نمونه انشاء با موضوعات مختلف

زنگ انشاء، نوشتن انشا، انشای آماده، موضوع انشا، نمونه انشا

  

تبلیغات

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا به روش جانشین سازی» ثبت شده است

نگارش دهم درس پنجم جانشبن سازی با موضوع ماه

نگارش دهم درس پنجم جانشبن سازی

موضوع: ماه

نگارش دهم جانشین سازی - انشا به روش جانشین سازی - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا - انشاء - انشای آماده - انشا نویسی - نوشتن انشا

من، جواهری ازتبار خلقت بی همتا هستم؛اماهزاران حیف؛که سیاهی چنگال ظالمانه اش راروی سینه ام ماندگار کرده است.
آه!دلتنگم برای آن روزهایی که درکنار الماس ،دوست قدیمی ام،درخشندگی ام را به رخ می کشاندم.اماحالا دیواری که خدا میان من ودوستانم،بنا کرده ،سیاهی آسمان است.
توافق ما ازهمان ابتدا این گونه بود:شب هنگام،چهره ی سفیدساده ام راکه از اجدادم به ارث برده ام،نمایان کنم.اهالی زمین سنگینی محنت وناامیدی واشک هایشان را روانه ی آسمان می کنند؛وچشم هایشان پرازمن می شود.باغروب خورشیدورخت برداشتن روشنایی ،خداوندقلم سفیدبی ریای بوم نقاشی اش را روی سیاهی،هنرمندانه به نمایش می گذارد.سیمای یگانه ام ،سیاهی وپلیدی شب رابه انحصار می کشاند؛گویی تاریکی تبدیل به روشنایی می شود.
هنگامی که دلتنگی قلبم را می فشاردودرتنگنا قرار می دهد؛غم درمیان چشمانم لانه ای می سازد،به گونه ای که ازاشک هایم ستارگان متولدمی شوند.سالها گذشت...حال دیگر،اهالی زمین اززیستن درسیاره یشان خسته شده اندوبی تابانه دیدارمرا به انتظار می کشند.
من،این میزان ازمحبوبیتم رامدیون پروردگارجهانیان هستم.اوبود که درمیان خوش هایم مرا ازدوستانم جداکرد،تاطعم شیرین عشقش رابرقلبم بچشاند؛حلاوتی این چنین نچشیده بودم!
به بلندای آسمان ،احساس بالندگی می کنم،چراکه به حضرت دوست نزدیکم...

نویسنده:خوشبخت
دبیرستان شریعت،قرچک
دبیر: خانم مریم کلانتری

  • ۰ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع من فانوسم

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: من فانوسم!

    نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم جانشین سازی - انشا به روش جانشین سازی - نگارش دهم درس پنجم 5 - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشا نویسی - نوشتن انشا

    و آنگاه که چشم گشودم سوختن را آموختم, سوختنی که وجودم را آتش می زد اما چه کنم که من همانم ! همانی که در دل شب در دستان پسرک ماهی گیر کنار دریا می نشیند ; گوش می دهم تمام دردهایی که به دریا می سپارد، روشن می کنم اتاقک چوبی دخترکی را که کنج پنجره می نگرد ستاره های شب را.

    همان فانوسی که در دستان پیله بسته پیرمردی که در سرخی غروب به خانه می رسد, همان فانوسی که در کنج آشپزخانه به عاشقانه های یک مادر می نگرد . اما که دانست که من چه ها کشیدم , از دردهایی که کشیدم سرخ شدم , از آرامش آنها آرام شدم و نیلگون اما عادلانه نیست که من دل نوشته بسازم اما ندانم برای که وبرای چه؟!
    گویا باید به همان سوختن ادامه دهم , نمی دانم شاید هم این یک تقدیر است , تقدیری به بلندای یک قله , به کوتاهی یک زندگی، آنقدر کوتاه که طولانی بودنش را حس نکردیم باشد تا قدرمان را بدانند.

    نویسنده: فاطمه استادی
    دبیر: خدیجه همتی
    دبیرستان: حضرت زینب (س) منطقه نازلو، ارومیه،
    استان آذربایجان غربی

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی با موضوع من برفم

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: من برفم!

    گارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - نگارش دهم جانشین سازی - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا به روش جانشین سازی

    در داخل حیاط سرد نشسته ام.

    به دانه های زیبای برف خیره شده ام.
    آن ها دست به دست هم داده اند و پیراهنی سفید بر تن حیاط پوشانده اند .
    همگی ب یک شکل هستند.❄️❄️ نگاهی به خود میکنم ،
    عجبا من شبیه آن ها هستم !
    آرام آرام خورشید خانم خودش را نشان می دهد و اهل خانه به حیاط می آیند.
    آنان نیز مثل من مهمان چندساعت یا چند روزی خواهند بود،
    به این پیراهن سفید رنگ نرم ب آرامی و با محبت نگاه میکنم .
    چه احساس خوب و لذت بخشی دارد دیدن این زیبایان سفید نرم !
    ای کاش می‌توانستم سخن بگویم و این حس و حال را برای شما بازگو نمایم.
    ساعت ها می‌گذرد، متاسفانه دیگر وقت خداحافظی کردن است. اهل خانه با پا گذاشتن بر روی من کم کم وجودنرم و نازک مرا له می کنند و رفته رفته نور خورشید با گرمایش مرا ذوب می‌کند.
    حال از پیشتان می روم اما روزی باز هم خواهم آمدو با دوستانم حیاط خانه تان را چون عروسی زیبا سفید پوش خواهیم نمود.
    به امید دیدار

    نویسنده: رویا قهرمان پور
    دبیر: خانم سولماز شاپوران
    دبیرستان غیر انتفاعی نابغه
    استان آ شرقی، تبریز ناحیه ۳

    انشا - انشا به روش جانشین سازی - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - نگارش - نگارش دهم - نگارش دهم جانشین سازی - نگارش دهم درس پنجم 5

    نگارش دهم درس پنجم جانشین سازی

    موضوع: برف

    گارش دهم - نگارش دهم درس پنجم 5 - نگارش دهم جانشین سازی - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - انشاء - انشای آماده - نوشتن انشا - انشا به روش جانشین سازی

    من همان برفی ام که می نشینم بر لب هر انسانی،شادش میکنم ،بازی اش میدهم و میروم،من همان برفی ام که با خانواده ام تمام شهر را به سرما میکشیم ،من همان برفی ام که خیلی ها روزی صدبار آرزویم میکنند.
    آنقدر نازک نارنجی ام که با کمی گرما نابود میشوم،آنقدر خوبم که همه را خوشحال میکنم،آنقدر کوچکم که به تنهایی دیده نمیشوم،من برف هستم!

    روزی نشستم بر دستان کودکی،دستانش نرم بود آن گونه که لپم را نوازش میکرد،دستان کوچکی داشت،بوسه ای بر دستش زدم نگاهی به صورت معصومش کردم بسیار زیبا و تو دل برو بود،چشمان رنگی اش از دور هم نمایان بود.
    با او مسیر خانه را طی کردم به خانه آنها که وارد شدم گرما خانه مرا آب کرد،قطره ای شدم،رفتم،و به رودی ملحق شدم.
    تصویر آن کودک در ذهنم مرور میشد ،تا به حال چنین حسی به من دست نداده بود.
    بعد از سال ها چرخش و گشت و گزار بالاخره آن روز رسید ،وقت برف شدن است!!
    آرزو داشتم دوباره آن کودک را ببینم.
    بادها وزیدند و مرا بردند به همان جایی که آن کودک را دیدم،بر روی شانه یک مردی نشستم و تا مسیری با او رفتم،و پس از طی مسیری از روی شانه اش پایین آمدم و بقیه مسیر را خودم طی کردم.
    همان خانه را دیدم روی شیشه پنجره آن چسبیدم و داخل خانه را برانداز کردم ولی او را ندیدم ،تمام شب را چشم انتظار در آنجا ماندم ولی خبری از او نبود.
    روز بعد آفتاب دوباره مرا آب کرد و بازهم انتظار و باز هم فکر آن کودک که مرا بی قرار میکند.
    سال ها گذشت و من هم درگیر چرخه حیات!!
    فکر کنم بیست سال از آن ماجرا می‌گذشت،که در یکی از کافی شاپ های ایتالیا او را دیدم،نمی دانم چرا بغض کردم شاید اشک شوق باشد!!
    ولی او دیگر آن کودک کوچک نیست،او دیگر بزرگ شده بود.
    ولی چشمانش همان رنگ را داشت و همان جذابیت!!
    منتطرش ماندم پس از کمی انتظار از آن مکان خارج شد،به سرعت دویدم و بر دستش نشستم،همان حس را داشتم حسی مانند عشق بود! من عاشق دستان لطیفش،لبخند زیبایش و چشمان جذابش شدم و برای همیشه از پیش او رفتم ،ومن ماندم و عشق جا مانده!!!

    نویسنده: کوثر محفوظیان
    مدرسه پروین اعتصامی
    شهرستان: ماهشهر

  • ۱ نظر
    • انشاء

    نگارش دهم جانشین سازی با موضوع قفس از نگاه یک پرنده

    نگارش دهم جانشین سازی

    موضوع: قفس از نگاه یک پرنده

    گارش دهم - نگارش انشا جانشین سازی قفس از نگاه یک پرنده - نگارش - انشا - انشا چه بنویسم - نوشتن انشا - انشای آماده - انشاء - انشا نویسی - انشا به روش جانشین سازی

    قفس برای من، همانند یک دیوار است، دیواری بین آزادی و اسارت، و همچون فاصله ای است، که فرصت پرواز را تباه میکند.
    هربار که خورشید با طلوع خود، روزی تازه را به ارمغان می آورد، اتفاق تازه ای در زندگی من رخ نمی دهد و هر روز خسته کننده تراز دیروز است؛ هر صبح، آوازی می خوانم و در این قفس کوچک پرپر می زنم و با حسرت و اندوه از پنجره ی کوچک اتاق به آسمان نیلی می نگرم، آیا ممکن است روزی رنگین کمان را از نزدیک تماشا کنم و در آسمان زیبا پر بکشم؟[enshay.blog.ir]
    از زمانی که چشم به این دنیا گشودم،در قفس بودم و رویای رهایی داشتم، هنوز هم به رهایی از این قفس امید دارم. انسان هایی که مرا در بند کردند برایم قفس بزرگ و زیبایی آوردند، تا به خیال خودشان در آن احساس راحتی کنم، اما آنها نمی دانند که قفس، به رنگ و اندازه اش نیست، بلکه به ذات و ماهیتش است، هرچه که باشد باز هم آزار دهنده است و آزادی را در بند می کند.
    هرشب و روز به رهایی از این قفس می اندیشم، هرصبح برای خورشید درخشان، و هر شب برای ماه تابان رویایم را بازگو می کنم، می دانم که آنها صدایم را می شنوند و به من امید می دهند و برای همین سخن گفتن با آنها برایم آرامش بخش است. درست است که در این قفس حبس شده ام و گاهی رنگ و بویش را به خود می گیرم، اما باز هم به حقیقت پیوستن رویایم را ناممکن نمی دانم چراکه هر قفسی راه خروجی دارد.[enshay.blog.ir]
    آنقدر برای رهایی تلاش می کنم، تا بتوانم روزی در آسمان آبی پر بکشم و زندگی را تجربه کنم و از این قفس کوچک و تاریک رها شوم. این قفس تقدیر من نیست، راه ها منتظرند تا من به هر جا که بخواهم برسم، پس روزی پرواز میکنم و تقدیرم را آنگونه که می خواهم، می سازم...

    نویسنده: آرمیتا رحمتی
    دبیر: خانم اسکندری
    دبیرستان شاهد شهدای اقتدار
    ملارد

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۰ نظر
    • انشاء

    انشای جانشین سازی از زبان پروانه

    انشای جانشین سازی با موضوع پروانه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    جانشین سازی (پروانه)

    سر آغاز هر نامه نام خداست / که بی نام او نامه یکسر خطاست

    چشمانم را با گرمای آفتاب باز می کنم و روزی پر از تحرک برای خود رغم میزنم. امروز نیز قرار است با وقایع خوب و بد که هضم آن برای آدمی زاد هم سخت است رو به رو شوم. شاید روزهای زیادی از بودنم خوشحال باشم ولی گاهی هم از اینکه شاهد لحظه های ناراحت کننده هستم، در آزارم.
    بال هایم را تکان میدهم و نسیم خنکی روی تک تک سلول هایم احساس میکنم، حس شادابی را حالا تجربه میکنم. با تمام توان بال های بزرگ و پر نقش و نگارم را تکان میدهم وخودم را به باد میسپارم.
    به سمت گل ها میروم روی آنها می نشینم و با آنها هم صحبت میشوم. که در همین حوالی من کودکی بازیگوش، با شیطنت به سمت من می آید و قصد دارد مرا در دستانش بگیرد. قلب کوچکم به تپش می افتد و با ترس بال هایم را محکم به هم میزنم و به پرواز در می آیم. صدای کودک را می شنوم ولی چاره ای نیست او، مرا برای زندانی او شدن می خواهد.
    از ترس میلرزم و به سمت خانه ی چوبی که در آن نزدیکی است می روم. در خانه باز است که با باد تکان میخورَد و جرجر میکند. خانه کاملا تاریک است به داخل می روم، شومینه ای قهوه ای خاموش در کنج خانه است با خود فکر می کنم که شومینه روشن نیست پس میتوانم با خاکستر آن خودم را گرم کنم.
    شومینه روشن است ولی خاکستر، قرمز نیست. می خواهم روی خاکستر به ظاهر خاموش، کمی بخوابم اما با خوابیدنم روی آن با سوختن بال هایم مواجه می شوم.
    سوز تمام وجودم را فرا گرفته است، سعی میکنم سوختن بال هایم را متوقف کنم ولی نمی توانم ، تند تند بال میزنم ولی دیگر خیلی دیر شده و تمام بال هایم سوخته است.
    توان پرواز از من ربوده شده و مثل کرم ابریشم به زمین می افتم. به یاد زمانی ک مثل حالا بودم افتادم،آن زمانی که کرم ابریشمی بیش نبودم ولی به این اندازه خودم را کوچک نمی دیدم، چون به امید فردایی بهتر بودم ولی حالا به امید مرگ نشسته ام.
    چشمانم را می بندنم و به خواب عمیقی فرو می روم.

    نویسنده:امیرحسین پی سپار
    دبیر: آقای داریوش قیطاسی
    دبیرستان نمونه دولتی باقر العلوم (ع)ایلام

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

    انشای جانشین سازی از زبان پروانه

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    تازه از پیله ام که بر درختی تنومند سوار بود خارج شده ام کسی در نزدیکی ام همسایه نیست تنها چیزی که توجهم را به خودش جلب کرده نوریست که در انتهای غاری چشمک میزند میخواهم از بال هایم امتحان بگیرم بال هایم را باز میکنم و آرام میپرم و به سوی نور به پرواز در می آیم پس از گذشت چندی به گندم زار جلوی غار میرسم باد میان گندم ها در حرکت است و دست نوازش بر سر آنها می کشد گندم زار را پشت سر میگذارم و به ورودی غار میرسم غاریست به سکوت شب و تاریکی سیاه رنگ تنها انتهای غار روشن است که آن هم با نور ضعیف من چرخی در غار میزنم تا از سلامت جسم خود اطمینان حاصل کنم حال به سوی هدف خود به پرواز در می آیم جلوتر میروم آن نور از آن شمع کوچکی بود میخواهم با او دوست شوم اما هرچه بلندتر صدایش میکنم شعله اش کمتر میشود شاید از شنیدن صدای من آزرده شده یا شاید صدای مرا نمی شنود پس در آغوش می گیرمش تا بتوانم علاقه ام را بهش ابراز کنم وای بالم هایم سوخت نمیدانستم که شمع اینقدر سنگ دل است من در حال جان دادن هستم و هرگز کسی نخواهد فهمید که من از عشق شمع جان دادم و آتش عشق او مرا سوزاند.

  • ۹ نظر
    • انشاء

    انشای جانشین سازی با موضوع من یک کهکشان هستم

    انشای جانشین سازی با موضوع: من یک کهکشان هستم

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در علم ستاره شناسی به من کهکشان راه شیری می گویند. من هر ۲۵۰ میلیون سال یکبار یک دور گردش هیجانی را کامل طی می کنم. ستارگانی که در آغوش من بزرگ می شوند از گاز و گرد و غبار من متولد می شوند. ستارگان مرا دوست دارند چون به آنها زندگی می بخشم و به همین دلیل خدایم را شاکرم که این عنایت بزرگ را به من عطا کرده است.
    شکل من مارپیچی است و خوشه هایی دارم که لباس تنم هستند. لباس من به رنگ صورتی و بنفش و خاکستری است و در حاشیه های آن یک میلیون ستاره و مروارید دارم که در هر بار چرخیدن به دور خودم درخشیدن می گیرند. لباس من عروسکی و گرد و دوست داشتنی و پر از نگین های زیبا و درخشان است. بزرگترین نگینی که روی لباسم دارم وسط آن قرار گرفته و نامش خورشید است. دور آن چند نگین دیگر نیز دارم که در یکی از آنها شما و فضانوردانی که به دیدنم می آیند زندگی می کنند. علاوه بر این ها هشت مروارید رنگارنگ نیز به لباسم زیبایی خاصی داده است. در پشت لباسم نیز نگین هایی وجود دارد که نمی توانم ببینمشان، گاهی سعی میکنم با چرخیدن های مداوم آنها را ببینم اما نمی شود.
    من دوستانی دارم که بسیار دورند از من. قطعا آنها هم مثل من مشغله دارند که نمی توانند به دیدنم بیایند. نمی دانم می دانید یا نه ولی دوستان من به گفته دانشمندان در یک فاجعه بزدگ که به آن بیگ بنگ می گویند نابود شده اند، شاید هم هزاران مایل دور شده اند. اما من بسیار مشتاقم که باز آنها را ببینم اما کی ... نمی دانم. [enshay.blog.ir]
    هرساله پژوهشگران و فضانوردان زیادی از سرزمین شما به دیدنم می آیند و می خواهند رازهای مرا کشف کنند. من هم با حوصله به سوال هایشان جواب می دهم و آنها مشتاقانه به حرفهایم گوش می کنند و به این ترتیب مرا همیشه در یادها زنده نگه می دارند. بعد از رفتن آنها من باز هم به بازی با ستارگانم ادامه می دهم و هر ازگاهی برای برآورده کردن آرزوهایتان شهاب سنگ هایی را فرو می فرستم تادوباره دلتان بخواهد به دیدن من بیایید و مرا از تنهایی رها کنید.

    نویسنده : ثنا فارضی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۵ نظر
    • انشاء

    انشای جانشین سازی با موضوع شیطان

    انشای جانشین سازی با موضوع: شیطان

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    در اعماق تاریکی های شب آنگاه که تمام شهر در خفا فرو رفته و هیچ جنبنده ای جرأت جنبیدن ندارد من خود را نمایان میکنم
    من آسیب پذیر ترین آسیب زننده ام
    من پیدا ترین راه گمراهی ها هستم
    من شکست ناپذیرترین شکننده هستم
    من کافر ترین عابد هستم
    نامم شیطان و رسمم رانده شده است
    و سوگندم به فراموشی سپردن یاد مهربان ترین انتقام گیرنده است خانه ام آتش و هم نشینانم طعمه هایم هستند طعمه هایی که تکه هایی از خانه و کاشانه ی مرا هر روز در دستانشان میگرفتند و هیچ گاه به این فکر نکرده بودند روزی در همان تکه های کوچک خواهند سوخت
    آنها آرامش نمادین آتش را باور کرده بودند و هیچگاه فکر نمیکردند که چگونه روزی این دریای آرامش پرتلاطم و مواج خواهد شد و تمام وجودشان را خواهد سوزاند
    حاضر ترین غایب این خطر را به آنها گوشزد کرده بود اما آنها گوشهایشان را بسته بودند و چشمهایشان را سفید تانه بشنوند و نه ببینند تا بتوانند این اخطارها را انکار کنند تنها کاری که به خوبی یاد گرفته بودند انکار بود انکارِ وجودِ من، انکارِ وجودِ او ؛ آنقدر نادان بودند که حتی به این فکر نمیکردند که با انکارِ وجودِ ما وجود و هستی خودشان را انکار می کنند همیشه در این اندیشه بودند که اگر جهان دیگری وجود داشته باشد که تمامش آتشین باشد ما میتوانیم آن را نابود کنیم زیرا همان گفته هایی که خبر از جهان دیگر میدهد خاکی بودن پیکر مارا هم تایید میکند و سردی خاک میتواند زهر گرمای آتش را بگیرد. [enshay.blog.ir]
    اما حال که هر لحظه اجسام خاکی اشان در آتش زبانه میکشد میفهمند که سخت در اشتباه بوده اند
    قاتل ترین خالق زمین را برای آنها خلق کرد تا در آن آرامش داشته باشند و به طور موقتی در آن زندگی کنند تا بتوانند خوب را از بد تشخیص دهند و در برزخ درست و غلط فرو نروند. [enshay.blog.ir]
    او حتی زمانی که آنها در قَهقَرای گمراهی فرو رفتند هم آنها را نجات داد اما آنها فقط وجود او را انکار کردند.
    آری سزای اینان هیزم تنور من شدن است آنها سزاوار ترین افراد برای عذاب کشیدن هستند
    آه که او چقدر به این موجودات ضعیف و بی اراده افتخار میکرد و.وقتی آنها را آفرید به خود احسنت گفت
    حال گوشه ای نشسته و مرا تماشا میکند
    منی را که بیشتر مخلوقاتش در بند شعله هایم اسیر هستند
    بالاخره موفق شدم
    حال من پیروز این میدان هستم
    و تو تویی که در حال شنیدن سخنانم هستی شاید توهم یکی از طعمه های تنور آتشین من باشی:)

    نوسنده: سیده سوگند میر عیسی خانی

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۷ نظر
    • انشاء

    انشای جانشین سازی با موضوع لوازم آرایش

    انشای جانشین سازی با موضوع: لوازم آرایش

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    بازهم همه ی ما در جایی پر از تاریکی و سکوت روی هم ریخته شده بودیم؛انگار تمام اقوام چندین و چند ساله ام را ریخته بود دور و برم !
    دختره ی بی سلیقه ،انگار تا گفتم شنید و سرو کلش پیدا شد و اومد داخل اتاق ؛ خدا میدونه اینبار کجا میخواد بره ؟
    دارم به زور از جایی که یکم نور میاد میبینمش!
    مانتو میپوشه،شلوار،شال... میاد سراغ ما، خدای من، نه این بار دیگه نمیخوام به صورتش کشیده بشم !تازه اونم با عصبانیت ؛یه روی خوش نداره که یا همش مارو گم میکنه یا محکم اینور و اونور می اندازه؛خلاصه نه من و نه اجدادم ازش دل خوشی نداریم.
    در کیف رو باز میکنه ،اینقدر نور زیاد میشه که میرم اون زیر تا حتی چشمش هم به من نخوره !
    اول از همه از دیگ شروع میکنه ،اندازه یه قابلمه میزنه رویه صورتش که مثلا برنزه بشه!!
    خب درست بمال نَماسِ رویه صورتت ؛دختره ی خیره سر حداقل یکی نگاهت کرد پشیمون نشه.!
    باغرغر میگه اینم که رنگش از مد رفته ،و فامیل بیچاره ی من رو می‌اندازه داخل سطل زباله ،بیچاره چه عمرش کوتاه بود!
    با کلی ناز و عشوه باز می آید سراغ کیف ،ریمل،خط چشم، سفید کننده،سیاه کننده، و خلاصه هر دردی بود میزنه روی صورتش تا خوشگل بشه
    اونجا بود که یهو یه شعری به ذهنم رسید و واقعا واسه این دختره ی بی اعتماد به نفس متاسفم شدم
    (روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت)
    (بی تو اگر سرخ بُوَد از اثر غازه بُوَد)
    خلاصه، دنبال یه چیزی بود تو کیف آرایش همش من هم سعی داشتم اون نزدیکا جلوی چشمش دید.. تا اومدم حرفمو کامل کنم منو برداشت ، خدا بخیر بگذرونه.
    یه دور ... دو دور... نه مثل اینکه اینجوری نمیشه گذاشت سر جام!
    بغلی مو برداشت اونو خیلی دوست داشت ، ترکیبی از رنگ های رنگین کمانش را زرد نیلی آبی سبز از او همه رنگش را خریده بود! و هروقت که خوشحال بود ، اونو میزد .
    یکم از آن زد اما نه!پرت کرد اون ور.همه ما متعجب زده بودیم .
    یه دونه از داخل پلاستیک در اورد و زد به لباش .حَلّه! گذاشت کنار ما و رفت.
    داشتم با خودم میگفتم آخه مگه میشه مسلما به اون خیلی علاقه داشت چون همیشه همیشه اون روی صورتش زیبایی می اورد .
    فکر کنم دوباره فکرمو بلند گفتم!
    مامانم اومد کنارم و گفت:درسته حق داری!
    امّا آدمها همیشه وقتی چیزی رو دوست دارن دلیل نمیشه بعد ها هم اون رو دوست داشته باشند!
    ما تویه دنیای خودمون با خودمون کنار می آییم
    کنار اومدن با آدمهایی که از جنس تو نیستند سخته!
    اونها خیلی عجیب هستند وقتی به خواسته هاشون عمل نکنی تورو رها میکنن!

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء

    انشای جانشبن سازی با موضوع زمین

    موضوع انشا: جانشبن سازی با موضوع زمین

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    من همانم که خوشی ها وناخوشی هایتان،سختی و آسانی هایتان روی من میگذرد؛ زیرپایتان بی صدا نظاره گر زندگی تان هستم،همان لحظه ای که شما بی توجه به من قدم برمیدارید اما من مانند فرزندانم ازشما مراقبت میکنم.
    کودکی که می خواهد علم بیاموزد،زیرپایش بال فرشتگان راپهن میکنم و تابه مقصدبرسد مراقب اوهستم؛ آغوش من همیشه به روی شما باز است،همان آغوشی که بی اعتنا به آن قدم برمیدارید؛یاکسی که خدایی ناکرده می خواهد برود و کاربدی انجام دهد،سنگی جلوی پایش می اندازم تاشاید منصرف شود اما اگر گوش به من فرا ندهدعواقب کارش باخودش است.[enshay.blog.ir]
    من زمینم همان که خداوندبارها در قرآن هم درموردم یادکرده است، امابعضی رفتارهای شما واقعا مرا آزرده است، باسوزاندن برگ های درختان سربه فلک کشیده ام،باسوزاندن سوخت های فسیلی وخیلی کارهای دیگر ریه های من درحال ازبین رفتن است.آیا می دانید که اگر منی وجود نداشته باشد،شما و آن هایی هم وجود نخواهد داشت؟!پس چرا نسبت به مساعلی که در آن پای حیات شما درمیان است بی اهمیت هستید؟
    همین چندوقت پیش با دخترم دریا مشغول صحبت کردن بودم که از دست شما گریان بود و میگفت تمام زباله هایتان را درقلب پر مهرش ریخته اید،یا فرزند دیگرم باران که میگفت کارهایی کرده اید که دیگر میل به زمین آمدن راهم ندارد؛ از آن یکی دخترم برف که دیگر نگویم چگونه ناراحت است وحسرت آغوش مرا میکشد......
    آیا وقت این نرسیده که جرقه ای درذهن شما روشن شود؟!وقت این نیست که به فکر نسل آینده خود وفرزندان من باشید؟!من شمارا دوست دارم؛جان من به شما و جان شما به من بسته است،پس بیاید بایکدیگر دست دوستی بدهیم و همدیگر را پاس بداریم.

    نویسنده: خاطره غفاری نژاد 

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۸ نظر
    • انشاء

    انشای جانشبن سازی با موضوع مهندس پاکیزگی

    انشا به روش جانشبن سازی

    موضوع: مهندس پاکیزگی

    موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

    من آن کسی هستم که اگر چه از جایگاه نداشته ام میان مردم خسته و دل شکسته ام اما لذت زندگی کردن را بیش از همه تجربه خواهم کرد.
    من هر صبح سحرخیز تر از چشمان پر از ناز خورشید بیدار می شوم و برگ های نارنجی پاییز را که روزی به رنگ بیشه زارها بوده اند و لطافتی چون ابریشم های خالص زرباف را داشتند با آرامی با جاروی بزرگم با نوازش از سر راه بر می دارم تا مبادا قدم های استوار مردی خشن یا کفش های صدادار یا کودک همین زندگی چند روزه شان را نیز از آنها بگیرد.
    چه کنم؛ دیدن جاده ای بی انتها با برگ های خشک شده افتاده بر روی زمین اندیشه ام را تا بی نهایت می برد.
    من کسی هستم که در زمستان برف های جلوی خانه هارا پارو میکنم. برف هارا پارو میکنم و با خودم می گویم بگذار آنها را کنار بزنم؛ شاید بچه ای بیاید و با آنها بازی کند و برف اذیت شود از اینکه در دستان کسی فشرده شود.
    پارویشان می کنم تا ماشین ها از رویشان رد نشوند و گل و لاییشان نکنند چون آنوقت دیگر برف سپیدی اش را از دست می دهد و کثیف خواهد شد.
    دانه های برف هر کدام مانند اعضای خانواده ای شبیه هم هستند اما در آخر متفاوت از یکدیگرند.هرکدام حرفی برای گفتن دارند.
    من همانم که هنگامی که جارو در دست در خیابان ها رد می شود با نگاه های پر معنایی رو به رو می شود و سراسر قلبش را غصه و اندوه فرا می گیرد.
    مردم نمی دانند اما من از همه شان خوشبخترم. چون شاید قطعه ای پنیر و تکه نانی خشکیده داشته باشم و یا شاید با لیوانی شیشه ای که لبه اش پریده هر روز چای کهنه و پر رنگی را بنوشم اما لذت دیدن و درک کردن طبیعت را دارم.
    من بارها و بارها زنده شدن را پس از مرگ می بینم؛ می بینم که بهار چگونه پس از سرمای زمستان دوباره نفس می گیرد.
    من آن کسی هستم که شکوفه گیلاس را می بینم که به آرامی برف را از روی سر خود کنار زده و باز می شود.
    من کسی هستم که مشامم عطر بهار را زودتر احساس خواهد کرد.
    همان کسی هستم که اولین دوست خورشید به حساب می آید. من با عشق زودتر از همه به استقبال بهار کوچه ها و محله هارا برای آمدنش پاک می کنم و فرش قرمزی برایش از رز های سرخ می اندازم و زبانم نوبرانه هارا سریعتر می چشد.
    من همان کسی هستم که ترک های دستانم چون کوه های بزرگ سهمگین است و انگار بر روی پیشانی ام خطوط پس از زلزله نقش بسته؛ چشمانم چون دریایی است که خشکسالی به آن گذاشته شده باشد و با چهره ای استخوانی من همانم که عشق را از طبیعت آموخت.آری, من رفتگرم, رفتگری که برای رفوی هر یک از ناکامی های کوچه و محله مهندسی خاصی را در پیش گرفته است.
    من رفتگرم و با افتخار می گویم نارنجی پوشی خسته و با عشق بی پایان هستم. من مهندسی ناپاکی و آلودگی را از طبیعت آموختم و با ذره ذره احساساتم همه را دوست خواهم داشت تا بی نهایت...

    دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir

  • ۲ نظر
    • انشاء