موضوع انشا: خانه قدیمی
بوی عطر غذا در خانه پیچیده، منتظر است هوا کمی دیگر تاریک شود تا چراغ ها را روشن کند.
سماورش مانند همیشه دست به کمر روی طاقچه کنار گاز است و آبنبات های رنگی را که در کیسه ی پارچه ای در کنار آن قایم کرده تا هر گاه جمعه ها صدای جیغ و فریاد های بچه ها که در حیاط بازی می کنند؛را شنید برایشان آبنبات با کشمش هایی که پدربزرگ همیشه در جیبش دارد ببرد.
صدای زوزه ی باد از لابه لای پرده های گلدوزی شده به خانه سرک می کشد. خانه در سکوت فرو رفته و تنها صدای رادیو و عصای مادربزرگ است که این سکوت را می شکند. همیشه عصایش دستش است با لباس های گلدار بلندی که خود با دستان پر چروک و با محبتش دوخته و چارقد سرخابی رنگش که هر گاه به حیاط می رود سرش میکند.
می ایستد و گلدان های نزدیک پله را آب میدهد. بوی نم خاک و گل های شب بو فضا را پر می کند. چراغ های حیاط روشن اند، مانند دل مادربزرگم که مهر مادری را به تک تک فرزندان و نوه های کوچیکش که حال قد علم کرده و هر از گاهی به او سر میزنند،آموخته است.صدای کلیدهای پدربزرگ می آید که با دوچرخه سیاه رنگش و کلاه لبه دار قدیمی اش درخانه را باز می کند. در دستش پاکت میوه است و نان سنگک را روی دسته ی دوچرخه اش خوابانده.
خانه سوت و گور است اما چقدر دلش شاد میشود وقتی که مادربزرگ را با چادر سفید و گل های قرمز در کنار گلدان ها می بیند. هر دو منتظر هستند تا باز دختر هایشان در حیاط بدوند و پسران نوجوانشان از سرکار بازگردند و برای مادرشان خرید کنند. اما آنان نیز بزرگ شده اند و فرزندانی شبیه خود دارند.حال منتظر جمعه هستند تا نوه های کوچکشان هر کدام در اطراف حیاط بدوند و شیطانی کنند تا باز هم صدای جیغ های بچه ها خانه را پر کند. اما سال هاست چراغ های این خانه تاریک است،گویا سماور مادربزرگم هم خوابیده، گمان میکنم گل های شب بو قهر کرده اند و سجاده مادربزرگم روی خود ملافی خاکی چهن کرده است.
آبنبات های زنگی خود را قایم نمیکنند و پرده ها دیگر با باد حرف نمیزنند. سال هاست که گلدان های کنار پله منتظر آب نیستند و فکر میکنم دو چرخه ی پدربزرگم مدتی است دیگر به خرید نمی رود. و میبینم که عصای مادربزرگم چقدر تنهاست.
دلم برای تمام آن ها تنگ شده. کاش میتوانستم همان طوری که این انشا را در حال می نویسم و در حال میخوانم، ای کاش میتوانستم آن را در حال نیز حس کنم.
موضوع انشا: یه روز مه آلود
اون روزدرست مثله امروزبود!
بارون شدیدی میبارید....
ازکلاسم زدم بیرون
به سختی میتونستم جلوی راهموببینم آخه هوابه شدت مه آلودبود!!
یه نگاه به آسمون انداختم
ابرهاآسمون روتوآغششون محاصره کرده بودن ورنگش بیشتربه خاکستری میخوردتاآبی!!!البته هوای تهران همیشه همینجوری بود..مه آلودوغمناک....
نگام به عابرایی بودکه باچتروبی چترباعجله میدویدن تابه مقصدشون برسن....ازشدت سرمابه خودم میلرزیدم اماحتی سردی هواولرزشمم باعث نشدکمی به سرعت قدمام اضافه کنم،پالتوموبیشتربه خودم چسبوندم ودستاموتوی جیبام مخفی کردم...
هیچوقت ازبارون خوشم نمیومدولی الان دلم میخواست ازتمام این ثانیه های رهاییم استفاده کنم چراکه میدونستم اگه برم خونه دوباره مشکلات روسرم فرودمیان وروزازنو وروزی ازنو!!
مه باعث شده بودمدام سرفه کنم،ازبچگی توی نفس کشیدن مشکل داشتم به خصوص توی همچین هوایی!محوفکروخیال شده بودم که صدای بوق ماشین وچرت گفتن راننده تلنگری شدبرای شکستن بغضم:(خانوم خوشگله برسونمت؟)قدماموتندترکردم که صدای آشنایی روشنیدم:فریحاروانی منم!!!
توتنهاکسی بودی که منوبه اسمی که پدربزرگم دوست داشت صدامیزدی....باناباوری به عقب برگشتم که فهمیدم اینم یکی از شوخیای بی مزت بوده!!!
امروزم درست مثله همون روزه....
هوامه آلوده....
بارون شدیدی میباره....
سردمه....
مدام سرفه میکنم.....
صدای راننده های مزاحم رومخمه....
بغض میکنم واشک میریزم...
دیدی.....
تنهافرق امروزبااون روزنبودن توواون شوخی بی مزته!!!
موضوع انشا: یک روز بهاری
ما هر فصلی را به خصوصیت خود می شناسیم مثلا پاییز فصل رنگارنگ و برگ ریزان زمستان فصل سرما و سفیدی زمین و تابستان فصل باربرشدن درختان اما در این میان فصلی زیباتر از همه اینها وجود دارد که گلها و درختان از خواب بیدار می شوند، نوروز فرا می رسد شب می رود و مشعل خدایی می دمد این فصل، فصل زیبای بهار است که در آن گل ها غنچه می دهند و درختان شکوفه می دهند و هر جا پر از زیبایی و قشنگی طبیعت است زمین جان تازه می گیرد و حیوانات و انسان ها در بین خود جشن می گیرند.
پرنده های مهاجر که در زمستان کوچ کرده بودند دسته دسته پدیدار می شوند و هر وقت ما آنها را در آسمان مشاهده می کنیم زیبایی را بیشتر درک می نماییم و هر جا می رویم قشنگی گل های بهاری را مشاهده می کنیم و در این میان ما باید از شهیدان راه اسلام تشکر کنیم و برای آنها دعا کنیم چون آن ها بودند که از سرزمین ما دفاع کردند و حال این شادی ها را برای ما خریدند…
وقتی که آخرین روزهای زمستان در حال گذشتن است همه مردم در انتظار فرارسیدن عید نوروز هستند و با خرید و خانه تکانی به استقبال عید نوروز می روند.
برای ما خیلی مهم است که در لحظه تحویل سال و آغاز سال نو همه جای خانه تمیز و مرتب باشد.
بعضی ها آنقدر درگیر کارهای عید میشوند که فراموش میکنند در واقع این بهار است که با خود نوروز را می آورد و از آمدن بهار غافل میشوند
بله بهار فصل گل و جوانه است در این فصل مورچه ها از لانه هایشان بیرون می آیند و درب خانه هایشان را تمیز و مرتب میکنند و خاکهای اضافه که همراه باران بصورت گل و لای وارد لانه شده را بیرون می ریزند و کم کم شروع میکنند به جمع آوری آذوقه برای فصل پاییز و زمستان
با آمدن بهار هوا گرم و گرم تر میشود و کم کم باید لباسهای زمستانی را بشوییم و تا کرده و در گنجه قرار دهیم تابرای زمستان بعدی آماده باشند.
وقتی تعطیلات نوروز فرار میرسد همه به دیدار بزرگتر ها میروند و بعد از آن بزرگتر ها به بازدید کوچکتر ها میروند و این رسم بسیار خوبی است که ما از آن آداب احترام به بزرگتر را یاد میگیریم.
معمولا بزرگتر ها به بچه ها عیدی میدهند و بچه ها از گرفتن عیدی خیلی خوشحال می شوند.
در فصل بهار و عید نوروز همه لباس نو به تن میکنند و بیشتر مردم خوشحال هستند ولی مانباید فراموش کنیم که قبل از عید به فقرایی که میشناسیم کمک کنیم تا آنها هم بتوانند لباس نو و آجیل و شیرینی بخرند و خوشحال شوند
بهار فصل چاقاله بادام و گوجه سبز است در اواخر فصل بهار زرد آلوها و بعضی میوه های دیگر میرسند و گندم زارها کمکم زرد میشوند و آماده درو کردن می شوند.
فصل بهار به ما چیزهای زیادی می آموزد که ما میتوانیم با دقت در طبیعت و همچنین دقت در آداب و رسوم نوروز آنها را یاد بگیریم
در فصل بهار بارانهای بهاری می بارد و ردوخانه ها پر از آب میشوند و گل آلود میشوند
در اواخر بهار فصل امتحانات فرا میرسد و در خرداد ماه همه ما سرگرم درس خواندن برای امتحانات آخر سال میشویم
تعطیلات نوروز فرصت مناسبی برای دوره کردن درسها است تا بتوانیم در پایان سال تحصیلی نمرات خوبی بگیریم و در آینده موفق باشیم.
در فصل بهار بچه گنجشکها به دنیا می آیند و میوه درختان توت میرسد و مردم در پارکها مشغول چیدن توت میشوند
ما باید در طول سال تحصیلی و مخصوصا در فصل بهار درس هایمان را مرور کنیم تا بتوانیم نتیجه خوبی بگیریم و با خیال راحت تعطیلات تابستان را شروع کنیم
در فصل بهار روزها بلند میشوند و شبها کوتاه تر میشوند
مردم در این فصل کم کم کولر ها را راه می اندازند و در بعد از ظهرهای گرم و ساکت بهاری صدای کولر های آبی به گوش میرسد و به ما یاد آوری میکند که تابستان در راه است.
موضوع انشا: درباره ی مهمانی فامیلی یا خانوادگی
دید و بازدید فامیل ، رسمی کهن در ایران است که در اسلام هم به شدت به آن تاکید شده است و در اصطلاح به ان صله رحم میگویند که به معنای پیوند کردن دو چیز است.
کم کم با گسترش ابراز های ارتباطی این دید و بازدید ها کم رمغ تر شده است چرا که برخی ارتباط خود را با دوستان و آشنایان خود در حد برقراری یک تماس تلفنی محدود کرده اند. اما برخی همچنان صله رحم را به جای می آورند با این تفاوت که بیشتر برای استفاده از وای فای میزبان به مهمانی می روند تا دیدار با میزبان.
پس از احوال پرسی و کمی خوش و بش به سراغ اصل مطلب رفته و جویای حال مدم و پسورد آن می شوند.
میزبان هم به رسم مهمان نوازی فارغ از حجم محدود اینترنت خود راز مودم را علنی می کند که این سرآغاز حاکم شدن سکوت در مجلس گرم خویشاوندی است. یکی خندان و دیگری عصبانی، برخی متعجب و کمی نگران از متن هایی که در شبکه های اجتماعی خود می بینند و اگر هم حرفی رد و بدل شود محدود به موضوعات دریافتی از فضای سایبری است.
مهمانان بی تفاوت نسبت به صله رحم و پرسیدن اوضاع و احوال یکدیگر! همه در کنار یکدیگر با گوشی خود در تنهایی به سر می برند. میهمانی ها شلوغ است اما صدای دلینگ دلینگ پیام های شبکه های اجتماعی بالاتر از هر صدای دیگری به گوش می رسد. البته این موضوع تنها منحصر به میهمانی ها و دورهمی های خانوادگی نیست
حتی ماجرا دیگر به جوان ها هم محدود نیست بلکه بزرگ ترهای فامیل هم با خرید گوشی های هوشمند، در میهمانی ها حسابی مشغول تلفن های همراه شان شده اند.
موضوع انشا: فصل امتحانات
خدای مهربون نعمت های زیادی آفریده که یکی ازاین نعمت هابه وجودآوردن فصل هاس
قطعاازیه بچه کوچیک گرفته تایه خانوم وآقای مسن میدونن که4تافصل داریم به اسم های:بهار،تابستون،پاییزوزمستون که هرکدومشون ویژگی های خاص خودشون رودارن
ایناهمون چیزاییه که ازبچگی درباره فصل هاتوگوش ماخوندن
امابه نظرمن بزرگترین دروغ بشربه جامعه همینه!!!چون مایه فصل دیگم داریم به اسم امتحانات!!!فصل امتحانات برخلاف فصل های دیگه نه زیباس نه دوس داشتنی!بلکه پرازاسترس،سرکوفت وبدبختیه به طوری که همه مادانش آموزاباشنیدن این فصل سرتاپای بدنمون شروع به لرزیدن میکنه وحتی پیش اومده افرادازاسترس زیادسکته قلبی میکنن وبه دیارباقی میشتابند.البته دراین میان افرادی هم هستن که ماتوفرهنگ لغت خودمون اوناروچای شیرین یاچاپلوس مینامیم،توی هرکلاسی حداقل یکی ازاین موجوادت عجیب وغریب وجودداره که مدرسه وکلاس درس روبرای بقیه تلخ ترازقبل میکنن
ویژگی های دانش آموزان چاپلوس'
1-توردیف های اول،دوم یاحداقل سوم میشینن
2-کم غیبت میکنن
3- زوددرکلاس حاضرمیشن
4-همیشه یه قدم ازمعلم جلوترن چراکه درس جدیدروقبل ازدرس دادن درخونه مطالعه میکنن
5-درهمه بحث هاشرکت میکنن
6-درامتحان گرفتن های معلم تاثیرزیادی دارن
دربعضی مواقع هم این افرادروخرخون مینامند
البته نبایدشگرددانش آموزان روبرای فرارازامتحان وگرفتن نمره بالای10دست کم گرفت چراکه خیلی ازافرادموفق کشورمون بااین سابقه درخشان به این جارسیدن،دراینجااین شگردهاودومین دروغ بشربه جامعه روتوضیح میدیم:
خانوم بخدامن همه درس روخوندم فقط استرس گرفتم همش پرید......
استادبخدادیشب عمم فوت کردنشدبیام سرکلاس.......
آقااجازه من دیروزمریض بودم نتونستم زیادبخونم میشه یه یه نمره ارفاق کنید؟؟.....
خااانوم من نمیدونستم قراره امتحان بگیرید!....
استادمن جزوموگم کرده بودم این شدکه الان آماده نیستم......
آقابخدامن به همون10هم راضیم.فقط یه نمره اضافه کنید
و...
همه جاازفوایدامتحان گفته میشه امامن دانش آموزمیخوام چندتاازمضرات امتحان روبراتون توضیح بدم
1-چپ وچول وضعیف شدن چشم هابراثرنوشتن انواع تقلب
2-افزایش بارعلمی به طورناخواسته
3-کمبودخواب
4-رواج فرهنگ غلط پاچه خواری برای استاتیدوخوردشدن غرور
5-سرکوفت ازخوانواده
این موردآخرحتی باعث طردشدن افرادازخانواده هم شده چراکه اگه درس بخونی ونمره قابل توجهی بیاری فقط جمله 'وظیفته مگه جزدرس خوندن کاردیگه ای هم داری'نصیبت میشه واگه درس نخونی مجبوری غرغرهای پدرومادروانجام کارهای خونه روتحمل کنی چون دیگه بهونه ای برای فرارازکارنداری!
ودرآخرسومین دروغ بشربه جامعه که همه دانش آموزا ازکلاس اول تاحالابااون مواجه شده اند:
اگه درستوبخونی ونمره خوبی بگیری برات،پاستیل میخرم،اگه درستوبخونی ونمره خوبی بگیری برات اون دوچرخه که دوس داری رومیخرم،اگه درستوبخونی ونمره خوب بگیری برات تبلت میخرم.....
خودمن به نحوه هیچوقت این جایزه هایی که پدرومادرم بهم قولش روداده بودن رونگرفتم البته شایدنگرفتن نمره خوب من هم تاثیری درنگرفتن جایزه داشته باشه!!! امابه هرحال مابه اصل موضوع کارداریم.
خب معلمای عزیزمن این همه انشانوشتم وخوندم که بگم نمره بیست ویادگرفتن مطالب به خصوص مطالب ریاضی درآینده هیچ تاثیری توی زندگی من وبقیه دانش آموزانخواهدداشت پس خواهشا چهارمین دروغ بشرروبه وجودنیارید!!!!
موضوع انشا: صحنه ورود یک موش به خانه
ساعت3 بعدظهربود.روی تختم نشسته بودم ویک دفعه صدای جیغ مادرم بلندشد از اتاقتم بیرون رفتم و دیدم که مادرم دنبال موش میدودوجیغ میزند ویک دفعه مادرم دنبال موش بود فکر میکرد که موش از خانه بیرون رفته واومد پیش من نشست ودر حالی که داشت برنامه میدید یک دفعه من دیدم که موش از کنار در خانه وارد شد و رفت توی اتاق من و من هم جیغ زدم و دویدم که در اتاقتم را ببندم ومن داشتم دنبال موش میدویدم که اصلا مادرم نمیدانست که موش دوباره اومده خانه و اصلا به این موضوع اهمیتی نمی داد وشاید نمی دانست .بعد از چند دقیقه ای که پدرم به خونه آمد وبه مادرم گفت چه خبر است مادرم که درحال توضیح دادن به پدرم بود یک دفعه موش به آشپزخانه رفت ومادرم جیغ زد وبه پدرم گفت که موش را بگیرد وپدرم که داشت سعی می کرد ک موش را بگیرد یک دفعه موش از کنار پای پدرم ردشد و به اتاق برادرم رفت و پدرم دوید ک موش را بگیرد و یک دفعه مرا صدا زد و گفت بیا در اتاق را ببند منم رفتم و در اتاق را بستم بعداز چند دقیقه ک پدرم از اتاق بیرون اومد موش را کشته بود وخلاصه ما یک همسایه داریم ک خیلی خیلی ازموش میترسد و من هم رفتم اون موشی که پدرم کشته بود را جلوی در آنها انداختم و وقتی ک همسایه میخواست از در بیرون بیاید یک دفعه موش را دید و اون هم مثل مادرم جیغ کشید منو داداشم داشتیم بهش میخندیدیم و مادرم مرا صدا زد گفت بیا کمکم کن که تمام ظرف های آشپز خانه را بشوریم خلاصه امروز هرچقدر خندیدم مادرم از من تا نصف شب کار کشید و خواستم به رختخوابم بروم اما جون نداشتم و دیگر توبه کردم به مادرم یا همسایه نخندم.
موضوع انشا: صحنه ورود یک موش به خانه
واااااای موشششش!صدای جیغ مامان بود که از روی صندلی میز آرایشش بسرعت پرید و رفت روی تخت.واااای موش وااااای موش!خیلی خنده دار شده بود.صحنهءباحالی بود.ماسک روی صورتش بود و روی تخت بپربپر میکرد.
منم ترسیده بودم اما این صحنهءخنده دار اصلا بهم فرصت نمیداد که بخوام فراد کنم.دستمو گذاشته بودم روی شکمم و هرهر میخندیدم.یک آن حس کردم یچیزی داره پامو قلقلک میده.فکرکردم یکی از نخ های شلوارمه.اما تا دستمو گذاشتم روی ساق پام،متوجه شدم که یچیز فسقلی و نرمه.وااااای موششششش.جیغ میزدم و گریه میکردم.فقط ایستاده بودم و چشمامو بسته بودم.یدفعه پامو محکم زدم تو میز که دیدم موشه پرید بیرون و مثل جت رفت.آآآآآآآخ پام.همونجوری گریه میکردم که چشمم افتاد به مامان.حالا مامان نشسته بود و از شدت خنده اشکش در اومده بود.بابا از سرکار اومد.درو که باز کردو مادوتارو دید،در جا حالت تعجب به چهرش نقش بست.منم از قیافهءبابا خندم گرفت و دیگه گریه نمیکردم.بعد از اینکه بابا وسایلشو گذاشت،یه چایی وایش ریختم و همهءقضیه رو واسش تعریف کردم.باباهم داشت از خنده منفجر میشد.درکل روز باحالی بود.
موضوع انشا: آب
الا ای گوهر پاک تن ای قطره نایاب
ازوصف تو برذهن نیاید سخن ناب
هرچندتورا سنگ دلان قدر ندانند
لیکن تو بدان شأن تو برجاست ای 'آب'
<وانزلنا من السماء ماءطهورا>
میخواهم درباره چیزی صحبت کنم که امروزه به دلیل کمبود آن
بسیاری ازکشورها به هول وولا افتادند.
درست است،می خواهم درمورد آب که یک نعمت بزرگ الهی است صحبت کنم.
آب،نعمت بزرگی است که متأسفانه خیلی ها قدرش را نمی دانند.
آب،به قدری ارزشمنداست،که پیامبران وامامان نیزبه آن تأکیدمی کردند.
ولی انسان،طبق معمول وقتی قدر چیزی را می داند که آن را از دست بدهد.
وقتی آب را از زندگی حذف می کنیم،تازه متوجه می شویم که چه نعمت بزرگی را از دست داده ایم.
بدون آب تن خاک، پاره پاره وگیاهان بدبخت و بیچاره وانسان نیز،فلک زده وآواره می شود.
آب این نعمت بزرگ الهی را پاس بداریم.
نوشته: محمد حسین ملک پور شهرکی
موضوع انشا: آب
آب ، نعمت بی نظیر خداوند ، جلوه ی زیبایی و طراوت و مظهر پاکی و زلالی و دلیل اصلی ادامه ی هستی است. در نبود آب ، از خروش رودخانه ها ، آواز دلنشین پرندگان ، ترنم شکوفه های درختان ، تبسم و لبخند گل های زیبا و رنگارنگ دنیای طبیعت خبری نخواهد بود. اگر آب نباشد ، حس تماشا و لذت مفهومی ندارد. آری ، آب جوهر خلقت ، ریشه ی تمام زیبایی ها و اساس زندگی در جهان هستی است.
صرفه جویی در مصرف آب و اسراف نکردن آن ، بهترین راه برای سپاس از خالق یکتاست. خداوند در قرآن کریم می فرماید:” اگر بخواهیم این آب گوارا و شیرین را به صورت تلخ و شور قرار دهیم : چرا شکر این نعمت را به جا نمی آورید؟” آری، اگر خداوند می خواست : به املاح آب دریا نیز اجازه می داد که همراه ذرات آب تبخیر شوند و به آسمان بروند و. ابر های شور و تلخ تشکیل دهند و در نتیجه قطرات باران همچون آب دریا ، شور و تلخ فرو ریزد. ولی خداوند متعال نه تنها به املاح آب ، بلکه به میکروب های مضر اجازه نداد همراه بخار آب به آسمان روند و دانه های باران را آلوده سازند.
امام صادق (ع) در سلسله درس ها توحیدی خود برای یکی از شاگردان به نام مفضل با اشاره به نقش نعمت آب در زندگی بشر می فرمایند :”ای مفضل بدان که نان و آب، اصل معاش و زندگی انسان به شمار می روند. به حکمت ها و تدابیر نهفته در آن ها بنگر. نیاز آدمی به آب ، شدید تر از نیازش به نان است ، به آب نیازمند است و برای برطرف کردن این نیاز های فراوان ، آب به راحتی در دسترس قرار گرفته تا انسان برای به دست آوردن آن، در دشواری و رنج فراوان نیفتد. پس بیایید این نعمت الهی را قدر بدانیم و با همیاری یکدیگر در استفاده بهینه از این ماده پرارزش کوشش کرده و از مصرف بی رویه ان بپرهیزیم.
موضوع انشا: نوشته عینی با موضوع خودرو
پرسش های نهایی:
_ خودرو چیست ؟
_ خودرو چگونه کار میکند ؟
_ خودرو ها چه کاربرد هایی دارند ؟
_ ماشین های هیبریدی چه نوع خودروهایی هستند ؟
متن انشا:
• خودرو یا ماشین یا اتومبیل به وسیله نقلیه چرخداری گفته میشود که موتور خود را حمل میکند یعنی خودرو بدون ارتباط با وسیله دیگر و به کمک نیروی ماشینی خود، قادر به حرکت است
• خودروهای امروزی جهت تولید قدرت از سوختهای فسیلی استفاده میکنند. این خودروها همگی دارای موتورهای درونسوز هستند که با سوزاندن بنزین، گازوئیل یا گاز طبیعی انرژی ذخیره شده در این سوختها را به شکل انرژی جنبشی قابل استفاده درمیآورند.
توان تولید شده در موتور خودرو به واسطه سیستم انتقال نیرو از موتور خودرو به چرخهای آن منتقل میشود و حرکت تولید شده به وسیله انسان، برای جابجایی یا برای کشیدن وسیله دیگری مورد استفاده قرار میگیرد.
• از کاربرد های خودرو میتوان ترابری و تولید توان کششی را نام برد ؛ تولید توان کششی در بخشهایی مثل کشاورزی یا صنعت یا خدمات مورد استفاده قرار میگیرد.
• خودروی دونیرو یا خودرو هیبریدی خودروی است که برای حرکت کردن از ترکیب دو یا چند منبع مجزای قدرت استفاده میکند. در بیشتر موارد سیستم پیشرانه آنها یک موتور احتراق داخلی در کنار یک یا چند موتور الکتریکی قرار دارد و خودرو این قابلیت را دارد که فقط از یکی از این منابع انرژی یا هر دو آنها در کنار یکدیگر استفاده کند. انواع دیگری از خودروهای هیبریدی هم وجود دارند که از سوختهای دیگری مانند پروپان، هیدروژن یا انرژی خورشیدی بهره میبرند. این خودروها به خودروهای سبز نیز معروفند.
موضوع انشا: عروشک پارچه ای
عروسک پارچه ای با چشمان دکمه ای اش به من زل زده بود.نگاه های او برای من بیار معنادار بود و من را یاد مخاصرات روز های قبل خود می انداخت.یاد نگاه های پدربزرگم پشت شیشه های آی سی یو,یاد نگاه های کودکان سومالی که آب می خواستند,یا نگاه های آن پسر بچه ی پولدار به آن پسر بچه ی فقیر,یاد نگاه های آن پیرمرد فقیر که از روی ناتوانی به دخترش محتاج بود که خود دختر نیز به دست مردم محتاج بود و سرش از شرمندگی همیشه پایین بود.نگاه های عروسک یک دنیا سخن با خود داشت.نگاه هایی که از فراق,جدایی و زندگی سخن می گفت.رگه هایی از بی فرهنگی نیز در نگاه هایش به چشم می خورد.از فراق و جدایی او از خانواده اش سخن می گفت.او سی سال پیش وقتی که از قفسه اسباب بازی های دخترانه به قفسه اسباب بازی های پسرانه رفت و به من فروخته شده بود,از خانواده اش به دور افتاد.از زندگی سخت او بر روی قفسه ی کتاب های من و رقابت او با آدم آهنی من سخن می گفت.در لحظه ای نوع نگاه هایش تغییر کرد.نگاه هایش تبدیل به نگاهی پر از غم گردید.نگاهی پر از درد.نگاهی خشک ولی مرطوب ,پر از اشک.اشک هایی از جنس آیینه.مرا یاد نگاه های گهر بار شده ی پدر بزرگم با اشک هایش می انداخت که خود را پس از عمل بر روی تختی خشک و در بیمارستانی دلگیر به دور از مردم می دید.عروسک پارچه ای نیز خود را در این دنیا مانند پدربزرگم دور از مردم می دید.می خواست از روی قفسه بلند شود.می خواست گریه کند و پرواز کند و آدم شود.مرا یاد نگاه های کودکان سومالی که لب هایشان خشک شده بود و آب می خواستند,می انداخت. او نیز آب می خواست تا لب هایش مرطوب شده و گشوده کردد و بتواند حرف بزند.آری انسان شدن آرزوی او بود.ولی او نگاه های آن پسر بچه ی پولدار به آن پسر بچه ی فقیر را ندیده بود.او خباثت های انسان ها را ندیده بود.او این ها را نمی دانست چون هنوز پاک بود و وارد دنیای انسان ها نشده بود.او در دنیای عروسک ها به سر می برد و انسان ها را نمی شناخت.یاد آن پیر مرد گرسنه محتاج به دست دخترش که نمی خواست در این دنیا باشد.یک روز او را به خیابان بردم تا ما انسان ها را ببیند.وفتی فقط سه نفر را دید,او نیز نمی خواست در این دنیا باشد و می خواست همین الآن زیر چرخ ماشین برود و له شود.نگاه های او از بی فرهنگی ما انسان ها نیز سخن می گفت که با قدرت خود جهان مان را نابود می کنیم.ما که یکدیگر را آزار می دهیم.او می خواست با فرهنگ باشد.روزی صدایش را می شنیدم که چشمانش با من حرف می زد.او به من گفت:((این انسان ها چقدر بی فرهنگ هستند!!))به او گفتم:((تو بی فرهنگ هستی!!))با لحن اعتراض به من گفت:((چرا به من می گویی بی فرهنگ؟من که یک عروسک بیشتر نیستم.))به او گفتم:((آخر می دانی دنیای ما , دنیای انعکاس است.هر کاری بکنی,به خودت باز می گردد.در دنیای انسان ها,زندگی انعکاس دارد.))او حرف هایم را جدّی نگرفت.دو ساعت بعد ما مهمان داشتیم.یک بچّه ی شیطان به خانه ی ما آمد و از قضا همین عروسک را برداشت و یکی از چشمانش را کند.عروسک دلش شکست.حالا نگاه هایش همیشه به پایین بود.نمیتوانست بالا را نگاه کند.اکنون نگاه هایش مرا یاد آن دختر پیرمرد می انداخت که همیشه سرش از شرم پایین بود و محتاج این دنیا و مردم شده بود. عروسک حالا تبدیل به هیولایی شده بود. او را به سر جایش برگرداندم و روی قفسه گذاشتم.او گفت:((من این دنیا را نمی خواهم.))دنیا هم او را نخواست و همان لحظه قفسه افتاد و زیر بار کتاب ها.
موضوع: اخلاق نیک
مقدمه: تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز.
همه ما انسانها با توجه به خانواده و محیطی که در ان زندگی میکنیم و بزرگ میشویم شخصیت و اخلاق مخصوص خود را داریم. هرکس باتوجه به فرهنگ محیط و اصالت و خانواده اش رفتار و برخورد خواصی دارد. پس عوامل بسیاری از جمله اصالت ، خانواده محیط زندگی و فرهنگ و... میتواند در اخلاق هر فرد تاثیر بسزایی داشته باشد.ولیکن چه بهتر که انسان با رفتار و اخلاق خوب و نیک که هم خدا بپسندد هم بنده خدا با دیگران برخورد کند.
ما نباید توقع داشته باشیم که در قبال هر رفتار نیک ما دیگران نیز برخورد خوب و نیک از خودشان نشان دهد.ممکن است اگر زیاد اخلاق خوب و نیک داشته باشیم و به دیگران نیکی بیش از حد کنیم طرف مقابل اشتباه برخورد کرده و به منظور منفی بردارد در اینجاست که سعدی شیرازی می فرماید:((نیکی چو تز حد بگذرد نادان خیال بد کند.پس در هر برخورد ی حتی نیکی یاید تعادل را حفظ کرد یعنی نه اینقدر نیک باشیم ک به قول سعدی دبگران خیال بد کنند،نه بد باشیم ک تنها بمانیم و نتوانیم کسی را در کنار خود نگه داریم .
نتیجه گیری: نتیجه میگیریم تعادل در هر چیزی حتی برخورد با دیگران خوب است و ما باید در حد امکان رفتار بد دیگران را با اخلاق و برخورد خوب به او نشان دهیم تا طرف مقابل متوجه اشتباه خود شود.