نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۸۰۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشای آماده» ثبت شده است

جانشین سازی با موضوع من آستامینوفن هستم

جانشین سازی با موضوع من آستامینوفن هستم

نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم جانشین سازی - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا به روش جانشین سازی

به نام او که وجودم ز وجودش به وجود اومده است....(:

   انشای ذهنی با جانشین سازی   (من استامینوفن هستم)

       با عرض سلام وادب فراوان خدمت شما سروران...؛ از همان اول بگویم! بنده را مجبور کرده اند خاطره ای برایتان تعریف کنم! نمی‌دانید که چقدر خواهش کردند.... اگر شما هم جای من بودید نمی‌توانستید مخالفت کنید، خلاصه... اگر با شنیدن / خواندن این خاطره شاد شدید و خندیدید، برایم دعا کنید؛ اما اگر ناراحت شدید و گریه کردید همه اش تقصیر کتاب نگارش بانو و جناب آقای خودکار است! بسیار خوب، دیگر خوب گوش کنید:

      یادش به خیر! در داروخانه شفا کنار یکی از دوستانم به نام آسپرین نشسته بودم و از وضعیتم در کارخانه میگفتم که ناگهان خانم عبداللهی مسئول داروخانه من را با چند ورق قرص سرما خوردگی و جناب آقای دیفن هیدرامین در یک پلاستیک گذاشت و به دست شخص بیمار داد. پلاستیک رنگی بود و دیگر نفهمیدم چه شد!! 

      در راه به این طرف و آن طرف پرت می شدم و به دارو های دیگر برخورد می کردم. حسابی خسته و کوفته شده بودم. وارد خانه که شدیم، مستقیم مارا به داخل یخچال پرت کردند و من قولنجم شکست!

      دارو های زیادی آنجا بودند، به طوری که نخست گمان کردم به داروخانه دیگری منتقل شده ام! احساس غریبی می کردم و اگر راستش را بخواهید کمی هم خجالت می کشیدم. 

       مترونیدازول جلو آمد و گفت :« خودت را معرفی کن جوان! بگو ببینم از کدام دیار آمده ای و چه کاره ای؟!» مِن مِن کنان جواب دادم:«از دارو خانه شفا امده ام و مسکنی برای درد های خفیف و متوسط هستم. نام من استامینوفن است. در دارو خانه که بودم (اِسی) صدایم می کردند»

       کوآموکسی کلاو شکمش را جلو داد و دستی به سر طاسش کشید و گفت:« از خانواده ات بگو داداش اسی!» از صمیمیتش خوشم امد و بدون خجالت ادامه دادم:« پدرم فارماپین بود که عمرش را داد به شما! خدا رحمتش کند؛ قرص شجاعی بود! همیشه می گفت:« هر درد که با من در افتاد بر افتاد....خودم تنهایی حریف ده تا مرض می شوم!»و سر همین قضیه جوگیر شد و خواست با کرونای پدر صلواتی درگیر شود که رفت و دیگر بر نگشت...! کرونا که ضعیف شده است، کروناز دست از سر و کله کچل ما بر نمی دارد و تسلیم نمی شود.

       مادرم هم مورفین بانو است که دوای هر درد است. سراغ هر مرضی که برود، طوری فلجش می کند که گویی نسل آن درد را منقرض کرده است. به قول ننه نوافن مادرم شیر زنی است برای خودش!».........

       همینطور داشتم از شجره نامه ام برای دارو های دیگر میگفتم که شخص بیمار مرا برداشت و در دهان مبارک گذاشت و فرو برد. انتظار این لحظه را میکشیدم تا به ننه نوافن ثابت کنم من هم به خوبی پسر خاله ام کدئین هستم.

       از حلق بیمار که پایین آمدم، مقدار زیادی عفونت دیدم اما حیف که کار من مبارزه با آنها نیست.... از اپی گلوت رد شدم و از کاردیا پایین خزیدم؛ مشغول مبارزه بودم و کم کم در حال تجزیه شدن.....

        به یاخته های عصبی چسبیدم و آنها را آرام کردم . لحظات آخر عمر من فرا رسیده و اثرم در حال از بین رفتن بود، برای همین یاخته ای را مخاطب قرار دادم و وصیت کردم: «دو دانگ پیراهنم را، دو پاره از کفنم را، به این دو چشم بدوزید....سپس ملال تنم را ، دو بال پر زدنم را، در این کفن بگذارید...» شعری از جناب آقای محسن چاووشی خواننده محبوبم... وصیتم که تمام شد به دیار باقی شتافتم. شنیده ام بعد از مرگ من شخص بیمار، سالم و تندرست شده است‌ خوشحالم که توانسته ام به کسی کمک کنم. نمی‌دانید ننه نوافن چقدر به داشتن نوه ای مثل من افتخار می‌کند.

      اوه مرا ببخشید! کاملا فراموش کرده بودم بگویم که بنده از آن سرا این خاطره را نوشته و برایتان فرستاده ام... آهان! پدر عزیزم جناب فاماپین از این دنیا سلام می رساند خدمتتان!

      می دانید؟! گمان میکنم اکنون فضای کلاس مناسب نصیحت کردن باشد؛ خوب گوش کنید و به یاد بسپارید: عزیزان من! لطفاً از خودتان مراقبت کنید و سالم و تندرست بمانید.آخر من از جان خود گذشتم برای جان شما، فدای یک تار مویتان؛ اما نمی‌توانم شاهد مرگ و فداکاری خانواده و دوستانم باشم! پس ال می توانید مریض نشوید و سلامت بمانید.... با تشکر از شما، زنده باشید!

کوچک شما: استامینوفن

 

رقیه هادی نژاد، پایه دهم، دبیرستان حضرت معصومه قائمشهر

دبیر مربوطه: سرکار خانم مظفری

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی خیالی

    نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گوی خیالی

    نگارش یازدهم - نگارش یازدهم درس چهارم 4 - نگارش یازدهم گفت و گو - نگارش - انشا - انشا بلاگ - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی

    ســر آغــــاز هــر نـــامــه نـــام خــداســت

    کــه بـــی نــام او نـــامـــه یــکســر خــطـاســت


    هــمه نــشــستــه بــودنــد و بـه آفتــاب و رنــگ هــای درهــم و بــرهــم عــجــیبـش کــه انـســان را مـــســـخ مــیکـند نـگــاه مــی کــردنــد. دلــت نمــی خواهــد چــشم از هــــالــه هـــای ســکوت بــرانگیــزش بــرداری . راه رفتن در آن سـاعــتـی کــه خـــورشــید دارد شــروع بـــه رخ نمـــایــی مــیکند عــجــب لذتــی دارد !!!
    هـــمــه بـه آفــتــاب خــیـره بـودنـد کـه بــرف به آفــتـاب رو کــرد و بــا چــهره ای درهــم و اخـــم گـفت : ای آفتــاب تــو ڇه داری کــه انــسان هــا از دیــدنــت حــیرت مـــی کنــند ؟ ولــــــــی ....
    آفـــتاب سخــــن بـــرف نــیمـــه گــذاشــت و گـــفت : مــشــکــل از مـاســت کـه زیــادی می بخـشـیم .
    هـمه ی مــا بـاید کـسی را داشتـه باشــیم تا در چـنــیـن مواقعــی کـه یــک روز روز مــا نبـود بـنشـینـیم رو بـه رویــش و غـــر غــر کنـان از ســیر تا پـیاز بــدبیــاری هـایــمان را بـرایـش تــعریـف کـنیـم ؛ و او هــم لبــخنــد بــه لــب گـوش کــند و پـایان هر جــمـله مــان بگـویــد حق داشـتـی اینـقـدر عصبــی باشــی.
    ولــش کـن مــهم نـیســت. فـــــــــدای ســرت . هـر چـقــدر هـم قـوی باشـی باید کــسی را داشته باشــی کـه حال بدت را بفــهمـد. کــسـی کـه حــالمــان به حالــش گــره زده بــاشــد.
    بــرف کــه از سـخنــان آفتــاب اندکـــی آرام شـــده بـــود گـــفت :
    مــی خـواهــم از تــو بـنـویــسم
    بـا نـامـت تـکــیـه گـاهـی بـسـازم
    مـــی خــواهـم انـگشـتانــم را در مــیان گیســوانـت بـه رقصـانم
    مـــی خــواهم نـامـت را بیــامیــزم
    مـــی خــواهم نــــاپـدیــد شــوم هــمـچــون مــواقـعــی کـه در دریـــای شـــب گــم مـــی شــوی.
    آری درســـت اســت. دنــبال کــسی باشــید کــه از بــودن با ایشــان لذت مــــی برید. کــسـی کـه دوســتان خوبــی ندارد راه و رســـم دوســـت داشــتن و مــــــهـرورزی را هم نمـــی داند.

    🗣🗣🗣🗣🗣🗣

    نویسنده : یاسمین حاجی قاسمی
    دبیر : سرکار خانم خردخورد
    هرمزگان، شهرستان بستک، هرنگ

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من یک تخته سیاه هستم

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من یک تخته سیاه هستم

    انشا  - انشا نویسی  - انشاء  - انشای آماده  - نگارش  - نگارش دهم  - نگارش دهم جانشین سازی

    شاید خیلی از شما ها مرانشناخته باشید.
    و یا خاطره ای با من نداشته باشید اگرچه استفاده از من و خانواده های من در مدرسه ها رایج نیست مدرسه های جدیدتر تمایل به استفاده از تخته سفید و ماژیک دارند.[enshay.blog.ir]
    یادآوری به قدیم ها یادش بخیر چقدر دانش‌آموزان لحظه‌شماری می‌کردند تا معلم بگوید تخته پاک کن را بشور یا تخته را پاک کن چقدر لذت داشت لحظه هایی که تخته پاک کن خیس را برتنم می کشیدند که حمام عالی بود اما حالا چه در گوشه انباری مدرسه هستم دوستان مانند تخته هوشمند و تخته وایت برد جانشین من شدند حالا من خوشحالم که ۳۰ سال در کنار دانش آموزان طی کردم.

    📓📔📒📕📗📘📙

    نویسنده: زهرا حسینی نژاد
    دبیر: خانم فریبا اصغری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من پیراهن مجلسی هستم

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من پیراهن مجلسی هستم

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم جانشین سازی - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی

    +سلام به خانواده عزیزم
    _سلام
    _سلام
    _چقدر قشنگ شدی😍🥺
    _آره مادر انگار ستاره🌟 شب چهاردهی✨
    +مامان اون ماه🌙 شب چهارده هست!!😐
    _حالا هرچی.مادر کجا بودی؟برام بگو ببینم؟
    +مامان،خواهر و برادرهای عزیزم گوش کنین تا براتون بگم.من چند روزی مهمون یک مغازه بودم،کلی اذیتم کردن چون سرماخورده بودم و سرماخوردگی🦓است🙁.
    باید حالمو خوب میکردم.[enshay.blog.ir]
    _واای خدا قیچیم کنه ،چرا مادر!؟
    +مامان وقتی اونجا بودم یه هیولای از خدا بی خبری اومد توی مغازه و با سم های کوتاهش رفت روی منو......بلاخره اینجور شدم...حالا بماند.اوناهم منو شستن تا دیگه سرفه و عطسه نکنم.اول فکر کردن اون بیماری جدیده و ترسناک را گرفتم و میمیرم ولی دیدن نه! سرماخوردم و قابل درمان هستم.بعدش بردنم پیش دکتر شون تا برام دارو تجویز کنه.دکتر گفت باید اول جاهایی از بدنم که ویروس درگیرشون کرده رو قطع کنن.
    _وای آبجی درد داشت؟😢
    +آره ولی برای اینکه به اینجا برسم درد ها بدتری رو کشیدم.
    _خوب بعدش چی شد؟!
    +بعدش که قطع کردن از روی دفتری که برام دارو نوشته بودن روی من یه ملحفه باریک اما بلند گذاشتن و تکه تکه کردنم.وای مامان نمیدونی چه حس بدی بود.هر جای بدنم می‌رفت یه طرف😖.
    ولی خب بعد از اینکه اونا رو درمان کردن همه بدنمو بردن یه دوش گرم گرفتیم و بعد به هم دیگه وصلمون کردن.
    _آخه خواهر من چجوری با تیکه تیکه شدن و دوش گرفتن و وصل شدن...از لولو تبدیل شدی یه هلو🍑!؟
    +نه خان داداش ما دخترا با شما فرق داریم😌.گوش کن هنوز ادامه داره....
    بعدش یه غریبه آوردن ولی اون مریض نشده بود برای همین فقط دکتر بهشون گفت اون تکه تکه کنن و به جاهایی از من وصل کنن؛همین که روی شکم من هست ولی خجالتیه و حرف نمیزنه😄.
    مامان بعدش مثل جوونیای خودت شروع کردن با نخ و سوزن و پولک و نگین و...بخیه و دوخت و درمانم کردن..بهم اکلین زدن بعدش دوباره دوش گرم گرفتم ولی این دفعه گرم تر.
    بعد از چند روز یک هیولای دیگه اومد و منو پوشید ولی این هیولا مهربون بود😍.
    من براش بزرگ بودم،دوباره دکتر گفت باید درمان بشه،ولی این بار سریع.باز ازم قیچی کردن و دوختن....تا اندازه شدم.
    خیلی خوشگل شدم👗.
    _اره مادر تو از اول خوب بودی مثل مروارید توی صدف💎.
    +اره مامان بعد از چند روز اون هیولای مهربونم منو پوشید و رفت داخل یه قصر بزرگ و پر از هیولاهای قشنگ و من کلی دوست پیدا کردم.خیلی خوش گذشت خیلی.
    _پس چرا الان ناراحتی؟!
    +چون چند وقت بعداز این ماجرا همون ویروس🦠 ناآشنا که گفتم وارد کشور هیولاها شد و اونا رو خونه نشین کرد و زندگیشون خراب.الان دیگه ما کمتر خواهر و برادر داریم🙁😢.
    _اشکال نداره دخترم عوضش ما بیشتر پیش همین.
    _خب آبجی ادامشو بگو!
    +ادامه دیگه نداره..!قصه ما به سر رسید پیراهن مجلسی به خانوادش رسید....😂👗

    نویسنده: فاطمه علیدادی
    دبیر: خانم زهتاب‌پور
    دزفول، دبیرستان تلاش

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من یک خودکار هستم

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع من یک خودکار هستم

    نگارش دهم - نگارش دهم جانشین سازی - نگارش - انشا - انشاء - انشا بلاگ - انشای آماده - انشا نویسی

    «مثل خون سفید»
    وقتی راهی را اشتباه می رفتم،او سیاهی مرا با سپیدی خودش می پوشاند، هر روز در دست این مردمان یه تنگ آمدم،شیره ی درونم روزی تمام می شود و زندگیم را یه سپیدی او می بخشم.
    هر روز مینویسم؛از زیبایی طبیعت،از نفرت،از کینه، از تنهایی شهر...من او را دوست داشتم،رهایم کرد،نمی دانم حال کجاست و چه می کند.اشتباه های من سبب رفتنش شد.[enshay.blog.ir]
    آن روزگاران را به یاد می آورم،از روز زیبایی که گذشته بود می نوشتم پیر و فرسوده شده بودم و زیبایی های روشنایی روز را به تاریکی ناگوار شب تبدیل کردم،او خطا های مرا می پوشاند،او هم پیر و فرسوده بود،ناگهان بدن زخم خورده اش را دیدم که از شدت فشار از هم گسیخته بود،خون همانند برفش کاغذ بیچاره را فراگرفته بود.همه می گریستیم.
    رفت و همه ی مارا تنها گذاشت،دیگر ننوشتم که خطا نکنم و ما به تکرار خطا استادیم...

    🖋️📜🖋️📜🖋️📜🖋️

    نویسنده:یاسمن صفری پالنگری
    دبیرستان نمونه دولتی فرشتگان
    شهرستان مرودشت
    دبیر:سرکار خانم آرمیتا حسینی

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشای طنز از زبان کارنامه

    انشای طنز از زبان کارنامه

    انشای طنز - انشای طنز از زبان کارنامه - انشا - انشاء - انشا نویسی - انشای آماده - انشا چه بنویسم - انشا بلاگ

    بنام آنکه که ندیده ام اما میپرستمش

    برگه ایم همانند همه ی کاغذ ها،برگه ای، ساده ،کوتاه و مرتب. زیبایم اما همه، گویا مرا دیوی  سه سر میدانند.

    برای همه خطرناکم انگار هرسال،هرماه، هرثانیه از امدنم میترسند، نمیدانم چرا؟؟؟؟ من تنها کاغذی هستم که با عرض و طولی کوچک اینده ای بزرگ میسازم، رنگ های مختلفی دارم مثل زیست، شیمی، تاریخ وجامعه البته  بعضی موقع ها نیز موردلطف قرار میگیرم.[enshay.blog.ir]

    یاد دارم دختری با موهای بلندو زیبا مرا با دستانی لرزان از هم گشود و هنگامی که نمره ی رنگ زیستم را دید شروع کرد به بوسیدنم ومرا دور خودش میچرخاند اما بیشتر اوقات مرا مچاله و زیر پاهایشان می انداختند وچند دور میچرخیدن تا تمام استخوان  هایم بشکند یا انقدر میزدن توی سرم که موهایم که از جنس جوهر بود بریزد..کاغذی بودم که باعث دعوای اکثر خانواده ها با دانش آموزان میشدم ، اخ نگم از توگوشی هایی که مادران گرامی تقدیمم میکردن و باصدای بلند مرا نشان فرزندانشان میدادن..

    اکثر موقع ها از ترس خانواده ها یا خورده میشدم یا تیکه تیکه،تازه بعضی موقع هاکه اب نبود و نمیشد مرا بخورن، میسوزاندنم تا مادرانشان مرا نبینند..

    اما بعضی موقع ها هم مرا با احترام به دست مادرانشان میداد تا کادوهایشان بگیرند.

    بله اینگونه بود سرا آغازمان، امیدوارم  هیچکدامتان به سرنوشت من دچار نشوید.

    نویسنده: بیتا غلامی

  • ۴ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع عشق به خدا‌⁦

    نگارش دوازدهم درس سوم قطعه ادبی با موضوع عشق به خدا‌⁦

    نگارش دوازدهم - نگارش دوازدهم درس سوم - نگارش - نگارش دوازدهم نثر ادبی - انشا - انشاء - ان - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا بلاگ

    دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
    تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

    درهرجایی باشم صدایش که میکنم،دلم آرام می شود.در سخت ترین شرایط هم که باشم صدایش می‌کنم و تمام دق و دلی های آن روزم را بر سرش خالی می‌کنم.
    گله ها و شکایت ها،اشک ها و خستگی هایم را فقط و فقط نزد او می برم.او از تمام اسرار و رموز زندگی ام باخبر است،گاهی حتی فکر میکنم او بهتر از خودم،من را می‌شناسند.
    نامش دل انگیز ترین آوای دنیاست،هرگاه نام پر اُبُهتش را به زبان می آورم تمام وجودم نامش را صدا میزند.
    دلتنگ که میشوم به آغوش او پناه میبرم و از دلتنگی هایم برای او می گویم.او تنها کسی است که به تمام حرفهایم گوش می‌دهد.وقتی با یاد او هستم زندگی برایم معنای تازه ای پیدا می‌کند.
    یاد او طراوت و شادابی خاصی به روح شکسته ام میدهد بودن با او جز بوی محبت نمی‌دهد.
    با تمام وجودم معبودم را ستایش میکنم و یقین دارم کسی جز خدا لیاقت عشق ورزیدن را ندارد.اگر عاشق خدا شدی یقین بدان که پیروزی ،زیرا عشق به خدا‌ روح را تعالی می‌بخشد.
    معبود من،غرقِ در نور و عشق و مهربانی ست.او دانایی مقتدر و بی نهایت بزرگ است که از شدت بزرگی لرزه بر دل خاشعانش می افتد.
    با این حال دلی مهربان و معصومانه چون گُل دارد،که به ناز انگشتانش پروانه ها می‌نشینند و پرندگان آشیان ها می سازند و نم نم باران دلتنگی اش را فقط با او می گرید و من هر روز مدهوش از اعجاب وجود او غرقِ در دل کودکانه اش میشوم...
    وقتی که دل از دنیا، آمیخته ی درد است
    وقتی که صداقت ها،آلوده به صد رنگ است
    خود را به خدا بسپار چون اوست که بی رنگ است
    چون وادی عشق او دور از همه نیرنگ است
    خود را به خدا بسپار آن لحظه که تنهایی
    آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
    خود را به خدا بسپار همراه سراسر اوست
    دیگر تو چه میخواهی بهر طلب از دوست
    خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی
    آن لحظه که از غم ها بی تابی و حیرانی
    خود را به خدا بسپار چون اوست نوازشگر
    چون ناز تو می‌خواهد او را ز درون بنگر

    نویسنده: عفت یزدهی
    دبیرستان عطار شهرستان قوچان
    دبیر: خانم بنفشه فیضی

  • ۸ نظر
    • انشاء

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع مادر

    نگارش دوازدهم قطعه ادبی با موضوع مادر

    نگارش دوازدهم - نگارش - نگارش دوازدهم نثر ادبی - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا بلاگ - انشا نویسی - نوشتن انشا - انشا در مورد مادر

    تو قافیه احساس منی، تو بیت الغزل از خودگذشتگی ها هستی تو بلندترین داستان حماسی ایثاری.
    تو شکوفاتر از بهار، نهال تنم را پر از شکوفه کردی و با باران محبت های خود اندوه های قلبم را زدودی، و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی.
    عشقی که به من میدهی وسعت دریا دارد، آرامشی که از وجود تو دارم، مثل تماشای ماه کامل درآسمان صاف و پر ستاره است.
    با وجود تو زندگی من، رنگ پاییز ناامیدی را ندید، و هیچ سختی ستون های تنم را در زمستان های سخت نلرزاند.
    ای بهار زندگی، آرزو میکنم همیشه صورت زیبای مثل گلت خندان باشد وشبنم شادی روی گونه هایت بریزد.

    نویسنده: فاطمه محمدی
    ۱۲ انسانی، دبیرستان امیرکبیر، شهرستان ملارد
    دبیر: خانم کوچکی

  • ۳ نظر
    • انشاء

    انشا با موضوع کنکور

    انشا با موضوع کنکور

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    هر از گاهی...
    در میان هیاهوی زندگی...
    چشمانت را از کلمات کتابهایت جدا کن...
    به پرنده ی افکارت قدرت پرواز بده...
    و اجازه بده تا در آسمان اندیشه ها آزادانه پرواز کند...
    شرط انسانیت نباشد به بهانه های کوچک،از تفکر باز بمانی...
    در پدیده های اطرافت بنگر...
    ((آفرینش همه تنبیه خداوند دل است...))
    بی دل نباش که به خداوند اقرار نکنی...
    کتاب های اطرافت را بی هدف به ذهن مسپار...
    که جز هدر دادن عمر هیچ نکرده ای...
    چرا که در پس تک تک کلماتشان اهداف بزرگی نهفته است...
    فرصتی که برای رسیدن به تکامل در دستانت هست را،از دست مده...
    گنجینه های دانش را یکی پس از دیگری در اختیار بگیر‌ که حیات دل به دانش است...
    روزهایی که خود را به اشتباه زنجیر اضطراب کرده ای، برای اندوخت علم برایت آماده شده اند...
    این روزها را دریاب تا با سپری شدن ایام،خود را ملامت نکنی...
    که دگر چنین روزهایی باز نخواهند گشت...
    سنگ های جاده ای که در آن قدم نهاده ای را یکی پس از دیگری بردار...
    در مسیرت استوار باش...
    و در نهایت
    به خداوند تکیه کن...
    که خداوند به بهترین شکل از کارت چاره جویی خواهد کرد...
    در جهان تفکر کن...
    با هدف علم بیاموز...
    و زندگی ات را محدود به کلمات نکن...
    پروردگار عالمیان،بزرگ ترین سرمایه ی عالم را به تو عطا کرده است...
    و در درونت دنیایی شگرف قرار داده است...
    تا تو با یاری جستن از عقل،اسرار درون خود را دریابی...
    تقرب به خدا را هدف خود بین...
    و درهای رستگاری را به روی خود بگشای...
    در این روزها نگاه خویش را به اطراف تغییر ده...
    و با نگاهی نو زندگانی ات را بازبینی کن...
    آزمونی از آزمون های زندگی ات که پیش رویت است،باید به جای ترس،انگیزه در دلت بیندازد پس به آن شیوه که بهترین است،خود را برایش آماده کن...
    ((به امید روزهای پر از موفقیت برای تمامی دانش آموزان این مرز و بوم.))

    نویسنده: مریم آقایی
    دبیرستان هیات امنایی قلم چی
    استان البرز-کرج
    دبیر: سرکار خانم ناظریان

    _________________________________

    انشا با موضوع کنکور

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    استرس، دلهره، شک، دودلی، اضطراب همه ی این کلمات گویای یک واژه است : کنکور!
    واژه ای که امروزه جوان های زیادی را درگیر خود کرده.
    کنکور تنها یک آزمون نیست بلکه سرنوشت انسان را تغییر می دهد و سرنوشت دیگری را برایش رقم می‌زند. کنکور همانندِ سد بزرگی است که سر راهمان قرار گرفته است. برای رسیدن به علم و آگاهی به دنیا باید از این سد بزرگ عبور کنیم و یا اینکه بهتر است بگوییم که کنکور یک قله است وبرای فتح این قله باید پستی و بلندی های زیادی را پشت سربگذاریم .نوک قله نقطه ی اوج است، برای اینکه به نقطه‌ی اوج قله برسیم باید خوراکی، طناب، چادر، وتمام وسایلی را که برای فتح قله نیاز است را به همراه داشته باشیم. حال برای فتح قله ی کنکور باید مطالعه، درک عمیق مطالب، کتاب تست، سرعت، دقت و از جمله ی این ابزار نیاز است تا کنکور مغلوب ما گردد.کنکور در دنیا به چیز های زیادی شبیه است و تلاش ، کوشش، همت می‌خواهد. تمام کسانی که به علم علاقه دارند باید تلاش کنند تا یکی از کنکور های زندگی را مغلوب خود کنند. باشکست تک تک این کنکور ها دیگر دنیا به ما تسلط ندارد،چرخ روزگار می‌چرخد و اکنون دنیاست که در دستان ماست برای اینکه دنیا را شکست دهیم وبر آن تسلط داشته باشیم باید نسبت به آن علم و آگاهی پیدا کنیم تا تمام قلق هایش را بشناسیم، کنکور تنها یکی از مراحل زندگی ست، کنکوری که آزمون ورودی برای دست یافتن علم است تنها گوشه ای از زندگی را پر می‌کند و زیر مجموعه ی کنکور زندگی ست، درست است که قبل از کنکور یا بعد از کنکور، زندگی متفاوتی خواهیم داشت اما تعیین کننده ی اصلی سرنوشت انسان کنکور زندگی ست. کنکور زندگی آزمایش و امتحان نزد خداوند متعال است وتنها مربوط به دنیا نمی‌باشد. هرچه ماانسان هاایمان واعتقاداتمان به خدا بیشتر باشد رتبه ی بالا تری نزد خداوند کسب میکنیم و جایگاه بهتری درآخرت نصیبمان میشود، نمی‌دانم اولین کنکور ورود به دانشگاه از کی آغاز شده اما این را میدانم که اولین کنکور زندگی از فرشته ای گرفته شد که بر آدمی سجده نکرد ودر رویارویی با تکبر و غرور مغلوب گردید و تبدیل به شیطانی گشت که با کنکور وسوسه، آدم ها را آزمایش میکند ودومی را خداوند از آدم وحوا گرفت، آن ها در این آزمون مجاز به انتخاب نشدند و کنکور های زیاد دیگری که همچنان برای تمام انسان ها برقرار است، زمان کنکور دانشگاه چهار ساعت است اما زمان کنکور زندگی را ما انسان ها تعیین نمی کنیم وتعیین کننده ی آن پروردگار جهانیان است، زندگی پر از کنکور های سخت و ساده است پس مواظب انتخاب هایمان باشیم، انتخاب هایی که هم دنیا وهم آخرتمان را تضمین میکند. امیدوارم که در تمامی کنکور های زندگی تان نمره ی قبولی کسب کنید.
    'کنکور زندگی تان سرشار از موفقیت'

    نویسنده: پروانه امیری دندسکی
    شهرستان رودبار جنوب،
    هنرستان رضوان
    دبیر: خانم مریم آیین

  • ۲ نظر
    • انشاء

    نگارش یازدهم گسترش محتوا با موضوع آیین برگزاری شب یلدا در خراسان

    نگارش یازدهم گسترش محتوا با موضوع آیین برگزاری شب یلدا در خراسان

    نگارش - نگارش یازدهم - نگارش یازدهم درس سوم - نگارش یازدهم گسترش محتوا - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - انشا بلاگ

    خراسان که عظمت آن در تاریخ این مرز و بوم از سابقه ای دیرینه برخوردار است،همواره در ادوار تاریخی از بخش های اصلی ایران زمین محسوب و به عنوان بزرگترین استان شرقی از آن نام برده شده است.
    اکثر مردم خراسان از آیین و رسومی تقریباً یکسان پیروی میکنند.شب یلدا یکی از جشن هایی است که به منظور آخرین شب پاییز و استقبال از فصل سرما برپا می‌شود.
    یلدا به معنای ولادت خورشید است.در شب یلدا تسلط تاریکی بر زمین بیشتر است و چون فردای آن شب روشنایی بر ظلمت غالب و روز طولانی تر میشود،پس تولد دوباره خورشید را که مظهر روشنایی است جشن میگیرند.
    در این شب افراد خانوار دور هم جمع می‌شوند،لذا کوچکتر ها به رسم دید و بازدید به دیدن بزرگتر ها می‌روند.
    گفت و شنود خانوادگی،بازگویی خاطرات و قصه گویی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها از مواردی ست که یلدا را برای خانواده ها دلپذیر تر میکند.[enshay.blog.ir]
    شب چلگی نیز یکی از رسومات در شب یلدا است،پیشکش بردن هدایایی بصورت خُنچه از سوی فامیل داماد به خانه نوعروس از دیگر آیین های این شب است.
    از سوی دیگر خانواده عروس با برگزاری جشنی کوچک و آماده کردن شام از خانواده داماد و اقوام نزدیک خود پذیرایی می‌کنند.
    شب یلدا نیز بهانه‌ای هرچند کوچک برای گرم شدن صمیمیت بین اقوام و خویشان است .و چه خوب است تمام دلخوری ها و کینه هایی را که نسبت به یکدیگر داریم به بهانه‌ی این شب از دل هایمان پاک کنیم و با دلی سرشار از محبت و گرما به استقبال فصل سرد زمستان برویم.
    و هزاران افسوس که امسال با وجود کرونا از این فرصت خوب محروم هستیم اما چه خوب است که از همین راه دور نسبت به اقوام و بزرگان عرض ادب کنیم و به دیدنشان نرویم چه بسا که اینگونه برای همه بهتر است...⁦

    نویسنده: عفت یزدهی،
    دبیرستان عطار شهرستان قوچان
    دبیر: خانم بنفشه فیضی

  • ۰ نظر
    • انشاء