدام با انعکاس نور خورشید حقیقت ،نمادی راهنما هستندبرای جویبار های دیگری که در جستجوی حق و حقیقت هستند.

    نویسنده: دریا صیدی
    پایه دوازدهم انسانی
    دبیرستان 13 آبان موسیان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم سنجش و مقایسه با موضوع غم و شادی

    نگارش دهم سنجش و مقایسه

    موضوع: غم و شادی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    این اواخر خنده ازلبانش جدا نمی شد. روزها غرق درشادی بود و از سیاهی شب هراسی نداشت؛ نمی دانم شجاع بود یابی تفاوت! امّا تا آنجا که یادم می آید می گفت: من این راه نرفته را صدها بار رفته ام. منظورش رانمی فهمیدم؛ هربارکه می پرسیدم جوابش با سکوت همراه بود!
    پای حرف هایش که می نشستم همه چیز بود جز خودم؛ می گفت: به شادی لحظه هایت عادت نکن که روزی چیزی بیشترازخاطره نیست و در غم هایت رژه نرو چند مدّت بگذرد فراموش می شود.[enshay.blog.ir]
    گاهی میان خنده هایش گریه می کرد سوال که می کردم، باوقار کامل جواب می دادکه غم وشادی همدیگر را کامل می کنند. اگرغم نباشد مدّتی که سپری شود از شدّت غرورگمان میکنی، روزگاردراز در پیش داری و با نبود شادی به شمار روزها و شب ها می نشینیُ این چندروزی هم که هست بار غم را به دوش کشیده و زندگی خود را تلف میکنی.
    حرف هایش قشنگ بود؛ مخصوصاً آنجاکه می گفت: اگرشادی را می خواهی نگاهی به خودت وخانواده ات بنداز، غم هم همان نزدیکی هاست! کافی است چشم هایت راببندی و تصوّر کنی تمامی اینها ناقص است، درمیان همه اینها یک قدم فاصله است، یک قدم.
    شاید تابه حال فکرمی کردیم خنده نماد شادی واشک نماد گریه است. امّا که میدانداگر این دونبود حال طرف مقابل را چگونه می خواستیم دریابیم؟ شاید هم پای احساس ها کوتاه ترمی شد و به زندگی ماکشیده نمی شد! گاهی اوقات هم کشتی افکارمان برای دیگران، درمیان امواج سردرگم نمی گشت. یاشاید چشم هارا میتوانست آینه ی احساس دانست!فقط نگاهی گذری لازم داشت تا شادی وغم را از لابه لای افکار بیرون بکشیم.
    هر دو متضادند ولی رفیق نیمه راه نیستند، نمی شود در زندگی فردی، یکی شان باشد و دیگری نه. شادی بدون غم نیست.

    نویسنده: سمیه علیزاده
    دبیرستان امیرکبیر
    دبیر: خانم اسکندری

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۱ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع زمان حق

    موضوع انشا: زمان حق

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    و زمانی فرا می رسد که خاک های کویر شورش کرده و غوغا خواهند کردودرخت مجنون سینه سپر خواهد کرد، دقیقا آن زمانی که آبهای دریاها به پا می خیزند و موج هایشان چرخ زنان در آغوش ساحل قرار می گیرند و همینجاست که صدای آواز از هفت طبقه برج آسمان بلند می شود و ابرها در آن می رقصند در همین هنگام است که کوه ها غرور خود را سنگ فرش می کنند و ستاره های شب به کمک خورشید در می آیند و راه را روشن می سازند .و جهان غرق نور و شادی می شود.
    این ثانیه ها و دقیقه ها مفتخرند که بانی این لحظات اند و روزگار اشک شوق میریزد که می تواند این اتفاقات را در دفتر گزارشات خود ثبت کند و همه ی موجودات از انس و جن و ملک گرفته تا حشره و پرنده و خزنده و درنده ،با دو دوربین عکاسی خود این لحظات را در مموری ذهن خود حک می کنند هیچ کس و هیچ چیز حاضر نمی شود که از این زیبایی رویایی دست بردارد و چشم برگیرد ،سوگند به خالق همه این زیبایی ها که چه کسی میتواند بر این نور حقیقت و برق عدالت دلنواز چشم ببندد ؟؟؟
    و حقا در آن زمان همه ی نگاه ها محو و دل ها باخته ی جمال و جبروت حضرت یار خواهد شد چرا که قلب ها نشان از گوهر وجود و ذهن ها نشان از ذات حق دارند.

    نویسنده: مهدیه پورراویزی
    دبیر:سرکار خانم محمدیان
    پایه یازدهم -فرزانگان رفسنجان

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء