نگارش دهم درس ششم سنجش مقایسه

موضوع: ماه و ماهی

موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، دانلود، نوشتن انشا - enshay.blog.ir

تو ماهی و من،
ماهیِ این برکه ی کاشی...
در پی هر لغزش دستم،وهر پیچش قلم مو،موج جوانی جان میگیرد،و به جان آبی کاشی ها می افتد.دست به قلم میبرم.شاخه تر و تازه بید مجنون راواسطه میکنم؛میان موج و کاشی.
نسیم،تن عریان پرده پنجره رابه بازی میگیرد.و به باغ نقاشی می وزد.
پرده توری از این تماس سرخ میشود.
شاخه های درخت نقاشی دستاویز نسیم میشوند.آب حوض موج میگیرد.و باز،آرام،رامِ سکوت نقاشی میشود.
قلم در دستم بی قرار است و بوم،بی قرار.یک شاه ماهی کم دارداین امپراطوریِ آب و کاشی.
از سر سرخ قلم،رد خون میچکد میان آب.و جاری میشود در رگ های نقاشی.
ماهی قرمز کوچک،چرخ میزند درآب.جان میدهد به نقاشی.تابلو جان میگیرد.
سیاهی شب،سفیدی تن تابلو را به تاراج می برد.موی سپید قلم ها را برمیدارم.و ماه را،نوعروس این حجله ی تاریک میکنم.کینه ماهی را به جان خریده و،ماه را،به کابین حوض نقاشی درمی آورم.
نزاع این دو هوو را نظاره میکردم که چشمانم،هم آغوش خواب شدند.
نیمه شب صدای هق هق ماهی،پنبه خواب را،از گوشهایم بیرون کشید.صدایم کرد.گلایه نگاهش را در تاریکی اتاق هم میشد خواند.انگار میگفت:دست مریزاد.خوب مُزد ماهی و دادی.ماه که باشه کی به ماهی بها میده؟
(ماه سفید چین لباس عروسش رو
رو به روی موج باز میکنه
موهاش رو که شونه میکنه
دست میکشه رو سطح آب
صورت آب رو ناز میکنه)
ماهی قرمز کوچک،گویی،گوی و میدان را به ماه باخته بود.
آری،همه عمر،شعر ها و تصنیف ها،همه عمر تصویر ها،دورغ بودند دروغ!
منظومه ی ماه و ماهی،محالی ست که با،مرگِ سردِ ماهی ها ممکن میشود.نگاهی به ماهی نقاشی کردم.به غفلت خود و قلم نفرین فرستادم.باله های ماهی فراموشم شده بود.خواب بوم و قلم را پریشان کردم.تا امید را چند لحظه میهمان چینی نازکِ قلب ماهی کنم.
رو به ماهی گفتم:
(ماه اگر لباس داره
هزار هزارتا ناز داره
توام بجاش خودت رو
رو آب دراز کن
با بادبزن فرنگیات
صورت آب رو ناز کن)
ماه و ماهی،هر یک،یک گوشه حوض معرکه به پا کردند.آب حوض خسته از جنگ هوو ها،خود را به روی حوض کاشی یله داد و از سر خشم فریادی کشید.به قول فروغ:
(حوصله آب انگاری سر میرفت
خودش رو میرخت رو پاشویه درمیرفت
انگار میخواست تو تاریکی،
داد بزنه،آهای زکی!)
ماه بساطش را جمع کرد و به حالت قهر عزم آسمان.حوض آب،هراسان و پشیمان،گاه نسیم و گاه آسمان و گاه شاخه درختان راواسطه میکرد تا بار دیگر،ماه قدم به خانه اش بگذارد.
ماهی قرمز کوچک بار دیگر آه کشید.گفت:
(دیدی حالا،ماه قشنگ نقره گون
خونه اش کجاست؟تو آسمون
اون بالاها،اونجا میون کهکشون
اما ماهی،آخرشم بیخِ ریشِ حوضِ خونتون)
گفتم:
(طفلی ماهی،ماهی کوچولو،
بی خبری،که آسمون هزارهزارتا ماه داره
خانم ماهه،رو گونه هاش چاله های سیاه داره
اما ماهی،میون حوض خونمون یدونه اس
با پولکای طلاکوبش،تو ی ماهیا نمونه اس)
صدای زمزمه آب،در گوش ماه،نیشتر می زد به جان ماهی‌.ماهی قرمز کوچک.
آب،مدح ماه ای را میگفت،که نگین انگشتری آسمان بود و،رخ زیبایش درآب،فخر زمین وزمان.
باردیگر ماهی و آنچه برایش از امید رشته بودم،خالی از هر امید و انگیزه سرخورده به گوشه ای رفتند.
مدیحه های آب در دل ماه،اثر نکرد و هرچه آب،ثنای ماه را می گفت؛ماه دورتر و دورتر میشد.
عاقبت،صور صبح،در تابلوی نقاشی دمیده شد.و ماه،از باغ نقاشی، رخت بر بست.
ماهی قرمز کوچک،شادمان از رفتن ماه،از گوشه حوض بیرون آمد و چرخی در آب زد.
حوض آب در سوگ بود وماهی،خرم‌.[enshay.blog.ir]
حوض،سوگوار رفتن ماه،و ماهی،شاد از اینکه ماه،رفتنی است.
کاش میشد.ماه و ماهی را کنارهم،روی طاقه حریرِحوض،خامه دوزی کرد.یا که ماهی را به طاق آسمان،سنجاق کرد.
ماه و ماهی کجا می دانستند که قلب حوض نقاشی،هر لحظه منزلگاه نگاری ست.
(هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی،چه نباشی)

نویسنده: هانیه ملکی
دبیرستان شکیبای قزوین
دبیر: خانم ژیلاآذرپی

دانلود انشا، موضوع انشا، انشاء، زنگ انشا، چه بنویسیم، چگونه انشا بنویسم، نوشتن انشا- www.enshay.blog.ir