نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نگارش دوازدهم درس دوم» ثبت شده است

انشا با موضوع شادی های نا فرجام

انشا با موضوع شادی های نا فرجام

انشا - انشا بلاگ - انشا نویسی - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا

گر بدانی حال من گریان شوی بی اختیار
ای که منع گریه ی بی اختیارم می کنی
(وحشی بافقی)
با چشم های بارانی ات، به این غم هایی که در آغوش گرفته ای نگاه کن.
می بینی، ذره ای ارزش ندارند، تنها راه زیبایی قلبت را، تنگ تر و تنگ تر می کنند.
زندگی، زیبا می شود اگر راحت لبخند بزنی، راحت اشک بریزی، اسوده عشق بورزی و بذر محبت در دنیایت بکاری.
اصلا بیا باهم، غم هارا به کنج دنیایمان هل دهیم!
بیا بودنت را جشن بگیریم!
باور کن، راه شادی آنقدر هم که فکر می کنی دشوار نیست.
آنقدر از سختی ها، درد ها و دلشکستگی ها گفتی، آنقدر بغضت را در گلو زندانی کردی که از پا افتادی.
می دانی!
نگرانم، نگرانم برای روزهایت، اشک هایت، لبخندهایت که پشت یک اخم به بند کشیده می شوند!
نگرانم، برای خوشبختی های کوچکی، که ذره ای به چشمت نمی آیند.
راستش را بخواهی، می خواهم برای تو، برای درد هایت، برای شادی های گم شده ات گریه کنم.
این راه را پایانی نیست، تا آرام نشوی پروانه ی شادی روی شانه هایت نمی نشیند.
تا لبخند نزنی ثانیه های روزگار باتو آشتی نخواهند کرد.

نویسنده زهرا ابراهیمی
دبیر : خانم شاه بنده
دبیرستان : حضرت مریم تیران

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی با موضوع سکوت

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی با موضوع سکوت

    نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا موضوع درباره در مورد سکوت - انشا - انشاء - انشا نویسی - انشای آماده - نگارش دوازدهم نثر ادبی

    همیشه سکوت کردم غافل از لذت بی حد و اندازه ای که در فریاد زدن بود.
    زنگ خانه به صدا در می اید،مادرم ایفون را بر می دارد،
    کیه؟!
    صدای گذاشتن گوشی ایفون گوش هایم را تیز می کند،
    مهربان بود می گوید بروی در کوچه بازی کنی همه منتظر تو هستن!
    نارضایتی مادرم پیش از اجازه گرفتن برای رفتن به کوچه مبرهن بود.
    اجازه هست؟
    نه...
    چرا؟!
    خودت خوب می دانی هنوز اثار دسته گل قبلیت هویداست...
    قول می دهم دیگر همچین اتفاقی نمیوفته،قول.
    گفتم نه،تمام!![enshay.blog.ir]
    همیشه از اصرار کردن متنفر بودم ولی این دفعه ناچار بودم.
    دنبالش دویدم، قول می دهم ،اصلا باشه هر چه شما بگویید فقط بگذارید اینبار و بروم،خودتان که بهتر می دانید مهربان اجازه ی بیرون رفتن نداره، الان هم که اومده عجیبه، لطفا...
    گویا دلش به حالم سوخته بود،خوش حال بودم،پیروز شده بودم.
    فقط همین یکبار، مبادا کار اشتباهی انجام بدی.
    شال و کلاه کردم،کفش های بند دارم که با مهربان ست خریده بودیم رو پوشیدم، مطمئن بودم مهربان هم این کفش هارو پوشیده...[enshay.blog.ir]
    در حیاط و باز کردم مهربان پشت در ایستاده بود ، صدایش کردم سرش را برگرداند،بعض گلویم را با بی رحمی می فشرد ولی باید قورتش میدادم حداقل بخاطر مهربان.
    صورتش زیر ماسک پنهان بود،گیس های دو طرفه ی بلندش نا پدید شده بودن...
    سریع به خودم امدم رفتم جلو دوست داشتم بغلش کنم ولی اجازه ی همچین حرکتی هم نداشتم.
    خوبی؟
    تو رو دیدم عالی شدم...
    تو چی؟
    منم خوبم.
    خوش حال رفتیم کنار بقیه ی بچه ها، قرار بود بازی مورد علاقه ی مهربان و بازی کنیم.
    من گرگ شدم: سه،دو،یک اومدم...
    می دونستم مهربان کجا قایم میشه،انتهای کوچه، کنار خونه ی اقای اسدی،کنار درخت وسطی.
    دویدم، صدای قدم هام مهربان و باخبر کرده بود.
    خیال کردی می تونی منو بگیری...
    خیال و که من نکردم ولی شاید تو، اره!
    پا به فرار گذاشت نباید از اونجا رد میشد ولی...
    صدای جیغ بچه ها،کل محله رو خبردار کرد، ماسک سفید رنگش به پرچم ترکیه تبدیل شده بود.
    دیگر توانم هم توانایی شکستن سکوت همیشگی ام را نداشت گویا تمام جهان روی سرم خراب شده بود مهربان روی زمین افتاده بود و من سکوت کرده بودم.
    🤫🤫🤫🤫🤫🤫

    نویسنده: روژینا کاوری زاده، دبیرستان دخترانه ی شاهد دهلران
    دبیر: خانم ملکی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع گرانی

    موضوع انشا: گرانی

    انشا موضوع درباره گرانی - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - نمونه انشاء

    اینجا صدای مرا از شهر فقیران می شنوید ؛ شهر گرانی ها . شما گرانی را در چه چیز هایی می بینید؟ خوراک؟ پوشاک؟ مسکن؟ پول؟ اینجا هما چیز گران است. حتی چندین برابر گران تر است. می گویم چندین برابر چون در شهر های دیگر هر چقدر هم که گرانی باشد ، هستند عده ای که بخرند و سیر کنند شکم زن و فرزندشان را ؛ اما اینجا شهر فقیران است . خشت خانه ها از "فقر" است . نام کوچه ها حک شده بر لوح "نداری" است . دروازه ی شهر را با ستون های حسرت بنا کرده اند.
    اینجا "گرانی" حکومت میکند، وزیرش "بدبختی" است ، داروغه اش "بیچارگی" و مردمش... . مردم اینجا فقیر اند چون حیایی ندارند که تن عریان چشم هایشان بپوشانند ؛ فقیر اند چون محبتی ندارند که بر سر کودکانشان نوازش کنند؛ فقیر اند چون ملایمتی ندارند که کلامشان را به آن آغشته کنند . فکر کرده اید گرانی فقط به پول است؟ فقر تنها نداشتن مادیات است ؟ یا فقیر کسی است که نانی برای خوردن ندارد؟
    نه! فرق دارد جنس فقر این شهر . فقرای اینجا شکم هایشان سیر و دل هایشان به قاروقور افتاده است ؛ چشمانشان فراخ و عقل هایشان را در بغچه ای بسته اند ؛ تن هایشان گرم و قلب هایشان لنگ سرخ بر رخ کوهستان های یخی می کوبد.
    فقیر اند مردمی که نمی توانند عشق را بخرند ‌. فقیر اند تن هایی که به آغوشی خوانده نشوند . فقیر اند دل هایی که با زلزله ی نگاهی بی خانمان نشوند .
    حال مسئله این است که چه باید کرد ؟ شاید داروئی از عشق ، شاید نسخه ای نوشته شده با جوهر محبت ، یا شاید هم یک نوشیدنی سحرآمیز ! مقداری چای احساس با چند دانه هل مهربانی در قوری ای از جنس دوستی را بر سر سماور زندگی گذاشت و با شعله ی صبر به تماشای دم کشیدنش نشست . شاید این چای نابود کند طلسم دل های مردم این شهر را ...

    نوشته: فاطمه محمودی
    دبیر: سرکار خانم اعتمادی
    شهر ری، کهریزک،

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع فضای مجازی

    موضوع انشا: فضای مجازی

    انشا موضوع درباره فضای مجازی - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم

    «حبس ابد»

    بارها و بارها نام اینستاگرام به گوشتان خورده است. اینستا پرحاشیه ایی که روز های زیادی خوشی های حبابی آن را دیدیم،شاهد مد و فشن و تیپ های رنگارنگ آن بودیم.
    غصه زیبایی واندام شاخ و داف هایی را خوردیم که در واقعیت نه شاخ بودند و نه داف.حسرت زندگی هایی را خوردیم که واقعی نبودند،در حسرت غذاهای متنوع و لذیذ اینستا سوختیم و شکممان، زجرش را متحمل شد.
    لحظه به لحظه دایرکت هایمان را چک کردیم تا ببینیم واکنش دیگران نسبت به روزمرگی های بی سر و ته مان چیست؟چه بسیار پست گذاشتیم و قیافه پشت افکت های بی شمارمان را به رخ بقیه کشیدیم.تگ کردیم منفور ترین آدم های زندگیمان را روی عکسمان تا ببینند و بسوزند،دلمان می خواست همه غبطه شادی تو خالیمان را بخورند.
    چشمانمان کم سو شد از بس که به دنبال لایک های تقلبی برنامه را زیر و روکردیم، از بس به دنبال پسندیده شدن از طرف دیگران بودیم،کامنت های کوتاه و بلند بسیاری برای هم گذاشتیم که از ته دل راضی به آن نبودیم.استوری هایی به نمایش گذاشتیم که داستان اصلی زندگیمان نبود،از واقعیت هراس داشتیم، از زندگی ساده مان خجالت می کشیدیم و آن را مایه ننگمان می دانستیم. درصورتی که همه، در این دنیای بی سروته، همینگونه بودند،یک دنیای مجازی که دنیای واقعی را بی معنا کرده است .بارها خوشحال شدیم که در جمع دوستان صمیمی فلان کس هستیم و بارها در خفا تعدادی را هاید کردیم و پنهان کردیم همان داستان دروغین را،ریپورت شدن هم بخشی از زندگیمان شده بود و «کامنت انگلیسی لطفا»جمله اشنا برای همه ما.
    در عطش فالوور های بسیار و فالووینگ های اندک سوختیم،پروفایلمان را هزاران بار چک کردیم و حاصلش شد ادیت های خوش رنگ و لعابی که بر صورتمان نشست.افسردگی را همگی در مواقعی با تار و پود وجودمان تجربه کردیم و دم نزدیم،نقاب های جورواجور را مهمان صورتمان کردیم و پشتشان نفس کم آوردیم ،خفگی را حس کردیم و نقاب را محکم تر به صورتمان فشار دادیم،نقاب را چسباندیم و خودمان را در چهار دیواری حبس کردیم،در قفسی که پر پروازمان را شکسته، نفس کشیدیم ،حبس ابد را خودمان برای خودمان صدور کردیم.نگذارید آن ها که طول عمر خوشبختی شان تا فلش دوربین هاست بذر غبطه و حسرت به دلتان بکارند. نگذارید آن ها که از واقعیت گریزانند هر روز به بهانه انتشار انرژی مثبت صبح بخیر ها و بکن نکن های آبکی تحویلتان دهند..
    نگذارید...
    اینجا تقلبی است بزرگ که به چشم نمی آید.
    آواز دهل شنیدن از دور خوش است»

    نویسنده: سحر نادری
    دبیر: خانم صادقی
    دبیرستان فردوس خولنجان مبارکه

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی با موضوع کنکور

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: کنکور

    نگارش انشا موضوع کنکور - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نگارش

    به ساعت نگاه میکنم ۲ساعت تا زمان شروع آزمون مونده
    کل ۹ماه سال تحصیلی را با تمام وجود تلاش کردم
    خب درصد ها و نتایج خوبی هم بدست آورده بودم
    همه می گفتن مطمئنا دانشگاه تهران رو شاخشه .
    کارت ورود به جلسه دستم بود.
    وارد حیاط که شدم
    سرتاسر وجودم یخ زد .
    بادی وزید و درختان را تکان داد...
    جوانان را میدیدم که با هزاران امید آمده اند که تلاش اینهمه مدتشان فقط در ۴ ساعت رقم بخورد !
    تلاشی که قیمتی برایش نمیتوان در نظر گرفت...
    اصلا کدام تلاش؟
    کدام ساعت ؟
    کدام آزمون؟
    آخرش که چی؟
    مگه جامعه کارمند نمیخواد؟
    مگه جامعه فروشنده کتاب نمیخواد؟
    فروشنده سوپرمارکت و لباس فروشی نمیخواد؟
    قرار نیست که همه وکیل و مهندس و جراح و متخصص بشن.
    جوانان از جوانی خودشون میزنن از تفریحاتشون و از علایق و استعدادهاشون که آینده ای درخشان رو در ۴ ساعت درست کنن!
    کدوم آینده؟
    آینده ای که حتی نمیدونی بعد اینکه از جلسه کنکور بیایی بیرون زنده هستی یا نه؟
    همون موقع بود که یادم افتاد میتونستم در فصل زیبای پاییز با دوستانم در جنگل های مه گرفته با رنگ های چشم نواز درختان حس و حال جوانی ام را درک کنم
    همان لحظات که برف می بارید و میتوانستم کاپشن خود را بردارم و در آغوش دانه های برف خودم را رها کنم ،
    ولی نه...
    خودم را از همه چیز محروم کردم،
    میتوانستم بوم نقاشی ام را بگیرم و ساعت ها روی آن نقش هایی از جنس زندگی پیاده کنم ولی...
    دیگر طاقتم تمام شد برگشتم و دوان دوان از حیاط مدرسه بیرون آمدم و فقط در شهر دویدم در شهری که همه پر از تلاطم بودند؛ به گوشه ای از یک کتابخانه پناه بردم.
    کتابی را باز کردم و شروع به خواندن کردم:
    دخترکی که در رویاهایش غرق شد...

    نویسنده:فاطمه سادات پرتوی
    دبیر :خانم ناظریان
    دبیرستان:قلمچی کرج

    ____________________________________

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: کنکور

    نگارش انشا موضوع کنکور - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نگارش

    دوست داشتم مثل همیشه انشایم را با جملات ادبی آغاز کنم ، اما بگذارید این بار به سراغ اصل مطلب بروم .
    کنکور! واژه ای که دوازده سال است در دلم دلهره انداخته و تنها هفت ماه دیگر با آن رو به رو خواهم شد.
    شاید فکر کنید که در این روزها با اضطراب و استرسی بیش از پیش اوقاتم را سپری میکنم ؛ اما اینطور نیست.
    حال و هوای فعلی ام تا حدودی غیر قابل توصیف است .
    زیرا تا به حال در چنین شرایطی قرار نگرفته بودم و برایم تازگی دارد.
    اما میدانید! این واژه ی کوچک و دلهره آور امسال درس نوینی به من داد.
    هر آنچه که ما برای خودمان دست نیافتنی و بزرگ تصور کنیم ، به همان اندازه برایمان غیر قابل تصرف خواهد بود. زیرا ما از ابتدا خودمان را بازنده دانسته ایم و تلاشی برایش نکرده ایم.
    مفهوم زندگی برای من همواره محلی برای آزمودن، آموزش و خطا بوده است و این بار خودم را در دل این جنگ،آزمون و یا هر آنچه که نامش را میگذارند میبینم و هراسی از آن ندارم.
    زیرا میدانم کوچکترین چیزی که کنکور برایم خواهد داشت تجربه ای است که هفت ماه دیگر به دست خواهم آورد.
    نویسنده: کیانا آبیار
    دبیر: خانم ناظریان

    ____________________________________

    نگارش دوازدهم درس دوم نثر ادبی

    موضوع: کنکور

    نگارش انشا موضوع کنکور - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - انشا نویسی - نگارش

    چشم رو هم بزاری چند ماه دیگه وقت کنکوره..
    نتیجه دوسال سه سال شایدم یک سالت رو میبینی. نتیجه ی کم خوابی و بیخوابی هات، تا صبح بیدار موندن و تست زدنات... چشم وا کنی میبینی صبحِ کنکوره و باید بری دقیقا حس ی زندانی اعدامی به آدم دست میده. انگار میخوای بری بالا چوبه ی دار..
    خیلی دلم میخواد بدونم طراح سوالای کنکور کیه؟! ی دانشمنده؟ پرفسور یا ... نمیدونم ولی هر کی هست دمش گرم.. سوال طرح کردناش بیسته بیسته..خوب استرس میندازه به جون دانش آموزا و خوب ردشون میکنه و میندازتشون..
    ولی فک نکنم به پای دبیر فلسمون برسه که چنان سوال طرح میکردن از کنکور هم سخت تر جوابش رو تو کتاب هم نمیتونستیم پیدا کنیم.. و از کلاس سی نفره فقط دو سه نفری نمره کامل میگرفتن..
    خب.. حالا که کنکور رو دادی و طناب پاره شد افتادی زمین چشمت کور دندت نرم دوباره واسه سال بعد میخونی ،سال بعدم نشد سال بعدش بالاخره که ی روزی می رسه و تو ام قبول میشی، خفه میشی تو دستای اون طنابه و میری دانشگاه..
    میدونی کنکور در اون حد ترسناکه که از سال دهم تو گوشمون خوندن که شما دبیرستانی هستید و نکته به نکته کتاب رو باید بخونید دو سال دیگه کنکور دارید !!
    یازدهم که رفتیم درسا یکی از یکی سخت تر. با فراز و فرود و پستی بلندی های زیادی گذروندیم .. حتی اون سال هم معلما میگفتن سال دیگه کنکور دارید ، تو سوز سرما سر صف نگه میداشتنمون تا مشاور کنکور برامون راجع به موفقیت در آزمون برامون سخنرانی کنه..
    حالا که رسیدیم پایه دوازدهم هیچکسی نمیگه امسال کنکوره و بشینید بخونید.. امسال درسا سنگین تر و حجیم تر نشده که هیچ چند تا کتاب به درد نخور هم اضافه کردن به درسامون.. که وقت تست زدنات و خواب و خوراکتو که میگیره و باید براشون وقت بذاری و بخونیشون..
    در کل ی روزی چشم که وا کردی یا حسرت همین امروز رو میخوری که کاش بیشتر میخوندی دانشگاه خوب قبول میشدی یا اینکه در کمال آرامش و خوشی به سر می بری..

    نویسنده : زهرا زارع
    دبیرستان قلم چی، کرج
    دبیر: سرکار خانم ناظریان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس دوم عینک ذهنی با موضوع رشد گیاه

    نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن

    موضوع: رشد گیاه

    انشا موضوع رشد گیاه - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - نوشتن انشا - نمونه انشاء

    عوامل بسیار زیادی شکوهمندانه و دلسوزانه در رشد نهالی کوچک و نهیف نقش دارند.به او کمک میکنند ومانند پدرومادری دلسوز و مهربان زیر پَروبالش را میگیرند واز جان خویش برای او جان فشانی میکنند.تا زمانی که شیرهٔ جانش به بار بنشیند وشکوفایی اش طبیعت را سرشار از شوق وشور ونشاط کند.تا زمانی که محبت هایی که در حق او شده تبدیل به چشمه ای جوشان وپایان ناپذیر در وجودش شودومحبت سرشار او دیگر مخلوقات الهی را فرا بگیرد.خورشید هر روز پر فروغ تر،با شکوه تر ومهربان تر از قبل طلوع میکند ودر آسمان بی کران وبی انتها رخ نمایی میکند.آنچنان غروری دارد که وجودش از آن غرور شعله ور میشودوگُر میگیرد،آنچنان گرما وحرارتی که از غرور او حاصل شده است امّا در عین حال به نیازمندان نیز یاری میرساندو این گرما را با ایشان به اشتراک میگذارد.نهال کوچک نیز یکی از این نیازمندان است که مراقبت ها وکمک ها میخواهد تا پایدار شود،تا استوار شودو خود یاری رسان عده ای مسکین باشد.نهال کوچک که خورشید را میبیند،پرتو اش را همچون آغوش مادری مهربان،گرم و صمیمی احساس میکند وآنچنان که کودکی خود را در آغوش مادر خویش رها کند تا آرامش یابد،خود را در پرتو این مهربان مادر رها میکند تا وجودش از محبت فراگیر خورشید پُر شود وعزمش را به جُنب وجوش وادارد.در همین حین که مادر وفرزندِ نهیفش در آغوش یکدیگراند،برادرانی پُر سر وصدا وچاق وچِله، هوهو کنان وهمراه آقای باد از راه میرسند.انگار که از قبل قصد قطع رابطهٔ مادر وفرزند را داشته باشند،سریع راه پرتو خورشید را سَد میکنند وشروع میکنند به بارش.بارش بارانی سهمگین بر سر جنگل.این قطرات وحشی وسرکش هر چند به گیاه آسیب نیز میرسانند وزُلف او را دگرگون و آشفته میسازند امّا نیکی هایشان بر بدی های ایشان چیره است.اگر همین قطرات گاهاً بی رحم نباشند ،گیاه نمیتواند رشد کند وپَر بار شود.دیری نمیکشد که هیاهوی این برادران پایان می یابد ودوباره گوهرِ تابناکِ آسمان قدرت و روشنایی خویش را به رُخ میکشد.وهر یک از این برادران را به یک سوی پراکنده میکند.در این میان از یک عامل مهم و دلسوز وپشتیبانی محکم واستوار غافل شده ایم.آیا میتوانید حدس بزنید او کیست؟کسی که شاید غمی بزرگ،به اندازهٔ تمام دنیا،در قلبش باشد امّا ذره ای از آن غم واندوه در چهره اش نمایان نیست،کسی که دلی به وسعت دریا دارد و حتّی بزرگ تر از دریا!!!کسی که وقتی از همه کس متنفر میشوی،کسی را جز او به خود نزدیک حس نمیکنی،کسی که......کسی که.......هرچه در وصف ایشان گفت باز هم کم است.حال فکر میکنم حدس زده باشید او کیست؟پدر!!آری پدر.!!وپدر این جوان پر امید و سرزندهٔ ما کسی نیست جز آقای خاک.کسی که همواره فرزند خویش را در آغوش دارد وریشه های تند وتیزش را با تمام وجود میپذیردو هیچ از او به خود نمیگیرد.آقای خاک همواره ساکت وسر به زیر ودر عین حال پر غرور و سرافراز کار خود را انجام میدهد.در شبانگاهان که صدای موجودات سحرخیز سکوت شب را در هم میشکند،در صبحگاه و.......
    ایشان خسته نمیشوند وهمواره برای عزیز تر از جان خویش میکوشند.مبینید...!؟؟میبینید که پروردگار متعال چگونه آهنگ طبیعت را سروده است.سروده ای که از هر آواز وشعر وآهنگی زیباتر ودلنشین تر است وروح آدمی را از تن جدا وبه عرش الهی میبرد.چنین است قدرت یگانهٔ او.
    (فَبِاَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان)سورهٔ الرحمٰن. آیهٔ۶۹
    پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار میکنید؟

    نویسنده:امیرحسین جعفری
    دبیر:آقای حسینی
    دبیرستان امام حسین همدان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن با موضوع پاییز

    نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن

    موضوع: پاییز

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم - نوشتن انشا در مورد موضوع فصل پاییز - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - نوشتن انشا - انشای آماده

    «پاییز»
    پاییز، ترانه سال است.نغمه ی باران بر کوچه های پاییز،چه زیبا برگ هارا یک به یک روانه ی زمین میکند.
    ولی پاییز عشق است.عشق گونه های سرخ شده از سرما و عشق غروبی دلتنگ به خورشید.پاییزبا کوبیدن نم نم باران هایش بر شیشه ی دل غم را یادآوری می کند.
    پاییز با تمام مهربانی، مهرش را به آبان می دهدوبیرحم بودنش را با ریزش برگ های رنگارنگ درختان نشان میدهد.پاییز نه غمگین است و نه شاد. هم دل فریب و زیبا است و هم سرد و بیروح.
    اما به راستی که پاییز ارایش رنگ ها بر تن طبیعت است و زیبایی مطلقی است که خدا،به زمین بخشیده است.
    اگرچه امروز ،بارانی که با ترانه بر بام خانه میخورد،گردش یک روز دیرین را تداعی نمیکند؛اما زیبایی بازهم زیبایی است.حتی اگربرای آدمی رفت و آمد برگ های تقویم تفاوتی نکند.

    نویسنده: زهرا رمضانی
    دبیر: خانم صفائی
    مدرسه شاهد مهدیه

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم - نوشتن انشا در مورد موضوع فصل پاییز - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - نوشتن انشا - انشای آماده

    «پاییز»

    پاییز جلوه ای از زیبایی آفرینش است، 

    وقتی پرندگان در حال کوچ در آسمان تابلوی شگفت انگیزی را می‌سازند،نقاش پاییز با ترسیم نقش نگاری به زمین، کار و تلاش خود را آغاز می‌کند. به درختان پیراهنی رنگارنگ هدیه می‌دهد و به هر درختی رنگ و لعابی می‌بخشد و با رنگهای مختلف تزئین می‌کند، نارنجی، قهوه ای، قرمز و... آسمان هم تیره و غم ناک است و ابر ها از غصه زیاد در این فصل هر لحظه شروع به گریه و باریدن می‌کنند.
    پاییز، آرایشگریست که قیچی به دست گرفته و مو های درختان را کوتاه و کوتاه تر می‌کند، موهای خشک شده و به روی زمین می‌ریزند و صدای خش خش آنها زیر پای دانش آموزان آرامش را به آنها که به مهد دانش می‌روند هدیه می‌دهد. دستهای بخشنده پاییز میوه های متنوعی به ما می بخشد که گاه چون یاقوتهای سرخ چشم را خیره می‌کنند
    پاییز، این فصل دلدادگی ها و زیبایی‌های چشم نواز، پادشاه فصلهاست.

    نویسنده: سمیرا ناروایی رحمانی
    دبیر: خانم حسین پور
    دبیرستان فاطمیه گرگان،

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع قفس

    موضوع انشا: قفس

    انشا موضوع قفس - انشا - انشا چه بنویسم - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم

    موضوع: قفس

    چه فرقی می کند پرنده باشی یا انسان؛ در قفس که باشی جوهره ی وجودت خشک می شود و تمامی احساسات بد و مأیوس کننده سرتاسر وجودت را فرا می گیرد.
    تنها تفاوت این موضوع آن است که پرندگان بی اختیار و با جفای انسان ها در قفس حبس می شوند اما انسان ها خودشان خود را حبس می کنند. گاه در قفسی از جنس ترس،وحشت،عدم اعتماد به نفس،غرور،حسد و.... اما...عده ای هستند که جنس قفسشان با دیگران فرق دارد و پر است از حس تنهایی...
    برای این آدم ها فصل ها معنا ندارند.در بهار شکوفه هایشان زیبا نیست،تابستانشان سرشار از حرارت غم است،پائیزشان بوی عشق نمی دهد و سردی زمستانشان از بی مهری مردمان است. مردمی که با قضاوت های کورکورانه شان آن فرد را در قفس تنهایی حبس کرده اند.
    اینها قفسشان همانند شهری مرده است با میله هایی از جنس اندوه و آزادی برایشان آرزوست و شاید هم بی معنا. همچو پرنده ای که آنقدر پرواز نکرده است که فکر می کند پرواز بیماری است.
    آیا درست است که انسان به فکر آزادی نباشد؟
    منظورم از آزادی رهایی از اندوه و پرواز به سوی شادی است. مگر انسان چند بار زندگی می کند؟
    ما از مشکلاتمان قفس هایی می سازیم و خود را نابود می کنیم غافل از اینکه یک نفر هست که با خنده ی ما ، شاد می شود. به خاطر آن یک نفر هم که شده حصارها را بشکنیم،پرواز کنیم و از نو شروع کنیم.
    اگر نمی توانید حصارها را بشکنید منتظر دریایی از ماهی های مرده،سیب های کرم خورده ی درخت و یا بدتر از اینها منتظر خورشید بی طلوع باشید! آیا این مناظر زیباست؟؟ حبس شدن در مشکلات هم به همین اندازه زشت است.
    پس تا می توانید با قفس های زندگیتان مبارزه کنید.شما همان کسی هستید که صاحب کلید قفل این قفس است. تا می توانید شاد باشید و از زندگی لذت ببرید .

    دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
    دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

    نویسنده: پریا تیموری
    دبیرستان شهدای اقتدار ملارد
    دبیر: خانم اسکندری

    انشا - انشا موضوع قفس - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم

    موضوع: قفس

    وچه دلگیراست وقتی نام تورا باپرنده ای می برند.باپرنده ای که دوبال داردویک آسمان نیلی بلند؛آری تورامیگویم ای قفس.
    ای که،میله های رنگ پریده ات حکایت از غربت پرنده دارد.دلم می سوزدآنگاه که یک قناری کوچک با تو انس می گیرد؛وفقط به پریدن می اندیشد.
    قفس یعنی دلتنگی،دلمردگی،افسردگی. یعنی مرگ پرنده باچشمان باز.
    قفس یعنی حسرت پرواز ،یعنی چک چکه های دلتنگی روی سقف یک قلب ،یک قلب کوچک از یک پرنده کوچک.
    وقتی باران برپهنای زمین می بارد وشبنمی بربرگ گل می نشاند ،وزمین راخیس از طراوت می کند.هیچ می دانی درقفس حسرت باران داردوحسرت پرواز زیر بام بارانی آسمان را دارد؟
    اگر می دانستی هیچ گاه برای پرنده قفس نمی ساختی ،بال عاشقی هارانمی بستی ای انسان.قفس مساز برای پرنده ای ،شاید برایت دعا کند تادر قفس دنیا گرفتار نشوی.

    نویسنده: زهرا اسلامی
    دبیرستان شهدای اقتدار ملارد
    دبیر: خانم اسکندری

  • ۳ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس دوم عینک نوشتن با موضوع تفنگ

    نگارش دهم

    درس دوم عینک نوشتن

    موضوع: تفنگ

    نگارش دهم - نگارش دوازدهم درس دوم - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا درباره موضوع تفنگ - نمونه انشاء

    در یک صبح بهاری با صدای گوش نواز پرندگان بیدار شدم و از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. خورشید خانم داشت زمین را گرم می کرد، ناگهان صدای گوش خراشی را شنیدم و به دنبال آن گنجشک کوچکی را دیدم که با بالهای خونین نقش بر زمین شد، با خودم گفتم نکند باز شکارچی ها به جان این پرنده های بی زبان افتاده اند؟ بله حدسم درست بود.
    از خانه کمی دور شدم، به جنگل رسیدم تا عامل این کار را پیدا کنم، کسی در جنگل نبود ولی از آن دور چیزی توجهم را به خود جلب کرد، یک تفنگ بود. جلوتر رفتم و آن را در دست گرفتم ، با خشم و نفرت گفتم: چرا دست به این کار پلید می زنی؟ اگر به جای یک پرنده، یک کودک نقش بر زمین شود چه؟ تفنگ جواب داد: ای دخترک مرا چنین قضاوت نکن. وقتی من به دست انسان های پلید می افتم بسیار اندوهگین می شوم .چون می دانم آنها جان افراد بی گناه را می گیرند و خانواده شان را داغ دار می کنند، اما وقتی به دست رزمنده ای می افتم به خودم افتخار می کنم که دست اشخاص پلیدی از روی زمین کوتاه می شود و حق مظلومان از ظالمان گرفته می شود.
    در واقع این انسانها هستند که می توانند از من درست یا نادرست استفاده کنند. پس تو در ذهنت مرا همچون دیو تصور نکن زیرا که دلم مانند کارم پلید نیست.

    نویسنده: عاطفه جافر
    دبیرستان:صدیقه کبرا (س) - گرگان

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم نثر ادبی با موضوع بغض زمستانی

    نگارش دوازدهم نثر ادبی

    موضوع: بغض زمستانی

    انشا - انشا نویسی - انشا چه بنویسم - انشاء - نمونه انشاء - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس دوم - چگونه انشا بنویسم - نگارش انشا موضوع زمستان

    سرمای سخت دی ماهی با تمام وجود عرض اندام می کند. آسمان انباشته از ابرهای سیاهی است که هر لحظه باید منتظر انفجارشان باشی. هوا سنگین است و این سنگینی، حال دلم را وخیم تر کرده است آخر هوای دلم نیز همچون هوای آسمان گرفته است. تفاوتی است چند ،که آسمان برف می بارد و دل من خون گریه می کند. آری حال دلم خوب نیست...

    از باد سردی که می وزد تمام تنم می سوزد. سرما تا ژرفای وجودم ریشه می دواند. به انگشتانی که از سر زمزمه های عاشقانه ی زمستان خجل شده نگاه میکنم. دستانم را نزدیک دهانم می برم تا نفس هایم واقعیت را برای آنها بازگو کند و بگوید که عشقی وجود ندارد. بگوید که خام حرف هایش نشود و با گدازه های آتشین حقیقت به او اثبات کند که سرما به همین راحتی می رود و تنهایش می گذارد.

    صدای هوهوی باد و قار قار کلاغ ها مراسم عزاداری طبیعت را کامل می کنند. درختان از غم مرگ فرزندانشان کمر خم کرده و با سوز صدای باد عزاداری می کنند. شانه هایشان می لرزد . اما سر بالا نمی آورند که مبادا غرورشان خدشه دار شود.

    خدا هم حوصله نقاشی بومش را ندارد. همه جا را بی حوصله رنگ سیاه و سفیده پاشیده است. آسمان و ابرهای دیو مانند خوفناکش، سیاه پوشیده اند و زمین به تلافی سفید . پاردوکس جالبی نیست ....
    نیستی را فریاد میکند...

    از این زمستان خشک و خشن، سرما تنها چیزی است که دوست دارم زیرا تنها چیزی است که با حال و هوای اتاقک پوچ و خالی سمت چپ سینه ام تناسبی عجیب دارد.

    آری حال دلم خوب نیست ....

    نویسنده: مهسا عباسی
    دبیرستان: فردوس خولنجان مبارکه
    دبیر: خانم صادقی

  • ۲ نظر
    • انشاء