نگارش دهم جانشین سازی
موضوع: ترانه بی کلام
در گوش باد می پیچم و صدای باران را زمزمه می کنم. شاید دلش باران بخواهد و به دنبال ابر های دور دست برود.
دور و بر گوش کری پرسه میزنم؛ اما از گوش او نمی توانم وارد شوم چون تمام ترانه ها در ذهن او نقش بسته اند.ترانه های زیبای سکوت؛سکوت بی صدا،سکوت بی خبر،سکوت بی نوا.او راهش جداست با ترانه هایش.ترانه هایی که همیشه در دل خودش باقی خواهند ماند و هیچ وقت تکراری نمی شوند و هیچ کس دیگر آن را نمی شنود.نمی دانم شادند یا غمگین اما می دانم من بی کلام به آن راهی ندارم.
هر کس با توجه به حال دلش مرا معنا می کند و آن حسی که میخواهد از من می گیرد.یکی خسته از هوای تنهایی هق هق هایش را همراهم می خواند.یکی نوای خنده های نوزاد دور از خود را به یاد می آورد.یکی هم همزمان با من روی میز چوبی پوسیده کنار اتاق،با دستانش ریتم می گیرد.شاید هم آنقدر برای دخترک تکرار شده ام و همراه تمرین هایش بوده ام،بعد از اینکه به صحنه برود و آخرین قدم ها را بر دارد،دیگر به من گوش نخواهد کرد.می بینی،حتی من هم می توانم آزادی بدهم.
نمی دانم در نقطه اوج که سه ساز پیانو و ویالون و فلوت همراه می شوند نوازنده ها چه حالی داشته اند.آیا در آن لحظه پسرک را که هنگام گوش دادن به من می ایستد و دستش را به دیوار تکیه می دهد و اشک می ریزد و پیش مادرش می رود و او را در آغوش می گیرد را تصور می کردند؟و آیا واقعا به قدرت و احساسی که به من می دادند باور داشتند ؟و یا حتی حال و هوای دلقک را که پشت صحنه لحظه ای خودش بود و گریه کرد چه؟آن ها می دانستند اولین ترانه ی زندگی کودکی که تازه با یک گوش می تواند بشنود بوده ام؟
زندگی می چرخد و شاید من روزی، جایی که هیچ کس نمی داند، تلاطم های رودی را آرام کنم و به ماهی آرزوی پرواز بدهم.
نویسنده: ریحانه زمانیان
دبیر: خانم اسکندری
دبیرستان شاهد شهدای اقتدار ملارد